داستان توبه کنندگان: توبه بُت پرست

داستان توبه کنندگان: توبه بُت پرست

۰۸ تیر ۱۳۹۴ 0 معارف
 
در كتاب قصه هاى گلستان و بوستان مرحوم سعدى شاعر بزرگوار رضوان اللّه تعالى عليه خواندم ، مرد بُت پرستى مى گفت : سالهاى سال است كه تو را مى پرستم ، عمر عزيز خويش را به پرستش تو گذراندم و روى به هيچ معبود ديگرى نياوردم امّا اكنون براى اولين بار است كه از تو، حاجتى مى خواهم . با بت خويش ‍ خلوت كرده و در حالى كه درد مى برد و مى گريست حاجت خود را از بُت مى طلبيد او براى اينكه بت را راضى سازد تا براى او كارى بكند خودش را به زمين انداخت پيش پاى بت و صورت بر خاك نهاد و بار ديگر، آن زبان بسته بى جان را خطاب مى داد در مانده ام اى بُت دستم را بگير. روزهاست كه اين گونه در مقابل تو به تسليم آمده ام و حاجت مى طلبم ، اما پاسخ نمى دهى ، كارى نمى كنى گرهى از مشكلم نمى گشايى . اما بُت همچون سنگ سرد و خاموش او را مى نگريست نگاهش نمى كرد، كه بُت پرست مى انگاشت چشم بُت بر اوست ، بت چه مى توانست بكند:
بت چون بر آرد مهمات كس !
كه نتواند از خود براند مگس
بت پرست كه آن روز جانش به لب رسيده بود و ميل عصيان عليه بُت را داشت سر انجام بر او شوريد و زبان به پرخاش گشود و گفت : اى بُت گمراه و بدبختى كه چندين سال تو را پرستيده ام ، اگر حاجتم را بر نياورى ، روى به خدا خواهم آورد:
بر آشفت : كاى پاى بند ضلال
به باطل پرستيدمت چند سال
مهمى كه در پيش دارم بر آر
و گرنه بخواهم زپروردگار
بُت پرست در يك لحظه ، از صنم به صمد متوجه گرديد (از بت پرستى ، به خدا پرستى روى آورد) توبه درونى و توجه واقعى .
بر بُت تكيه نكن و به خداى روى آور. از او بخواه ، از خدا با تمام قلب و روح خويش را متوجه پروردگار كن . اگر تاكنون بت را مى پرستيدى و از او حاجت مى خواستى ، اينك از صميم قلب ، بُت خود را بشكن ، آن را خوار و ذليل كن ، و به او روى آور، به پروردگار.
آنچه در درون بُت پرست گذشت ، يك بازگشت واقعى به پروردگار بود و ناگهان پاسخ خود را شنيد هنوز از پيش پاى بُت به درستى بر نخاسته بود كه حاجتش را بر آورده شده يافت .
هنوز از بتُ آلوده رويش به خاك
كه كامش بر آورد يزدان پاك
داستان توبه و بازگشت مرد بت پرست از باطل به حقيقت به گوش ‍ مردى عالم رسيد. آن مرد عالم در شگفت شد و پذيرش داستان بُت پرست حبرايش مشكل به نظر رسيد، او با خود مى گفت : چطور ممكن است مردى كه بيشتر سالهاى عمرش را به بت پرستى و گمراهى مشغول بوده است ، براى يك لحظه خدا را بخواند و پاسخ بشنود؟!
عالم ، همچنان در حيرت و انديشه بود كه پيغامى از سوى پروردگار، بر گوش دلش وارد شد: اى مرد! آن پير بُت پرست . حاجتى را از بُت خويش طلبيد، امّا چيزى نيافت . او سپس به درگاه ما روى آورد و حاجت طلبيد. اگر ما هم به او روى خوش نشان ندهيم ، پس چه فرقى ميان بُت و خدا وجود دارد.
گر از درگه ما شود نيز رد
پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد
محال است اگر سر برين در نهى
كه باز آيدت دست حاجت تهى

منبع: قصص التوابین؛داستان توبه کنندگان،علی میر خلف زاده

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث