سنخيت زبان قرآن با زبان دانشمندان علوم تجربي
۱۳ اسفند ۱۳۹۳ 0قرآن كريم، معجزهي آخرين پيامبر الهي حضرت محمد صلي الله عليه و آله است كه براي راهنمايي انسانها نازل گرديد. هر چند قرآن به زبان عربي واضح بر پيامبر اسلام فرو فرستاده شد و حتي مردم به راحتي آنرا درك ميكردند و از آن بهرهها ميبردند و در مواقعي كه هدف و مقصود يك آيه روشن نبود به آساني از سنت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اين مشكل حل ميگرديد.
اما اين دوران طلايي ديري نپاييد و پيامبر صلي الله عليه و آله از بين مسلمانان رحلت كردند و آنان را با هزاران پرسش تنها گذاردند.
اينجا بود كه احتياج به تفسير و تبيين قرآن آشكار شد. بويژه كه هر سال بر قلمرو مسلمانان در سرتاسر جهان افزوده ميشد و هزاران نفر با هزاران سئوال و فكر جديد با اسلام و مسلمانان روبرو ميشدند. از اينجا بود كه مسلمانان به دنبال اصحاب و ياران و اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله رفتند و از آنها تفسير قرآن را خواستند. شيعيان به دنبال امام علي عليه السلام و اهل بيت كه ثقل اصغر هستند روان شدند و گروههاي ديگر اسلامي نيز هر كدام به دنبال يكي از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله حركت كردند تا از سرچشمه زلال قرآن سيراب شوند. اينجا بود كه علم تفسير پيدا شد و راههاي گوناگوني براي تفسير قرآن ارائه گرديد. يكي از اين راهها تفسير علمي بود كه از همان سدههاي نخستين اسلام شروع شد و تا به حال ادامه دارد.
معناي اصطلاحي تفسير علمي «انطباق قرآن با علوم تجربي»
تفسير همان برداشتن پرده و حجاب از چيزي است؛ در مورد قرآن، روشن كردن نكات مشكل در الفاظ، معاني و اهداف يك آيه را تفسير گويند.
اما علم در اينجا مراد علوم تجربي است، يعني علومي كه با شيوه امتحان و تجربه «آزمايش و خطا» درستي و يا نادرستي نظريهها و قوانين حاكم بر طبيعت را بررسي ميكند. پس منظور از تفسير علمي همان، توضيح دادن آيات قرآن، به وسيله علوم تجربي است.
ولي تفسير علمي، به شيوههاي مختلفي «توسط مفسران و غير مفسران» انجام گرفته است، به همين خاطر، هر كس با توجه به شيوه عمل خاصي كه از تفسير علمي در ذهن خود مجسم كرده، در مقابل آن موضع مخالف، يا موافق گرفته و آنرا تعريف كرده است و يا نام خاصي «مانند تطبيق، تفسير علمي، استخراج علوم از قرآن و ...» به آن داده است.
مرحوم علامه طباطبايي در مورد روش متكلمان و فلاسفه و كساني كه علوم جديد را با آيات قرآن، وفق ميدهند و آنچه موافق مذهب و رأي آنهاست از قرآن اخذ ميكنند و آيات مختلف را تأويل ميكنند، ميفرمايد: اين طريق از بحث را سزاوار است كه تطبيق بناميم و نام تفسير را بر آن نگذاريم. (الميزان، ج10، ص10)
دكتر ذهبي در التفسير و المفسرون ميگويد: منظور ما از تفسير علمي آن تفسيري است كه اصطلاحات علمي را، بر عبارات قرآن حاكم ميكند و تلاش ميكند تا علوم مختلف و نظريات فلسفي را، از آن استخراج سازد. (الذهبي، 1396، ج2، ص474)
البته نظر علامه طباطبايي، به نوع خاصي از تفسير علمي است و نظر دكتر ذهبي بر نوع ديگري از تفسير علمي.
پيشينه تاريخي تفسير علمي در اسلام
هنگامي كه خورشيد اسلام، در سرزمين عربستان طلوع كرد، اعراب آن سرزمين را، كه تعداد افراد باسواد آنها، از تعداد انگشتان انسان تجاوز نميكرد، به علم و دانش دعوت كرد و قرآن را به عنوان معجزه معرفي نمود. قرآن با دعوت به تفكر و تعمق در آيات الهي، خلقت آسمانها و زمين و ... مردم را از خواب جهل و غفلت بيدار كرد.
مسلمانان كه با فتوحات عظيم در قرن اول هجري به سرزمينهاي تازهاي دست يافته بودند، هر روز با افكار نو و اديان ديگر آشنا ميشدند و با فروكش كردن نسبي جنگها، تباديل فرهنگي بين اسلام و اديان و تمدنهاي ايران و روم و يونان آغاز شد و ترجمه آثار ديگر ملل، در دوره هارونالرشيد و مأمون شدت گرفت. (جرجي زيدان، تاريخ التمدن الاسلاميه، ج2، ص153)
مسلمانان علومي مانند: طب، رياضيات، نجوم، علوم طبيعي و فلسفه را از يونان گرفتند و مطالب زيادي به آنها اضافه كردند و در طي چند قرن، خود را به اوج قله دانش رساندند؛ چنانچه مسلمانان در قرن سوم و چهارم هجري، بهترين كتابها را در زمينه طب مانند قانون بوعلي سينا، در زمينهي فلسفه مانند شفاي بوعلي سينا و رياضيات و نجوم نگاشتند. حتي غرب كه اصل اين علوم را از يونان گرفته و به مسلمانان وام داده بود، مجبور شد دوباره آنان را از مسلمانان اخذ كند. از اين رو در قرن دوازده ميلادي به بعد، نهضت ترجمه در اروپا شكل گرفت و نظريات بوعلي سينا و ابن رشد، تا سالها در دانشگاههاي اروپا، تفكر حاكم بود.
دانشمندان مسلمان، در همان قرنهاي اوليه اسلام، در تلاش براي رفع اين معضل، دو طريق را انتخاب كردند كه به اين شرح است:
الف. رد مطالب باطل اين علوم، كه براي آگاهي مردم و ارشاد آنان صورت ميگرفت؛ زيرا بسياري از مباني فلسفي و علمي يونان، قابل خدشه و اشكال بود و از طرفي با دين اسلام هم به معارضه برخاسته بود. بر اين اساس، كتابهايي مانند؛ تهافت الفلاسفه تأليف ابوحامد غزالي و مفاتيحالغيب تأليف فخر رازي نوشته شد.
ب. انطباق آيات قرآن با علوم تجربي يونان؛ تا به مردم ثابت كنند كه قرآن برحق و مطالب علمي آن صحيح است و حتي برخي سعي كردند بدين وسيله اعجاز علمي قرآن را اثبات كنند. آنان آياتي از قرآن، مانند آياتي از آسمانهاي هفتگانه را بر سيارات هفتگانه كه در نجوم يوناني، اثبات شده بود حمل كردند. فخر رازي در تفسير كبير خود در مورد آيه شريفه «هو الذي خلق لكم ما في الارض جميعا ثم استوي الي السماء فسوئهن سبع سماوات و هو بكل شيء عليم»؛ (بقره،29) ميگويد:
بدان كه قرآن دلالت بر وجود هفت آسمان دارد و اصحاب هيئت ميگويند: نزديكترين آنها به ما، كره ماه است و فوق آن كره عطارد، سپس زهره، خورشيد، مريخ، مشتري و زحل است.
