پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 3، ص: 632-628
همه مسئول هستيد!
در بخش دوم اين خطبه، امام(عليه السلام) مردم عصر خود را مخاطب قرار داده و به آنها هشدار مى دهد که اوضاع زمان جاهليّت، ممکن است در زمان شما تکرار گردد و آلودگى ها و بدبختى هاى آن زمان، دامان شما را بگيرد. به هوش باشيد! که در لب پرتگاه قرار گرفته ايد; مى فرمايد «پس اى بندگان خدا! عبرت بگيريد و آن وضعى که پدران و برادرانتان (که از جهان رخت بربسته اند) در گرو آن هستند و در برابر آن محاسبه مى شوند، به ياد آوريد.» (فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللّهِ! وَ اذْکُرُوا تِيکَ الَّتِي آبَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ بِهَا مُرْتَهِنُونَ، وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ).
«تيک» که با «تِلْکَ» يک مفهوم دارد، اشاره سربسته اى است به تمام گناهان و آلودگى هايى که مردم عصر جاهليّت گرفتار آن بودند و خداوند به حساب همه آنها رسيدگى خواهد کرد و چون «مشارٌ اليه» در فراز گذشته، به روشنى بيان شد، نياز به تکرار آن نبوده است. بعضى از «شارحان نهج البلاغه» احتمال داده اند که اين اسمِ اشاره، ناظر به دنيا و زندگى دنيا، يا ناظر به امانت الهى اى باشد که در آيه «إِنَّا عَرَضْنَا الاَْمَانَةَ...»(1) به آن اشاره شده است. ولى اين احتمالات با توجّه به صدر و ذيل خطبه، بسيار بعيد به نظر مى رسد.
سپس مى افزايد: «به جانم سوگند! پيمان خاصى با شما و آنها بسته نشده است (و هيچ کس در برابر مجازات الهى مصونيت ندارد) و هنوز روزگار زيادى ميان شما و آنها فاصله نيفتاده است، و امروزِ شما با آن روز که در صلب آنها بوديد، زياد دور نيست (و چيزى نمى گذرد که راهى ديار عدم مى شويد).» (وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِکُمْ وَ لاَ بِهِمُ الْعُهُودُ، وَ لاَ خَلَتْ فِيمَا بَيْنَکُمْ وَ بَيْنَهُمُ الاَْحْقَابُ(2) و الْقُرُونُ، وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ کُنْتُمْ فِي أَصْلاَبِهِمْ بِبَعِيد).
بنابر تفسير بالا، «عهود» به معناى پيمانهاست و اشاره به همان چيزى است که در قرآن مجيد آمده است که: «هيچ کس نزد خدا پيمان و عهدى ندارد که در برابر اعمال سوءش از مجازات در امان بماند».(3) ولى جمعى از «شارحان نهج البلاغه» «عهود» را در اينجا به معناى دورانها گرفته اند که در اين صورت مفهوم آن با جمله بعد (وَ لاَخَلَتْ فِيمَا بَيْنَکُمْ وَ بَيْنَهُمُ الاَْحْقَابُ وَ الْقُرُونُ) يکى خواهد شد.
سپس امام(عليه السلام) به موقعيّت خودش در آن زمان اشاره مى کند که همچون موقعيّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در برابر فجايع زمان جاهليّت بود و مى فرمايد: «به خدا سوگند! رسول خدا چيزى به آنها گوشزد نکرد مگر آن که من همان را به شما گوشزد مى کنم، و شنوايىِ امروزِ شما، از شنوايى ديروز آنها کمتر نيست. چشم ها و قلبهايى در آن زمان به آنها داده نشد، مگر اين که مثل آن هم، امروز به شما بخشيده شده است (پس چرا نمى بينيد و نمى شنويد؟!).» (وَ اللّهِ مَا أَسْمَعَکُمُ(4) الرَّسُولُ شَيْئاً إِلاَّ وَهَا أَنَا ذَا مُسْمِعُکُمُوهُ، وَ مَا أَسْمَاعُکُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِکُمْ(5) بِالاَْمْسِ، وَ لاَشُقَّتْ لَهُمُ الاَْبْصَارُ، وَ لاَ جُعِلَتْ لَهُمُ الاَْفْئِدَةُ فِي ذلِکَ الزَّمَانِ، إِلاَّ وَ قَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هذَا الزَّمَانِ).
سپس اضافه مى فرمايد: «به خدا سوگند! بعد از آنها چيزى به شما نشان داده نشده، که بر آنان مجهول باشد و شما به چيزى اختصاص نيافتيد که آنان از آن محروم شده باشند (و خداوند به شما وعده خاصى براى رهايى از عذابش نداده است).» (وَ وَاللّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ، وَلاَ أُصْفِيتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ).
بنابراين، شما در همه چيز مثل آنها هستيد، در حالى که آنها پيروان حق شدند و شما روى گردان هستيد.
