اثبات وجود خدا
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0 معارفاثبات وجود خدا در بیان آیت الله مظاهری
در كتب كلامى و فلسفى، براى اثبات وجود خداوند متعال، براهين و دلايل فراوانى اقامه شده است كه در اينجا، سه برهان را كه فهم آن آسانتر است می آوريم:
الف) برهان فطرت
كلمه «فطرت» در لغت به معناى «سرشت» است و فطرى بودن وجود خداوند به دو معنا است: يكى اينكه اثبات وجود او احتياج به استدلال و اكتساب ندارد و مانند همه بديهيات، امرى ضرورى و بسيار روشن است. خداوند می فرمايد:
«أفِى اللهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّمَوَاتِ وَ الأرْضِ» آيا در وجود خدا كه خالق آسمانها و زمين است، ترديدى هست؟1
يعنى از تصوّر خلقت جهان هستى، تصديق به وجود خالقى مدبّر، عالم و حكيم لازم می آيد. به تعبير ديگر، هرگاه انسان، آفرينش جهان هستى را با اين همه عظمت ويژه، در ذهن و فكر خود تصوير و تصوّر كند، بلافاصله در ذات و فطرت خود به وجود آفريدگارى دانا و تدبير كننده و عظيم، تصديق و گواهى خواهد داد.
معناى ديگر فطرى بودن اين است كه انسان، روحى خداجو دارد و حقيقتِ خدايابى و خداجويى، در عمق جان وى حاكم است؛ اگر حجابهاى غفلت و ماديّت از پيش چشم او برداشته شود، خدا را می يابد، همانگونه كه انسان تشنه، تشنگى را در می يابد.
مراد از فطرت در اينجا معناى دوّم است؛ زيرا وقتى دست انسان در بن بستهاى زندگى از همه اسباب ظاهرى كوتاه، و به تعبير ديگر غفلتها و حجابها زايل شد، خداوند را با چشم فطرت می بيند و ناخودآگاه نجات و حاجت خود را از او می خواهد. در اين حالت، انسان خداى متعال را با علم حضورى می يابد، مانند تشنه اى كه پس از نوشيدن آب، رفع عطش را با علم حضورى در می يابد. رسالت همه پيامبران الهى نيز اين بوده است كه اين حالت توجّه و حضور را در انسان دائمى كنند، تا انسان هميشه و در همه لحظات خداجو باشد و خود را در محضر خداوند متعال ببيند.
ب) برهان نظم
اوّلًا شكى نيست كه نظمى دقيق بر عالم وجود حكم فرماست و هيچ عاقلى نيست كه در وجود نظم در موجودات مادّى - از اتم گرفته تا كهكشانها- شك و ترديد نمايد.
ثانياً وجود نظم و تدبير نيز بدون ناظم و مدبّر ممكن نيست و هيچ عاقلى نظم را زاييده تصادف و اتّفاق نمی داند. بنابراين عقل از روى ضرورت حكم می كند كه نظم و تدبير اين جهان، گواه روشنى بر وجود مدبّرى حكيم است.2
خداوند متعال می فرمايد:
«سَنُريهمْ آياتِنا فى الآفاقِ وَ فى أنْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ»؛ ما آيات خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان هويدا می كنيم، تا آشكار شود كه وجود خداوند حقّ است.3
ج) برهان امكان
ترديدى نيست كه وجود، عارض بر جهان هستى شده است و به عبارت ديگر، وجود براى جهان ضرورت ندارد و به اصطلاح منطقى، عالَم «ممكن الوجود» است. پس بايد كسى اين وجود و هستى را به جهان اعطاء كرده باشد؛ حال اين كس:
1) يا خود اوست؛ يعنى عالَم به خودش، وجود داده است كه در اين صورت، «دور» يعنى توقّف چيزى بر خودش لازم می آيد و در علم منطق اثبات شده كه «دور» باطل و محال است.
