وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ الْعَاجِلَةِ لَا تَسْلَمُوا [تَسْلَمُونَ] مِنْ سَيْفِ الْآخِرَةِ، وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ. إِنَّ فِي الْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اللَّهِ وَ الذُّلَّ اللَّازِمَ وَ الْعَارَ الْبَاقِيَ وَ إِنَّ الْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمُرِهِ وَ لَا مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ. [مَنْ رَائِحٌ] مَنِ الرَّائِحُ إِلَى اللَّهِ كَالظَّمْآنِ يَرِدُ الْمَاءَ؟ الْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرَافِ الْعَوَالِي، الْيَوْمَ تُبْلَى الْأَخْبَارُ، وَ اللَّهِ لَأَنَا أَشْوَقُ إِلَى لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إِلَى دِيَارِهِمْ.
لَهَامِيم: جمع «لهميم»، اسبان پيشتاز، انسانهاى پيشگام.مَوْجِدَة: خشم، غضب.العَوَالِى: نيزه ها.تُبْلَى: امتحان ميشود.
مَوجِدَة: غضب و ناراحتىرائِح: حركت كنندهعَوالى: جمع عالية: بلندى، نيزه ها
به خدا سوگند، اگر از شمشير اين جهان بگريزيد از شمشير آن جهان گريختن نتوانيد. شما سروران و گردن فرازان عرب هستيد و نسبت به ديگران چون كوهان بلند شتر هستيد نسبت به ديگر اعضايش. فرار سبب خشم خداوند است و خوارى و ذلت آورد و مرد را براى هميشه ننگين سازد. آنكه از ميدان جنگ مى گريزد بر عمرش نيفزايد و فرار، مانع مرگش نشود.كسى كه به سوى خداى مى رود همانند تشنه اى است كه به آب مى رسد. بهشت در سايه نيزه هاست. امروز هر كس را هر چه در دل باشد آشكار شود. [به خدا سوگند، اشتياق من به پيكار با آنان از اشتياق آنان به خانه هايشان بيشتر است.]
به خدا قسم اگر از شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت سالم نخواهيد ماند، شما اشراف عرب هستيد و از بزرگترين برجستگان، در فرار از جهاد خشم خدا نهفته است. و ذلّت قطعى و ننگ ابدى. فرارى بر عمر خود نيفزايد، و بين فرارى و روز مرگش مانعى ايجاد نشود.آن كه با جهاد به جانب خدا روى كند چون تشنه اى است كه به چشمه آب وارد مى شود. بهشت در سايه نيزه هاست. امروز خبرهاى پنهان (از باطن بد دلان و روحيه شجاعان) آشكار مى شود. به خدا قسم من به رويارويى با دشمن از اشتياق آنان به وطنهايشان مشتاق ترم.
2. آموزش معنوى سربازان:به خدا سوگند اگر از شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت سالم نمى مانيد، شما بزرگان عرب و شرافتمندان برجسته ايد، در فرار از جنگ، خشم و غضب الهى و ذلّت هميشگى و ننگ جاويدان قرار دارد، فرار كننده بر عمر خود نمى افزايد و بين خود و روز مرگش مانعى ايجاد نخواهد كرد.كيست كه شتابان و با نشاط با جهاد خويش به سوى خدا حركت كند چونان تشنه كامى كه به سوى آب مى رود؟ بهشت در سايه نيزه هاى دلاوران است، امروز در هنگامه نبرد آنچه در دل ها و سر زبان هاست آشكار مى شود. به خدا سوگند كه من به ديدار شاميان در ميدان نبرد شيفته ترم تا آنان بر بازگشت به خانه هاشان كه انتظار آن را مى كشند.
به خدا سوگند، اگر از شمشير اين جهان گريختيد، شمشير آن جهان را به روى خود آهيختيد. شما دلاوران عربيد، و چابكسواران، و مردمان ديدارى، و شناختگان. گريختن، خشم خدا را برمى انگيزاند و خوارى و ننگ آن هميشه مى ماند. آن كه گريزد، عمر خود را نيفزايد، و نرهد از آنچه روزى بر سرش آيد.آن كه به سوى خدا روى نمايد، چون تشنه اى است كه به آب در آيد. بهشت زير كناره هاى نيزه دلاوران است، و امروز آشكار شود كه چه در دل است و چه در سر زبان است.به خدا، كه من به ديدار آنان -دشمنان- شيفته ترم تا آنان به بازگشت به خانه هاشان.