از بين فلاسفه، بوعلي سينا سعي كرد بين فلسفه به معناي عام آنكه شامل علم هم ميشود و قرآن جمع كند و عرش را همان فلكالافلاك «فلك نهم هيئت بطليموسي» قرار داد. (فخر رازي، 1411ق، ج1، ص144)
در مورد تاريخ تفسير علمي، علامه طباطبايي در مورد متكلمان قرن دوم هجري كه بعد از ورود فلسفه يونان و پيدايش آراي كلامي، به فرقههاي مختلف تقسيم شدند و هر كدام آيات را بر نظر خود تطبيق ميكردند مينويسند: متكلمان و نظرات فرقهاي آنان موجب شد تا بر طبق اختلاف نظرات خود در تفسير قرآن، گام بردارند و هر كدام آنچه را كه موافق نظر و مذهبشان بود ميگرفتند و آنچه را كه مخالف آن بود تأويل ميكردند... بهتر است اين طريقه را تطبيق بناميم و تفسير نگوييم.(رسائل ابن سينا، ص128)
ايشان نظير همين كلام را، در مورد فلاسفه، كه آيات را با مطالب فلسفي تطبيق ميكردند، ابراز كرده و ميفرمايد: آنها آيات را با فلسفه، به معناي اعم، يعني رياضيات، طبيعيات، الهيات و اخلاق تطبيق ميكردند، خصوصاً مشائين- پيروان فلسفهي ارسطويي- كه آيات وارده در حقايق ماوراي طبيعي و آيات خلق و پيدايش آسمانها و زمين، آيات برزخ و معاد را تأويل ميكردند، حتي آنها آياتي را كه با فرضيهها و اصول موضوعه علوم طبيعي سازگار نبود تأويل مينموند؛ براي مثال: نظام افلاك كليه و جزئيه، ترتيب عناصر، احكام فلكي و عنصري و ... . يا اينكه آنها تصريح كرده بودند كه اين نظريه ها مبتني بر اصولي است كه بديهي نيست و دليلي هم بر آنها اقامه نشده است. (تفسير الميزان، ج1، ص6)
اين تطبيق يا تفسير علمي، قرن ها ادامه داشته است و در اين زمينه علماي اهل سنت و شيعه ، هر دو اقدام به تفسير علمي کرده اند. براي مثال : علامه مجلسي در تفسير آيه شريفه «ثم استوي الي السماء فسوئهن سبع السموات..» (بقره،29)مي فرمايد: هفت آسمان بدل يا تفسير است براي السماء و هفتگانه بودن آسمان ها، منافاتي با افلاک نه گانه که منجمان اثبات کرده اند ندارد، زيرا فلک هشتم و نهم در زبان ديني به نام کرسي و عرش ناميده شده است.(تفسير الميزان، ج 1، ص6)
سپس اين عقيده كه (همه علوم) در قرآن وجود دارد-چنانچه تعدادي از مفسران و مانند آنها مثل سيوطي و غزالي و ... عقيده داشتند- موجب شد كه اين نوع تفسير رشد كند و مورد توجه بيشتر قرار گيرد؛ البته توجه قرآن به علم و ذكر مطالب علمي در مورد آسمانها، كرات، زمين و گياهان در توجه مسلمانان به علوم و رشد آنها و توجه به رابطه قرآن با علم، در رشد تفسير علمي كمك شاياني كرد.
تفسير علمي در يك قرن اخير و علل گسترش آن
در يك قرن اخير، تفسير علمي و اعجاز علمي قرآن مورد توجه مسلمانان و مفسران قرار گرفت و كتابهاي زيادي در اين مورد نوشته شد و حتي فردي مثل طنطاوي يك دوره تفسير مستقل (تفسير جواهرالكلام) در اين مورد نوشت و با آنكه بيش از هزار سال، از عمر تفسير علمي ميگذرد اما در يك قرن اخير، اوج گرفت و مورد توجه طبقه تحصيل كرده جامعه و مفسران و دانشمندان قرار گرفت. در مصر، ايران و هند و ديگر كشورهاي اسلامي، تلاش و سعي براي انطباق آيات قرآن با علوم تجربي آغاز شد و هر كس تحت عنواني خاص كتابي نوشت در اين ميان نام بسياري از دانشمندان علوم تجربي(مانند پزشكان و مهندسان و ...) به چشم ميخورد كه بعضي از راه دلسوزي و برخي از طريق شيطنت، دست به تفسير علمي قرآن زدند و مفسران شيعه و سني نيز، از اين قافله عقب نماندند و تفسيرهاي جديد با آمار و ارقام و قوانين و نظريات جديد علوم تجربي، همراه گشت. در اين مورد علل مختلفي وجود داشته كه به مهمترين آنها اشاره ميشود:
1. حس دفاع از حقايق ديني
در اروپا پس از پيروزي اصالت حس -پيروان هيوم- و رشد بي سابقه علوم تجربي، در قرون نوزده و بيست تعارضي بين علم و دين شروع گرديد. چنانچه كتاب مقدس به خاطر نقاط ضعف و تحريفات و اختلاط آن، با هيئت بطليموسي و داستانهاي مجعول، نتوانست حقايق علمي را، تحمل كند و كمكم تعارضي عميق، بين آيات كتاب مقدس و كليسا از يك طرف و دانشمندان علوم تجربي -مانند طرفداران نظريه تكامل انواع- از طرف ديگر شروع شد و در نهايت اين جريان به پيدايش مكتبهاي الحادي و مخالف دين مانند ماركسيسم منجر شد كه در اوايل قرن بيستم ميلادي، اين جريانات رشد چشمگيري در غرب پيدا كرد. آنها از ضعف بنيادهاي ديني مسيحيت استفاده كردند و افكار خود را تبليغ نموده و تا آنجا پيش رفتند كه موفق به تشكيل حكومتهاي الحادي كمونيستي در روسيه(شوروي سابق) شدند.
هرچند پيشينه تعارض كليسائيان با دانشمندان علوم تجربي، به قرون وسطي برميگردد اما يكي از قلههاي اوج آن در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم بود اين برخوردها در كتابها و مجلات منعكس شد و كمكم به زبان عربي ترجمه گرديد و به كشورهاي اسلامي سرازير شد. در اين ميان، مصر از اولين كشورهايي بود كه تحت تأثير اين افكار قرار گرفت. زيرا از لحاظ جغرافيايي مصر به اروپا نزديكتر و همچنين يك مركز تمدن و فرهنگ قديمي بود و بسياري از روشنفكران مسلمان آنجا كه به اروپا مسافرت كرده و يا در آنجا تحصيل كرده بودند، به همراه علم و تكنيك، اين افكار را براي ملل خود به ارمغان آوردند.
مسلمانان غيور و دانشمندان اسلامي، دريافتند كه اصل دين در خطر است و افكار جوانان مسلمان، ممكن است دستخوش الحاد و گروههاي ماركسيستي گردد. از طرف ديگر ميدانستند كه اين تعارض بين علم و دين، در جهان اسلام زمينهاي ندارد. زيرا اسلام خود حامي و مشوق علم است. از اين رو ضروري بود كه اين حقيقت مهم براي مسلمانان آشكار شود كه اسلام با پيشرفت علوم تجربي و حقايق علمي تعارض ندارد بلكه علم قطعي، مؤيد دين اسلام و اسلام، مؤيد علم قطعي است. ظواهر آيات و روايات با علوم تجربي قابل جمع است و اگر تعارضي به چشم ميخورد ابتدايي و بدوي است كه با تأمل رفع ميگردد. بنابراين بسياري از دانشمندان و مفسران مسلمان به ميدان آمدند و با تذكر حقايق قرآن، به رفع آن توهم (تعارض بين علم و دين) همت گماشتند؛ هر چند در اين بين افراط و تفريط هايي، صورت گرفت و همه افراد در يك رديف عمل نكردند.
2. اثبات اعجاز قرآن كريم
علت ديگر اوجگيري تفسير علمي در يك قرن اخير، در بين مسلمانان اين بود كه عدهاي از مفسران و علماي دين و يا دانشمندان علوم تجربي كه حس ديني قوي داشتند، كوشش كردند، با استخدام علوم تجربي، اعجاز قرآن را اثبات كنند. قرآن كه كتاب آسمان و وحي شده بر پيامبر صلي الله عليه و آله است، معجزهي جاويد است و هميشه، سند زنده و حاضر براي حقانيت اسلام بوده است و جنبههاي گوناگوني، از اعجاز آن اثبات شده است؛ (مانند فصاحت، بلاغت، عدم تعارض و تناقض در آن، آهنگ عجيب آن و تأثير فوقالعاده بر انسانها، و با پيشرفت علوم و فنون بشري، هر زمان، بعد تازهاي از اعجاز آن به اثبات ميرسد.
