پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 7، ص: 534-527
وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ يَصِفُ فِيهَا الْمُتَّقينَ رُوي أنّ صاحِباً لأَميرالمُؤمنِينَ عليه السلام يُقالَ لَهُ هَمّامُ كانَ رَجُلًا عابِداً، فَقالَ لَهُ: يا أَميرالمُؤمنينَ، صِفْ لِي الْمُتَّقينَ حَتّى كَأَنى أَنظُرُ إِلَيْهِمْ. فَتَثاقَلَ عليه السلام عَنْ جَوابِهِ ثُمَّ قالَ: يا همَّام! اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ: فَ «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَّ الَّذينَ هُمْ مُّحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامُ بِهذَا الْقَولُ حَتّى عَزَمَ عَلَيْه، فَحَمِداللَّهَ و أَثنى عَلَيهِ، وَ صلّى عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ثُمَّ قالَ عليه السلام:...
از خطبه هاى امام عليه السلام است كه در آن صفات و روحيات پرهيزكاران را شرح مى دهد. (شأن ورود خطبه از اين قرار است كه) يكى از ياران اميرمؤمنان على عليه السلام به نام «همام» كه مرد عابد و پرهيزكارى بود، به آن حضرت عرض كرد: اى اميرمؤمنان! پرهيزكاران را برايم آنچنان وصف كن كه گويى آنها را با چشم مى نگرم. امام عليه السلام در پاسخ او درنگ كرد و آن گاه فرمود: اى همام تقواى الهى پيشه ساز و نيكى كن كه خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كنند و كسانى كه نيكوكارند؛ ولى همام به اين مقدار قانع نشد (و توضيح بيشتر خواست و اصرار ورزيد) تا اينكه امام عليه السلام تصميم گرفت صفات متقين را مشروحاً براى او بازگو كند، پس حمد خداى را بجا آورد و ثنا نمود و بر پيامبرش صلى الله عليه و آله درود فرستاد. سپس فرمود.
خطبه در يك نگاه:
از يك نگاه خطبه يك مطلب را دنبال مى كند و آن صفات پرهيزكاران است كه امام در حدود يك صد و ده صفت در اين خطبه براى پرهيزكاران بيان فرموده است؛ ولى اگر درست در جزئيات خطبه دقت كنيم مى بينيم كه اين صفات ناظر به ابعاد مختلفى از زندگى پرهيزكاران است. بخشى از آن از صفات اخلاق فردى آنها سخن مى گويد.
بخش ديگرى از اخلاق اجتماعى آنها بحث مى كند. قسمتى از خطبه، ناظر به علو شأن آنها در مباحث اعتقادى و معارف دين است، در حالى كه در بخش ديگرى به مقام پرهيزكارى آنها از نظر گفتار و رفتار اشاره دارد. در بخش ديگرى از خطبه علامتها و نشانه هاى آنها بحث شده كه اگر بخواهيم اهل تقوا را در ميان جمع بشناسيم با چه اوصافى مى توان شناخت.
در بخش پايانى خطبه سخن از حادثه عجيبى به ميان آمده كه براى همام- همان پرسشگرى كه با اصرار و تأكيد، بيان اوصاف متقين را خواسته بود- اتفاق افتاد كه صيحه اى زد و مدهوش شد. سپس جان به جان آفرين تسليم كرد و به دنبال آن امام عليه السلام فرمود: مواعظ بالغه در كسانى كه اهل آن هستند چنين اثر مى گذارد. به دنبال آن شخص جسورى سؤال كرد، چرا اين حادثه درباره شخص شما اتفاق نمى افتد، و امام جواب قانع كننده اى دادند.
از بعضى طرق روايت استفاده مى شود كه امام عليه السلام اين خطبه را به عنوان صفات شيعه ايراد فرمود.