(8) و سوگند بخدا اگر از شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت به سلامت نمى مانيد (اگر بجهاد نرفته در راه خدا شمشير نزنيد از عذاب ابدىّ نمى رهيد) و (از چه رو براى شمشير زدن و جلوگيرى از دشمن خود را آماده نمى سازيد در حالتى كه) شما اشراف عرب و كوهانهاى بزرگ (بلند قدر) هستيد،(9) بتحقيق فرار (از جنگ) سبب خشم خدا (دورى از رحمت حقّ تعالى) و ذلّت و بيچارگى و عار و ننگ هميشگى است،(10) و بعمر و زندگانى فرار كننده افزوده نمى شود و فرار مانع از مرگش نمى گردد،(11) رونده بسوى خدا (جهاد كننده را بايد شوق) مانند تشنه اى باشد كه به آب مى رسد،(12) بهشت زير جوانب نيزه ها است (پس طالب سعادتمندى و بهشت جاويدانى نبايد از جنگ و كشته شدن در راه خدا فرار نمايد)(13) امروز خبرها آشكار مى گردد (در موقع شمشير زدن و كشتن و كشته شدن درستى و نادرستى گفتار هر كس هويدا ميشود)(14) سوگند بخدا اشتياق من به ملاقات آنها (دشمنان) بيشتر است از اشتياق ايشان به شهرهاشان.
به خدا سوگند! اگر از شمشير دنيا فرار کنيد از شمشير آخرت در امان نخواهيد بود. شما بزرگان و پيشگامان عرب، و شرافتمندان برجسته ايد. به يقين در فرار غضب و خشم الهى، ذلت هميشگى و ننگ جاودان است. فرار کننده چيزى به عمر خود نمى افزايد و ميان خود و مرگش حايلى ايجاد نمى کند.کيست که با سرعت و نشاط (با جهاد خود) به سوى خدا رود همچون تشنه کامى که به آب مى رسد؟ بهشت در سايه نيزه هاست. امروز اخبار (و اعمال) هر کس آزموده مى شود (و مدعيان راستين و دروغين از هم شناخته مى شوند). به خدا سوگند! من به مبارزه با آنها (شاميان) از آنها به خانه هايشان شايقترم وعاشقانه به سوى ميدان مى روم.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج5، ص: 271-268
بهشت در سايه نيزه هاست!امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه براى آماده ساختن اصحاب و ياران خود در ميدان نبرد، به سه امر متوسّل مى شود: گاه آنها را تهديد نسبت به مسأله فرار از جنگ مى کند و گاه از آنها تعريف و تمجيد کرده و نقاط مثبتى را که در آنها مى بيند بازگو مى کند و گاه آنها را به پاداش هاى الهى تشويق مى نمايد، بنابراين اين بخش از خطبه در سه چيز خلاصه مى شود : تهديد، تشويق و تمجيد.در قسمت اوّل مى فرمايد : «به خدا سوگند اگر از شمشير دنيا فرار کنيد از شمشير آخرت در امان نخواهيد بود!» (وَايْمَ الله لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ الْعَاجِلَةِ، لاَ تَسْلَمُوا مِنْ سَيْفِ الاْخِرَةِ).تعبير به «سيف الآخرة» (شمشير آخرت)، اشاره به عذابهاى الهى است که دامان فرارکنندگان از ميدان جهاد را مى گيرد و بى شک فرار از جهاد از بزرگترين گناهان است چرا که گاه فرار چند نفر سبب شکست لشکر عظيمى مى گردد و تمدن درخشانى به سقوط کشانده مى شود و يا ضربات سنگينى جبران ناپذيرى بر پيکر اسلام وارد مى شود.سپس به تمجيد آنها پرداخته مى فرمايد : «شما بزرگان و پيشگامان عرب و شرافتمندان برجسته ايد، به يقين در فرار، غضب و خشم الهى، ذلّت هميشگى و ننگ جاودان است، فرارکننده چيزى به عمر خويش نمى افزايد و ميان خود و روز مرگش حايلى ايجاد نمى کند» (وَأَنْتُمْ لَهَامِيمُ(1) الْعَرَبِ، وَالسَّنَامُ(2) الاَْعْظَمُ. إنَّ فِي الْفِرَارِ مَوْجِدَةَ(3) اللهِ وَالذُّلَّ اللاَّزِمَ. والْعَارَ الْبَاقِيَ. وَإنَّ الْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيد فِي عُمُرِهِ. وَلاَ مَحْجُوز(4) بَيْنَهُ وَبَيْنَ يَوْمِهِ).از يکسو آنها را به عنوان پيشگامان و شخصيتهاى برتر عرب که چشمها به سوى آنها دوخته شده است مى شمرد، و از سوى ديگر آثار نکبت بار فرار را به آنها يادآور مى شود که خشم و غضب الهى و ذلت هميشگى و ننگ جاودانه است و از سوى سوّم اين نکته را به آنها يادآور مى شود که اگر هدف از فرار عمر بيشتر و زندگى طولانى تر است اين هدف با فرار حاصل نمى شود زيرا آن روزى که براى مرگ در سرنوشت انسان رقم زده شده است قابل تغيير نيست.آرى ممکن است انسان تصوّر کند که با فرار عمر طولانى ترى خواهد داشت، به فرض که چنين باشد آيا به اين عواقب سه گانه، خشم خدا، ذلّت و ننگ ابدى مى ارزد.