شرح دعای افتتاح از سید محمد حسین فضل الله (بخش دهم)
۰۸ تیر ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماع
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ، وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ.»
چشم انتظاری برای دولت اسلامی
این فراز از دعا، در پی الهام همیشگی به مسلمانان و مؤمنانی است که در دولت کفر زندگی میکنند و مجبور هستند که با دستگاههای دولت کافر تعامل داشته باشند و باید تابع قوانین دولتی باشند که تناسبی با قوانین اسلامی ندارند.
به این ترتیب انسان مؤمن ملتزم همیشه با این مشکل روبروست که مبانی فکری دولت، با مبانی اسلامی هماهنگ نیست و قانون دولت نیز با قانون اسلام همخوانی ندارد و ارتباطات دولت مبتنی بر روابط اسلامی نمیباشد. از این رو انسان دچار دوگانگی میشود، بین شهروند بودن برای دولتی که مصالحش با دستگاههای دولت پیوند یافته و سرنوشتش اعم از سرنوشت اقتصادی و سیاسی و امنیتی و نظامی و... با اوضاع و روابط دولت گره خورده است و بین اسلام خود که ایجاب میکند از حدود الهی تجاوز ننماید و به احکام الهی پایبند باشد، حتی اگر دولت اسلامی هم وجود نداشته باشد. در اینجا انسان بین التزام دینی و التزام قانونی سرگردان میماند.
وقتی انسان مؤمن با چنین وضعیتی روبرو شود، چشم انتظار دولت کریمهای میشود که اسلام بر آن حاکم باشد. اسلام با چنین دولتی عزت مییابد. چرا که اسلام مبنا و قانون و خط و حرکت این دولت را تشکیل میدهد و نفاق نیز با وجود چنین دولتی خوار و ذلیل میشود. زیرا وقتی که اسلام بر همه چیز سیطره داشته باشد، جایی برای نفاق باقی نمیماند.
در زمینه چشم اندازهای انسان مسلمان، فقط این کافی نیست که انسان از آرمانها و تمایلات خود سخن بگوید. بلکه باید خواستهها و تمایلاتی را که در قالب دعا به درگاه خداوند ابراز میداریم، در زندگی خود به حرکت تبدیل کنیم. زیرا وقتی که انسان به چیزی تمایل پیدا میکند، طبیعی است که ابزارهای لازم برای رسیدن به آن را نیز فراهم کند. زیرا همه مردم برای خود تمایلات و خواهشهایی دارند. برای مثال جوان ممکن است تمایل به ازدواج داشته باشد، دختر نیز ممکن است تمایل به ازدواج داشته باشد. آیا کافی است که پسر جوان به مسجد برود و بگوید: خدایا! همسر صالح و خانه خوبی نصیب من بگردان؟ آیا کفایت میکند که دختر جوان بگوید: خدایا! همسری صالح و خانهای آباد نصیب من بگردان؟ این کار به هیچ وجه کافی نیست. جوان باید برود سخت کار کند تا امکانات مالی لازم برای او فراهم گردد. سپس باید به دنبال همسر صالحی بگردد. دختر نیز، باید به دنبال همسر صالحی باشد. بنابراین میل و خواسته در زندگی انسان حرکت میکند تا به عمل و سعی و فعالیت تبدیل گردد.
همین طور وقتی که عرض میکنیم: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ، وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ.» داریم از خواستهها و تمایلات خود به درگاه خداوند سخن میگوییم. خداوند نیز به ما میگوید: ای مؤمنان دعاگو! اگر به چنین دولتی تمایل دارید، برای ایجاد آن چه کار کردهاید؟ در راه تحقق آن چه فعالیتی کردهاید؟ برای اینکه اسلام بتواند چنین دولتی ایجاد کند، چه راهی را در پیش گرفتهاید؟ برای از بین بردن دولت نفاق چه روشی دارید؟
باید به پرسشها پاسخ بدهیم. باید تلاش کنیم که همه حرکتها و طرحهایی را که برای برپایی چنین دولتی، ولو در آینده تلاش میکنند، مورد تأیید قرار دهیم. باید همواره برای خود و جامعه مان تأکید کنیم که در موارد ضروری ممکن است که انسان مسلمان با دولت کفر و نفاق همزیستی داشته باشد، ولی جز برای دولت اسلامی که بر اساس مبانی درست اسلامی تشکیل شده است، مشروعیت قائل نمیشود.
