حقیقت وجودى اهل بیت علیهم السلام
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلامحقيقت وجودى اهل بيت در بیان استاد حسین انصاریان
با توجه به آيات و روايات و با تكيه بر آيه مباهله «1» كه از شخص اميرالمؤمنين عليه السلام تعبير به «نفس» شده می توان اثبات كرد كه وجود علوى كه ريشه وجود يازده امام معصوم است، حقيقت نوری اش با نور محمّدى (صلى الله عليه و آله) يكى است و تفاوت آن دو فقط در جنبه جسمى و مادى است.
امام صادق عليه السلام در روايتى مهم می فرمايد:
إنَّ اللهَ كَانَ إذ لا كَانَ، فَخَلقَ الكَانَ وَالمَكَانَ وَخَلَقَ نُورَ الأنوَارِ الَّذِى نُوِّرَتْ مِنهُ الأَنوَارُ، وَأجْرَى فِيهِ نُورَهُ الَّذِى نُوِّرَتْ مِنهُ الأنوارُ، وهو النُّورُ الَّذِى خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وعَلِيّاً.«2»
خدا بود وقتى كه هیچ موجودی نبود پس كان و مكان را آفريد و نور الانوارى كه انوار از آن نورانى شدند خلق كرد و در آن نورش را كه همه انوار از آن نورانى شدند جارى ساخت و آن نورى است كه محمّد و على را از آن پديد آورد.
و در روايت ديگرى فرمود:
أبى الحسن العسكرى عن آبائه عن أمير المؤمنين اهل بيت عليهم السلام قال: قال النبى صلى الله عليه و آله: يا على! خلقنى الله تعالى وأنت من نور الله حين خلق آدم فأفرغ ذلك النور فى صلبه فأفضى به إلى عبد المطلب ثم افترق من عبد المطلب أنا فى عبدالله و أنت فى أبى طالب.«3»
يا على! خداوند من و تو از نور خود آفريد. پس آن نور را در پشت آدم و سپس در پشت عبدالمطلب قرار داد، پس من از طریق عبدالله و تو از طریق ابوطالب از عبدالمطلب جدا شدیم.
به اين خاطر هيچ نور و روحى با پيامبر صلى الله عليه و آله مأنوس تر از نور و روح علوى نبود و حضرت حق، شب معراج به سبب اين انس با صداى وجود مبارك اميرمؤمنان عليه السلام با حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله سخن گفت و به همين جهت بين محمّد (صلى الله عليه و آله) و على (علیه السلام) عقد اخوت و برادرى بست تا اين اخوت و برادرى و يگانگى در عالم خلق و جهان طبيعت نيز بروز و ظهور پيدا كند و به اين علت به او می فرمود:
إنّكَ تَسمَعُ مَا أسمَعُ وَتَرَى مَا أَرَی.«4»
آنچه را من می شنوم تو نيز می شنوى و آنچه را من می بينم تو هم می بينى.
ولايت، باطن و سرّ رسالت است
بر اساس روايات و دلايل متين و استوار، على سرّ و باطن محمّد است و محمّد فيض الهى است و اين خواست خداست كه ولايت را باطن و سرّ رسالت قرار داد تا هرجا محمّد(صلى الله عليه و آله) ظهور می كند اين باطن و سرّ با او باشد؛ پس بی ولايت اميرمؤمنان، رسالت ناقص است.
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ».«5»
اى پيامبر! آنچه از سوى پروردگارت [درباره ولايت و رهبرى على بن أبی طالب اميرالمؤمنين عليه السلام] بر تو نازل شده ابلاغ كن؛ و اگر انجام ندهى پيام خدا را نرسانده اى. و خدا تو را از [آسيب و گزند] مردم نگه می دارد؛ قطعاً خدا گروه كافران را هدايت نمی كند.
وجود مقدس اسدالله الغالب على بن أبى طالب عليه السلام در مرحله و مرتبه ولايتش به اذن حق متصرف در ملكوت و مالك باطن وجودات و جلوه گاه همه مدارج غيب و شهود است و هيچ تصرفى در هستى بدون توجه نورى حضرتش صورت نمی گيرد، پس بدون حبّ على و قبول ولايت او نمی توان به حبّ رسول و حبّ خداوند متعال رسيد چون ولى الله باب الله است و نور محمّدى و علوى آغاز و انجام هستى است.