قرآن مجيد، به آنها از شرکت در ميدان جهاد نگران بودند که جان آنها در خطر مرگ است مى فرمايد : «قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِي بُيُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ کُتِبَ عَلَيْهِمْ الْقَتْلُ إلى مَضاجِعِهِمْ; بگو اگر در خانه هاى خود بوديد آنهايى که کشته شدن بر آنها مقرّر شده بود قطعاً به سوى آرامگاه خود مى رفتند و (در همان خانه هايشان) به قتل مى رسيدند(5)».امام (عليه السلام) در آخرين جمله از اين فراز آنها را با عباراتى کوتاه و پرمعنى تشويق به جهاد با دشمن مى کند :نخست مى گويد : «کيست که با سرعت و نشاط (با جهاد خود) به سوى خدا رود، همچون تشنه کامى که به آب مى رسد؟!» (مَنِ الرَّائِحُ(6) إلَى اللهِ کَالظَّمْآنِ يَردُ الْمَاءَ).سپس مى افزايد : «بهشت در سايه نيزه هاست» (الْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرَافِ الْعَوَالِي)(7).و در پايان مى فرمايد : «امروز اخبار (و اعمال) هر کس آزموده مى شود (و مدعيان راستين و دروغين از هم شناخته مى شوند) (الْيَوْمَ تُبْلَى الاَْخْبَارُ).جمله «مَنِ الرَّائِحُ إلَى اللهِ...» اشاره به کسانى است که از روى اراده و علاقه و عشق به سوى شهادت، گام برمى دارند همچون عشق و علاقه تشنگان به آب زلال و گوارا. شبيه همين معنا را امام (عليه السلام) در وصاياى قبل از شهادت و بعد از ضربت خوردنش بيان فرموده، مى فرمايد : «وَمَا کُنْتُ إلاّ کَقَارِب وَرَدَ وَطَالِب وَجَدَ; من نسبت به شهادت، همچون طالب آبى هستم که به چشمه آب مى رسد و جوينده اى هستم که گم شده خودرا پيدا کرده است»(8).وجمله «الْيَوْمَ تُبْلَى الاَْخْبَارُ» در واقع برگرفته از آيه 31 سوره محمّد (صلى الله عليه وآله)است که مى فرمايد : «وَلَنَبْلُونَّکُمْ حَتّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِيْنَ مِنْکُمْ وَالصّابِرِيْنَ وَنَبْلُوا أَخْبَارَکُمْ; به يقين ما همه شما را آزمايش مى کنيم تا معلوم شود، مجاهدين واقعى و صابران از ميان شما کيانند و اخبار شما را بيازماييم».تعبير به «اخبار» يا به معنى «اعمال» است يا به معنى «سخنان و ادّعاها» که همگى در ميدان جهاد به آزمون گذاشته مى شوند.جمله «الْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرَافِ الْعَوَالِي» شبيه چيزى است که پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله) در ميدان جنگ «احد» فرمود : «الْجَنَّةُ تَحْتَ ظِلالِ السُّيُوفِ; بهشت در سايه شمشيرهاست».جالب اين که : يکى از «طايفه انصار» که اين سخن را از پيامبر (صلى الله عليه وآله) شنيد در حالى که چند خرما به دست داشت و مشغول خوردن آن (براى نيرو گرفتن) بود گفت : به به، ميان من و بهشت جز اين چند خرما نيست، سپس باقى مانده خرماها را افکند و غلاف شمشيرش را شکست و به لشکر قريش حمله کرد آن قدر جنگيد تا کشته شد(9).و در آخرين جمله اين فراز براى تشويق يارانش به جهاد مى فرمايد : «به خدا سوگند ! من به مبارزه با آنها (شاميان) از آنها به خانه هاشان شايق ترم !» (وَاللهِ لاََنَا أَشْوَقُ إلَى لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إلَى دِيَارِهِمْ).اشاره به اين که آنها انگيزه اى براى جهاد ندارند و علاقه دارند هر چه زودتر به خانه هاشان باز گردند ولى من شوق جهاد با دشمنان حق و عدالت در دل دارم، يعنى شما نيز عاشقانه به ميدان جهاد بياييد و بدانيد در برابر دشمنان بى انگيزه پيروزى با شماست.* * *پی نوشت:1. «اللهاميم» جمع «لُهموم» (بر وزن حُلقوم) انسانهاى با شخصيت و اسبهاى چابک و پيشتاز است.2. «سنام» در اصل به معنى کوهان شتر است وبعد به هر چيز برجسته اى اطلاق شده.3. «موجده» از مادّه «وَجد» (بر وزن نجد) به معنى خشم وغضب و گاه به معنى اندوه آمده است. و در اين جا به معنى اوّل است.4. «محجوز» از مادّه «حجز» به معنى منع کردن است.5. آل عمران آيه 154.6. «رائح» از مادّه «رواح» به معنى با سرعت دنبال چيزى رفتن است.7. «عوالى» جمع «عاليه» در اصل به معنى نوک نيزه است. و گاه به تمام نيزه اطلاق مى شود.8. «نهج البلاغه» بخش نامه ها، شماره 23.9. شرح ابن ابى الحديد، جلد 8 صفحه 6 حديث «الَجَنَّة تَحْتَ ظِلالِ السُّيُوفِ»، در بحار الانوار، جلد 97، صفحه 13 نيز نقل شده است.
