ترس ( خوف ) از خدا به چه معناست ؟
۱۰ اسفند ۱۳۹۳ 0 ابتدا بايد توجه كنيم كه معناى ترس از خدا چيست؟ ترس از خدا به معناى ترس از مسؤوليتهايى است كه انسان در برابر او دارد. ترس از اين كه در اداى رسالت و وظيفه خويش كوتاهى كند و به خوبى وظيفهاش را انجام ندهد و به عبارتى، ترس از گناهان خود است. حضرت على (ع) در اين زمينه مىفرمايد: «و لا يخافن الاذنبه هيچ يك از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خويش.»(1)
سرچشمه هاى ترس از خدا چيست؟
ترس از خدا سرچشمههاى مختلفى دارد. شمارى از آنها عبارت است از:
الف) اعمال ناپاك و افكار آلوده سبب ترس مىگردد.
ب) در مقربان، به خاطر قرب به ذات پاكش، كمترين ترك اولى و غفلت مايه وحشت مىشود. (اين دو مورد را خوف از تقصير گويند).
ج) گاه مقربان هنگامى كه آن ذات نامحدود و بىپايان را تصور مىكنند و در مقابل به قصور ذاتى خود نظر مىدوزند، حالت خوف مىيابند. (خوف از قصور) خداوند در اين زمينه مىفرمايد: « الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم آنها كسانى هستند كه وقتى نام خدا برده مىشود دلهايشان مملو از خوف پروردگار مىگردد»(2)
فرق خوف و خشيت
1. برخى مانند راغب اصفهانى گفتهاند: فرق ميان اين دو آن است كه خشيت خوف توأم با تعظيم است و بيشتر از دانايى ناشى مىشود. از اين رو، خداى سبحان آن را به علما اختصاص داده مىفرمايد: « انما يخشى الله من عباده العلماء.»
2. بعضى نيز گفتهاند: خوف هم از امر ناخوشايند حاصل مىشود و هم از ناحيه كسى كه ممكن است اين ناخوشايندى را به آدمى برساند. هم گفته مىشود: من از بيمارى خوف دارم و هم گفته مىشود: من خوف دارم از اين كه فلان چيز بيمارم كند. برخلاف خشيت كه تنها از آورنده شر است. از اين رو، گفته مىشود: «خشيت الله من از خدا ترسيدم» ولى گفته نمىشود: «خشيت المرض از بيمارى ترسيدم».
3. برخى هم مانند علامه طباطبايى مىفرمايند: ظاهراً فرق ميان آن دو اين است كه خشيت به معناى تأثير قلبى از اقبال و روى آوردن شر يا نظير آن است و خوف به معناى تأثير عملى انسان است به اين كه از ترس در مقام اقدام برآمده، وسايل گريز از شر و محذور را فراهم سازد هرچند كه در دل متأثر نگشته، دچار هراس نشده باشد. آنگاه علامه در مقام استدلال بر مدعاى خويش چنين مىآورد: و لذا مىبينيم خداى سبحان در توصيف انبيا مىفرمايد: « و لا يخشون احدا الا اللّه»(3)، و ترس از غير خدا را از ايشان نفى مىكند و حال آن كه خوف را در بسيارى از جاها براى آنان اثبات نموده، از آن جمله مىفرمايد: « فاوجس فى نفسه خيفةً موسى در خود احساس ترس نمود(4)، و نيز مىفرمايد: « و اما تخافن من قوم خيانة و اگر از مردمى ترس خيانتى داشتى»(5)
4. بين خداترسى و آگاهى ارتباط تنگاتنگ حكمفرما است. به علت اين كه خداترسى نتيجه هدايت به سوى خدا است، هر قدر معرفت انسان به خدا از عمق بيشترى برخوردار باشد، به آن اندازه ترسش هم عمق پيدا مىكند. اساساً بايد گفت هرگز خشيت بدون معرفت حاصل نمىشود. لذا در آيه 28 سوره فاطر مىخوانيم: « انما يخشى الله من عباده العلما» به همين جهت، بايد گفت خوف ناشى از معرفت شرط اول بهشتى شدن است.
5. همان طور كه انسان در عيان از خدا مىترسد، در نهان نيز بايد از او بترسد زيرا تا در دلى خوف خدا نباشد و در نهان و آشكار احساس مراقبت يك نيروى معنوى برخود نكند، انذارهاى انبيا و اوليا بىاثر خواهد بود. براى همين است كه خدا مىفرمايد: « انما تنذر الذين يخشون ربهم بالغيب تو فقط كسانى را انذار مىكنى كه از پروردگار خود در غيب و پنهانى مىترسند.»(6)
باز در اوصاف بهشتيان مىفرمايد: « من خشى الرحمن بالغيب همان كسى كه از خداوند رحمان در نهان بترسد(7)». همانند داستان حضرت يوسف و زليخا.
پىنوشت
(1) نهج البلاغه، كلمه قصار 28.
(2). حج) 22) 36.
(3) احزاب) 33): 39.
(4) طه) 20): 67.
(5). انفال (58: (8، ترجمه الميزان، ج 11، ص 252.
(6). فاطر) 35): 18.
(7). ق) 50): 33.