يكي از جنبههاي اعجاز قرآن كه در يك قرن اخير، مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است، جنبهي اعجاز علمي قرآن است. قرآن كريم، مثالها و مطالب علمي فراواني، ارائه ميكند كه با جديدترين قوانين و نظريات اثبات شده علمي، موافقت دارد و همين نكته عجيب مورد توجه دانشمندان مسلمان، مفسران و حتي بسياري از پزشكان و مهندسان مسلمان و غيرمسلمان قرار گرفت، تا آنجا كه بسياري از غربيها، مجذوب اين بعد علمي قرآن شدند و به حقانيت اسلام پي بردند و به دين اسلام مشرف شدند. از اين رو بسياري از مفسران شيعه و سني كوشش كردند، با كنار هم گذاردن مطالب علمي و آيات قرآن، اعجاز علمي قرآن را اثبات كنند. براي مثال تفسير نمونه از شيعه و جواهرالقرآن طنطاوي از اهل سنت و نيز كتاب اولين دانشگاه و آخرين پيامبر از دكتر پاكنژاد و كتابهاي عبدالرزاق نوفل و دهها كتاب ديگر در اين زمينه نوشته شده است.
در اين زمينه نمونههاي زيادي از آيات قرآن كه نشان دهنده اعجاز آن است وجود دارد. قرآن در چهارده قرن قبل، در سرزمين عربستان، مطالبي در مورد آسمانها، زوجيت گياهان، حركت خورشيد، زمين و ... بيان كرده است كه امروز پس از هزار و اندي سال دانشمندان علوم تجربي به حقانيت آنها پي بردهاند و جالب اين است كه بسياري از نظرات قرآن، در محيطهاي علمي آن زمان (مانند تمدن ايران، روم و يونان) قابل قبول نبوده، چرا كه هيئت بطلميوسي حاكم بر افكار دانشمندان نميپذيرفت كه زمين حركت كند و حتي گاليله را، به جرم چنين سخني (قرنها پس از بيان قرآن) محاكمه و محكوم كردند (عباس علي سرافرازي، علم و دين، ص16)
3. تأويل آيات قرآن با علوم تجربي
علت ديگري كه ميتوان براي رشد تفسير علمي در قرن اخير ذكر نمود رشد افكار التقاطي و انحرافي بعضي از روشنفكران در جوامع اسلامي بود؛ بعضي از مسلمانان كه به كشورهاي غربي مسافرت كرده يا در آنجا تحصيل نموده و يا به نوعي تحت تأثير پيروزي اصالت حس و پيشرفت اعجابانگيز علوم تجربي، در اروپا قرار گرفتند،سعي كردند به تقليد كوركورانه از غربيها بپردازند. آنها روش حسي و تجربي را تنها راه پيشرفت دانستند و راه عقل و وحي را مسدود دانسته و سعي كردند آيات قرآن را با علوم تجربي تطبيق دهند و مواردي كه ظاهر آيات با علوم تجربي ناسازگاري داشت به تأويل آيات يا تفسير به رأي آنها پرداختند.
اين گروه در جوامع اسلامي زندگي ميكردند و سعي در جذب جوانان مسلمان و تشكيل گروهها و تغيير وضع اجتماعي، به نحو دلخواه داشتند. برخي از اين عده، معتقد به اسلام بودند ولي اغلب گرايشات غير اسلامي داشتند (مانند ماركسيستها) و برخي ديگر در ظاهر مسلمان بودند و در باطن غيرمسلمان، يعني از روش نفاق استفاده ميكردند؛ زيرا ميدانستند كه اگر از اول اصل دين را انكار كنند، نميتوانند بين جوانان مسلمان و جوامع اسلامي پايگاهي كسب نمايند از اين جهت با حفظ ظاهر آيات و روايات، محتواي آنها را بر افكار خود تطبيق مينمودند، تا آنجا كه هابيل و قابيل را اشاره به دو دوره جامعه (جامعه بيطبقه و دوره فئوداليسم) ميگرفتند. (مكارم شيرازي، تفسير به رأي، ص78) يا روح را خاصيت و اثر ماده معرفي ميكردند و نبوت را نوعي نبوغ ميدانستند، كه براي اصلاح جامعه قانونگذاري ميكند. ورود اين گروه به عرصه تفسير علمي موجب شد كه حتي بعضي از دانشمندان و مفسران اسلامي اين روش را تخطئه كنند. براي نمونه به اين سخن توجه كنيد: «نمونهاي از اين كجانديشي را ميتوان در تفسير طنطاوي ديد، او در زمانهاي ميزيست كه علوم غربي، تازه به مصر راه يافته و فرهنگ اروپايي بر افكار مسلمانان سيطره پيدا كرده بود و او به گمان خود، براي آنكه مسلمانان را از فريفتگي در برابر فرهنگ غرب باز دارد، در كتاب جواهر القرآن كوشيد تا بسياري از مسائل علمي را با آيات قرآن تطبيق دهد. (مصباح يزدي، 1367، ص226)
علامه طباطبايي در تفسير الميزان نيز در اين باب سخن دارد. همچنين استاد شهيد مطهري در مورد تأثير اصالت حس در اروپا در بين مسلمانان ميگويد:
«چنانچه ميدانيم در اروپا روش حسي و تجربي در شناخت طبيعت بر روش قياسي پيروز شد پس از اين پيروزي اين فكر پيدا شد كه روش قياسي و تعقلي در هيچ جا، اعتبار ندارد؛ تنها فلسفه، فلسفه حسي است. نتيجه قهري اين نظريه اين شد كه الهيات به سبب خارج بودن از دسترس حس و تجربه، مشكوك و مجهول و غير قابل تحقيق اعلام شود و برخي آنها را يكسره انكار كنند.
اين جرياني بود كه در جهان غرب رخ داد. در جهان اسلام سابقه موج مخالفت با هرگونه تفكر و تعمق، از طرف اهل حديث از يك طرف و موفقيتهاي پيدرپي روش حسي، در شناخت طبيعت از طرف ديگر و دشواري تعمق و حل مسائل فلسفي از جانب سوم، گروهي از نويسندگان را سخت به هيجان درآورد و موجب پيدايش يك نظريه تلفيقي در ميان آنها شد مبني بر آنكه: الهيات قابل تحقيق است ولي در الهيات نيز، منحصراً لازم است از روش حسي و تجربي كه براي شناخت طبيعت، مورد استفاده قرار ميگيرد استفاده كرد.
فريد وجدي در كتاب «اطلال المذاهب المادي» و سيد ابوالحسن ندوي در «ما خسر العالم با انحطاط المسلمين» و همچنين نويسندگان اخوان المسلمين مانند سيد قطب و محمد قطب و غير اينها، اين نظريه را تبليغ و نظر مخالف را تخطئه ميكنند. (مطهري، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج5، ص25)
آيا همه علوم بشري در قرآن موجود است؟ در اين مورد سه ديدگاه عمده وجود دارد، كه به صورت مختصر به آنها اشاره ميكنيم و دلايل آنها را مورد بررسي قرار ميدهيم:
دید گاه های مطرح در اینکه آیا همه علوم در قرآن ذکر شده ؟
1. همه علوم بشري در قرآن وجود دارد
براي اولين بار اين انديشه در كتاب احياءالعلوم و جواهر القرآن ابوحامد غزالي ديده شده است. او سعي كرد كه نشان دهد همه علوم را ميتوان از قرآن استخراج كرد. او مينويسد: بين علوم همه آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن، افعال ذات و صفات خود را توضيح ميدهد و اين علوم بينهايت است و در قرآن به اصول و كليات آنها اشاره شده است. (غزالي، 1402ق، ج 1، ص289)
سپس ابوالفضل المرسي -كه صاحب كتاب تفسير است- اين ديدگاه را به صورت افراطي ميپذيرد و ميگويد: همه علوم اولين و آخرين در قرآن وجود دارد.(الذهبي، 1396ق، ج2، ص482)
آنگاه بدرالدين زركشي در البرهان اين نظريه را ميپذيرد. (البرهان في علوم القرآن، ج2، ص 181) پس از او جلال الدين سيوطي در كتاب «الاتقان في علوم القرآن و الاكليل في استنباط التنزيل» ديدگاه غزالي و المرسي را ميپذيرد و تقويت ميكند. (الاكليل في استنباط التنزل، ص 2) و مرحوم فيض كاشاني هم در مقدمه تفسير صافي اين ديدگاه را به صورت خاصي در قسمتي از علوم ميپذيرد. در عصر جديد هم با پيشرفت علوم اين ديدگاه و كساني مثل طنطاوي و جوهري در تفسير مشهور الجواهر في تفسير القرآن سعي كرد تا بسياري علوم جديد را به قرآن نسبت دهد. اين نظريه از طرف شخصي به نام رضا نيازمند نيز در مقالهاي چنين آورده شده است: كسي كه قرآن را قبول داشته باشد، بايد قبول كند كه مطالب آن شامل كليه علوم هم هست و در آن هر چيز بر اساس دانش تفصيل داده شده است. (نحل، 89)
دلايل ديدگاه اول
1. ظاهر برخي از آيات قرآن دلالت بر اين دارد كه همه چيز در قرآن وجود دارد مثل: «... و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء ...». (نحل، 89)
2. آياتي كه اشاره به علوم مختلف ميكند مثل آيهاي كه از حساب سخن ميگويد و اشاره به علوم رياضي دارد «و كفي بنا حاسبين» (انبياء، 47) و از آيه «رفيع الدرجات ...» (غافر،15) با حساب ابجد سيصد و شصت درجه بودن درجات دايره در هندسه استخراج ميشود و علم پزشكي از آيه «و إذا مرِضت فهو يشفين» (شعراء، 80) به دست ميآيد.
