سخنان امام حسین علیه السلام: فلسفه قیام عاشورا
۱۸ مهر ۱۳۹۴ 0
در وقتي كه امام حسین (علیه السلام) ميخواستند از مدينه منوّره به مكه مكرّمه حركت كنند، وصيّتنامهاي نوشته و آن را به خاتم خود مهر نمودند؛ و سپس آن را پيچيده و به برادر خود محمّدبن حنفيّه تسليم نمودند. و پس از آن با او وداع نموده و در شب سوّم شعبان سال شصت هجري با جميع اهل بيت خود به سمت مكّه رهسپار شدند. و آن وصيّت چنين است:
«بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. هَذَا مَا أَوْصَي بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِيطَالِبٍ إلَي أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّه: إنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ. وَأَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، جَآءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ. وَأَنَّ الْجَنَّه وَالنَّارَ حَقٌّ. وَأَنَّ السَّاعَه ءَاتِيَه لَا رَيْبَ فِيهَا. وَأَنَّ اللَهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ.
إنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلَابَطِرًا وَلَامُفْسِدًا وَلَاظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلَاحِ فِي أُمَّه جَدِّي مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ؛ أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ أَسِيرَ بِسِيرَة جَدِّي وَسِيرَة أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليهالسلام.
فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَهُ أَوْلَي بِالْحَقِّ، وَمَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّي يَقْضِيَ اللَهُ بَيْنِي وَبَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ؛ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ.
وَ هَذِهِ وَصِيَّتِي إلَيْكَ يَا أَخِي؛ وَمَا تَوْفِيقِي إلَّا بِاللَهِ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإلَيْهِ أُنِيبُ. وَالسَّلَامُ عَلَيْكَ وَعَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي. وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّه إلَّا بِاللَهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».(1)
«بسم الله الرّحمن الرّحيم. اينست وصيّتي كه حسينبنعليّ بن أبيطالب به برادرش: محمّد كه معروف به ابن حنفيّه است مينمايد:
حقّاً حسين بن عليّ گواهي ميدهد كه هيچ معبودي جز خداوند نيست؛ اوست يگانه كه شريك ندارد. و بدرستي كه محمّد صلّي الله عليه وآله، بنده او و فرستاده اوست كه به حقّ از جانب حقّ آمده است. و اينكه بهشت و جهنّم حقّ است، و ساعت قيامت فرا ميرسد و در آن شكّي نيست. و اينكه خداوند تمام كساني را كه در قبرها هستند برميانگيزاند.
من خروج نكردم از برای تفريح و هوسرانی؛ و نه از برای استكبار و بلندمنشی، و نه از برای فساد و خرابی، و نه از برای ظلم و ستم و بيدادگری! بلكه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّي الله عليه وآله می باشد. من می خواهم امر به معروف نمايم، و نهی از منكر كنم؛ و به سيره و سنّت جدّم، و آئين و روش پدرم عليّ بن أبي طالب عليه السّلام رفتار كنم.
پس هر كه مرا به حقّ قبول كند، پس خداوند سزاوارتر است به حقّ. و هر كه مرا در اين امر ردّ كند و قبول ننمايد، پس من صبر و شكيبائي پيشه ميگيرم، تا آنكه خداوند ميان من و ميان اين جماعت، حكم به حقّ فرمايد؛ و اوست كه از ميان حكم كنندگان مورد اختيار است.
و اين وصيّت من است به تو اي برادر! و تأييد و توفيق من نيست مگر از جانب خدا؛ بر او توكّل كردم، و به سوي او بازگشت مينمايم. و سلام بر تو و بر هر كه از هدايت پيروي نمايد. و هيچ جنبش و حركتي نيست، و هيچ قوّه و قدرتي نيست؛ مگر به خداوند بلند مرتبه و بزرگ.»
__________________
پی نوشت:
1. بحار الانوار، مجلسی، ج44 ص329