ادب در معاشرت
۱۸ اسفند ۱۳۹۳ 0از قيمتيترين سرمايه ها و ميراث هاي حيات آدمي «ادب» است، حتي بالاتر از ثروت و سرمايه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).
در برخوردها چيزي به زيبايي و جذابيت ادب نميرسد. بايد آن را آموخت، به كار بست تا روابطي سالم و احترامآ ميز و پايدار ميان افراد، حاكم شود. اما همين واژه متداول و مشهور، گاهي تعريفي ناشناخته و حدّ و مرزي مبهم دارد. از اينرو مناسب است كه بر مفهوم و جايگاه و شرايط آن، تأملي مجدد داشته باشيم و بدانيم كه براستي «ادب چيست؟»
ادب چيست؟
اين صفت كه سرمايه ارزشمند رفتاري انسان و رسالت پدر و مادر و مربي است بر چه پايه هايي استوار است؟ آيا يك خصلت دروني است؟ آيا رفتاري اجتماعي است يا حالتي روحي؟ رمز اينكه انسان از افراد مؤدب، خوشش ميآيد چيست؟
وقتي سخن از «ادب» به ميان ميآيد، نوعي رفتار خاصّ و سنجيده با افراد پيرامون (از كوچك و بزرگ و آشنا و بيگانه) در نظر ميآيد. اين رفتار كه از تربيت شايسته نشأت ميگيرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سؤال، جواب و ... مربوط ميشود.
ادب، هنري آموختني است. ميتوان گفت: «ادب، تربيت شايسته است»، خواه مربي، پدر و مادر باشد، يا استاد و مربي.
امام صادق(ع) فرمود: پدرم مرا به سه نكته ادب كرد ... فرمود: هر كس با رفيق بد همنشيني كند، سالم نميماند و هر كس كه مراقب و مقيد به گفتارش نباشد پشيمان ميگردد و هر كس به جاهاي بد، رفت و آمد كند، متهم ميشود: «ادّبني ابي بثلاثٍ ... قال لي: يا بُنيَّ! مَنْ يَصْحَبْ صاحبَ السوءِ لا يسلِمْ و مَن لا يقيّدْ الفاظَهُ يَنْدَم و مَن يَدْخُلْ مداخِلَ السّوءِ يُتَّهمْ».(1)
* ادب، مدالي بر سينه صاحب ادب است. ادب در هر كه و هر كجا باشد، هالهاي از محبوبيّت پديد ميآورد و چشمها و دلها را فريفته ميسازد.
آنچه در اين حديث مطرح است، ضابطه داشتنِ «دوستي» و «گفتار» و «معاشرت» است. دوست داري با تو چگونه رفتار كنند؟ مگر نه اينكه ميخواهي تو را با احترام ياد كنند؟ خوبيهايت را بگويند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نه اينكه از توهين و تحقير و استهزاي ديگران نسبت به خودت ناراحت و رنجيده ميشوي؟ مگر نه اينكه دوست داري در جمع مردم، مورد تكريم و تشويق و توجه قرار گيري؟
يكي از نكات مهم مربوط به معاشرت، آن است كه آنچه را در باره خود نميپسندي، در باره ديگران هم روا نداني و آنچه نسبت به خويش دوست ميداري، براي ديگران هم بخواهي و آنچه را در كار ديگران زشت ميشماري، براي خود نيز زشت بداني. اگر از كارهاي ناپسند ديگران انتقاد ميكني، همان كارها و صفات در تو نباشد. اين نوعي «خود ادب كردن» است و كسي به اين موهبت دست مييابد كه از فرزانگي و هوشياري و عقلانيّتي تيز و بصير برخوردار باشد. به فرموده حضرت امير(ع):
«كفاك اَدبا لِنَفْسِكَ اِجتنابُ ما تَكْرَهُهُ مِنْ غيرِكَ»(2)در ادب كردن تو نسبت به خويشتن، همين تو را بس كه آنچه را از ديگري ناپسند ميبيني از آن پرهيز كني.
