فضایل ائمه: امام عسگری (ع): ترس از خدا
۲۴ شهریور ۱۳۹۴ 0از جمله صفات برجسته و بارز آن حضرت شدت بيم و ترس او از خداي - عز و جل - در کودکي بود، هر چند ممکن است خواننده، از مطالبي که در اين زمينه مطالعه ميکند شگفت زده شود که چگونه امام هرگاه به هيزم و آتش مينگريست از ترس خدا گريه ميکرد و سپس بيهوش ميشد در حالي که کودکي بيش نبود. البته اين حالت از اهلبيت عصمت و طهارت شگفت آور نيست.
شبلنجي از کتاب درة الاصداف نقل ميکند: «روزي بهلول، [امام عسکري] را - که کودکي بيش نبود - گريان ديد و ديگر کودکان مشغول بازي بودند. بهلول تصور کرد او در آرزوي داشتن وسايلي است که کودکان براي بازي در اختيار دارند، لذا بدو گفت: آيا دوست داري برايت وسيله ي بازي بخرم؟
- اي کم خرد، ما براي بازي آفريده نشده ايم!
- پس براي چه آفريده شده ايم؟
- براي کسب دانش و عبادت.
- اين را از کجا ميگويي؟
- از فرموده ي خداي متعال (أفحسبتم أنما خلقناکم عبثاً و أنکم الينا لا ترجعون) [1] ؛ (آيا ميپنداريد که شما را بيهوده آفريده ايم و به سوي ما باز نخواهيد گشت؟). بهلول از او خواست وي را پندي دهد. کودک با اشعاري او را پند داد و سپس از هوش رفت. آنگاه که به هوش آمد، بهلول به وي گفت: اين چه حالتي بود که بر تو رفت در حالي که تو کودکي بيگناه هستي؟
فرمود: اي بهلول، بدان من با چشم خود ديدم مادرم آتشي را با هيزمهاي بزرگ برافروخت که بر فروزندهي آنها هيزمهاي کوچک بود و من بيم آن دارم که از هيزمهاي کوچک جهنم باشم» [نور البصار،ص183 صواعق المحرقه،ص207] . نيز در کتاب احقاق الحق به نقل از کتاب وسيلة المآل اشعاري را که شبلنجي ذکر نکرده، اضافه ميکند و ميگويد: «بهلول گفت: بدو گفتم: پسرکم، من تو را فرزانه اي ميبينم. مرا پندي مختصر ده. وي اين اشعار را خواند:
أري الدنيا تجهز بانطلاق
مشمرة علي قدم و ساق
- ميبينم دنيا با سرعت
مهياي گذشت و عبور شده است.
فلا الدنيا بباقية لحي
و لا حي علي الدنيا بباق
نه دنيا براي کسي باقي ماند
و نه کسي در دنيا جاودان خواهد ماند.
کأن الموت و الحدثان فيها
الي نفس الفتي فرسا سباق
گويي مرگ و پيشآمدهاي روزگار
چون دو اسب مسابقهاند که به سوي انسان ميتازند.
فيا مغرور بالدنيا رويداً
و منها خذ لنفسک بالوثاق
- اي کسي که فريفته ي دنيا شده اي درنگ کن
و از آن براي خويشتن بهره اي برگير. [احقاق الحق،ج12،ص473] .
منبع: با خورشد سامرا،تحلیلی از زندگانی امام حسن عسگری علیه السلام ،محمد جواد طبرسی،دفتر تبلیغات اسلامی،1379،صص110-111.