«و ايم الله لئن فررتم من سيف العاجله لا تسلموا من سيف الاخره و انتم لهاميم العرب و السام الاعظم. ان الفرار موجده الله و الذل اللازم و العار الباقي. و ان الفار لغير مزيد في عمره و لامحجوز بينه و بين يومه». (و سوگند بخدا اگر شما از شمشير اين دنيا فرار كنيد توانائي سالم ماندن از شمشير آخرت را نداريد. و شما سروران عرب و بزرگترين برجستگان قوميد (كجا فرار ميكنيد) قطعي است كه در فرار از دشمن غضب خداونديست و ذلت و پستي پايدار و ننگ و عار جاويدان. آن كس كه از جهاد ميگريزيد بر عمر خود نميافزايد و ما بين خود و آن روزي كه مرگش فرا خواهد رسيد مانع ايجاد نمينمايد.)آن كس كه برخلاف تكليف قطعي از ميدان جهاد و مبارزه با تبهكاران ميگريزد در همان نخستين قدم كه براي فرار برميدارد شخصيت حقيقي خود را در همان ميدان تباه ساخته است و آنچه را كه از آن ميدان بيرون كرده است لاشه كالبد مادي او است كه با يك من مجازي حركت خواهد كرد. فرار از ميدان مبارزه و جهاد براي ريشه كن كردن فساد و طواغيت و تبهكاران نوعي احياي آنها است و چنان نيست كه انسان وقتي از ميدان مبارزه و جهاد ميگريزد زندگي خود را نجات ميدهد و ميرود. بلكه اگر درست تامل شود و با تعقل ناب و دريافت دفاع از حق و حقوق جانهاي آدميان ميگريزد سه نتيجه تباهكننده برهستي او تاختن ميآورند:نتيجه يكم- نخست به خلاف تكليف الهي مرتكب ميشود و از اين راه خسارتي براي خود وارد ميآورد كه در صورت عدم جبران آن ندامتي بسيار تلخ نصيبش خواهد كرد.نتيجه دوم- كه دامنگير اين فراريان از عرصه احياي انسانها ميگردد احساس بسيار تلخ و جانگزاي بيشخصيتي است كه اگر با گريز از ميدان حيات بخشترين تكليف (جهاد) بيماري ناهشياري گريبان او را نگيرد دمار از روزگار او برميآورد.نتيجه سوم- ناپديد شدن خطوط بايد و نبايد از افق درون چنين اشخاصي است كه از نظر سقوط و تباهي با هيچ خسارتي قابل مقايسه نميباشد زيرا براي كسي كه بايد و نبايد در دفاع از جانها و حقوق انسانها تاثيري نداشته باشد هيچ موردي براي آن دو تكليف نخواهد داشت و بديهي است كه منتفي شدن آن دو تكليف از مغز و روان هر كسي چنان نيست كه آنها را خالي از احساس تكليف نمايد بلكه آن مغز و روان را پر از عامل ضد ارزشها خواهد نمود. آيا اينكه آن حضرت سپاهيان خود را با متوجه ساختن به نژاد و موقعيت چشمگير آنان در جامعه به جهاد تحريك ميكند منافاتي با اصل عدم امتياز انسانها بوسيله نژاد و موقعيتهاي چشمگير ندارد؟ممكن است اين سوال پيش بيايد كه بر مبناي دو اصل (امتياز فقط با تقوي اثبات ميشود) (هيچ يك از نژاد و نسب و موقعيتهاي چشمگير كه معلول فضيلت و تقوي نيست ملاك امتياز نميباشد) چگونه اميرالمومنين عليهالسلام سپاهيان را با متوجه ساختن آنان به نژاد (عرب بودن) و به موقعيت چشمگيري كه داشتند آنان به صلابت و مقاومت در مقابل دشمن تحريك مينمايد پاسخ اين سوال روشن است زيرا آنچه كه از تواريخ عرب كه از نژاد سام است برميآيد اين است كه گروههائي از اين نژاد مقداري صفات مردانگي و آزادگي داشتهاند كه كاملا مقيد به مراعات آنها بودهاند.اميرالمومنين عليهالسلام در خطبه قاصعه اين مطلب را چنين بيان ميفرمايد: فان كان لابد من العصبيه فليكن تعصبكم لمكارم الخصال. و محامد الافعال و محاسن الامور التي تفاضلت فيها المجداء و النجداء من بيوتات العرب و يعاسيب القبائل، بالاخلاق الرغيبه و الاحلام العظيمه و الاخطار الجليله و الاثار المحموده. فتعصبوا لخلال الحمد من الحفظ للجوار و الوفاء بالذمام و الطاعه للبر و المعصيه للكبر و الاخذ بالفضل و الكف عن البغي و العظام للقتل و الانصاف للخلق و الكظم للغيظ. اجتناب الفساد في الارض … (تعصب شيطاني نورزيد) و اگر هم خود را ناچار از تعصب ميبينيد بياييد بر تخلق و حمايت از اخلاق فاضله و اعمال پسنديده و امور نيكوئي تعصب بورزيد