هر كس حدّ و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، داراي ادب است. بيادبي، نوعي ورود به منطقه ممنوعه و پايمال كردن حدّ
* لقمان را گفتند: ادب از كه آموختي؟ گفت: از بيادبان! كه هر چه از ايشان در نظرم ناپسند آمد، از فعـل آن پرهيز كردم.و حريم در برخوردهاست. اين سخن بلند علويّ را هم در اين زمينه بخوانيم كه فرمود:
«اَفْضَلُ الأدبِ اَنْ يَقِفَ الإنسانُ علي حَدِّهِ و لا يَتَعدّي قَدْرَهُ»(3)برترين ادب، آن است كه انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خويش بايستد و از قدر خود فراتر نرود.
ادب، به خودي خود يك ارزش اخلاقي و اجتماعي است و ارزشآفرين، هم براي فرزندان، هم براي اولياء كه تربيتكننده آنانند. ادب در هر كه و هر كجا باشد، هالهاي از محبت و مجذوبيت را بر گرد خود پديد ميآورد و انسان باادب را عزيز و دوستداشتني ميكند. ادب، خودش يك سرمايه است و هر سرمايهاي بدون آن بيبهاست. مدالي است بر سينه صاحبش كه چشمها و دلها را خيره و فريفته ميسازد.
آراستگي هر چيزي به چيزي است.
آن گونه كه علم، با حلم آراسته ميگردد، و شجاعت، با گذشت و عفو زينت مييابد، و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پيدا ميكند، حسب و نسب هم با ادب، ارج مييابد. شرافت نسب و اعتبار خانوادگي و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرايشي سطحي بر چهرهاي زشت است. اين سخن حضرت علي(ع) است كه:
«لا شَرَفَ مَعَ سُوءِ الأدبِ»(4)
با بيادبي، هيچ شرافتي نيست.
كسي كه بي اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت مييابد. ادب، حتي نسب و تبار نامناسب را هم ميپوشاند. كلام اميرالمؤمنين(ع) چنين است:
«حُسْنُ الأدبِ يَسْتُرُ قبيحَ النَّسَبَ»(5)
نشانه ها و جلوه ها
هر يك از ادب و بيادبي نشانهايي دارد. شناخت ادب هم جز با توجه به نمودهاي بيادبي ميسر نميگردد. اين نمودها و نشانهها و علايم، هم در گفتار نمايان است، هم در رفتار و برخورد.
* رسول خدا(ص) به همه سلام ميداد، پاي خود را پيش كسي دراز نميكرد، بدي را با بدي پاسخ نميگفت، خندهاش تبسم بود نه قهقهه، سخن كسي را قطع نميكرد و در پي كشف اسرار ديگران نبود و بيشتر اوقات رو به قبله مينشست.
اگر عاقلانه زيستن و متانت در گفتار و وقار در رفتار، نشانه ادب است. بيخردي، گفتار زشت، بددهاني، تندخويي، زشتگويي، دشنام و توهين، سبكسري و خيرهسري، لجاجت و عناد و ... هم بيادبي است.
اگر كنترل دوستيها و معاشرتها ادب است، بيادبي يعني رفت و آمد با افراد ناباب و بيدقتي در گزينش دوستان و بيتعهدي در مجالستها و رفاقتها. آنكه زشتگفتار و بدزبان است، به تعبير حضرت علي(ع) از ادب بيبهره است: «لااَدَبَ لِسَّئيِ النُّطْقِ».(6)
كسي كه در برخورد با افراد، حاضر نيست از آنان با عظمت و تكريم ياد كند و مدام به استهزاء ديگران و غيبت آنان مشغول است، آنكه ياوه ديگران را با ياوه و دشنامشان را با دشنامي زشتتر پاسخ ميدهد، آنكه در مجالس و محافل و صفها، رعايت حق ديگران و نظم و مقررات و سكوت و نوبت را نميكند، آنكه حاضر نيست به حرف ديگران گوش دهد، كسي كه در گفتگو و بحث، داد ميزند، گلو پاره ميكند و جانب انصاف و حق را مراعات نميكند، آنكه ... اينها همه نشانههايي از فقدانِ ادب است.
از آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشاميدن، لباس پوشيدن يا لخت بودن، خلال كردن، دهندرّه، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است. بيادبي، بياعتنايي به حقوق و شخصيت و حرمت انسانهاست. اگر كسي هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بيفكند، يا به طرز مشمئزكنندهاي غذا بخورد، يا به جاي تقديم دو دستيِ نامه و وسيله و ابزار، آن را پرت كند يا حتي يك دستي بدهد، يا هنگام مطالعه شما، سر و صدا كند، يا هنگام خلوت، سرزده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورود نگيرد، اينها نمونههايي از مراعات نكردن ادب اجتماعي است.
جالب اين است كه اسلام براي همه اين موارد، دستورالعمل دارد. «تربيت اسلامي» و اخلاق مكتبي، همه دستورها و «بايد» و «نبايد»هايش، «ادبآموزي» است.كسي كه پايبند تعاليم دين نباشد، از حوزه ادب به وادي بيادبي پاي نهاده است.
ادب از كه آموزيم؟
رفتار نيك ديگران، بر انسان تأثير مثبت ميگذارد. اين امري روشن و طبيعي است. ناپسندي هاي اخلاقي مردم نيز تأثير سوء ميگذارد. اين هم عادي است. هنر انسانهاي فرزانه و هوشمند آن است كه از رفتارهاي ناپسند ديگران هم عبرت و درس ميآموزند.
هم نيكان الگوي نيكياند، هم بدان سرمشق بدي براي غافلان. اما عاقلتر كسي است كه از بديها راه خوبيها را ميآموزد. اين همان حكمتِ لقماني است كه از فرزانگي او سرچمشه ميگيرد. به قول سعدي: «لقمان را
گفتند: ادب از كه ميآموختي؟ گفت: از بيادبان، كه هر چه از ايشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهيز كردم.»(7) و اگر جز اين بود، لقمان به لقبِ «حكيم» مشهور نميشد. آري ... ادب آموختن از بيادبان. همچنان كه بايد كمحرفي را از ورّاجان پرحرف و بيهودهگوي الهام گرفت. بزرگواري و كرامت نفس را هم بايد از زشتيِ كارِ تنگنظران و خسيسطبعان فرا گرفت. هيچ كس از زشتي و بدي، خوشش نميآيد. پس چرا ما خود را از آن پاك نسازيم كه محبوب شويم؟ اگر از زشتيهاي ديگران، آموختيم كه به خوبيها روي آوريم، «استاد اخلاقِ» ما در درون خودمان نهفته است. اين روش، شيوه آموخته از امير مؤمنان(ع) است كه فرمود:
«اِذا رَأيتَ في غَيْرِكَ خُلْقا ذَميما فَتَجَنَّبْ مِنْ نَفْسِك اَمثالَهُ».(8)
هر گاه در ديگري اخلاق ناپسندي را ديدي، بپرهيز كه آن گونه رفتار در خودت نباشد!
* عيار سنجش قيمتِ انسانيِ افراد، «ادب» است. هر كس به اندازهاي ميارزد كه ادب اجتماعي دارد.
عيساي مسيح هم همين روش را داشت. از او پرسيدند: چه كسي تو را ادب آموخت؟ فرمود: كسي مرا ادب نكرد. من، زشتي جهل را ديدم و از آن پرهيز كردم.(9)
نشست و برخاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق و خوي و رفتارمان را به زينت «ادب»، ميآرايد.
