داستان های ائمه: امام عسکری (ع): خداترسی در کودکی
۱۷ شهریور ۱۳۹۴ 0روزي شخصي امام حسن عسکري عليه السلام را در آن هنگام که کودک بود مشاهده کرد که در کنار عده اي از کودکان که بازي مي کردند ايستاده است و گريه مي کند. او پنداشت که علت گريه ي امام، نداشتن اسباب بازي است، از اين رو نزد حضرت رفت و گفت: «ناراحت نباش، اي پسر رسول خدا! من برايت اسباب بازي مي خرم!»
امام با ناراحتي فرمود:
«يا قليل العقل! ما للّعب خلقنا.» «اي کم عقل ما براي بازي آفريده نشده ايم؟»
او با تعجب گفت: «پس براي چه خلق شده ايد؟»
فرمود:
«للعلم و العبادة.» «براي دانش و پرستش»
او گفت: «از کجا اين را ميگويي؟»
فرمود: «زيرا خداوند فرموده:
«افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الينا لا ترجعون» [سوره مومنون،آیه115] .
«آيا گمان ميکنيد که شما را بيهوده (و براي بازي) آفريده ايم و شما به ما بازگشت نمي کنيد؟»
او گفت: «با آنکه کودک هستي و گناهي بر تو نيست چرا اينگونه منقلب هستي و از خدا ميترسي؟»
حضرت فرمود: «مادرم را ديدم که با هيزمهاي بزرگ، آتش روشن ميکرد و آتش را از هيزمهاي کوچک شروع نمود. من ترس آن دارم که از هيزمهاي کوچک دوزخ باشم؟»
او گفت: «مرا موعظه و نصيحتي نما».
امام عليه السلام اشعاري در بي وفايي دنيا خواند:
أري الدنيا تجهّز بانطلاق
مشمّرة علي قدم و ساق
فلا الدنيا بباقية لحي
و لا حي علي الدنيا بباق
کان الموت و الحدثان فيها
الي نفس الفتي فرسا سباق
فيا مغرور بالدنيا رويدا
و منها خذ لنفسک بالوثاق [1] .
«دنيا را ميبينم که گويا پاچه هايش را بالا زده
و با سرعت در حال دويدن است.
دنيا براي هيچ جانداري باقي نخواهد ماند
و به کسي وفا نخواهد نمود.
گويا مرگ و حوادث ناگوار سوار بر اسبي تيزر
و براي گرفتن جان آدمي ميدود.
پس اي دلباختهي به دنيا!
لحظه اي درنگ کن و براي سفر بي بازگشت آخرت توشه اي برگير.»
(1)احقاق الحق،ج12،ص473.
منبع: کرامات و مقامات عرفاتی امام حسن عسگری، سید علی حسینی قمی، انتشارات تنوع،1381،صص22-25