پاسخ به يك سؤال:
با توجه به آنچه در صدر اين خطبه آمده، اين سؤال مطرح مى شود كه چرا امام در آغاز از بيان و پاسخ مشروح به سؤال همام خوددارى كرد و پس از اصرار به اين كار تن در داد؟ درباره علت تأمل آن حضرت در جواب، وجوهى گفته شده از جمله اينكه:
1- امام عليه السلام مى دانستند كه او مردى بسيار حساس و نسبت به مواعظپذيراست و بيم آن مى رود كه بر اثر حساسيت فوق العاده و تأثر شديد، قالب تهى كند، لذا امام عليه السلام به پاسخ اجمالى قناعت فرمود و ذيل خطبه گواه بر آن است.
2- در آن مجلس، افراد بيگانه و اغيارى بودند كه امام عليه السلام مصلحت نمى ديد اين گوهرهاى گرانبها در اختيار آنان قرار گيرد (گوش نامحرم نباشد جاى پيغام سروش) ذيل خطبه نيز مى تواند گواه بر اين معنا باشد، زيرا سؤال آن سائل و جواب امام عليه السلام دليل بر وجود بعضى از نامحرمان در آن جمع است.
3- امام عليه السلام با اين تأمل و سكوت، شوق همام را براى شنيدن پاسخ سؤال بيشتر كرد تا اين سخنان در عمق جانش به خوبى جاى گيرد:
وعده وصل چون شود نزديك آتش عشق شعله ور گردد
4- ادب در مقام سؤال و جواب، ايجاب مى كند كه پاسخ دهنده عجولانه به جواب نپردازد، بلكه با تأمل و درنگ سخن را آغاز كند تا شنونده را به اهميّت مطلب آشناتر سازد. در حديثى مى خوانيم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در پاسخ سؤال پرسشگرى، مقدارى سكوت و تأمل فرمود، كسى عرض كرد آيا مى خواستيد درباره اين مسئله فكر كنيد؟ فرمود: نه، سكوت و تأمل من براى ارج نهادن به عمل و دانش بود.
***
پيش از آن که به تفسير بخش اوّل خطبه بپردازيم، لازم است به سراغ اين نکته برويم که جواب کوتاه نخستين امام(عليه السلام) چگونه با سؤال همّام ارتباط داشت؟ او تقاضاى بيان اوصاف متقيان کرد و امام به جاى بيان اوصاف، امر به تقوا و احسان نمود و سپس فايده تقوا را بيان فرمود که در بدو نظر، نه امر به تقوا پاسخ همام است و نه ذکر فوايد آن.
ظاهر اين است که امام(عليه السلام) با اين سخن مى خواهد به او بفهماند که مفهوم تقوا به طور اجمال روشن است تو مرد عمل باش، مشکلى در کار نيست. امام(عليه السلام) براى تشويق او به تقوا به بيان نتيجه مى پردازد.
به هر حال امام(عليه السلام) در آغاز خطبه به بيان اين نکته مهم مى پردازد که خدا از همگان بى نياز است و اگر دستورات سنگين و متعددى درباره تقوا در اين خطبه مى آيد، براى افزودن به جاه و جلال خدا نيست، بلکه براى پيمودن راه تکامل انسان است، مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، خداوند منزّه و والا خلق را آفريد در حالى که از اطاعتشان بى نياز بود و از معصيتشان ايمن، زيرا نه عصيان گنه کاران به او زيان مى رساند (و بر دامان کبريايى اش گردى مى نشاند) و نه اطاعت مطيعان به او نفعى مى بخشد»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللّهَ ـ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى ـ خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيًّا عَنْ طَاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ، لاَِنَّهُ لاَ تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ، وَ لاَ تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ).
دليل آن روشن است، زيرا اوّلا خداوند وجودى است بى نهايت از هر جهت و کامل مطلق و چنين وجودى کمبود و نقصانى ندارد که بخواهد از طريق ستايش و اطاعت بندگان کمالى بپذيرد و اگر همه کائنات هم کافر شوند بر دامن کبرياييش گردى نمى نشيند، زيرا مخلوقات ناتوان تر از آنند که بتوانند زيانى به ذات پاکش برسانند. ثانياً مخلوقات هر چه دارند از اوست و از برکات فيض او و بازگرداندن فيض او به او معنا ندارد.