كه بزرگان و شخصيتهايي از خاندانهاي عرب كه داراي شهامت و مشرف بر حوادث و زندگي مردم جامعه خود بودند درباره آنها بر يكديگر مباهات مينمودند. (آن راد مردان در امور انساني والا مانند) اخلاق پسنديده و عقول و آرمانهاي با عظمت و كارهاي بزرگ و ارزشمند و آثار مفيد با يكديگر مباهات مينمودند. پس شما هم تعصب و مباهات بورزيد به خصلتهاي انساني قابل ستايش از تقيد به حمايت از پناهنده و وفا به عهد و اطاعت از نيكوئي و مخالفت با كبر و همواره گرفتن جانب فضل و فضيلت و احسان و خودداري از ظلم و خطر و بزرگ شمردن قتل نفس و انصاف بر مردم و فروبردن غضب و اجتناب فساد در روي زمين.با نظر به اين توصيف نيكو كه اميرالمومنين عليهالسلام درباره بعضي از مردن نژاد عرب فرمودند معلوم ميشود كه محكوم ساختن نژاد عرب بطور كلي در همه ادوار تاريخ و در همه موقعيتها قطعا يك خطاي نابخشودني است. در قرآن مجيد همانگونه كه اعراب با كفر و نفاق و جهل به حدود آنچه كه خدا به پيامبرش فرستاده است توصيف شدهاند همانگونه با صفات بسيار عالي انساني نيز تعريف شدهاند.آيات مربوط چنين است: الاعراب اشد كفرا و نفاقا و اجدر ان لا يلموا حدود ما انزل الله علي رسوله و الله عليم حكيم. و من الاعراب من يتخذ ما ينفق مغرما و يتربص بكم الدوائر عليهم دائره قربات عند الله و صلوات الرسول الا انها قربه لهم سيدخلهم الله في رحمته ان الله غفور رحيم. (اعراب (آن قسمت از عرب كه خارج از شهرها زندگي ميكردند.) داراي كفر و نفاق شديدتري هستند و آنان به جهل به حدود آنچه كه خداوند به رسولش نازل كرده است شايستهترند و خداوند دانا و حكيم است. و گروهي از اعراب وجود دارد كه آنچه را انفاق كرده است ضرر تلقي ميكند و براي شما (مسلمانان) در انتظار حوادث ناگوار است حوادث ناگوار شايسته آنان است و خداوند شنوا و دانا است. و از اعراب گروهي است كه ايمان به خدا و روز قيامت ميآورد و آنچه را كه انفاق كرده است اطاعتها و تقربها بخدا و موجب دعاهاي پيامبر در حق خود اتخاذ مينمايند آگاه باش كه دعاهاي پيامبر وسيله تقرب آنان بخدا است. خداوند آنان را به زودي در رحمت خود داخل ميكند و قطعا خداوند بخشاينده و مهربان است.)بنابراين اميرالمومنين عليهالسلام در آن موقع سران سپاه خود را با توجه دادن به عظمتها و شهامتها و رادمرديهايي كه در سرگذشت بعضي از دودمانهاي عرب ديده شده بود براي دفاع از جانها و حقوق جانها آدميان ميفرمايد. و ميتوان گفت: منظور اميرالمومنين عليهالسلام اينست كه حال كه انديشه و دريافت شما از عظمت دين و رسالت رسول او و شناخت ارزش جانهاي مردم كوتاه است حداقل به تاريخ و سرگذشت دودمانهائي از عرب كه از صفات عالي انساني برخوردار بودهاند مراجعه كنيد و راه آنان را پيش بگيريد. اين نوع احتياج و استدلال را در روز عاشورا از فرزند نازنين اميرالمومنين عليهالسلام سر سلسله شهداي راه حق و حقيقت امام حسين عليهالسلام ميبينيم- وقتي كه عمر بنسعد- آن شقي ضد انسان و انسانيت فرمانده فريب خوردگان دون صفت فرمان هجوم به خيمههاي بيپناه امام حسين عليهالسلام ميدهد و آن موقعي بود كه هنوز سرور شهداي ابديت زنده بود يا بدني كه بجهت ورود زخمهاي شديد سخت ناتوان شده بود حركتي بخود ميدهد و فرياد ميزند: «ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم» اگر براي شما ديني نيست و از قيامت نميترسيد (اقلا) آزاد مرداني در اين دنيا باشيد.) از بعضي تواريخ نقل مي شود كه آن بزرگوار مضمون اين جمله را هم فرموده است كه: و ارجعوا الي انسابكم ان تحسبون انفسكم عربا (و بر گرديد به نسبهاي گذشته خود و از اخلاق آنان پيروي كنيد اگر خود را عرب ميشماريد.)