معنای توحید ذاتی خداوند چیست؟
۲۰ دی ۱۳۹۳ 0آیات بیانگر توحید ذاتی
در این گفتار به سراغ تفسیر دقیق معناى توحید ذات مىرویم؛ و نخست به آیات زیر گوش جان فرا مىدهیم:
1. (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ).(1)
«هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بینا است.»
2. (لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَّمْ یَنتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ).(2)
«کسانى که گفتند: "خداوند، یکى از سه خداست" به یقین کافر شدند؛ هیچ معبودى جز معبود یگانه نیست؛ و اگر از آنچه مىگویند دست برندارند،عذاب دردناکى به کافران آنها (که روى این عقیده ایستادگى کنند،) خواهد رسید.»
3. (قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ ـ اللهُ الصَّمَدُ ـ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ـ وَلَمْ یَکُنْ لَّهُ کُفُوآ أَحَدٌ).(3)
«بگو: "او خداوند، یکتا و یگانه است؛ ـ خداوندى بى نیاز است که همه نیازمندان قصد او مىکنند؛ ـ (هرگز) نزاد، و زاده نشد؛ ـ و براى او هیچ گاه شبـیه و مانندى نبوده است".»
معناى توحید ذات این است که خدا یکى است و دومى براى او تصوّر نمىشود؛ به بیان دیگر ذات پاک خداوند هیچگونه شبیه و مثل و نظیر ندارد؛ و از هر جهت یکتا و بىهمتا است.
در دومین آیه، قرآن کسانى را که مىگویند: خداوند سوّمین اقنوم از اقانیم سهگانه است(6) محکوم به کفر مىکند: (لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ).نخستین آیه از آیات بالا در یک جمله کوتاه توحید ذاتى را تفسیر مىکند؛ تفسیرى گویا و رسا و پرمحتوى. مىفرماید: «هیچ چیز همانند او نیست»: (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ).
مسلّمآ چنین چیزى برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم است؛ و تصوّر کنه ذات او براى ما غیر ممکن است؛ چون اشیایى براى ما قابل تصوّر است که مثل و مانند آن را دیده باشیم، یا از تجزیه و ترکیب اشیایى که دیدهایم به دست آید. امّا چیزى که هیچ مثل و مانندى ندارد، در وهم و عقل ما هرگز نمىگنجد؛ همین اندازه مىدانیم هست، و افعال و آثار او را در پهنه جهان هستى مىبینیم، و از همین آثار پى به اوصاف او به طور اجمال مىبریم؛ ولى هیچکس، حتى پیامبران مرسلین و ملائکه مقرّبین نمىتوانند به حقیقت ذات او پى ببرند.
اعتراف به همین حقیقت آخرین مرحله معرفت انسان درباره او است؛ و حدیث معروف: «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ»: «ما هرگز تو را آنچنانکه حق معرفت تو است نشناختیم» که از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) روایت شده بیان اوج عرفان انسان نسبت به خدا است!
دلیل آن هم روشن است؛ زیرا او وجودى است بىنهایت و بىانتها از هر نظر، و هرچه غیر او است محدود و متناهى از هر نظر است؛ و لذا او را به غیر او هرگز نمىتوان قیاس کرد، و از آنجا که وجود ما و عقل و فکر ما همه محدود است هیچگاه به کنه آن حقیقت نامحدود نمىرسیم.
مطابق این تفسیر کلمه «کاف» در جمله (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ) زائده، و براى تأکید است.(4) یعنى چیزى که درست همانند او باشد وجود ندارد. آرى ممکن است پرتوى از وجود و علم و قدرت او در عالم ممکنات بیفتد امّا هرگز مخلوقات ممکنه مثل او نیستند.