همگى ريزه خوار خوان نعمت او، بلکه وابسته به وجود اويند که اگر لحظه اى رابطه آنها با خدا قطع شود، نابود مى شوند: (اگر نازى کند از هم، فرو ريزند قالبها).
آن گاه امام(عليه السلام) به وضع مادى مردم در دنيا مى پردازد که در واقع مقدمه اى است براى بيان جنبه هاى معنوى که بعد از آن ذکر شده است و با دو جمله، همه چيز را در جهات زندگى مادى مردم بيان کرده است، مى فرمايد: «(خدا بعد از آفرينش خلق)، روزى و معيشت آنان را (با روش حکيمانه اى) در ميان آنان تقسيم کرد و هر يک را در جايگاه دنيوى اش جاى داد»; (فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ، وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ).
اشاره به اينکه خداوند تمام نيازهاى مادى انسان را در اختيار او قرار داد و هر کدام را بر حسب لياقت، جايگاهى بخشيد.
اين همان چيزى است که در قرآن مجيد در آيه 32 زخرف آمده است، مى فرمايد: «(نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَّعِيشَتَهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجَات); ما اسباب معيشت آنها را در زندگى دنيا در ميانشان تقسيم کرديم و بعضى را بر بعضى برترى داديم».
بديهى است معناى تقسيم معيشت اين نيست که بدون سعى و کوشش همه چيز به خانه انسان بيايد، از آنجا که روزى بر سعى و کوشش، مايه تباهى و تنبلى و بى اعتنايى به روزيهاست، خداوند مواد همه را آفريده و همگان را به سعى و عمل دعوت کرده است. مقامات ظاهرى نيز که خداوند به بندگان بخشيده، بدون سعى و کوشش به دست نمى آيد.
اين نکته نيز قابل توجه است که اگر گروهى در دنياى امروز بر اثر گرسنگى جان مى دهند، نه به علت کمبودهاست، بلکه به سبب ظلم و ستم گروهى خودخواه و سودجو و انحصارطلب است. حتى در سخت ترين سال هاى قحطى اگر تقسيم عادلانه اى در ارزاق شود، کسى گرسنه نمى ماند.
نه تنها ارزاق انسانها، بلکه روزه همه جانداران و حيوانات را به گونه شگفت آورى براى آنها فراهم ساخته است; نه نطفه ها را در جنين به فراموشى سپرده، نه جاندار کوچکى که درون تخم پرندگان، يا دانه گياهان وجود دارد، محروم ساخته است. داستان تقسيم روزى در طرق بسيار مختلف آن، داستانى است بسيار شگفت انگيز که درباره آن کتابها مى توان نوشت و حتى شرح کوتاه آن به درازا مى کشد.(1)
***
پی نوشت:
1. سند خطبه: اين خطبه از خطبه هاى بسيار معروف و معتبر است كه با سندهاى مختلف (غير از نهج البلاغه) نقل شده است. گروهى از راويان آن قبل از سيّد رضى و گروهى بعد از او مى زيسته اند. صاحب كتاب مصادر نهج البلاغه مى گويد: از كسانى كه قبل از سيّد رضى اين خطبه را نقل كرده اند مرحوم صدوق در امالى و ابن شعبه (معاصر شيخ صدوق) در تحف العقول و سليم بن قيس در كتاب خود آورده است. ابن قتيبه (متوفاى قرن سوم) نيز مقدارى از اين خطبه را در كتاب الزهد از كتاب عيون الاخبار نقل كرده است. از جمله كسانى كه بعد از سيّد رضى اين خطبه را با اسناد ديگرى نقل كرده اند و متن آن، نشان مى دهد از منبعى غير از نهج البلاغه گرفته شده است، سبط ابن جوزى در تذكرة و ابن طلحه شافعى در مطالب السؤول و كراجكى در كنزالفوائد هستند كه با تفاوتهايى آن را نقل كرده اند.(مصادر نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 65).