****«من الرائح الي الله كالظمان يرد الماء. الجنه تحت اطراف العوالي. اليوم تبلي الاخبار، و الله لانا اشوق الي لقائهم منهم الي ديارهم» (كيست كه رهسپار كوي لقا الله شود چونان تشنهاي كه به آب برسد. بهشت زير اطراف نيزهها است. امروز نيتها و اعمال مورد آزمايش قرار ميگيرد و سوگند بخدا من به رويارويي با دشمنانم مشتاقترم از اشتياق آنان به وطنهاي خود.)آيا در ميان شما كسي هست كه تشنه بيقرار ديدار خداوندي باشد؟اين همان فرياد مقدسي است كه همواره از ناي رشد يافتهترين انسانها (انبياي عظام و حكماي انساني) در جوامع بشري طنين انداز بوده است. معناي اين فرياد چنين است: آيا در ميان شما كسي هست كه بيدار را بر خواب و هشياري را بر تخدير و آگاهي را بر غفلت ترجيح بدهد؟ آيا در ميان شما كسي هست كه با شناخت حقيقي معناي حيات معناي حيات از صورت بيمحتواي زندگي طبيعي حيواني دست بر دارد و ذائقه جان خود را با آب حيات (حيات معقول) آشنا بسازد؟ آيا ميتوان در ميان شما كسي را پيدا كرد كه از بيماري كبر و خود پسندي و خودنمائي خود را نجات داده با عقل سليم و وجدان پاك وجود ديگر انسانها را هم مانند وجود خود به رسميت بشناسد؟ آيا در ميان شماها كساني پيدا ميشوند كه ديده هدف شناس داشته باشند و يقين پيدا كنند كه در درون آنان نوعي تشنگي مقدس وجود دارد كه هيچ آب و شربت گوارا و شراب طهوري جز ورود به چشمه سار لقاء الله و آشاميدن از آن توانايي برطرف كردن آنرا ندارد؟ برخيزد از اين سراب آب نماي خواستههاي غرايز حيواني دور شويد برخيزيد از لجنزار خود خواهيهاي تباهكننده خود را دور كنيد برخيزيد از اين زندگي ذلت بار كه (بايد نفسهاي خود را با اجازه دشمن از سينه بياوريد (دست بشوييد اين زندگي نيست اين و بال گردن جان شما است كه محصول ادعاي زنده بوده است كه سر دادهايد و بدانيد آن انسان ميتواند از دمهاي خود دمي را به غنيمت ببرد كه بپذيرد اين دمها برميآورد بفرمان او نيست. و آن انسان ميتواند ادعاي جان داشتن كند كه بداند جان او جلوهاي از حسات ربوبي است.بگذر ز جهان كه اين جهان آن تو نيست وين دم كه همي زني بفرمان تو نيستگر ملك جهان جمع كني شاد مشو ور تكيه بجان كني مكن جان تو نيستآن بهشت برين و فردوس اعلي كه جايگاه شكوفائي حيات ابدي شما است با آن بالهاي فرشتهاي بسوي آن پرواز خواهيد كرد كه در ميدان مبارزه و دفاع از جانها آدميان و حقوق آنها امروز بشكل نيزه و شمشيرها جلوه ميكند آري امروزكه روز تكاپو در ميدان مسابقه در خيرات. كمالات است نيزهها و شمشيرهايي كه وسائل و ابزار حمايت از ارواح انساني و برپا داشتن ارزشهاي والاست فردا بالهاي ملكوتي شما است براي پرواز بيارگاه ربوبي. سپاهيان من اي لشكريان الهي از هيچ تلاشي براي از بين بردن دشمنان خونخوار جامعه مضايقه نكنيد زيرا همين تلاشها و تكاپوها با نيتهاي صادقانه است كه علامت از عهده برآمدن شما در امتحان بسيار با اهميتي است كه جهاد در راه خدا ناميده شده است. اما، من كه فرمانده شما در اين كارزار حق با باطل هستم من كه هيچ گامي جز بارضايت خداوندي برنداشتهام من كه هرگز در اين دنيا خود را از آگاهي و هشياري محروم ننمودهام. من كه به تنها خود را جزئي از مجموع انسانها و انسانها را اجزائي از شخصيت خود ميدانم بلكه مالكيت همه دنيا را در برابر رنجاندن مورچهاي با كشيدن پوست جوي از دهان آن جاندار نميپذيرم. من كه بخوبي تشنگي روحم را براي ورود به چشمه سار خداوندي بخوبي درك ميكنم و ميدانم كه: ظماء بقلبي لا يكاد يسيغه رشف الزلال و لو شربت بحورا (يك تشنگي در قلب من وجود دارد كه آشاميدن آبهاي زلال آنرا برطرف نخواهد كرد اگر چه درياهائي از آب بياشامم) و في ظما قلبي دليل علي وجود السلسبيل في جره الموت الرحوم (و در تشنگي دلم دليلي است بر وجود آب ملكوتي سلسبيل در كوزهاي كه مرگ مهربان براي من يعني همه انسانها آماده كرده است) (جبران خليل جبران) و اين آب ملكوتي همان برطرف شدن پردهها از جلو بينايي حقيقي انسان است كه موجب يقين شهودي او به لقاءالله ميگردد.