3. رواياتي كه دلالت ميكند كه همه علوم در قرآن كريم وجود دارد: مثل آنكه از امام باقر روايت شده كه فرمودند: «ان الله تبارك و تعالي لم يدع شيئاً تحتاج اليه الامه الا نزله في كتابه و بينه لرسوله» خداوند تبارك و تعالي هيچ چيزي را كه مسلمان به آن محتاج باشند فروگذار نكرده است مگر آنكه آنها را در قرآن نازل فرمود و براي پيامبر صلي الله عليه و آله بيان كرده است. (نور الثقلين، ج2، ص75)
4. دليل ديگر بر وجود همه علوم در قرآن، مسأله بطون آن است كه در روايات متعددي اشاره شده كه قرآن داراي بطون مختلف است. (بحار الانوار، ج 92، ص95)
غزالي در احياء العلوم به همين مطلب استشهاد كرده و تعداد علوم قرآن را تا هفتاد و هفت هزار و دويست علم ذكر كرده و بعد ميگويد اين عدد چهار برابر ميشود چون هر كلمه ظاهر و باطن و حد و مطلع دارد. (غزالي، 1402 ق، ج 1، ص289)
2. قرآن، كتاب هدايت
قرآن فقط كتاب هدايت و دين است و براي بيان مسائل علوم تجربي نيامده است. اين ديدگاه را ميتوان از سخنان برخي از صاحبنظران و مفسران استفاده كرد. براي مثال ابواسحاق شاطبي كه اولين مخالف با نظريه غزالي و المرسي بود ميگويد: قرآن براي بيان احكام آخرت و مسائل جنبي آن امده است. (الموافقات، ج2، ص76)
نويسندگان تفسير مجمع البيان و كشاف نيز مينويسند: منظور از بيان همه چيز در قرآن، مسائل مربوط به هدايت و دين است. (طبرسي، مجمعالبيان، ج4، ص289)
3. ديدگاه تفصيلي
يعني از طرفي همه علوم بشري در ظواهر قرآن وجود ندارد و هدف اصلي قرآن نيز هدايت بشر به سوي خداست و از طرف ديگر قرآن كريم دعوت به تفكر و علم دارد و برخي از مثالها و مطالب علمي صحيح و حق را بيان ميكند كه بيانگر اعجاز علمي قرآن است.
دلايل اين ديدگاه، همراه با رد دلايل ديدگاه اول را ميتوان چنين خلاصه كرد:
1. قرآن كتاب هدايت، اخلاق، تربيت و دين است و نازل شده است تا انسانها را به سوي فضيلتها و خداشناسي هدايت كند. بنابراين ضرورتي ندارد كه قرآن همه مسائل تجربي، عقلي و نقلي را با تفصيلات و فرمولهاي آنها، بيان كند؛ هر چند كه اين موارد گاهي اشارت حق و صادقي دارد. اين مطلب مورد تأكيد مفسران قديمي (طبرسي، مجمعالبيان، ج3، ص298) و صاحبنظران معاصر است.
2. ظهور آياتي كه ميفرمايد همه چيز در قرآن است، قابل استناد نيست؛ زيرا:
اولاً اين ظهور برخلاف بداهت است چون بسياري از فرمولهاي فيزيك و شيمي در قرآن نيست.
ثانياً ظهور اين آيات مورد انكار صريح برخي از مفسران قرار گرفته است و گفتهاند منظور وجود چيزهايي است كه در مورد هدايت انسان لازم است و آنها در قرآن وجود دارد. (تفسير المنار، ج7، ص395)
ثالثاً فقط لفظ كتاب در آيات مورد بحث « ... و نزلنا عليك الكتاب تبيناً لكل شيء...» (نحل، 89) ممكن است به چند معنا باشد: قرآن كريم، لوح محفوظ، اجل، علم خدا، امام مبين. (طبرسي، مجمعالبيان، ج4، ص298) پس نميتوان گفت كه حتماً مراد قرآن است و همين اشكال در مورد رواياتي كه مورد استناد واقع شده بود نيز وارد است.
رابعاً اين آيات با دليل عقل، تخصيص ميخورد و محدود ميشود چون عقل انسان حكم ميكند كه قرآن در مورد هدف خود يعني هدايت معنوي انسان بيان همه چيز باشد نه اموري كه خارج از حوزه هدف اوست.
3. آياتي از قرآن كه اشارتي به علوم طبيعي دارد هدف آنها كشف فرمولهاي هندسه و شيمي و ... نيست بلكه اين اشارت را به طور اسطردادي و حاشيهاي مطرح كرده است. يعني صرفاً ذكر مثال است و هدف آن آموزش علوم نيست.
علاوه بر اين، برخي از آياتي كه مورد استشهاد طرفداران ديدگاه اول قرار گرفته است از لحاظ موازين تفسيري قابل نقد است براي مثال، آيه رفيعالدرجات ربطي به درجات دايره ندارد و حمل آيات بدون قرينه عقلي يا نقلي معتبر بر يك مطلب موجب تفسير به رأي ميشود.
هدف از بيان گزارههاي علمي در قرآن كريم
بعد از اينكه در مبحث قبل روشن شد كه قرآن داراي مطالب و اشارات علمي است ولي همه علوم علمي در قرآن وجود ندارد، اينك به دنبال اين هستيم كه بدانيم آيا اشارات علمي قرآن هدف اصلي آن است يا اصلاً قرآن به صورت سمبليك سخن گفته است. در اين مورد ممكن است سه نظريه ارائه كنيم:
1. ذكر مطالب و مثالهاي علمي در قرآن كريم، هدف اصلي و نهايي قرآن نيست؛ بلكه هدف اصلي قرآن هدايت انسان به سوي خداست؛ اما براي مثال زدن و شاهد آوردن از مطالب علمي حق و واقعي استفاده ميكند. اين ديدگاه مطابق نظر بعضي از بزرگان و كساني است كه ميگفتند قرآن تبيان (بيان كننده) هر چيزي است كه در رابطه با هدايت ديني باشد (الميزان، ج14، ص 325) يكي از مفسران معاصر ميگويد: بر طبق اين ديدگاه گرچه قرآن در ظاهرش علوم و دانشهاي ديگر را مطرح نكرده، اما آيات قرآن انگيزه براي علم و معرفت ايجاد نموده است.
اين انگيزه به چهار طريق انجام گرفته است:
1. تجليل از علم و دانش.
2. مهمترين راه شناخت خدا مطالعه آيات آفاقي و انفسي است.
3. تكيه قرآن بر منابع شش گانه شناخت كه به معناي لزوم به كارگيري اين منابع است.
4. بحث از صفات خدا و جنبهي تربيتي آن؛ وقتي سخن از صفات خدا به ميان ميآيد معنايش اين است كه آن صفات در انسان هم منعكس شود. (مجموعه سخنرانيهاي سومين كنفرانس دارالقرآن الكريم، قم، ص 40)
2. هدايت و بيان مطالب علمي دو هدف اصيل قرآن؛ همانطور كه بيان هدايت ديني و معنوي انسان و معارف الهي، از اهداف اوليه و اصيل قرآن است، بيان مطالب علمي نيز، از اهداف اصيل قرآن كريم ميباشد. اين كلام ميتواند مطابق نظر كساني باشد كه ميگفتند: در قرآن همه معارف ديني و علوم بشري وجود دارد. (تفسير صافي، ج1، ص57) چون در بحث قبل، وجود همه علوم در ظواهر قرآن را رد كرديم، بر اين اساس مبناي ديدگاه دوم باطل شده است. اما براي روشن شدن مطالب، كلام يكي از نويسندگان را در مورد مطالب علمي قرآن ميآوريم:
بعضي از بزرگان معاصر فرمودهاند: «در قرآن كريم، بحث درباره جهان، طبيعت و انسان به طور استردادي و طفيلي به ميان آمده است و شايد هيچ آيهاي نيابيم كه مستقلاً به ذكر آفرينش جهان و كيفيت وجود آسمانها و زمين پرداخته باشد.
