شعر شکایت حضرت زینب به مادرش حضرت فاطمه (س)
۲۲ شهریور ۱۳۹۴ 0بنزدت آمدم با دیده خونبار مادر جان
عزیزت بودم و گشتم غریب و خوار ،مادر جان
منم زینب که جایم بود در آغوش پیمبر
شدم در کربلا بی مونس و بی یار، مادر جان
نمی پرسی به دشت کربلا مادر چه ها دیدم
زجور و کینه آن مردم خونخوار،مادر جان
بدیدم غرقه در خون قاسم و عباس و اکبر را
شدم در آن زمان از زندگی بیزار مادر جان
حسینت را میان قتله گه کشتند و یارانش
نماند اندر برم جز عابد بیمار مادرجان
مرا با ریسمان با اهل بیت اطهرت بستند
بشام و کوفه بردند بر سر بازار مادر جان
شبی در گوشه ویران برادر زاده ام جان داد
نمودم از فراقش گریه بسیار مادرجان
لب لعل برادر زیرچوب خیزران دیدم
بزد چوب جفا بر لعل شکر بار مادر جان
اگر روز جزا (صالح ) شود مستوجب نیران
تو یاریش نما اندر بر دادار مادر جان
شاعر:احمد صالح
منبع:زمزمه های جاویدان، بهروز شیر محمدی، انتشارات مفید، 1375، ص231.