سپس بى فايده بودن فرار را در جنگ به آنان يادآورى مى كند، براى اين كه فايده اى كه در فرار تصوّر مى شود در امان ماندن از مرگ است در حالى كه انسان هيچ گاه از مرگ مصون و در امان نيست، چنان كه خداوند متعال فرموده است: «قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا»، شمشير آخرت را براى مرگ استعاره فرموده، و جهت تشبيه اين است كه مرگ و شمشير هر دو به زندگى آدمى پايان مى دهند، و رشته حيات انسان سرانجام با همين شمشير منقطع خواهد شد.امام (ع) پس از بيان اين مطالب، آنان را به صفاتى مى ستايد، كه با داشتن آن اوصاف، فرار براى آنان ننگ آور است: اين كه آنان اشراف عرب، و سنام اعظم يعنى كوهان بزرگتر يا برجستگان اين قومند، اين كه واژه سنام را براى آنان استعاره آورده از جهت شباهتى است كه در بلندى قدر و رفعت مقام به كوهان شتر دارند.سپس با ذكر زشتيهاى فرار، تقبيح خود را نسبت به اين عمل ناپسند كه نيز در آن سودى نيست تأكيد مى كند، امّا عيبهاى آن يكى اين كه مستلزم خشم پروردگار است، زيرا كسى كه از جهاد در راه خدا شانه خالى مى كند و مى گريزد، مرتكب معصيت پروردگار شده و از فرمان او سرپيچى كرده است و مستحقّ عذاب و كيفر او مى باشد، ديگر اين كه متضمّن ذلّت و سرافكندگى هميشگى و ننگ دائمى در اولاد و اعقاب اوست، و اين نيازى به توضيح ندارد، و اين كه در فرار سودى نيست براى اين است كه فرار چيزى بر عمر او نمى افزايد، زيرا مى دانيم كه با فرار خود نمى تواند اجل محتوم خود را تغيير دهد، و مدّتى را هم كه در فرار گذرانده جزء عمر او بوده، و از اين راه چيزى بر عمر خود نيفزوده است، و بى ترديد براى او در لوح قضاى إلهى اجلى تعيين شده است كه فرار نمى تواند ميان او و آن مانع شود و مرگش را به تأخير اندازد، اين گفتار هشدارى است به آنان كه مرگ را فراموش نكنند.اين كه فرموده است: «رائح إلى اللّه كالظّمآن يرد الماء»:اين استفهامى است بر سبيل عرض، يعنى از كسى كه در راه خدا گام برمى دارد، و در طريق او حركت مى كند، خواسته شده كه مانند تشنه اى كه براى دست يافتن به آب در حركت است، به سوى او بشتابد، و وجه مشابهت ميان اين دو، لزوم شتاب در حركت و كوشش مشتاقانه براى وصول به مطلوب است.در عبارت «الجنّة تحت أطراف العوالي» اشاره است به اين كه خواست آن بزرگوار، رهسپار شدن مردم به سوى خدا به وسيله جهاد است، و با ذكر بهشت آنان را به آن جذب و تشويق فرموده است، اين كه در عبارت مذكور بهشت تحت... نيزه ها گفته شده و از جهات ششگانه تنها اين جهت ذكر گرديده براى اين است كه غرض از كوششها و مجاهدتها براى نيزه زدن در راه خدا داخل شدن به بهشت است، و اين كوششها و تلاشها در زير نيزه ها انجام مى گيرد، از اين رو واژه بهشت بر همين حركات و اعمال كه هدف آنها رسيدن به بهشت است اطلاق شده است، و اين از باب نامگذارى شيء است به نام غايت و نتيجه آن.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 159