همواره اين مباحث به منظور ديگر عنوان شده است. در موارد بسيار گفتگو از آفرينش جهان و انواع آفريدهها براي آگاهي و رهنموني انسان، به عظمت الهي و سترگي حكمتي است كه خدا در آفرينش به كار برده است. ممكن است اين هدف منظور باشد كه انسان با نگرشي به عالم -از آن جهت كه آفريدهي خدا و در تدبير اوست- معرفت فطري و شناخت حضوري خود را شكوفا كرده و شدت و نيروي بيشتري بخشد. به عبارت ديگر، قرآن کتاب فيزيک، گياه شناسي، زمين شناسي و يا کيهان شناسي نيست. قرآن كتاب انسان سازي است و نازل شده است تا آنچه را كه بشر در راه تكامل حقيقي -تقرب به خداي متعال- نياز دارد به او بياموزد و لذا آيات مربوط به جهان و كيهان در هيچ زمينهاي، هرگز به بحثهاي تفصيلي در مورد موجودات نپرداخته است. بلكه به همان اندازههايي كه هدف قرآن در هدايت مردم تأمين ميشده، بسنده كرده است. به همين جهت برخلاف بسياري از آيات ديگر، اين آيات داراي ابهامهايي است و كمتر ميتوانيم يك نظر قطعي به قرآن نسبت دهيم. (مصباح يزدي، معارف قرآن، ص225)
3. قرآن در داستانها و مثالهاي علمي، به صورت سمبليك و طبق فرهنگ مخاطبين خود سخن ميگويد و هدف آن، بيان مطالب علمي، به صورت اصلي يا عرضي نيست. در اينجا به نمونهاي از اين كلمات اشاره ميشود:
«به زبان قرآن سخن ميگويم كه عميقترين و مترقيترين اومانيسم را در قصه آدم و خلقت وي يافتم. آدم مظهر نوع انسان است، حقيقت نوعي انسان به معناي فلسفي نه بيولوژيك ... در آفرينش آدم زبانش زبان متشابه معنا و رمزي و فلسفي است. خلقت انسان يعني، حقيقت و سرشت معنوي و صفات نوعي او، در قصه آدم فرمول «روح خدا+ لجن متعفن»؛ لجن متعفن و روح خدا، دو رمز است، دو اشاره سمبليك است. انسان نه واقعاً از لجن بدبو «حَمَإٍ مَّسنونٍ» (حجر، 26) ساخته شده و نه از روح خدا؛ بلكه اولي پستي، ركود و توقف مطلق را نشان ميدهد و ديگري تكامل، بينهايت و برتري لايتناهي را ميرساند. براي رساندن اين معنا تركيبي بهتر از روح خدا نميتوان يافت». (مكارم شيرازي، 1367، ص 73)
در جاي ديگر ميگويد:
«اگر قصههاي متشابه را، به عنوان وقايع تاريخي بگيريم، نامفهوم و بينتيجه است، اما اگر به عنوان حقايق سمبليك بگيريم، مملو از اسرار علمي، انسانشناسي و تاريخشناسي است. پس وقتي كه داستان هابيل و قابيل گفته ميشود، داستان آغاز بشريت را ميخواهد به صورت رمزي و سمبليك -همانطور كه آلبرماكو، در داستان اوران ميگويد- بگويد. پس هابيل نماينده يك مرحله از تاريخ بشري است. انسانها در آن دوره، هابيلي هستند؛ دورهاي كه اصولاً همه منابع اقتصادي در اختيار همه انسانها به تساوي بوده است. قابيل نماينده دورهاي است كه يك قطعه زمين را، محصور ميكند و نام خودش را بر آن منبع توليد ميگذارد و بعد ديگران را به استثمار و بردگي ميكشد و با از بين رفتن هابيل و ماندن قابيل ما همه فرزندان قابيل هستيم». (مكارم شيرازي، تفسير به رأي، ص 73)
بريث ويث، يكي از طرفداران تحليل زباني، در مورد داستانهاي خاص نظير سيره مسيح عليهالسلام ميگويد:
«در واقع يك داستان، شايد اگر بيانسجام باشد، پشتوانه بهتري براي سلوك علمي درازمدت، ايجاد ميكند، داستانها مجعولات مفيدند كه نه تأكيدي در مورد آنها هست و نه ايمان شديدي، ولي همواره چون منبع الهامي براي عمل بودهاند؛ اين يك نقش ارزشمند ايفا ميكند، بيآنكه احكامي راجع به واقعيت صادر كرده باشد». (ايان بابور، علم و دين، ص 283)
نظريه اخير ريشه در همان نظريات تحليل زباني اروپا دارد، زيرا يكي از نظريات آنان اين است كه زبان دين، واقعيت تاريخي يا علمي را نشان نميدهد، بلكه احكامي راجع به واقعيت ندارد.
يكي از مفسران معاصر در اينجا سخني دارد، ايشان ميفرمايد:
«مسأله رمزي بودن آيات و شكل سمبليك به آنها دادن، در حالي كه هيچ مانعي عقلي و نقلي وجود ندارد كه انسان در اصل از لجن متعفن آفريده شده باشد، همان چيزي كه به عقيده زيستشناسان آمادهترين ماده بيجان براي پيدايش حيات و زندگي است و نخستين جوانه حيات در جهان، طبق تحقيقات دانشمندان، به احتمال قوي از آن پيدا شده است و نيز هيچ مانع عقلي و نقلي، براي اينكه يك روح الهي، در انسان قرار گرفته باشد وجود ندارد و با نبودن هيچ قرينهاي بر خلاف مفهوم اصلي لغات و جملههايي كه در زمينه خلقت انسان به كار رفته، آنها را به صورت رمزي و سمبليك تفسير كردن چيزي جز تفسير به رأي نيست.
فتح اين باب سبب ميشود كه يكي موسي را كنايه از روح انقلاب تودههاي زحمتكش و فرعون را اشاره به رژيم جبار ميگيرد و ديگري عيسي را به معناي افكار زنده كننده اجتماع و مريم را كنايه از روح پاكي و عفت ميداند و كمكم دامنه اين تفسير به رأي به قوانين و احكام اسلام كشيده ميشود، يكي ميگويد: منظور از نماز توجه باطني به خداست، ديگري ميگويد روزه به معناي خويشتنداري از گناه است و به اين ترتيب همه قوانين زير چرخهاي تفسير به رأي در هم كوبيده ميشود». (مكارم شيرازي، تفسير به رأي، ص73)
علاوه بر آن مثالهاي علمي قرآن گاهي به صورت گزارههاي خبري (نه قصه و مثال) است و لذا قابل حمل بر مثالهاي سمبليك نيست. براي نمونه: آيهي شريفه «والشمس تجري لمستقر لها ...»؛ (يس، 38) كه به حركت بلكه جريان خورشيد اشاره ميكند و امروزه از نمونههاي اعجازآميز قرآن محسوب ميشود.
فوايد ذكر مثالهاي علمي در قرآن كريم
1. مطالب و مثالهاي علمي قرآن، راه قرآن را در زمينه خداشناسي هموار ميكند، چون هدف قرآن بيان آيات الهي و توجه دادن مردم به جلوههاي فيض قدرت الهي است تا مردم را بيشتر متوجه خدا كند، اين مطلب از راه ذكر مثالهاي علمي و آيات الهي در آسمان، زمين، درياها، عجايب خلقت انسان و جانوران تأمين شده است. از اين رو احتياج به ذكر فرمولها و تفاصيل هر مطلب نيست؛ بلكه اشاره ضمني كافي است.