بِكُمْ فَتَحَ اللهُ وَبِكُمْ يَخْتِمُ، وَإيابُ الْخَلْقِ إلَيْكُمْ.«6»
خدا با شما آغاز كرد و با شما پايان می دهد و بازگشت خلق به سوى شماست.
حقيقت واحده وجودى دوازده امام عليهم السلام
در رواياتى كه در كتب معتبر و اصيل اسلامى آمده، اوصاف دوازده امام معصوم در همه زمينه ها يكى بیان شده، چرا كه خلقت آنان از همان نور و حقيقت رسول با عظمت اسلام صلى الله عليه و آله است.
بايد گفت: به غير از مقام نبوت آنچه از معانى و حقايق در وجود مبارك رسول اكرم صلى الله عليه و آله است، بی كم و كاست در امامان معصوم عليه السلام تجلّى دارد و همه آنان- چنان كه خود فرموده اند- اسماى حسناى الهى هستند:
نَحْنُ وَاللهِ أسمَاؤُهُ الحُسنی.«7»
به خدا قسم ما اسماى حسناى الهى هستيم.
و به همين خاطر جهانيان وام دار اينانند و اينان را بر جهانيان حقوقى است كه اداى آن حقوق بر عهده جهانيان واجب و لازم است، چنان كه در كتاب شريف الكافى از معصوم روايت می كند:
الدُّنيَا وَمَا فِيهَا للهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى وَلِرَسُولِهِ وَلَنَا، فَمَن غَلَبَ عَلَى شَیءٍ مِنهَا فَليَتَّقِ اللهَ وَلْيُؤَدِّ حَقَّ اللهِ تَبَاركَ وَتَعَالَى، وَلْيَبَرَّ إخوَانَهُ، فَإنْ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَاللهُ وَرَسُولُهُ وَنَحنُ بُرَآءُ مِنه.«8»
دنيا و آنچه در آن است در سيطره مالكيت خداى بزرگ و پيامبرش و ما قرار دارد، پس هر كس به چيزى از آن دست يافت بايد تقواى الهى را رعايت كند و به اداى حق خدا برخيزد و به برادرانش نيكى كند پس اگر چنين نكند خدا و رسولش و ما از او بيزاريم.
در هر صورت ريشه وجودى اهل بيت عليهم السلام، حقيقت نوريّه محمّديه است كه از طريق جلوه تامّش بر على و فاطمه و ايجاد علقه زوجيت بين اين دو درياى شگرف معنوى سبب ظهور يازده مظهر تام و مُظهر كل شد و از همان زمان براى هدايت جهانيان به نام آن بزرگواران و تعدادشان، همگان را توجه داد.
اولوا الأمر چه كسانى هستند؟
جابر بن عبدالله انصارى كه تا پايان عمر مورد عنايت و احترام اهل بيت عليهم السلام بوده، می گويد: هنگامى كه خداى عزّوجلّ آيه شريفه:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...».«9»
اى اهل ايمان! از خدا اطاعت كنيد و [نيز] از پيامبر و صاحبان امر خودتان [كه امامان از اهل بيت اند و چون پيامبر داراى مقام عصمت می باشند] اطاعت كنيد... .
را بر پيامبرش محمّد (صلی الله علیه وآله) نازل كرد من گفتم: اى فرستاده خدا! ما خدا و پيامبر را شناختيم، اولوالامرى كه خدا طاعتشان را به طاعت تو مقرون نموده كيانند؟ حضرت فرمود: جابر! جانشينان من و پيشوايان مسلمانان پس از من هستند؛ اول آنان على بن ابى طالب سپس حسن و حسين آنگاه على بن الحسين و بعد محمّد بن على كه در تورات معروف به باقر است و تو او را درك می كنى، هرگاه زيارتش كردى سلام مرا به او برسان، سپس صادق جعفر بن محمّد و بعد از او موسى بن جعفر و پس از او على بن موسى آنگاه محمّد بن على سپس على بن محمّد سپس حسن بن على آنگاه هم نام و هم كنيه من حجّت خدا در زمين و باقی مانده او در ميان بندگانش فرزند حسن بن على خواهد بود، همان كه خداى متعال، خاور و باختر زمين را به دست او بگشايد و همان كه از ديده شيعيان و دوستانش پنهان خواهد شد و در آن زمان جز آنكه خدا دلش را براى ايمان خالص كرده، كسى در اعتقاد به امامت او پابرجا و استوار نخواهد ماند.«10»
اهل بيت عليهم السلام، شجره طيّبه
نكته قابل توجه ديگرى كه در مورد حقيقت وجودى اهل بيت عليهم السلام در روايات صادر شده از آن ذوات مقدس به چشم می خورد، تشبيه بسيار عميق و پر معناى اهل بيت عليهم السلام به «شجره طيّبه» است.