با باطل سر میکنیم ولی مشروعیت آن را نمیپذیریم
پیش از هر چیزی باید دولت اسلامی را در خردها و قلوب و احساسات خودمان ایجاد کنیم. یعنی طرح ما در همه گامهای زندگیمان، باید دولت اسلامی باشد. حتی اگر شرایط برای ایجاد دولت اسلامی فراهم نباشد. زیرا نبود شرایط لازم برای تکوین دولت اسلامی در یک کشور، به معنای مشروعیت دادن به نظام غیر اسلام نیست. بلکه باید آن گونه که همیشه گفتهایم، حرف ما این باشد که با باطل سر میکنیم، ولی مشروعیت آن را نمیپذیریم.
برای مثال اگر کسی دچار بیماری جسمی شد، طبیعی است که باید با این بیماری سر کند. ولی اگر کسی مجبور شد با بیماری سر کند، آیا به این معناست که بیماری را سلامتی تلقی کرده است؟ مرض مرض است، کفر کفر است، نفاق نیز نفاق است. صرفاً به خاطر اینکه کفر خود را بر جامعهای تحمیل کرده است، ایمان نمیشود. نفاق نیز صرفاً به خاطر اینکه در زندگی مردم برای خود جای پا باز کرده است، به اخلاص تبدیل نمیشود و گمراهی نیز صرفاًً به خاطر اینکه رواج یافته است، به هدایت تبدیل نمیشود.
از این رو لازم است که همیشه برای ما بین کفر و ایمان، شریعت و قانون و درستی و انحراف خط فاصل وجود داشته باشد. در این صورت خداوند به عنوان میزان ما باقی میماند. در قرآن کریم میخوانیم: «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»(الأحزاب/۳۶). یعنی اگر خدا و پیامبر حکمی کرد، انسان آزاد نیست که بگوید میپذیرم یا نمیپذیرم.
برخی از مردم میگویند: من مسلمان هستم، ولی به حجاب باور نیافتهام، به تحریم شراب یا ربا باور نیافتهام. اما اگر مسلمان هستی، بنده خداوند هستی و باید از دستور الهی اطاعت کنی.
آیا در نظام ارتش نیز چنین نیست: اول اجرا کن و سپس مناقشه کن. دستور الهی نیز چنین است: اول اجرا کن، سپس سؤال نما. باید در عقل و قلب و زندگی خود، به حکم خداوند متلزم باشی. گزینه دیگری برای انتخاب نداری. در برابر خداوند آزاد نیستی. حق نداری بگویی: میخواهم نماز میخوانم و میخواهم نماز نمیخوانم. من آزاد هستم. میپذیرم یا نمیپذیرم. من آزاد هستم. اما باید گفت که تو بنده خدا هستی. مسلمان بودن به این معناست که باید ملتزم باشی: «إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ»(البقرة/۱۳۱). پس تا زمانی که خداوند این خط را قرار داده است، باید در این خط حرکت کنی، حتی اگر راز و حکمت آن را نفهمی.
نقل کردهاند که وقتی حضرت زینب(س) در مجلس یزید بود، متوجه شد که یکی از شامیان به یکی از دختران خردسال امام حسین(ع) نظر دارد. نزد مسلمانان رسم بر این بود که اسیران به برده تبدیل میشدند. به نظر میرسد که این فرد شامی از جایگاه ویژهای نزد یزید برخوردار باشد. از این رو رو به یزید کرد و گفت: این دخترک را به من ببخش. در اینجا زینب(س) از جا برخاست و (به این مضمون) فرمود: وای بر تو! نه تو و نه امیر تو چنین حقی ندارید. یزید خشمگین شد و گفت: اگر بخواهم این کار را خواهم کرد. زینب(س) به او فرمود: مگر اینکه به دینی غیر از دین ما در آیی. یزید ساکت شد و مرد شامی نیز از این پاسخ تکان خورد. مضمون این داستان این است که ای یزید! تا زمانی که ادعای مسلمانی داری، اسلام به تو اجازه نمیدهد که اسرای مسلمان را تملک کنی. اگر میخواهی آنها را تملک کنی، باید خروج خود از اسلام را علنی سازی.
