ماجرای قلم و دوات خواستن پیامبر، درهنگام رحلت، چه بود؟
۱۴ آذر ۱۳۹۴ 0دستور به وصیت، در نزدیکی وفات، دستور مؤکد قرآن است كه به صراحت فرموده است: «كتب عليكم اذا حضرت احدكم الموت ان ترك خيراًالوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف حقاً على المتقين؛ دستور داده شد كه وقتى يكى ازشما را مرگ فرا رسد، اگر داراى متاع دنيوى است براى پدر و مادر و خويشان، به چيزى شايسته وصيت كند كه اين كار سزاوار مقام پرهيزكاران است.»(1)
روايتهای زيادی نیز اين موضوع را تأييد میكند. به طورمثال رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ما ينبغى لامرء مسلم ان يبيت ليلة الا و وصيته تحت رأسه؛ سزاوار نيست مسلمان شب بخوابد مگراين كه وصيت نامهاش زير سر او باشد.»(2)
پیامبر اسلام بنا به این دستور خداوند، وصايای خود را در حجة الوداع و خطبۀ غدیر، دربارۀ جانشینی امام علی (علیه السلام) بيان فرمود و دستور داد که حاضران به غایبان برسانند. در نزدیکی رحلت نیز، دربارۀ متاع و قرض خویش، به نزدیکانش وصیت کرد که فقط امام (علی علیه السلام) مسئولیت آن را پذیرفت. چنانکه در روایتها نقل شده است که پیامبرخواست تا به عباس، عموی خود، وصیت کند؛ اما عباس، عیالمندی را بهانه کرده و از پذیرفتن آن خودداری کرد. سپس، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: «آگاه باش که اینک وصیت خود را به کسی خواهم گفت که آن را می پذیرد و حق آن را ادا می نماید و او کسی است که این سخنان را که تو گفتی نخواهد گفت! یا علی بدان که این حق توست و احدی نباید در این امر با تو ستیزه کند، اکنون وصیت مرا بپذیر و آنچه به مردمان وعده داده ام به جای آر و قرض مرا ادا کن. یا علی(ع) پس از من امر خاندانم به دست توست و پیام مرا به کسانی که پس از من می آیند برسان.»
اما ماجرای قلم و دوات طلب کردن پیامبر، در هنگام رحلت، مسئلۀ دیگری است. پیامبرمی خواست برای تثبيت موقعيت وصی گرامیاش گام آخر را بردارد؛ هر چند بارها به صراحت آن را بيان كرده بود. اگر در جامعۀ آن روز مبنای تصميم مردم، عقل و شرع بود امروز، دنيای اسلام به اندازی آباد و قدرت مند میشد كه هيچ صدمه ای بدان وارد نشود.
لحظههای آخر حيات پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) سپری میشد تا حضرت به ملاقات پرودگار عالم نائل شود. آن لحظه كه خداوند حضرت را مخيّر كرد بماند يا آن كه جهان ديگر را برگزيند، حضرت در پاسخ فرمود: «لا مع الرفيق الاعلى؛ نه، دنيا! به رفيق اعلى مى انديشم.» به تصريح اهل سنت و شيعه و به اعتراف نويسندگان صحاح و ساير نويسندگان سنن، در هنگام احتضار پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عده ای ازجمله عمربنالخطاب در خانۀ آن حضرت بودند. تاريخ چنين نوشته است: «پيامبر اكرم از فعاليتهايی كه در خارج از خانۀ او برای قبضهكردن خلافت انجام میگرفت آگاه بود؛ بنابراین برای پيشگيری از انحراف خلافت از محور و جلوگيری از بروز اختلاف، تصميم گرفت موقعيت خلافت امير مؤمنان و اهل بيت را بهطور نسبی تحكيم کند و سندی زنده درباره خلافت به يادگار بگذارد. پیامبر روزی كه سران صحابه برای عيادت آمده بودند كمی سر به زير افكند و مقداری فكركرد، سپس رو به آنان کرد و فرمود:
«هلمّوا أكتب لكم كتابا لن تضلّو بعده أبدا؛ بياييد برايتان نوشتهای بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد.»
در این هنگام، عمر گفت: درد بر او غلبه كرده است. قرآن نزد شما است و كتاب خدا ما را كفايت میكند. در منابع متعدد از اهل سنت، این سخن عمربن خطاب نقل شده است. پس از بیان این سخن از طرف عمر،. كسانى كه در خانه بودند در اين مورد اختلاف نظر داشتند. برخى گفتند: بياوريد تا بنويسد، و برخى مىگفتند: حرف همان حرف عمر است. بين افراد اختلاف افتاد و منجرّ به نزاع شد. آن گاه كه سر و صدا و اختلاف نزد پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بالا گرفت، پیامبر فرمود : قوموا لا ينبغى عند نبىّ تنازع؟ هيچ قومى را در محضر پيامبر ستيزه كردن جايز نيست. برخيزيد و ازاين جا برويد.
