اخلاق امام حسن مجتبی علیه السلام
۲۷ خرداد ۱۳۹۴ 0 معارفبسيارى از دانشمندان به اين معنى اشاره كرده اند كه در بخشش و كرم و سعه صدر هيچ كس به پايه امام حسن (ع) نمى رسيد. مدائنى مى گويد: امام حسن (ع) بزرگترين فرزند على (ع) و شخصى كريم و بزرگوار و در سخاوت و حلم و بردبارى بى نظير بود و رسول خدا (ص) او را دوست مى داشت.
شيخ صدوق در كتاب امالى به سند خود از امام صادق (ع) و او از پدر خود و او نيز از جدّ خود آورده است كه:
امام حسن بن على بن ابى طالب در عبادت و زهد و تقوى و فضيلت چنان بود كه در زمان خود هيچ كس به پايه وى نمى رسيد. همين كه قصد سفر حج مى كرد پياده به راه مى افتاد و گاهى پاى خود را نيز برهنه مى ساخت هرگز به كارى نمى پرداخت مگر اينكه خداى سبحان را ياد مى كرد. راستگوترين مردم و در نطق و بيان از همه والاتر بود. چون به نزديك مسجد مى رسيد عرض مى كرد: بار خدايا مهمان تو به در خانه ات آمده است. اى احسان كننده، بنده گناهكار تو به درگاهت ايستاده. اى كريم، تو از بدي هايم به زيباييها و خوبيهاى خود درگذر.
زبير بن بكار در كتاب انساب قريش آورده است كه:
زينب دختر ابى رافع حديث كند كه فاطمه (س) دو فرزندش حسن و حسين (ع) را هنگام بيمارى رسول خدا (ص)، كه در همان بيمارى از دنيا رحلت كرد، به نزد آن حضرت آورد و گفت: اى رسول خدا اينان فرزندان تو هستند؛ پس چيزى به آن دو ميراث بده. پيامبر فرمود: شكوه و بزرگى و سيادت من براى حسن است. و اما حسين، پس كرم و شجاعتم براى اوست. الخ.
طبرسى در كتاب اعلام الورى مى نويسد:
حسن بن على را در راه مكه ملاقات كردم كه از مركب خود فرود آمد و پياده به راه افتاد. همه كسانى كه در كاروان بودند به وى اقتدا كردند و پياده به راه افتادند. حتى سعد بن ابى وقاص نيز پياده شد و در كنار آن حضرت راه افتاد. واصل بن عطاء مى گويد: در حسن بن على، سيماى پيمبران و درخشندگى پادشاهان بود.
شيخ مفيد در ارشاد مى نويسد:
حسن بن على وصىّ پدرش امير المؤمنين (ع) بود و امير المؤمنين او را ناظر بر صدقات خود و آنچه وقف كرده بود قرار داد، و در اين باره عهدنامه اى براى وى نوشت كه مشهور است. وصيّت او به امام حسن ظاهر در معالم و مبانى دين و چشمههاى حكمت و آداب است. اين وصيّت را اكثر دانشمندان نقل كرده اند و بسيارى از فقها در دين و دنياى خود از آن استفاده كرده اند و موجب بينايى آنان گشته است.
منبع: سيره معصومان /سيد محسن امين عاملى / مترجم على حجتى كرمانى,ج5, ص17