وقتی که زن مسلمان میگوید: من به حجاب قناعت پیدا نکردهام، یا زمانی که مرد مسلمان به همسر یا دختر خود میگوید: من به حجاب قناعت نیافتهام. همان گونه که زینب(س) به یزید فرمود، باید به او بگویی: مگر اینکه به دینی غیر از دین ما در آیی. زیرا اسلام حجاب را واجب کرده است. چرا که خداوند فرموده است: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ»(الأحزاب/۵۹). «وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا»(النّور/۳۱). بنابراین وقتی که فرد میگوید: من مسلمان هستم، ولی به حجاب باور ندارم، من به حرمت ربا باور ندارم، من به حرمت شراب باور ندارم، و نظایر آن. این حرفها غیر ممکن است. اگر مسلمان هستی، لازم است که به همه احکام اسلامی پایبند باشی.
همین طور در آیه دوم میخوانیم: «فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ»(النّساء/۶۵). خداوند میفرماید: ای محمد! مسلمان مؤمن نمیشود و مؤمن مؤمن واقعی نمیشود، مگر اینکه شریعت تو را حاکم قرار دهد.
اگر مشاجره و نزاعی میان مردم در گرفت و آنها گفتند که بیایید برای قضاوت نزد قانون مبتنی بر غیر شریعت برویم، اینها مؤمن نیستند، حتی اگر پنجاه مرتبه به حج بروند و اگر تمام عمر خود را نماز بخوانند و روزه بگیرند. زیرا خداوند به خودش سوگند یاد کرده و چقدر هم تأکید کرده است. نماز خواندن و روزه گرفتن برای مؤمن بودن یک فرد کافی نیست. کافی نیست که حج برود و عمره به جای آورد. بلکه باید در عقل و قلب و زندگی خود، در همه اختلافاتی که بین او و دیگران به وجود میآید، باید به مرجع قرار دادن اسلام متعهد باشد.
همین طور وقتی بین تو و همسرت اختلاف به وجود میآید، باید به حکم اسلامی مراجعه کنی. وقتی که بین تو و همسایهات اختلافی بروز میکند، وقتی بین تو و شریکت اختلافی به وجود میآید، وقتی بین تو و کسی که با او خرید و فروش داری، اختلافی روی میدهد، یا اینکه در هر موردی، بین تو و هر جریان دیگری اختلاف ایجاد میشود، نشانه مؤمن بودن این است که در اختلافات خود، اسلام را حاکم قرار دهی. اگر گفتی که من حکم شرع و دین را قبول ندارم و فقط قانون و دادگاه و دولت را قبول دارم، معنای این سخن این است که مؤمن نیستی. مفاد آیه مبارکه «فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیماً» همین است. ما مؤمنان بسیاری را میبینیم که ماه رمضان یا ماه رجب و شعبان و رمضان را روزه میگیرند و نماز نافله و نماز شب میخوانند، ولی وقتی پای مسائل مالی و تعصبات خانوادگی و قبیلهای به میان میآید یا قتلی صورت میگیرد، میگویند: بیایید به حکم عشیره تن دهیم یا اینکه قانون دولت را بپذیریم. برخی دیگر نیز میگویند: آیا شرع با ما هست یا نه؟ اگر چنین باشد از شرع پیروی میکنند و اگر چنین نباشد، برای قضاوت به دیگران مراجعه میکنند.
خداوند سبحان میفرماید: «وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ * وَإِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ* أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ»(النّور/۴۸-۵۰). پس بیان قرآن در این باره روشن است. نیز فرموده است: «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ» کسی که در اقتصاد و اجتماع و سیاست و احوال شخصیه و جرائم و همه چیز به آنچه خداوند نازل کرده است، حکم ننماید، «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ»(المائدة/۴۴). «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(المائدة/۴۵). «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(المائدة/۴۷). پس باید به آنچه خداوند نازل کرده است، حکم کنیم. «ثُمَّ جَعَلْنَاکَ عَلَى شَرِیعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ* إِنَّهُمْ لَن یُغْنُوا عَنکَ مِنَ اللَّهِ شَیئاً»(الجاثیة/۱۸-۱۹).
دولت اسلامی، هدفی که باید برای تحقق آن تلاش کنیم
از این رو باید اندیشه تشکیل دولت اسلامی در جهان را بپذیریم. باید همیشه به آن فکر کنیم، حتی اگر وضعیت موجود برای تحقق چنین هدفی مساعد نباشد. ولی باید به این حقیقت فکر کنیم و این اندیشه را مطرح کنیم و از دیگران بیاموزیم. جریانهای گوناگونی در جامعه وجود دارند. مانند جریانهای سوسیالیستی و ملی گرا و کمونیستی و لیبرالیستی. همه این جریانها به اندیشه خودشان دعوت میکنند، حتی اگر شرایط هم یاریگر این اندیشه نباشد.
