داستانهای علما: جواب حکیم سبزواری به کشیش مسیحی
۱۲ دی ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماعاز وقایع مهمی که در مدت تحصیل مرحوم ملاهادی سبزواری در اصفهان اتفاق افتاد، بالنتیجه موجب شهرت و معروفیت آن جناب در آن شهر شد. انعقاد مجلس و محاوره به مناظره مذهبی کشیش نصارا با علماء اصفهان بوده و شرح قضیه چنین است که:
حکایت کنند که در محلی از اصفهان گاهگاهی از هر صنفی گروه بسیاری از تماشاچیان از کوچک و بزرگ و دانا و نادان حاضر میشدند و سخنان دانشمندانی را که برای اثبات دعوی خود دلیلها و برهانها برپا میکردند گوش میدادند تا آنکه کشیشی از نصرانیان پس از کشمکش بسیار و جدلهای بیشمار محکوم و درمانده گردید و بخیال اینکه اطرافیان را به مسئله قلندری و به عبارت دیگر به هوچیگری از میدان جدال بیرون کند و امر را برمردم مشتبه سازد، از علماء پرسید:
«ده بز و بیست خر و سی اسب و چهل گاو و شصت شتر و هفتاد بگیر و ببند چیست؟»
اگر این قضیه را حل کنید، من به حقانیت شما اعتراف و به محکومیت خود اقرار می نمایم.
علما در جواب این معمای قلندری معطل ماندند. همه به فکر فرو رفتند که یعنی چه و این سوال بی موردی است. ولی خوب اگر جواب داده نشود در میان عوام مردم به معنای شکست علماء است. در این گیر و دار مرحوم حکیم سبزواری که در آن هنگام جوانی غریب و طلبهای گمنام بود و در ردیف تماشاچیان معرکه بشمار میرفت قدم پیش نهاد و با کمال احترام از دانشمندان مجلس اجازه خواست که پرسش قلندری کشیش را بوی برگذار نماید! دانشمندان درخواست ایشان را پذیرفتند و در ردیف خود جایگاهی برای او قرار دادند، در این هنگام تمام مردم گردنها را کشیده و چشمها بوی دوخته و نگران شدند که چگونه این جوان گمنام پاسخ این دانشمند را خواهد داد؟! سپس اسرار خاموشی مجلس را درهم شکست و با خوشروئی و گشاده روئی خطاب به کشیش کرد و با بیانی بسیار جالب آغاز سخن نمود و چنین معما را حل کرد:
آقای محترم، پرسش شما کنایه از حالات و اطواری است که از سن کودکی تا رسیدن به پیری به انسان دست می دهد در هر مرحله از مراحل عمر و زندگی، فطرت و طبع بشر مقتضی بروز کیفیاتی است که در اوقات دیگر عمر علاوه بر آنکه آن کردار بعید است به نظر و عقیده او نامناسب و قبیح است.بشر در اولین مرحله زندگی به بز که حیوانی است پرجست و خیز شباهت تامی دارد. و از پنج سالگی شروع به این رفتار نموده و غالباً در پانزده سالگی این حالت خاتمه می یابد.و پس از طی این منزل؛ در مرحله شهوت رانی داخل شده. اندک اندک این سجیه و رویه رو به ازدیاد می گذارد. تا سن بیست سالگی که آخرین مرتبه قوت و شدت مشابهت انسان است به خر(زیرا این حیوان در این صفت خصوصیت دارد)، سپس این حالت نیز رو به نقص می رود تا سن بیست و پنج سالگی که غالباً شدت این غریزه را از دست داده است.در حالت سوم که فراست و تیز هوشی و چست و چابکی است شروع به سیر می کند. کمال این حالت در سن سی سالگی است. بعداً این حالت هم مانند حالات سابق رو به نقص و سستی می گذارد و در بسیاری از نوع بشر در سن سی و پنج سالگی این صفت ضعیف می گردد و با آن شدت و قوت اولی باقی نمی ماند.و پس از این مرتبه سنگینی و وقار برای انسان حاصل می شود، مانند گاو که راه رفتنش با وقار خاصی همراه است. لذا در این مرحله از عمر طرز رفتار آدمی را به گاو تشبیه نموده اند و حد کمال وقار و سنگینی در بشر در سن چهل سالگی است.و بعداً حالت شتری که دوربینی و صبر و طاقت در حوادث زندگانی است حاصل می گردد و آخرین شدت این رویه در شصت سالگی است؛ زیرا این حالت نیز مانند حالات دیگر از بین می رود. در این هنگام چون انسان خودش را ازکار افتاده و زمینگیر میبیند با تجربههائی که در مدت عمر حاصل نموده و بر فایده ها و اهمیت ثروت و قدر و قیمت آن کاملا پی میبرد و بسیار آزمند و حریص میگردد بطوریکه از اول کودکی تا آن وقت چنان مشتاق بگرد آوردن مال میشود که هیچگاه در خود ندیده بوده است! آری او به اندازه ای در چنگال آن گرفتار میشود که اگر بتواند میخواهد درآمد موهوم آینده را نیز هم اکنون بدست آورد و در صندوقی نهاده و در آن را بسته و یک دینار به هیچکس ندهد تا آنجا که اگر طبیعت کشنده (پناه بر خدا) شدت پیدا کند ممکن است بحد نیازمندی هم مصرف ننماید.در این موقع صدای تحسین مردم از اطراف بلند شد و این موضوع انعکاس خوبی پیدا کرد.
____________________________________
منابع:
- مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1.
- تاریخ فلاسفه اسلام، مرتضی مدرسی چهاردهی