داستانهای علما: تدبیر ملا عبدالله تونی برای نشان دادن منزلت علم و عالم
۱۵ دی ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماعگویند روزی شاه عباس به دیدن آخوند ملاعبدالله تونی آمد. آخوند مدرسه ای ساخته بود ولی خالی از طلاب و محصلین علوم دینی بود. سلطان گشتی در مدرسه زد و از ملاعبدالله سوال کرد: چرا مدرسه شما خالی است و جماعت طلاب در آن نیست؟ آخوند فرمود: جواب این سوال را بعداً می گویم.
تا آنکه روزی آخوند به بازدید شاه تشریف برد. پس از طی تعارفات و گفتگوها شاه به آخوند عرض کرد: چیزی از من بخواهید تا امتثال نمایم.
آخوند گفت: من چیزی نمی خواهم.
سلطان اصرار کرد و عرض کرد: دوست دارم که خدمتی به شما کرده باشم.
آخوند گفت: اکنون که اصرار دارید من فقط یک حاجت به شما دارم اگر حاضرید برآورید بگویم.
شاه عرض کرد: هر امری باشد از جان و دل اطاعت می کنم.
آخوند گفت: می خواهم من سوار باشم و شما هم پیاده همراه من باشید تا یک روز در شهر گردش کنیم.
شاه گفت: حکمت و فائده این کار چه باشد؟
آخوند گفت: حکمتش بعداً معلوم می شود.
شاه قبول کرد. تا یک روزی آخوند ملاعبدالله سوار شد و شاه عباس در پیش روی او پیاده به راه افتاد تا قدری در شهر راه رفتند و مردم شهر همه دیدند و تماشا کردند. آن وقت آخوند از شاه جدا شده خداحافظی نموده به خانه خود مراجعت فرمود.
پس از چندی باز سلطان به زیارت آخوند آمد، دید مدرسه مملو از جماعت طلاب است، تعجب کرده از آخوند علت را پرسید که چگونه مدرسه ای که خالی بود اکنون پر شده است با طلاب؟ آخوند گفت:
از آن روزی که مردم دیدند که شاه مملکت به احترام عالم پیاده همراه یک عالم دینی در شهر راه می رود، فهمیدند که علم ارزش و مقام عالم اهمیت دارد. لذا به خواندن علوم دینیه تشویق شدند و این نتیجه و فائده آن کاری است که آن روز ما کردیم. (قصص العلما، ص170)
منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1.