2. برخي مطالب علمي قرآن، اعجاز علمي قرآن را ثابت ميكند. اين مثالهاي حق و واقعي -كه با مطالب اثبات شده و يقيني علوم (نه نظريههاي متزلزل و ظني) مطابقت دارد- ما را متوجه ميكند كه قرآن اين مسائل را از محيط اجتماعي خود الهام نگرفته است، چون قرآن در جزيره العرب فاقد تمدن نازل شده است و حتي تمدنهاي آن زمان -كه در ايران و روم برپا بوده است- چنين پيشرفتهاي علمي نداشتهاند تا بتوانند نظريههاي علمي قرآن را به پيامبر القا كنند، بنابراين قرآن از طرف خداي حكيم و عالم نازل شده است.
نكته جالب اينجاست كه بعضي از مسائل مطرح شده در قرآن كريم، مثال حركت زمين يا زوجيت گياهان، با ديدگاههاي علمي موجود در عصر نزول قرآن مطابقت نداشت ولي قرآن با شجاعت مطالب علمي محكم و به دور از خرافات را بيان ميكند. (نحل، 89)
3. مثالهاي علمي واقعي در قرآن موجب كنجكاوي بشر و تفكر او در عجايب آسمانها، خلقت انسان و ديگر موجودات ميشود و بشر را متوجه نيروهاي ناشناخته طبيعت ميكند، يعني كار مهم قرآن ايجاد سئوال در ذهن انسان است، زيرا تا انسان سئوال نداشته باشد به دنبال كشف علم نميرود، چون فكر ميكند كه همه چيز را ميداند و دچار يك جهل مركب ميگردد. ولي قرآن مسائل ناشناخته كهكشانها و موجودات ناشناخته را بزرگ جلوه ميدهد و دعوت به تفكردر طبيعت ميكند و اين موجب پيشرفت علوم و صنايع بشر ميگردد، چنانچه در چند قرن اوليه تمدن اسلامي همين امر موجب پيشرفت، بلكه جهش علمي مسلمانان شد. (سرفرازي، رابطه علم و دين، ص 45)
4. همين توجه اسلام به علم و مطالب علمي است كه منشأ بسياري از علوم شد (هرچند بيان كرديم كه تمام علوم با جزئيات آنها در قرآن وجود ندارد) و الهامبخش بسياري از معارف بشري گرديد و شد علوم را تسريع كرد.
براي مثال: توجه اسلام به آسمانها، حركت خورشيد، ستارگان و سيارات موجب شد تا علم كيهانشناسي (نجوم) در ميان مسلمانان به سرعت رشد كند؛ هرچند مسأله قبله نماز و احتياج به جهتشناسي هم در آن تأثير يادي داشت.
در پايان اين بحث به چند مطلب مهم اشاره ميكنيم:
هدف از طرح مسائل علمي در قرآن كريم
الف: ظاهر مطالب علمي قرآن گاهي در رابطه با شناخت آيات الهي و توجه به مبدأ هستي است، همانگونه كه قرآن ميفرمايد: «ان في خلق السماوات والارض و اختلاف الليل والنهار لأيات لأولي الالباب»؛ (آل عمران، 190) در پيدايش آسمانها زمين و آمد و شد شب و روز نشانههايي براي صاحبان خرد وجود دارد.
ب: گاهي آيات علمي قرآن نشانه عظمت آن مطلب است، يعني گوينده سخن، به ظاهر قصد دارد كه اهميت يك مطلب علمي را برساند، پس آنرا ذكر ميكند. براي مثال قسمهاي قرآن به خورشيد، ماه و ... از اين قبيل است.
ج: گاهي آيات علمي قرآن براي اثبات معاد است، براي مثال ميفرمايد: «فلينظر الانسان مم خلق* خلق من ماء دافق* يخرج من بين الصلب و الترائب* إنه علي رجعه لقادر»؛ (طارق، 8-5) پس آدمي بنگرد از چه چيز آفريده شده است؛ از آبي جهنده آفريده شده كه از ميان پشت و سينه بيرون ميآيد. خداوند به بازگردانيدن او قادر است.
سطح مطالب علمي قرآن
مطالب علمي قرآن را همچون مثالهاي ساده محسوب كردن، خلاف انصاف است. چون «مثال» براي ساده كردن فهم مطالب گوينده است و گاهي واقعيت و حقيقت ندارد، اما مطالب علمي قرآن، حقايق كشف نشده اي را در بر دارد كه پس از قرنها دانشمندان را به اعجاب وا ميدارد و اعجاز علمي قرآن را اثبات ميكند.
اين سادهانديشي است كه بگوييم قرآن براي بيان يك مطلب، يك مثال علمي زده است و اتفاقاً صحيح از آب درآمده است. علاوه بر آن بيان كرديم که اين مطالب علمي، يك بعد از اعجاز قرآن را نشان ميهد، لذا از حد مثال بالاتر است.
بيان مطالب علمي جهت نشان دادن جنبههاي اعجاز قرآن
امكان دارد اين طور گفته شود كه قرآن، يك هدف اصلي و عمده دارد و آن به كمال رساندن انسان -كه همانا تقرب الي الله است- ميباشد و اهداف فرعي ديگري هم دارد كه در طول و راستاي همان هدف اصلي است، از جمله آن اهداف، اثبات معاد، نبوت و اعجاز خود قرآن، كه مقدمهاي براي پذيرش وحي، توسط مردم است، ميباشد.
بر اين اساس، بيان مطالب علمي، از اهداف قرآن است؛ چون اعجاز قرآن را ثابت ميكند، ولي هدف اصلي و عمده قرآن نيست. اين مطلب خصوصاً با اين نكته روشن ميشود كه آياتي كه همه چيز را به قرآن نسبت ميدهد، در مورد هدايت و دين است؛ پس هدف اصلي، هدايت انسان و بيان معارف ديني است؛ ولي يكي از اموري كه مربوط به دين است، اثبات اعجاز قرآن است و يکي از ابعاد اعجاز قرآن اعجاز علمي قرآن است. از اين رو مطالب علمي قرآن در بعضي از موارد خود از هدف قرآن است، اما اهداف عمده و اصلي نيست.
احتياط در تفسير علمي
در تطبيق آيات قرآن با نظريات و قوانين علمي كاملاً با احتياط عمل كنيم تا به تحميل نظريات اثبات نشده علمي بر قرآن كريم و يا استخراج علوم از قرآن، گرفتار نشويم. بلكه استخدام علوم تجربي در فهم قرآن صحيح است كه آن هم شرايط متفاوتي دارد. (علم محوري در تفسير قرآن، مجله بينات، ش 9، بهار 1375)
انطباق قرآن با علوم تجربي (تفسير علمي) بر اساس هدف مفسر
افرادي كه در طول تاريخ اسلام، اقدام به انطباق آيات با علوم تجربي نمودهاند، اهداف گوناگوني داشتهاند و هر كدام با هدف خاص خود، به تفسير علمي نگريسته و اين شيوه تفسيري را در خدمت هدف خود درآوردهاند. اگر هدف تفسيركننده، مقدس و خوب بوده، در همان راه از شيوه تفسير علمي استفاده كرده و اگر هدف انحرافي داشته، براي اثبات انحراف خود از اين شيوه تفسير استفاده كرده است و به همين دليل است كه برخوردها و ديدگاهها، در رابطه با تفسير علمي مختلف و بلكه متضاد است.
تفسير علمي مانند هر شيوه تفسيري ديگر- تفسير عقلي، عرفاني، رواني و ... - ميتواند به طور صحيح و براي هدف ارشاد و هدايت مردم به كار رود و هم ميتواند در راه اضلال و گمراه كردن مردم، به خدمت گرفته شود. ما در اينجا چند هدفي را كه ممكن است، تفسير علمي در آن قرار گيرد برميشماريم:
1. تفسير علمي با هدف اثبات اعجاز قرآن كريم.
2. تفسير علمي با هدف نشان دادن اهميت علم در نظر اسلام.
3. تفسير علمي با هدف اثبات افكار انحرافي.
4. تفسير علمي با هدف فهم بهتر آيات قرآن.
