داستانهای علما: جواب شیخ بهائی به قیصر روم
۰۱ تیر ۱۳۹۵ 0 معارفشیخ صمد برادر مرحوم شیخ بها گفته:
روزی برادرم شیخ بها به مجلس شاه عباس وارد شد. پس شاه عباس گفت: ای شیخ گوش بده ببین سفیر روم چه می گوید؟
سفیر روم هم در مجلس نشسته بود و برای شاه و سایرین تعریف می کرد که در کشور ما علمائی هستند که به علوم غریبه عارفند و اعمال عجیبه از آنها صادر می شود و چنین و چنان می کنند. ولی در میان شما چنین کسانی یافت نمی شود.
شیخ دید این حرفها به شاه اثر کرده و شاه تحت تاثیرحرفهای سفیر خارجی قرار گرفته است. و گویا ناراحت به نظر می رسد.
پس شیخ به شاه گفت: این گونه علوم در نظر اهل کمال و علم چندان ارزشی ندارد. علمای ما به اینگونه امور اهمیت نمی دهند و اینها را جزء علم نمی دانند. در همین حالی که این حرفها را می زد، پای خود را هم دراز کرده بود و ساق بند خود را باز می کرد. و ما از این حرکت او در این مجلس و در حضور شاه ناراحت بودیم. بعد از لحظه ای یک مرتبه در حالی که سر آن را در دست داشت آن را به صورت سفیر روم انداخت. پس آن پارچه مانند ماری شروع به حرکت کردن و گردش کردن در مجلس نمود. سفیر و همه اهل مجلس وحشت زیادی کردند. پس شیخ سر آن را به طرف خودش کشید، دوباره به حال اول برگشت.
آن وقت شیخ به شاه کفت: این کارها چیزی نیست و در نزد اولوا الابصار اعتباری ندارد. من این علم را در اوائل جوانی در اصفهان از معرکه گیرهای میدان اصفهان یاد گرفته ام. و این از حرکات دست و چشم بندی است که معرکه گیرها برای گرفتن پول از مردم انجام می دهند .
پس سفیر شرمنده از حرف خودش و از ایراد گرفتن از علماء به این خرافات خجل و پشیمان شد.(فوائد الرضویه، ص513)
منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1.