قابل توجّه اینکه در حدیثى مىخوانیم: مردى نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: «ما رَأسُ الْعِلْمِ؟»: «بالاترین مرحله علم چیست؟»
پیامبر (ص) فرمود: «مَعْرِفَةُ اللهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ»: «شناخت خدا آنچنانکه شایسته او است.» سپس پیامبر(ص) افزود: «أَنْ تَعْرِفَهُ بِلا مثالٍ وَ لا شَبَهٍ وَ تَعْرِفَهُ اِلهآ واحِدآ خالِقآ قادِرآ اَوَّلا وَ آخِرآ وَ ظاهرِآ وَ باطِنآ، لا کُفْوَ لَهُ وَ لا مِثْلَ لَهُ فَذاکَ مَعْرِفَةُ اللهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ!»: «اینکه بدانى او نه مثلى دارد نه شبیهى، و او را به عنوان معبود واحد و خالق و قادر و اوّل و آخر و ظاهر و باطن بشناسى که نه مثلى دارد و نه مانندى؛ این است حق معرفت الله.»(5)
روشن که این حق معرفت جنبه نسبى دارد وگرنه چنانکه گفتیم هیچکس او را چنانکه هست نمىشناسد.
نه بر اوج ذاتاش پرد مرغ وحى نه بر ذیل وصفاش رسد دست فهم!
چو خاصّان در این ره فرس راندهاند به «لااحصى» از تک فرو ماندهاند!
باید توجّه داشت که آیه نمىگوید کسانى که معتقد به خدایان سه گانهاند کافرند؛ بلکه مىگوید کسانى که خدا را سوّمین اصل یا سومین ذات مىدانند، کافرند.
مفسّران در فهم معناى آیه راههاى مختلفى را پیمودهاند، ولى ظاهرآ در این آیه سخن از این است که خدا را سومین ذات دانستن کفر است. یعنى نه تنها اعتقاد به خدایان سهگانه موجب کفر است؛ بلکه خدا را همردیف و همطراز موجودات دیگر قرار دادن و او را سومین از سه ذات شمردن، یا به عبارت دیگر براى او وحدت عددى قائل شدن موجب کفر است.
شرح این معنا به صورت جالبى در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده است.
در این حدیث مىخوانیم که مرد عربى روز جنگ جمل نزد امیرمؤمنان آمد و گفت: اى امیرمؤمنان، تو مىگویى خداوند یگانه است؟
ناگهان مردم به او حمله کردند و گفتند: اى اعرابى مگر تو نمىبینى که فکر امیرمؤمنان (ع) متوجّه مسائل متعدّد دیگرى است. (هر سخن جایى و هر نکته مقامى دارد!)
امیرمؤمنان (ع) فرمود: «دَعُوهُ فَاِنَّ الَّذى یُریدُهُ الأَعْرابِىُّ هُو الَّذى نُریدُه مِنَ الْقَوْمِ»: «او را به حال خود بگذارید؛ چیزى که این اعرابى از ما مىخواهد همان چیزى است که ما از گروه دشمن مىخواهیم.» (و به خاطر آن مىجنگیم، آرى به خاطر توحید.)
سپس فرمود: «اى اعرابى! اینکه مىگوییم: خداوند واحد است؛ چهار معنا مىتواند داشته باشد: دو معناى آن درباره خدا روا نیست، و دو معنا ثابت و مسلّم است.
امّا آن دو معنا که روا نیست این است که کسى بگوید خداوند واحد است و مقصودش واحد عددى باشد. این درست نیست؛ زیرا چیزى که دومى ندارد در باب اعداد داخل نمىشود. (و یک و دو در آن راه ندارد) آیا نمىبینى که خداوند آن کسى را که مىگوید: «اِنَّهُ ثالِثُ ثَلاثَةٍ»: «خداوند سومین از سه ذات است» کافر شمرده؟!
همچنین کسى که بگوید او واحد است و منظورش واحد نوعى باشد؛ این نیز روا نیست. چرا که مفهومش این است براى خدا شبیه و مانندى تصوّر شود در حالى که او بزرگوارتر و برتر از این است که نوع داشته باشد.