انطباق قرآن با مطالب علمي، از جهت شكل و شيوه
تفسير علمي، يك روش تفسيري است كه خود داراي روشهاي فرعي متفاوتي است كه بعضي سر از تفسير به رأي و شمارش منجر به تفسير معتبر و صحيح ميشود و همين مطلب موجب شده تا برخي تفسير علمي را به كلي رد كنند و آنرا نوعي تفسير به رأي يا تأويل بنامند و گروهي آنرا قبول نمايند و بگويند تفسير علمي، يكي از راههاي اثبات اعجاز قرآن است. ما در اينجا شيوههاي فرعي تفسير علمي را مطرح ميكنيم، تا هر كدام جداگانه به معرض قضاوت گذارده شود و از خلط مباحث جلوگيري گردد:
1. استخراج همه علوم از قرآن كريم
علماي قديمي مانند: ابن ابي الفضل المرسي، غزالي و ... كوشيدهاند، تا همه علوم را از قرآن استخراج كنند، زيرا عقيده داشتند كه همه چيز در قرآن، وجود دارد و در اين راستا، آياتي كه ظاهر آنها با يك قانون علمي سازگار بود، بيان ميكردند و هرگاه ظواهر قرآن كفايت نميكرد، دست به تأويل ميزدند و ظواهر آيات را به نظريات و علومي كه در نظر داشتند برميگرداندند. از اين جا بود كه علم هندسه، حساب، پزشكي، هيأت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج مينمودند.
براي مثال از آيهي شريفهي «و أذا مرضت فهو يشفين» (شعرا، 80) آنجا كه خداوند از قول حضرت ابراهيم عليه السلام نقل ميكند كه: وقتي من بيمار شدم اوست كه شفا ميدهد.
علم پزشكي را استخراج كردند (ابوحامد غزالي، جواهرالقرآن، ص27) و علم جبر را از حروف مقطعه اوايل سورهها استفاده كردند. (التفسير و المفسرون، ج2، ص481) از آيهي شريفهي «أذا زلزلت الارض زلزالها» زلزلهي سال هفتصد و دو هجري قمري را پيشبيني كردند. (البرهان في علوم القرآن، ج2، ص 181) روشن است كه اين نوع تفسير علمي، منجر بعه تأويلات زياد، در آيات قرآن بدون رعايت قواعد ادبي، ظواهر الفاظ و معناي لغوي آنها ميشود.
از همين رو بسياري از مخالفان، تفسير علمي را، نوعي تأويل و مجازگويي دانستهاند (التفسير و المفسرون، ج2، ص485) كه البته در اين قسم از تفسير علمي، حق با آنان است و ما قبلاً اقوال و دلايل مختلف اين مسأله (وجود همه علوم در ظواهر قرآن) را بررسي كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه اين كلام مبناي صحيحي ندارد.
2. تطبيق و تحميل نظريات علمي بر قرآن كريم
اين شيوه از تفسير علمي، در يك قرن اخير، رواج يافت و بسياري از افراد، با مسلم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربي، سعي كردند تا آياتي موافق آنها در قرآن بيابند؛ براي مثال آيهي شريفه «والشمس تجري لمستقر لها...»؛ (يس، 38) خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد؛ در زمان صدر اسلام كه نازل شد، مردم همين حركت حسي و روزمره خورشيد را ميدانستند و به اين ترتيب از اين آيه، همين حركت را ميفهميدند، در حالي كه حركت خورشيد، از مشرق به مغرب كاذب است، زيرا خطاي حس باصره ماست و در حقيقت، زمين در حركت است، از اين رو ما خورشيد را متحرك ميبينيم؛ همانطور كه مسافر يك قطار خانههاي كنار جاده را در حركت ميبيند. با پيشرفت علوم بشري و كشف حركت زمين و خورشيد معلوم شد كه خورشيد هم خود داراي حركت انتقالي است ونه خورشيد بلكه تمام منظومه شمسي و حتي كهكشان راه شيري، در حركت است و كهكشانها و ستارگان با سرعت سرسامآوري از همديگر دور ميشوند و عالم انبساط پيدا ميكند. (اريك-اوبلاكر، فيزيك نوين، ص45) پس ميگوييم اگر به طور قطعي اثبات شد كه خورشيد در حال حركت است و ظاهر آيه قرآن هم ميگويد كه خورشيد در جريان است؛ پس منظور قرآن حركت واقعي انتقالي، خورشيد است.
ضمناً اين نوع تفسير علمي، اعجاز قرآن نيز ثابت ميشود، چرا كه براي مثال قانون زوجيت عمومي گياهان، در قرن هفدهم ميلادي كشف شد، اما قرآن حدود ده قرن قبل از آن، از زوج بودن همه گياهان سخن گفته است. (يس، 36)
معيارهاي تفسير علمي معتبر
با توجه به اينكه ما از شيوههاي تفسير علمي، يك قسم را پذيرفتيم، (استخدام علوم در فهم قرآن) و با عنايت به مباني و مطالبي كه ما در مورد عدم قطعيت علوم تجربي از آن ياد كرديم و با توجه به شرايط مفسر و تفسير معتبر، در اينجا معيارهاي زير را براي صحت و اعتبار تفسير علمي لازم ميدانيم:
1. تفسير علمي توسط مفسري صورت پذيرد كه داراي شرايط لازم باشد يعني آشنا با ادبيات عرب، آگاهي به شأن نزول آيه، آشنايي با تاريخ پيامبر صلي الله عليه و آله و صدر اسلام در حدودي كه به آيه مربوط است، اطلاع از علوم قرآن مانند ناسخ و منسوخ، مراجعه به احاديث و اصول فقه، آگاهي از بينشهاي فلسفي، علمي اجتماعي و اخلاقي، پرهيز از هرگونه پيشداوري، تطبيق و تحميل آشنايي با تفسير و ...
2. معيارهاي تفسير معتبر، در آن رعايت شده باشد مانند: پيروي از روش صحيح تفسير، عدم منافات تفسير با سنت قطعي، تفسير بدون پيشداوري غير ضروري، عدم منافات تفسير با آيات ديگر و حكم قطعي عقل و استفاده از منابع صحيح در تفسير. اين معيارها لازم است در تفسير علمي نيز رعايت شود. (درآمدي بر تفسير علمي قرآن، دكتر محمد رضايي، ص 185)
3. تفسير علمي بايد به وسيله علوم قطعي صورت گيرد. علومي كه علاوه بر تجربه به وسيله دليل عقلي و ... تأييد شود. در جاي خود اثبات شده كه علوم تجربي، به تنهايي نميتواند يقين به معناي اخص بياورد، چرا كه قوانين علوم تجربي، از طريق استقراء ناقص تعميم مييابد و يا اينكه اطمينان ميآورد، اما احتمال طرف مقابل را به صفر نميرساند. بنابراين يقين به معناي اخص، اطمينان به يك طرف و عدم احتمال طرف مقابل، يعني يقين مطابق با واقع نميآوردو حتي طبق آخرين نظريات دانشمندان، قوانين علمي نداريم، بلكه نظريات مفيد هستند. (درآمدي بر تفسير علمي قرآن، ص185) از اين جهت در قضاياي علمي چند احتمال وجود دارد:
اول: قضيه علمي كه يقين به معناي اخص آورده، قطع مطابق واقع ميآورد، چرا كه تجربه علمي همراه با دليل عقلي است.
دوم: قضيه علمي، يقين به معناي اعم ميآورد، يعني اطمينان حاصل ميشود ولي احتمال طرف مقابل به صفر نميرسد، چنانچه بيشتر قضاياي اثبات شده علوم تجربي، اينگونه است.
بنابراين در صورت نخست، تفسير علمي جايز است، زيرا قرآن و علم قطعي -كه به قطع عقلي برميگردد- معارضت ندارد، بلكه قراين قطعي نقلي، عقلي و عملي براي تفسير قرآن لازم است. در صورت دوم، تفسير علمي، اگر به صورت احتمال ذكر شود، صحيح به نظر ميرسد؛ براي مثال، گفته شود: چون ظاهر قرآن با حركت انتقالي خورشيد، مطابق است به احتمال قوي منظور قرآن، همين حركت است. در صورت سوم هم، تفسير علمي صحيح نيست، زيرا همان اشكالاتي را پديد ميآورد كه مخالفان تفسير علمي ميگفتند، مانند انطباق قرآن با علوم متغير، شك كردن مردم در صحت قرآن و ... .