امام صادق عليه السلام شجره طيبه را كه حضرت حق در قرآن در سوره ابراهيم «11» ذكر فرموده، در برابر پرسشى كه عمرو بن حُريث از آن حضرت درباره شجره طيبه می پرسد چنين توضيح می دهد:
رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و آله أصلُهَا، وَأمِيرُالمُؤمِنينَ عليه السلام فَرْعُهَا، وَالأَئِمَّةُ مِن ذُرِّيَّتِهِمَا أغصَانُها، وَعِلمُ الأَئمّةِ ثَمَرَتُهَا، وَشِيعَتُهُم المُؤمِنُونَ وَرَقُها، قَال: وَاللهِ إنَّ المُؤمِنَ لَيُولَدُ فَتُورِقَ وَرَقَةٌ فِيهَا وإنَّ المُؤمِنَ لَيَمُوتُ فَتَسْقُطُ وَرَقَةٌ مِنهَا.«12»
پيامبر خدا ريشه آن و اميرالمؤمنين تنه آن و امامان از نسل پيامبر و على شاخه هاى آن و دانش امامان ميوه آن و شيعيان مؤمنشان برگ آن هستند. فرمود: به خدا سوگند كه مؤمن به دنيا می آيد پس درخت برگى برمی آورد و مؤمن از دنيا می رود پس از درخت برگى می افتد.«13»
________________________
پی نوشت:
- «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ...» آل عمران (3): 61. با توجه و تدبر در مصادر اصيل شيعه و حتى كتب عامه می توان چنين نتيجه گرفت كه: همه مفسران اتفاق نظر دارند که منظور از نفس در این آیه، على عليه السلام است، كه در الصواعق المحرقه: 238 نيز چنين بيان شده است. مرحوم علامه مجلسى نيز در بحار الأنوار: 35/ 257، باب 7، بابى را به اين آيه شريفه اختصاص داده اند.
- الكافى: 1/ 441، باب مولد النبى ووفاته، حديث 9؛ بحار الأنوار: 15/ 24، باب 1، حديث 46.
- بحار الأنوار: 5/ 13، باب 1، حديث 15.
- نهج البلاغة: 562، خطبه 234؛ عوالى اللئالى: 4/ 122، حديث 204.
- مائده (5): 67.
- عيون اخبار الرضا: 2/ 272؛ مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.
- الكافى: 1/ 145، باب النوادر، حديث 4.
- الكافى: 1/ 408، حديث 2.
- نساء (4): 59.
- المناقب: 1/ 282؛ كمال الدين: 253؛ كفاية الأثر: 53.
- «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ» ابراهيم (14): 24.
- الكافى 1/ 428، حديث 80 (با كمى اختلاف)؛ تفسير الصافى: 1/ 886.
- در اين روايت، علاوه بر اثبات حقيقت وجودى واحد ائمه اطهار اهل بيت عليهم السلام، از تشبيه شيعيان مؤمن به اوراق شجره طيبه، به اين مطالب می توان رسيد كه حقيقت وجودى شيعيان مؤمن برگرفته از انوار تابناك اهل بيت عصمت و طهارت اهل بيت عليهم السلام است. در روايتى آمده است كه: «شيعتنا خُلِقوا من فاضل طينتنا يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا» الأمالى، طوسى: 299، حديث 588.
نقطه مقابل شجره طيبه، شجره خبيثه است كه هدف از بيان آن، مجسم ساختن چهره واقعى كلمه شرك و برنامه هاى انحرافى و مردم فاسد و كافر و خبيث است كه با بی توجهى به دستورها و اوامر اهل بيت عليهم السلام و انقطاع از شجره طيبه، به شجره خبيثه ملحق شده اند، شجره اى كه «اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ» ابراهيم (14): 26؛ از زمين كنده شده و قرارى ندارد و بی ريشه است كه در برابر توفانها هر روز به گوشه اى پرتاب می شود.
در روايات آمده است كه شجره طيبه پيامبر و على و فاطمه و فرزندان آنها هستند و شجره خبيثه بنى اميه است (تفسير نور الثقلين: 2 ذيل آيه شريفه).
منبع: اهل بيت عليهم السلام عرشيان فرش نشين، شیخ حسین انصاریان