امّا دو معنا از توحید که براى او روا است این است که کسى بگوید او واحد است؛ یعنى هیچ شبیه و مانندى ندارد.
همچنین کسى که بگوید خداوند متعال احدىُ المعنى است؛ یعنى ذات او تقسیمپذیر نیست؛ نه در وجود خارجى نه در عقل و نه در وهم. آرى پروردگار بزرگ ما چنین است.(7)
در سومین و آخرین بخش از آیات که همان سوره توحید است؛ یگانگى خداوند به عالىترین وجهى ترسیم شده، و بیان جامعى است که هم تثلیث نصارى را نفى مىکند، و هم ثنویّت (دو گانه پرستى) مجوس، و هم شرک مشرکان را.
نخست مىفرماید: «بگو "او خداوند یکتا و یگانه است".»: (قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ).
این تعبیر نشان مىدهد که سؤالات مختلفى از پیامبر اسلام (ص) درباره معبودى که به سوى آن دعوت مىکند از ناحیه افراد مختلف شده بود؛ و او مأمور شد که در پاسخ همه آنها حقیقت توحید را با این جملههاى کوتاه و پرمعنا بازگو کند.
«اَحَدْ» در اصل «وَحَدْ» بوده، از مادّه «وحدت» که واو آن به همزه مبدّل گشته، و به همین دلیل بسیارى «احد» و «واحد» را به یک معنا مىدانند؛ و در بعضى از روایات نیز به این معنا اشاره شده، که هر دو اشاره به آن ذات بىمانند است.(8)
به عقیده بعضى از مفسّران جمله (الله اَحَدٌ) کاملترین توصیف معرفة الله است که در عقل انسان مىگنجد؛ زیرا «الله» اشاره به ذاتى است که داراى تمام صفات کمال است و «اَحَدْ» اشاره به نفى تمام صفات سلبیه است.(9)
قرآن در ادامه این آیات مىافزاید: «او خدایى است قائم بالذات و بىنیاز که همه نیازمندان قصد او مىکنند و به درگاه او مىآیند»؛ (اللهُ الصَّمَدُ).
واژه «صَمَد» چنانکه در مقاییس اللّغه آمده دو ریشه اصلى دارد که یکى به معناى قصد، و دیگرى به معناى پر بودن و صلابت و استحکام است؛ و هنگامى که در مورد خدا به کار مىرود مفهوماش همان بىنیازى مطلق است که همه نیازمندان رو به سوى او مىآورند؛ و نیز به معناى ذاتى است واجب الوجود و قائم به خود.
ولى ممکن است این دو ریشه به یک اصل باز گردد؛ چرا که ذاتى که داراى استحکام و صلابت و قیام به خویش است طبعآ بىنیاز و مورد توجّه همه نیازمندان خواهد بود، و به این ترتیب «صمد» مىتواند اشاره اجمالى به تمام صفات ثبوتیه و سلبیه پروردگار باشد؛ و شاید به همین دلیل است که در روایات اسلامى معانى زیادى براى «صمد» ذکر شده است که هر کدام به یکى از صفات پروردگار اشاره مىکند.(10)
به هر حال، رابطه این آیه با آیه قبل که سخن از وحدانیّت خدا مىگوید پوشیده نیست؛ زیرا لازمه واجب الوجود و بىنیاز بودن و نیاز همه موجودات به او، این است که یکتا و یگانه باشد.
آیه بعد از آن نیز تأکید دیگرى بر حقیقت توحید است، چرا که عقیده نصارى در مورد خدایان سه گانه، (خداى پدر و پسر و واسطه میان این دو)، را رد مىکند؛ و نیز اعتقاد یهود که عزیر را فرزند او مىدانستند باطل مىشمرد و همچنین بر عقیده مشرکان عرب که فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند خط بطلان مىکشد. آرى براى نفى همه اینها و مانند آن مىفرماید: «(هرگز) نزاد، و زاده نشد»: (لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ).