جای تأمل بسیار است که بعضی مسلمانان حاضر در مجلس، حتی کسانی هم که به دفاع از پیامبر با آوردن قلم وقرطاس موافق بودند، به این نکته مهم که تنازع در نزد پیامبر شایسته نیست، بی توجه بودند! چنانکه از امام علی (علیه السلام) سخنی، در این جریان، نقل نشده است.
افرادی که در آن روز، از آوردن قلم و قرطاس جلوگیری کردند، میدانستند حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) میخواهد پيمان خلافت را محكمتر كند و نص برخلافت علی (علیه السلام) را مؤکد سازد؛ از اين رو ايشان را از اين كار باز داشتند. چنان كه عمربنخطاب در بحثی كه بين او و ابنعباس در گرفت، این نکته را تصريح كرده است.(3) ابنعباس همواره اين سخن را میگفت: «تمام مصيبت آن وقتی بود كه با اختلاف و سروصدايشان بين پيامبر و بين آنچه میخواست برای آن ها بنويسد، حائل شدند.»(4) اين حديث از احاديثی است كه در صحت و صدور آن جای هيچ ترديدی نيست .
اگركلام پیامبر را که فرمود:« هلمّوا أكتب لكم كتابا لن تضلّو بعده أبدا» همراه با حديث ثقلين در نظر بگيريم كه فرمود: «من در بين شما چيزی میگذارم كه اگر به آن تمسك جوييد، هرگز گمراه نشويد: كتاب خدا و عترتم.» در میيابيم كه هدف اين دو حديث يكی است و آن اين است که پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درحال بيماريش میخواست تفصيل آنچه در حديث ثقلين بر آنها واجب كرده است، بنويسد.
ابنعباس همواره اين سخن را میگفت: «تمام مصيبت آن وقتی بود كه با اختلاف و سروصدايشان بين پيامبر و بين آنچه میخواست برای آن ها بنويسد، حائل شدند.»
در ادامۀ ماجرا علت پافشاری نکردن حضرت در نوشتن نامه، در تاریخ، چنين بيان شده است: پيامبر میتوانست به رغم مخالفت آنها، دبير خود را احضار كند و نامۀ مد نظر خود را بنويسد. پس چرا از اعمال قدرت خودداری فرمود؟ پاسخ آن روشن است؛ زيرا اگر پيامبر در نوشتن نامه اصرار میورزيد آنان نيز در اسائۀ ادب به پيامبر و این كه میگفتند بيماری بر او غلبه کرده است، بيشتر اصرار میكردند و هواداران آنها نيز،این گفته را اشاعه داده و برای اثبات مدعای خود كوششهايی میکردند. در اين صورت علاوه بر اين كه اسائۀ ادب به ساحت پيامبر گسترش و ادامه میيافت و همين امر منشأ اختلاف دربين امت اسلامی میشد.
در ضمن وقتی كه حضرت ديد درحضورش سخنان ناروا و توهينآميز گفته میشود بديهی است كه پس از رحلت آن حضرت به محتوای وصيت عمل نخواهد شد و نامه اثر خود را از دست خواهد داد. از اين رو هنگامی كه برخی برای جبران بدرفتاری به پيامبر عرض كردند: آيا میخواهيد قلم و كاغذ بياوريم، چهره او برافروخت و سخت برآشفت وفرمود: «پس از آن همه گفتگوها میخواهيد قلم و كاغذ بياوريد؟! همين اندازه توصيه میكنم كه با عترت من به نيكی رفتار كنيد.» اين را گفت و صورتش را از حاضرین برگرداند و آنان نيز جز علی و عباس و فضل، همه برخاستند و متفرق شدند.(5)
پی نوشت:
1. بقره، آيه 180.
2. وسائل الشيعه، ج 19، ص 258.
3. سيد شرف الدين، المراجعات، ترجمه محمد جعفر امامی، ص 324 با ارجاع به شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید معتزلی) ج12 ص79
4. صحيح البخاري، ج5، ص138.
5. فروغ ابديت، ج 2، با تلخیص.
منابع:
- چرا پیامبر اسلام در موقع فوت وصیت نامه ای ننوشتند؟، سایت راز ماندگاری
- بررسي حديث دوات و قلم، استاد حسيني قزويني، سایت ولیعصر (عج)
- فروغ ابدیت، جعفر سبحانی