گفته میشود که حتی در فرانسه(فرانسهای که جمهوری است و نظامش پادشاهی نیست) کسانی هستند که خواهان بازگشت نظام پادشاهی هستند.
پس تا زمانی که به اندیشه خود باور داری، باید آن را تبلیغ کنی. زیرا پیامبران هم که اندیشه خود را مطرح میکردند، تنها بودند. پیامبر اسلام تنها بود. اما خداوند به او فرمود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ* الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»(العلق/۱-۵). سپس فرمود: «یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ»(المدّثّر/۱) از شدت سرما، در بستر خود لباس به خود پیچیدهای «قُمْ فَأَنذِرْ * وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ»(المدثّر/۲-۳). برخیز و هشدار بده، حتی اگر تنها هستی. زیرا تو صاحب حق میباشی.
اگر دیگران هم بر سرزمینهای ما مسلط شوند، باز هم یک روز به نفع ما و یک روز به ضرر ماست. ولی خطرناک این است که آنها بر خردهای ما سیطره یابند و ما به این بهانه که مردم اسلام را از ما قبول نمیکنند، به این باور برسیم که از اسلام خود دست برداریم و به جای آن به چیزهایی چون دموکراسی و سوسیالیسم و لیبرالیسم دعوت کنیم.
ممکن است کسی بگوید که در اسلام چیزهایی از سوسیالیسم وجود دارد و دیگری بگوید که در اسلام چیزهایی از دموکراسی وجود دارد. اگر چنین چیزی واقعیت هم داشته باشد، ما باید اسلام خود را بچسپیم. چرا باید به روش دیگران چنگ بزنیم؟
باید قرآن را خیلی خوب درک کنیم تا قرآنی شویم: «وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ»(الأنعام/۱۵۳). راه خداوند چیست؟ راه خداوند همان اسلام است. راههای گوناگونی وجود دارد. اما باید بر راهی بمانیم که از خداوند آغاز شده و به خداوند ختم میشود. این همان چیزی است که قدرتمندی اسلام در عرصه زندگی را تثبیت میکند.
ملاحظه کردیم که مراکز گوناگون سیاسی دنیا و رسانههای استکباری، بعد از فروپاشی اتحاد شوروی اظهار داشتند که آنها از خطر کمونیسم رهایی یافتند و اکنون خطر اسلام آغاز شده است. آنها با صراحت تمام میگویند که خطر همان اسلام است. زیرا اسلام دینی است که به همه دنیا نظر دارد و درون خود چیزهایی دارد که حقوق انسان را تثبیت میکنند و میتواند مشکلات اجتماعی انسان را حل کند.
در روزنامه خواندم که سفیر آلمان در یکی از کشورها به اسلام گروید و کتابی به نام «اسلام به مثابه یک جایگزین» نوشت. این مسأله یک مشکل دیپلماتیک در آلمان به وجود آورد. اینکه آیا بعد از اسلام آوردن، او را در این مقام باقی بگذارند یا نه؟ زیرا این مسأله با قوانین آلمان مغایرت داشت.
خطری که غرب استکباری آن را احساس کرده است، جنبش اصولگرایی اسلامی است. البته ما این نامگذاری را قبول نداریم. زیرا ما مسلمان اصولگرا و مسلمان فرعگرا نداریم. اسلام همان کتاب خدا و سنت پیامبر است. این همان اسلام است. ممکن است در فهم آن دچار اختلاف باشیم و گروهی به گونهای و گروهی دیگر به گونهای دیگر اسلام را بفهمند. اما ما مسلمان اصولگرا و مسلمان غیراصولگرا نداریم. اگر تو به اسلام همان گونه که بر پیامبر خدا نازل شد و پیامبر خدا تشریع نمود، متعهد باشی، مسلمان هستی و اگر متعهد و ملتزم نباشی، مسلمان نیستی. پس مسلمانانی که در باره احکام اسلامی و شریعت از خود تسامح نشان میدهند، آن گونه که در آیات قرآنی دیدیم، مسلمان محسوب نمیشوند.