مسلّمآ وجودى که داراى فرزند، یا پدر است، حتمآ شبیه و مانند دارد؛ زیرا شباهت پدر و فرزند قابل انکار نیست؛ بنابراین نمىتواند یگانه و بىنظیر باشد.
لذا به دنبال آن مىافزاید: «و براى او هیچ گاه شبـیه و مانندى نبوده است» : (وَلَمْ یَکُنْ لَّهُ کُفُوآ أَحَدٌ).
به این ترتیب، هر سه آیه این سوره تأکید بر مسأله یگانگى ذات پاک پروردگار، و وحدانیّت و عدم وجود شبیه و نظیر براى او است؛ و یا به تعبیر دیگر، هریک از آیات این سوره تفسیرى است بر آیه قبل، و مجموعآ توحید را به طرز جامع و کامل ترسیم کرده، و شجره پربار توحید را با تمام شاخ و برگهایش مجسّم مىسازد.
مفهوم دقیق توحید ذات
بسیارى از مردم مىگویند معناى توحید ذات این است که خدا یک است و دو نیست. این تعبیر چنانکه در روایت امیرمؤمنان على (علیه السلام) در تفسیر همین آیات آمده، تعبیر درستى نمىباشد؛ زیرا مفهوماش واحد عددى است؛ - یعنى دومى براى خدا تصوّر مىشود امّا وجود خارجى ندارد - و مسلّمآ این سخن نادرست است. صحیح این است که گفته شود معناى توحید ذات این است که خدا یکى است و دومى براى او تصوّر نمىشود. یا به تعبیر دیگر: خدا شبیه و نظیر و مانند ندارد؛ نه چیزى به او شبیه است، و نه او به چیزى؛ چرا که یک وجود بىنهایت کامل، داراى چنین صفتى مىباشد.
به همین دلیل، در حدیثى مىخوانیم که امام صادق (علیه السلام) از یکى از یارانش پرسید: «اىُّ شیءٍ اَللهُ اَکْبَرُ؟ قال: اَللهُ اَکْبَرُ مِنْ کُلِّ شَىْءٍ، قال (ع): فَکانَ ثَمَ شَیىء فَیَکُوْنُ اَکْبَرَ مِنْهُ! قال: فَما هُوَ؟ قال (ع): اَللهُ اَکْبَرُ مِنْ اَنْ یُوْصَفَ.»: (امام پرسید: مفهوم الله اکبر چیست؟! عرض کرد: «خدا بزرگتر از هر چیزى است.» امام فرمود: «آیا چیزى (در مقایسه با او) وجود دارد که خدا از او بزرگتر باشد؟! عرض کرد: «پس تفسیر الله اکبر چیست؟» امام فرمود: «خدا بزرگتر از آن است که به وصف آید!)(11)
__________________________
پی نوشت:
(1) . سوره شورى، آیه 11 .
(2) . سوره مائده، آیه 73 .
(3) . سوره توحید.
(4) . در تفسیر روحالمعانى آمده است که بعضى «مثل» را زائده دانستهاند؛ ولى ابوحیان به آن ایراد گرفته، وگفته است: اسم هرگز در لغت عرب به صورت زائد به کار نمىرود.
(5) . بحارالانوار، جلد 3، صفحه 14.
(6) . «اقنوم» به معناى اصل و ذات، و جمع آن «اقانیم» مىباشد؛ و این تعبیرى است که مسیحیان در موردخدایان سهگانه و مسأله تثلیث به کار مىبرند.
(7) . بحارالانوار، جلد 3، صفحه 206، حدیث 1.
(8) . بحارالانوار، جلد 3، صفحه 222.
(7) . تفسیر فخررازى، جلد 32، صفحه 180.
(10) . در تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 437، به بعد بحث مشروحترى در زمینه تفسیر «صمد» آمده است.
(11) . معانى الاخبار صدوق، صفحه 11، حدیث 1.
منبع:
پیام قرآن، ج3، آیة الله العظمی مکارم شیرازی