در واقع امام(عليه السلام) به طور ضمنى اين حقيقت تلخ را اعلام مى کند که در عصر او - به خاطر سوء تدبير خلفاى پيشين و به خاطر غرق شدن در ثروت هاى باد آورده که از طريق غنايم جنگى در فتوحات اسلامى، جزيره عربستان را پر کرده بود - جاهليّت ديگرى آغاز شده و مردم در آن گرفتار شده اند. بت ها به اَشکال ديگرى ظاهر گشته اند; هر درهم و دينارى بتى شده و هر پست و مقامى، صنمى!
هوا و هوس هاى جاهلى و تعصّب هاى کورکورانه و رقابت هاى ويرانگر قبايل و آلودگى هاى اخلاقى همچون خوره بر پيکر مسلمين ظاهر گشته و آنها را رنج مى دهد.
امام مى فرمايد: رسالت من در اين عصر و زمان، همان رسالت رسول اللّه است.
آنچه را پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در زمان خود براى مردم عصر جاهليّت بيان فرمود، من همه را براى شما بازگو کردم و چيزى را فروگذار ننمودم. سپس مى فرمايد: چشم و گوش و دل شما ناتوان تر از چشم و گوش و قلب مردم عصر جاهلى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در آن قيام نمود، نيست; شما نيز همان درک و فهم و شعور و چشم و گوش را داريد (بلکه از جهتى از آنها فراتريد! چرا که به خاطر ظهور اسلام زمينه هاى مثبت در شما آماده تر است، امّا با اين حال چرا دست از اعمال نادرست خود بر نمى داريد و چرا از طريق گمراهى به شاهراه هدايت باز نمى گرديد و چرا از خواب غفلت بيدار نمى شويد).
در پايان خطبه به آنها هشدار مى دهد که: «به يقين بلا بر شما نازل شد، بلايى که مهارش رها گرديده و تنگ آن سست است (و قابل کنترل نيست).» (وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِکُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلاً(6) خِطَامُهَا(7)، رِخْواً بِطَانُها(8)).
بسيارى از «شارحان نهج البلاغه» معتقدند که اين بليّه اشاره به حکومت «بنى اميّه» است که به صورت بلاى عظيمِ هشدار دهنده بر مسلمانان آن زمان، فرود آمد; بلايى که بسيارى از جانها و اموال و نواميس مردم را در کام خود فرو برد و نابود کرد.
جالب اينکه امام(عليه السلام) اين بلاى ويرانگر و سرکش را به شتر چموشى تشبيه مى کند که مهارش سست است (يا به کلّى رها شده و روى زمين افتاده) و يا آنکه شخصى که بر آن سوار است بر اثر وحشت، يا عامل ديگر، زمامش را سست کرده; همچنين بندى که زير شکم اين شتر براى نگهدارى جهاز (چيزى شبيه زين يا پالان) بسته مى شود، چنان سست شده که قادر به نگهدارى آن نيست. بنابراين، آن کس که بر آن سوار است، نمى تواند خود را نگه دارد، تا چه رسد به اينکه شتر سرکش را مهار کند. به يقين چنين شترى به هر جا برود مرگ و ويرانى مى آفريند. بلاى «بنى اميّه» نيز به راستى چنين بود; چه تشبيهى از اين زيباتر و گوياتر براى آن حکومت شوم مى توان بيان کرد.
در آخرين جمله، هشدار ديگرى مى دهد و مى فرمايد: «نعمت ها و پيروزى هاى موقّتى دنيا که مغروران فريب خورده در آن هستند، شما را نفريبد که اين سايه اى است گسترده، تا سرآمدى معيّن (که عمرش بسيار کوتاه است!)» (فَلاَ يَغُرَّنَّکُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ، فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ، إِلَى أَجَل مَعْدُود).
* * *
پی نوشت:
1. سوره احزاب، آيه 72.
2. «أَحْقاب» جمع «حُقُب» (بر وزن عنق) در اصل به معناى مدّت طولانى است و گاه مقدار آن را هشتاد سال تعيين کرده اند.
3. «قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ» (سوره بقره، آيه80).
4 و 5- روشن است که ضميرها در اينجا نبايد به صورت ضمير مخاطب (کُمْ) باشد، بلکه بايد به صورت ضمير غائب (هُمْ) باشد; زيرا اشاره به مردمى است که در عصر پيامبر مى زيستند. به نظر مى رسد اشتباه از «ناسخين» باشد و لذا بسيارى از «شارحان نهج البلاغه» همين گونه پذيرفته اند.
6. «جائل» از مادّه «جَولان» در اصل به معناى زائل شدن چيزى از مکانش مى باشد; لذا هنگامى که مهار حيوان را رها کنند که به هر سو گردش کند، اين تعبير درباره آن به کار مى رود.
7. «خِطام» به معناى مهار و افسار مى باشد که گاه از چرم يا از پشم و ليف خرما بافته شده.
8. «بِطان» از مادّه «بطن» به معناى شکم است. اين واژه را در مورد شتر به کار مى برند و به معناى آن نوار محکمى است که از زير شکم حيوان عبور کرده و به دو طرف جهاز (پالان) بسته شده، تا واژگون نگردد.