آنها از این بابت احساس خطر کردند. زیرا اسلام در برابر استکبار و ظلم و اشغالگری و فسق و گمراهی، قاطع است و راه حل میانه ندارد. ممکن است که مسلمانان در پرداخت به جامعه دچار رکود و جمود شوند و در جنبه خاصی به فعالیت بپردازند. لکن جمود در چیزی به معنای حذف آن شیء نیست. راکد گذاشتن موضوعی در شرایط اضطراری به معنای حذف آن نیست. شعاری که از دیرباز مطرح کردهایم این است: «با باطل همزیستی داریم، ولی مشروعیت آن را قبول نداریم.» غیر از اسلام چیز دیگری برای ما مشروعیت ندارد. یادم میآید که سفیر فرانسه به دیدار من آمد. دیداری که سه و نیم ساعت به طول انجامید. به من گفت: چگونه اسلام را در کشوری به مانند لبنان مطرح میکنید، در حالی که لبنان کشور کوچکی است که مسلمان و مسیحی در آن در کنار هم زندگی میکنند و طرح اسلام توازن لبنان را به هم زده و باعث پیچیدهتر شدن اوضاع میگردد؟
سعی کردم به او بفهمانم که طرح اسلام جنبه طائفهای ندارد. وقتی که ما اندیشهای را به مسلمان و غیر مسلمان جهان عرضه میکنیم، اگر کسی به این اندیشه باور یافت که اهلاً و سهلاً. اما اگر قناعت نیافت، ما این اندیشه را بر کسی تحمیل نمیکنیم. همان طور که جامعه شما سوسیالیست و دوگلیست دارد و هر جریانی اندیشه خاص خود را دارد، ما هم اندیشه خاص خود را داریم. اگر مردم اندیشه ما را قبول کردند، حکومت در اختیار ما قرار خواهد گرفت و اگر قبول نکردند، برای تحقق این هدف تلاش خواهیم کرد.
سفیر اظهار داشت که رابطه دین و تشریع یا رابطه دین و حکومت یا رابطه دین و سیاست را درک نمیکند و نمیتواند این مسأله را هضم کند. زیرا معتقد است مسأله این است که چه کسی رئیس جمهور میشود و سهم مسیحیان چقدر است؟
بعد از اینکه صحبت به او گرم شد، دوست داشتم که با بیان چند نکته با او گفتگو کنم. از این رو به او گفتم: مدت زیادی است که در باره قضیه لبنان و چگونگی طرح جمهوری اسلامی در لبنان و مسائلی دیگر گفتگو میکنیم. چه نظری داری که الآن به این طرح مسأله جمهوری اسلامی در فرانسه بیندیشیم. زیرا ما در فرانسه تقریباً سه یا چهار میلیون مسلمان هستیم و میکوشیم که فرانسویان را مسلمان کنیم و جمهوری اسلامی را در فرانسه مطرح نماییم، آن وقت شما دارید از لبنان سخن میگویید. در برابر این مسأله، لبنان چه ارزشی میتواند داشته باشد؟ ما داریم برای مسلمان کردن کل دنیا تلاش میکنیم. همین طور پیامبر ما حضرت محمد(ص) «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً»(سبأ/۲۸) به ما آموخته است که اسلام دین و دعوتی برای همه دنیاست. همان طور که مسیحیت دین تبشیر است. زیرا مسیحیان در حال تبشیر هستند و میخواهند که همه دنیا را مسیحی کنند. پس چرا شما این حق را دارید که مردم را مسیحی کنید ولی ما حق نداریم که مردم را مسلمان نماییم؟
ما مسیحی را به اسلام دعوت میکنیم، ما ملحد و یهودی را به اسلام دعوت میکنیم. زیرا دعوت ما همین است: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ»(آل عمران/۱۰۴). «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ»(الکهف/۲۹). ما حقیقت را بیان میکنیم. مردم هم وظیفه دارند که انتخاب کنند و مسؤولیت انتخاب خود را به عهده بگیرند.