2) يا چيزى غير از عالَم، به عالَم هستى داده و خود آن هم، هستى را از عالَم گرفته است يعنى با تأثير در يكديگر، وجود و هستى را از همديگر اخذ كرده اند كه در اين صورت هم باز «دور» لازم می آيد و در نتيجه به سوى باطل و محال می رود.
3) يا چيزى غير از عالَم است كه خود آن هم داراى علّت ديگرى است و آن علّت نيز علّت ديگرى دارد كه لازمه اين امر، وجود سلسله اى از علل غيرمتناهى (علّتهاى ناشدنى) و در نتيجه «تَسلسُل» است و در علم منطق اثبات شده كه «تسلسل» نيز باطل است؛ زيرا معناى آن وجود معلولهاى بدون علّت است كه تصوّر آن با حكم به عدم آن همراه است و به عبارت ديگر بطلان آن بديهى است.
4) و يا اينكه اعطا كننده هستى به عالَم، «واجب الوجود» است كه هستى آن، از خود اوست و همه هستی ها نيز از او سرچشمه می گيرد. قرآن شريف اين برهان را در سخنى رسا و بسيار موجز چنين بيان فرموده است:
«أمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَیءٍ أمْ هُمُ الْخالِقُونَ»؛ آيا خود بخود آفريده شده اند يا خود خالق خويش هستند؟ (هر دو محال است، پس خالق شما خداوند است.)4
نكته اى كه بايد به آن توجّه داشته باشيم اين است كه: چون در اين جهان هستى، حيات، قدرت، علم، شعور، اراده و مانند اينها حكم فرماست، پس بايد واجب الوجودى كه هستی بخش اين جهان است نيز داراى كلّيه اين فضائل باشد:
ذات نايافته از هستى بخش، كى تواند كه شود هستى بخش؟
بنابراين، اينكه گفته شده منشأ اين جهان مادّه و انرژى است و همان واجب الوجود است، علاوه بر اينكه دليلى ندارد و قرآن شريف نيز آن را تخيّل و گمانى بيش نمی داند،5 دليل بر ردّ آن نيز وجود دارد و آن اينكه مادّه و انرژى و مانند اينها كه علم، قدرت، شعور، حيات، اراده و ... ندارند، چگونه می توانند جهانى سراسر علم، قدرت، شعور، حيات، اراده و ... خلق كنند!؟
______________________________
پی نوشت:
1. ابراهيم/ 10
2. نقل كرده اند كه «نيوتن»، مدلى از منظومه شمسى ساخته و آن را به سقف كارگاه علمى خود آويخته بود و گاه براى رفع خستگى آن را به كار می انداخت و از حركت خاصّ آن لذّت می برد. نيوتن، دوستى داشت كه منكر خداوند بود و بارها درباره وجود خداوند با او مناظره كرده بود. او روزى به ديدار نيوتن آمد. نيوتن دستگاه را به كار انداخت. دوستش شگفت زده پرسيد: چه كسى اين را ساخته است؟ نيوتن با خونسردى گفت: سازنده اى ندارد و خود بخود به وجود آمده است. دوستش گفت: چنين چيزى ممكن نيست! بعد از گفتگوى بسيار، نيوتن گفت: چگونه اين منظومه كوچك سازنده اى دارد، ولى جهان گسترده هستى بدون خالق و مدبّر است؟
3. فصّلت/ 53
4. طور/ 35
5. جاثيه/ 24: «وَ قالُوا مَا هىَ إلّا حَياتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إلّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إنْ هُمْ إلّا يَظُنُّونَ»؛ كافران گفتند: زندگى ما چيزى جز زندگى همين دنيا نيست كه مى ميريم و زنده مى شويم (گروهى مى روند و گروهى مى آيند) و جز طبيعت ما را هلاك نمى كند؛ اين سخن نه از روى علم است، بلكه گمانى بيش نيست.
منبع: اسلام آیین رستگاری، آیت الله حسین مظاهری