معيار شناخت مصاديق تفسير علمي غير معتبر
با توجه به معيارهاي تفسير علمي معتبر، هر تفسير علمي كه از اين دايره خارج باشد و داراي اموري به شرح ذيل باشد، معتبر و صحيح نيست:
1. تفسير به رأي: هرگاه مفسر سعي كند آيات علمي قرآن را، طبق نظر خود تفسير كند و به اصطلاح، استقلال در تفسير داشته و بدون مراجعه به قراين عقلي و نقلي به تفسير علمي بپردازد، موجب تفسير به رأي ميشود كه وعده عذاب بر آن داده شده است. (تفسير البرهان، ج1، ص19)
2. تحميل نظريه علمي يا نظر مفسر بر قرآن: اگر تفسير علمي، بدون هماهنگي و توافق با ظواهر الفاظ و معاني لغوي و اصطلاحي آنها صورت گيرد در نهايت منجر به تفسر به رأي، يا تأويلهاي غير معتبر در قرآن ميگردد.
3. استخراج علوم، با تمسك به تأويل غيرصحيح آيات قرآن؛ هر چند نظريه وجود داشتن تمام علوم در قرآن مردود است.
4. تفسير علمي افراد غير متخصص، در علم تفسير؛ اگرچه در رشتهاي از علوم تجربي متخصص باشند، ارزشي در تفسير ندارد، بلكه گاهي منجر به تفسير به رأي ميشود.
5. اگر قرآن به وسيله علوم ظني، نظريهها و تئوريها، تفسير گردد تفسير علمي معتبري نيست، زيرا وحي قطعي مطابق واقع را با علوم ظني متغير، انطباق دادن، پيامدي غير از در معرض تغيير قرار دادن قرآن ندارد كه آن هم بعد از تغيير علوم موجب شك مردم در آيات و اخبار قرآني ميشود.
6. تفسير قرآن به وسيله قضاياي يقيني جايز نيست، مگر به صورت احتمالي؛ يعني بگويد به احتمال قوي مقصود قرآن اين است، زيرا احتمال خطا در قضاياي علوم تجربي كه با عقل تأييد نشده وجود دارد پس اسناد قطعي اين علوم به قرآن همانا تحميل يك نظريه علمي بر قرآن است.
آثار مثبت و منفي انطباق قرآن با علوم تجربي
آثار مثبت انطباق قرآن با علوم تجربي: طرفداران تفسير علمي، آثار و نتايج مثبتي را براي انطباق قرآن با علوم تجربي و تفسير علمي متذکر شدهاند كه خلاصه آنها را ذكر ميكنيم:
1. اثبات اعجاز علمي قرآن كه اين مطلب خود دو پيامد مهم دارد:
الف. موجب اتمام حجت بر كفار در دعوت آنان به اسلام و احياناً ميل آنان به اسلام ميگردد؛ زيرا قرآن بر خلاف كتابهاي مقدس رايج در دنيا نه تنها با علم معارضت ندارد، بلكه مطالب علمي مهمي را نيز براي بشر به ارمغان آورده است.
ب. موجب تقويت ايمان مسلمانان به قرآن، نبوت و حقانيت اسلام ميشود.
2. روشن شدن تفسير علمي آيات قرآن؛ چرا كه تفسير علمي، خود يك روش در تفسير است كه بدون آن تفسير قرآن ناقص است.
3. جلوگيري از پندار تعارض علم و دين؛ چرا كه با روشن شدن مطالب علمي قرآن، همه افراد با انصاف، متوجه ميشوند كه اسلام نه تنها با علوم سازگار است بلكه دين و علم مؤيد يكديگرند.
4. موجب تعميق فهم ما از قرآن و توسعه مداول آيات قرآن ميشود.
آثار منفي انطباق قرآن با علوم تجربي
1. مخالفان تفسير علمي قرآن با علوم تجربي، يا كساني كه با يك شيوه تفسير علمي، مخالف هستند آثار منفي اين شيوه را چنين برشمردهاند:
الف. موجب تفسير به رأي ميگردد كه نهي شده است.
ب. تفسير علمي، منجر به تأويلهاي غير مجاز در آيات ميشود.
ج. حقايق قرآن تبديل به مَجازات ميگردد.
د. تفسير علمي، اعتراف به اين است كه قرآن احتياج به غير دارد.
هـ. موجب تطبيق و تحميل نظريات علمي بر قرآن ميشود.
2. موجب شك مردم در صحت قرآن ميگردد، زيرا نظريات علمي، در معرض تغيير است و پس از چندي كه تغيير كرد، با ظاهر قرآن (كه قبلاً موافق آن بود) مخالف ميشود و مردم كه مطالب علمي را ميپذيرند، در صحت قرآن شك ميكنند.
3. موجب فراموش شدن هدف اصلي قرآن -تربيت انسان و هدايت او به سوي خدا- ميشود.
4. مطالب باطل و تضادهاي علوم به قرآن راه مييابد.
5. قرآن تابع علوم ميشود، با اينكه علوم در معرض خطاست.
6. تفسير علمي، موجب سوء فهم مقاصد قران ميگردد.
لازم به يادآوري است كه با بررسي دلايل مخالفان تفسير علمي روشن ميشود كه تمامي پديدهها، براي دو قسم از تفسير علمي- تطبيق قرآن با علوم تجربي، استخراج علوم از قرآن- است و قسم ديگر تفسير علمي -استخدام علوم در فهم قرآن- از اين عوارض مبرّاست.
نتيجه
قرآن كه كتاب آسماني و وحي شده بر پيامبر صلي الله عليه و آله است، معجزهي جاويد او، سند زنده و حاضر براي حقانيت اسلام بوده است و جنبههاي گوناگوني، از اعجاز آن اثبات شده است، مانند فصاحت، بلاغت، عدم تعارض و تناقض در آن، آهنگ عجيب آن و تأثير فوقالعاده بر انسانها و با پيشرفت علوم و فنون بشري، هر زمان بعد تازهاي از اعجاز آن به اثبات ميرسد. يكي از جنبههاي اعجاز قرآن كه در يك قرن اخير، مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است جنبه اعجاز علمي قرآن است. آري قرآن مثالها و مطالب علمي فراواني ارائه ميكند كه با جديدترين قوانين و نظريات اثبات شده علمي موافقت دارد و همين نكته عجيب مورد توجه دانشمندان مسلمان، مفسران، حتي بسياري از پزشكان، مهندسان مسلمان و غير مسلمان قرار گرفت، تا آنجا كه بسياري از غربيها، مجذوب اين بعد علمي قرآن شدند و به حقانيت اسلام پي بردند و به دين اسلام مشرف شدند. از اين رو بسياري از مفسران شيعه و سني كوشش كردند با كنار هم گذاردن مطالب علمي و آيات قرآن اعجاز علمي قرآن و سنخيت آن با گزارههاي علوم تجربي را اثبات نمايند.
کتابنامه
1. امين، احمد، (بيتا)، راه تكامل، ترجمه بهشتي، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، هفت جلدي.
2. اوبلاكر، اريك، (1370ش)، فيزيك نوين، ترجمه بهروز بيضاوي، تهران: انتشارات قدياني.
3. بوكاي، موريس، (1365ش)، ترجمه ذبيحالله دبير، مقايسهاي ميان توران و انجيل، قرآن و علم، تهران؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سوم.
4. باربور، ايان، (1362ش)، علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران: مركز نشر دانشگاهي.
5. حسبالنبي، منصور محمد، (1991م)، القرآن و العلم الحديث، مصر: الهيئه المصريه العامه للكتاب.
6. الذهبي، محمد الحسين، (1396ق)، التفسير و المفسرون، بيجا دارالكتب الحديثه، دو جلدي.
7. رازي، فخرالدين، (1411ق)، تفسير كبير، بيروت: دارالكتب العلميه، 32ج.
8. غزالي، ابوحامد، (1402ق)، احياء العلوم، بيروت: دارالمعرفت، چهارجلدي.
9. مطهري، مرتضي، پاورقيهاي اصول فلسفه و روش رئاليسم.
10. مصباح يزدي، محمدتقي، (1367ش)، معارف قرآن، قم: انتشارات در راه حق.
11. مجلسي، محمدتقي، (1385ش)، بحارالانوار، تهران: المكتبه الاسلاميه.
12. مكارم شيرازي، ناصر، (1367ش)، تفسير به رأي: مطبوعاتي هدف، چاپ هفتم.
نویسنده: فاطمه سلطان محمدي
منبع: مجموعه مقالات بيست و پنجمين دوره مسابقات بين المللي قرآن کريم مرداد 1387 -