ما نمیخواهیم با تروریسم اسلام را تحمیل کنیم. ولی معتقدیم که حق داریم دیگران را به اسلام دعوت کنیم. همیشه میگوییم: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ»(آل عمران/۶۴). چیزهایی هست که ما روی آنها اشتراک نظر داریم و چیزهایی هم هست که ما روی آنها اختلاف داریم. ولی «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(العنکبوت/۴۶). کلمه یکسانی که ما روی آن توافق داریم این است که به خداوند شرک نورزیم و برخی از خودمان را جای خداوند، پروردگار خود نگیریم. «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» باید با مهربانی و روشهای متمدنانه جدال کنیم. پس چرا وقتی که ما به اسلام دعوت میکنیم، برخی ناراحت میشوند و تشنج آفرینی میکنند؟
حتی برخی افراد که دعای افتتاح را میخوانند، میگویند: شما چطور از جمهوری اسلامی حرف میزنید؟ حال آنکه خودشان میخوانند: «اللّهمّ إنّا نرغب إلیک فی دولةٍ کریمة، تُعزّ بها الإسلام وأهله»
چگونه در دولتی که اسلام قانون آن نیست، اسلام عزت پیدا میکند؟
«وتذلّ بها النّفاق وأهله» اگر نفاق بر چنین دولتی حاکم باشد، چگونه میشود نفاق خوار و ذلیل شود؟
وقتی این فراز از دعا را میخوانید، این اندیشه را در عقل و قلب خویش جای دهید که اسلام بر همه جا حکمروایی کند. باید برای این هدف تلاش کنیم، حتی اگر شرایط نامساعد باشد. زیرا اگر پیش از این شرایط نامساعد بود، الآن مساعد شده است و بعد از بیست سال بهتر نیز خواهد شد. وقتی امام خمینی(ره) آمد از همین شرایط استفاده کرد و بعضی شرایط را ایجاد کرد و طاغوت را ساقط کرد و دولت اسلامی را برقرار نمود.
زیرا خداوند در زندگی برای هر چیزی مهلت خاصی قرار داده است: «وَتِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ»(آل عمران/۱۴۰). «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء»(آل عمران/۲۶). پس ما باید تلاش کنیم. اگر به هدفمان رسیدم که الحمد لله و اگر نرسیدیم، ممکن است که راه را [برای دیگران] هموار کرده باشیم.
مانند داستان حکیم ایرانی که نود سال سن داشت. روزی پادشاه ایران بر او گذر کرد که در حال کاشتن درخت خرما بود. درخت خرما برای میوه دادن به مدتهای طولانی زمان نیاز دارد. پادشاه به او گفت: نود ساله هستی و درخت خرما میکاری؟ آیا امید داری که از میوه این درخت بخوری؟ حکیم پاسخ داد: دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما میکاریم تا دیگران بخورند. یعنی اینکه پدران ما کاشتند، درختان نیز همپای کودکان ما بزرگ شدند و رشد کردند. هر نسلی طبق توان خود برای نسلهای دیگر دستاوردهایی را به جای میگذارد و این نسلها نیز برای نسلهای بعدی نتایجی را به جای میگذارند. پس به این ترتیب نسلها همدیگر را کامل میکنند و تمدنها نیز بر همین اساس شکل میگیرند. هر نسلی از تلاشهای خود چیزی به تمدن میبخشد و هر نسلی از تلاشهای خود چیزی به آینده تقدیم مینماید.
همین طور اگر ما نتوانیم در حال حاضر جمهوری اسلامی را ایجاد کنیم، فرزندان ما میتوانند و اگر فرزندانمان نتوانند، نوادگانمان میتوانند این کار را به انجام برسانند. هر کسی چیزی فراهم میکند ویک گام به جلو بر میدارد. پس چرا ناامید شویم: «ِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»(یوسف/۸۷).
جهانی بودن اسلام
از این رو باید به مانند مسلمانان صدر اسلام باشیم. وقتی همراه پیامبر شدند، آن حضرت به همه دنیا نظر داشت. آنها نیز دیدی جهانی پیدا کردند. لذا فتوحات اسلامی خیلی به سرعت پیشرفت کرد. چون پیامبر اسلام در عقلهای آنها کاشته بود: در اسلام خود جهانی باشید. به این ترتیب فتوحات اسلامی به دروازههای چین رسید.
فرهنگی وجود دارد که میکوشد میان مسلمانان فاصله بیندازد. طبق این فرهنگ، لبنانی نباید در کشورهای دیگر مداخله نماید. هر مسلمانی باید در چارچوب کشور خود حرکت نماید و کاری به دیگران نداشته باشد. ولی «من لم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم؛ هر کس که به امور مسلمانان اهتمام نداشته باشد، مسلمان نیست.» و «من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین، فلم یُجبْه فلیس بمسلم؛ هر کس فریاد دادخواهی مسلمانی را بشنود، ولی به فریاد او نرسد، مسلمان نیست.»
باید این خط را در خردهای خود داشته باشیم. هر وقت که دعای افتتاح را خواندیم، حتی اگر نخواندیم، باز هم باید این مسأله را در ذهن خود داشته باشیم. باید این فراز از دعا را همیشه در زندگی خود به جریان اندازیم. تا اینکه شکست نظامی و سیاسی باعث شکست فکری و فرهنگی ما نشود. والحمد لله رب العالمین.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیة الله العظمی سید محمد حسین فضل الله (قدس سره)