و أيم اللّه لئن فررتم من سيف العاجلة لا تسلموا من سيف الآخرة، و أنتم لهاميم العرب، و السّنام الأعظم، إنّ في الفرار موجدة اللّه و الذّلّ اللّازم، و العار الباقي، و إنّ الفارّ لغير مزيد في عمره، و لا محجوز بينه و بين يومه، من رائح إلى اللّه كالظمآن يرد الماء، الجنّة تحت أطراف العوالي، اليوم تبلى الأخبار، و اللّه لأنا أشوق إلى لقائهم منهم إلى ديارهم.اللغة:و (اللّهاميم) جمع اللّهموم بالضم كعنقود و عناقيد الجواد من النّاس و الخيل و (سنام) الابل معروف و (الموجدة) الغضب و السخط و في بعض النسخ (و الذّل اللّاذم) بالذّال المعجمة أيضا بمعنى اللازم بالزاء يقال: لذمت المكان أى لزمته و (العوالي) جمع العالية و هي أعلى القناة أو رأسها أو نصفها الذي يلي السنان. و (تبلى الأخبار) هنا بالبا الموحّدة و في بعض النسخ بالياه المثنّاة التحتانيّة.الأعراب:و قوله: من رائح إلى اللّه رائح خبر لمبتدأ محذوف و الجملة صلة من، و في بعض النسخ الرائح إلى اللّه كالظمآن، و هو الأوفق، و يجوز على الأوّل كون خبر من لفظ كالظمآن و جملة يرد صفة للظمآن، و يجوز كون كالظمآن صفة لرائح و خبر من جملة يرد، و على ذلك فلا بدّ أن يراد بالماء الحياة الأبد على سبيل المجاز و في بعض النسخ كالظمآن يرد إلى الجنّة، و هو يؤيّد كون جملة يرد خبرا كما هو ظاهر.المعنى:ثمّ أقسم بالقسم البارّ فقال (و أيم اللّه لئن فررتم من سيف العاجلة) لحبّ البقاء و الحياة استعاره مشاكلة (لا تسلموا من سيف الآخرة) أى من عذاب اللّه و عقابه سبحانه على فراركم و تخاذلكم، و تسميته العذاب بالسيف إما مبنىّ على الاستعارة أو على المشاكلة (و أنتم لها ميم العرب) أى ساداتها و أجوادها استعاره- تشبيه بليغ (و السنام الأعظم) أراد شرفهم و علوّ نسبهم على سبيل الاستعارة أو التشبيه البليغ لأنّ السنام أعلى أعضاء البعير و أرفعها (إنّ في الفرار) من الجهاد (موجدة اللّه) سبحانه و غضبه يوم الحساب (و الذلّ اللّازم و العار الباقي) في الأعقاب (و انّ الفارّ لغير مزيد في عمره و لا محجوز بينه و بين يومه) يعني انّ
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 163
الفرار لا يزيد في عمر الفارّ و لا يحجز بينه و بين اليوم الذي قدّر فيه موته كما قال تعالى في حقّ المنافقين المعتلّين في الرّجوع يوم الأحزاب بأن بيوتهم عورة:«قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً».يعنى قل للّذين استأذنوك في الرّجوع و اعتلّوا بأنّ بيوتهم يخاف عليها: لن ينفعكم الفرار من الموت أو القتل، إن كان حضر آجالكم فانه لا بدّ من واحد منهما و لا ينفعكم الهرب و الفرار، و إن لم يحضر آجالكم و سلمتم من الموت أو القتل في هذه الوقعة لم تمتّعوا في الدّنيا إلّا أياما قلائل.ثمّ أكّد الحثّ عليهم بالترغيب و التشويق فقال (من) هو (رائح إلى اللّه) و ذاهب إلى رضوان اللّه سبحانه (كالظمآن) العطشان (يرد الماء) و يروى غلته (الجنّة تحت أطراف العوالي) و أسنّة الرّماح و تحت ظلال السيوف (اليوم تبلى الأخبار) أى أخبار الحرب من الثبات و الفرار و يمتحن السرائر و الضمائر من الايمان و النفاق و الشجاعة و الجبن و غيرها، أو يمتحن الأخيار من الأشرار (و اللّه لأنا أشوق) و أرغب (إلى لقائهم) أي الأعداء (منهم إلى ديارهم).الترجمة:و بخدا سوگند اگر بگريزيد شما از شمشير دنيا سلامت نمانيد از شمشير آخرت و حال آنكه شما أشراف عرب هستيد و كوهانهائى بزرگتر أرباب أدب مى باشيد، بدرستى كه در گريختن از جنگ غضب پروردگار است، و ذلّت و خوارى هميشگى است و عار و سركوبى باقى است، و بدرستى كه فرار كننده از جنگ زياده كننده نيست در عمر خود، و باز داشته شده نيست ميان خود و ميان روز موعود خودكسى كه رونده است بسوى آفريدگار مثل تشنه ايست كه وارد شود بر آب بهشت عنبر سرشت، در زير أطراف نيزهاى بلند مقدار است، امروز آشكار مى شود خبرها.