از ادب پيامبر(ص)
رسول اكرم(ص) كه اسوه ايمان و الگوي اخلاق و ادب و رفتار نيكو است، خود را ادب كرده پروردگار دانسته و ميفرمايد: «اَدَّبَني رَبّي فَاَحْسَنَ تأديبي»(10) پروردگارم مرا ادب كرد و نيكو ادب كرد!
«سيره پيامبر»، يك كتابِ ادب آموزي است. رفتار پيامبر، نمونه عالي اخلاقي و معاشرت والاست. به چند نمونه از ادبِ برخورد پيامبر با ديگران اشاره ميكنيم:
رسول خدا با هر كس روبهرو ميشد، سلام ميداد، هم به كوچك، هم بزرگ.(11)
هيچ گاه پاي خود را پيش كسي دراز نميكرد. هنگام نگاه، به صورت كسي خيره نميشد، با چشم و ابرو به كسي اشاره نميكرد، هنگام نشستن، تكيه نميداد.(12)
وقتي با مردم دست ميداد و مصافحه ميكرد، هيچ گاه دست خود را عقب نميكشيد، تا طرف مقابل دست خود را بكشد.(13) هيچ خوراكي را مذمّت نميكرد.(14) به هيچ كس دشنام و ناسزا نميگفت و سخن ناراحتكنندهاي بر زبان نميآورد و بدي را با بدي پاسخ نميگفت. زيرانداز خود را به عنوان اكرام، زير پاي كسي كه خدمتش ميرسيد پهن ميكرد.(15) از روز بعثت تا دم مرگ، هرگز در حال تكيه دادن غذا نخورد.(16) هديه افراد را (هر چند اندك و ناچيز) قبول ميكرد.(17) بيشتر اوقات، رو به قبله مينشست.(18) زانوهايش را پيش اشخاص، باز نميكرد و بيرون نميآورد. بر تندخويي غريبهها در سؤال و درخواست و سخن صبر ميكرد. هيچ كس را ملامت و سرزنش نميكرد و در پي كشف اسرار ديگران نبود.(19)
خنده هايش تبسم بود و هرگز قهقهه سر نميداد.(20) بسيار شرمگين و باحيا بود. سخن كسي را قطع نميكرد. از جلوي خودش غذا ميخورد. كار افراد را به هر شكلي راه ميانداخت و ... بسياري از فضايل برجسته ديگر كه همه حاكي از روحي بلند و اخلاقي والا و ادبي متعالي بود.
ادب در معاشرت، ميزان رشد و شعور انسان است و هر كس به اندازهاي ميارزد كه ادب دارد. عيار سنجش قيمت انساني افراد، «ادب» آنان است.
وقتي ميتوان با «ادب»، دلها را خريد و هنگامي كه «ادب داشتن»، نشانه ايمان و وسيله تقرّب به خدا و محبوبيت نزد خالق و خلق است، چرا از سنت رسول خدا و سيره اولياء دين، ادب نياموزيم؟ ... آري، ادب در گفتار و كردار، در خانه و جامعه، با كوچك و بزرگ، با خودي و غريبه، در همه جا ... و با همگان!
پی نوشت ها:
1ـ بحارالانوار، ج75، ص261.
2ـ ميزان الحكمه، ج1، ص72.
3 و 4 و 5 و 6ـ غررالحكم.
7ـ گلستان سعدي، باب 2، حكايت 20.
8ـ ميزان الحكمه، ج1، ص70، حديث 374.
9ـ ما ادّبني احدٌ رأيتُ قبحَ الجهلِ فجانبتُه (بحارالانوار، ج14، ص326).
10ـ ميزان الحكمه، ج1، ص78.
11ـ سنن النبي، علامه طباطبايي، ص41، 43 و 75.
12ـ همان، ص45، 46، 47، 73 و 61.
13 و 14ـ همان، ص41 و 47.
15ـ همان، ص75 و 76.
16ـ بحارالانوار، ج16، ص237.
19ـ مكارم الاخلاق، ص17، 15 و 13.
20ـ سنن النبي، ص75.
برگرفته از :