وَ قَالَ (عليه السلام): أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ، فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا.
اللُماظَة: باقى مانده لقمه در دهان، ريزه هاى غذا در دهان.
لَماظَة: بقيه طعامى كه در دهان و ميان دندانها مى ماند
و فرمود (ع): آيا آزاده اى نيست كه اين ته مانده غذاى در دهن مانده را براى آنان كه در خور آن هستند، بيفكند. هر آينه نفسهاى شما را بهايى جز بهشت نيست، پس خود را جز به آن بها مفروشيد.
و آن حضرت فرمود: آيا آزاد مردى نيست كه اين نيم خورده دنيا را به اهل دنيا واگذارد؟ براى وجود شما قيمتى جز بهشت نيست، آن را جز به بهشت نفروشيد.
بهاى جان آدمى (اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: آيا آزاد مردى نيست كه اين لقمه جويده حرام دنيا را به اهلش واگذارد؟ همانا بهايى براى جان شما جز بهشت نيست، پس به كمتر از آن نفروشيد.
[و فرمود:] آيا آزاده اى نيست كه اين خرده طعام مانده در كام -دنيا- را بيفكند و براى آنان كه درخورش هستند نهد. جانهاى شما را بهايى نيست جز بهشت جاودان پس مفروشيدش جز بدان.
امام عليه السّلام (در ترغيب به دورى از دنيا) فرموده است:آيا آزاد مردى نيست كه اين ته مانده طعام در دهان (دنياى پست) را براى اهلش (كفّار و منافقين) رها كند؟ براى نفسهاى شما بهايى جز بهشت نمى باشد پس آنها را جز بآن بها نفروشيد.
امام(عليه السلام) فرمود: آيا آزادمردى پيدا نمى شود كه اين ته مانده غذا را به اهلش واگذارد؟ بدانيد وجود شما بهايى جز بهشت ندارد آن را به چيزى جز بهشت نفروشيد.
تنها بهاى وجود انسان:امام(عليه السلام) با تعبير گويايى اشاره به بى ارزش بودن مواهب مادى و دنيوى و پرارزش بودن وجود انسان مى فرمايد: «آيا آزادمردى پيدا نمى شود كه اين ته مانده غذا را به اهلش واگذارد؟ بدانيد وجود شما بهايى جز بهشت ندارد آن را به چيزى جز بهشت نفروشيد»; (أَلاَ حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّمَاظَةَ لاَِهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَيْسَ لاَِنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلاَ تَبِيعُوهَا إِلاَّ بِهَا).«لماظه» كه غالب شارحان نهج البلاغه به ضم لام ذكر كرده اند و تنها بعضى به فتح لام نوشته اند به معنى باقى مانده غذا در دهان است كه انسان پس از فروبردن لقمه با زبان خود آن را از اطراف دهان جمع مى كند و فرو مى برد و گاه زبانش را بر لب ها مى كشد كه اگر چيزى از غذا مانده آن را نيز جمع كند، و اين تشبيه بسيار گويايى است كه امام(عليه السلام) درمورد بى ارزش بودن مواهب مادى دنيا فرموده است. اشاره به اين كه اقوام زيادى به اين دنيا آمده اند و از مواهب آن بهره برده اند و غذاهاى آن را خورده اند گويا ته مانده آن به شما رسيده است، اصل آن ارزشى نداشته تا چه رسد به ته مانده آن. تعبير به «حر» اشاره به اين دارد كه تنها آزادگان مى توانند خود را از قيد و بند دنياى مادى رها سازند ولى آن ها كه اسير شهوات و زرق و برق ها هستند هرگز نمى توانند به آسانى خود را از عشق به دنيا رها سازند و براى رسيدن به آن دست به هر كارى مى زنند. تعبير «لاهلها» (براى اهل دنيا) اشاره به اين است كه افراد كوته فكر و بى همتى هستند كه گوهر گران بهاى روح و جان انسانى را به متاعى قليل و مال و مقام بى ارزش مى فروشند; دنيا را براى آن ها واگذارند.شك نيست كه هرگز منظور امام(عليه السلام) ترك سعى و تلاش براى زندگانى آبرومندانه و كفاف و عفاف نيست چراكه بدون چنين زندگى اى انسان حريت و آزادى ندارد و ناچار مى شود تن به ذلت وابستگى به ديگران بدهد و همچنين جوامع فقير و نيازمند كه همواره وابسته و ذليل در چنگال ديگران اند بلكه منظور غرق شدن در مواهب مادى و فروختن شرافت انسانى خود براى به دست آوردن مال و مقام دنياست.آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن و براى تكميل آن مى فرمايد: به يقين براى وجود و جان شما بهايى جز بهشت وجود ندارد آن را به غير بهشت نفروشيد. بهشت يعنى كانون رحمت الهى، آن جا كه همه مواهب مادى و معنوى جمع است و زشتى هاى دنيا و آسيب هايش به آن جا راه ندارد بهشت يعنى كانون رضا و خشنودى پروردگار، مركز پاكان و نيكان و عالمان و مجاهدان و شهيدان گران قدر. بهشت يعنى محلى كه پذيرايى كنندگانش فرشتگان والامقام الهى هستند و همنشينانش انبيا و اولياى الهى. بهشت يعنى پيوستن به ابديت قرب خداوند و بهره گيرى از انواع جمال و جلال پروردگار. بهشت يعنى جايى كه حتى يك كلام ركيك بر زبان كسى جارى نمى شود (لاَ يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِيماً * إِلاَّ قِيلا سَلاَماً سَلاَماً).آرى وجود انسان آن چنان پرارزش است كه اگر تمام دنياى مادى را بخواهيم با آن موازنه كنيم برابرى ندارد. در روايت معروف هشاميه امام كاظم(عليه السلام) همين نكته به شكل ديگرى بيان شده است آن جا كه مى فرمايد: «إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِى لاَ يرَى الدُّنْيا لِنَفْسِهِ خَطَراً أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةُ فَلاَ تَبِيعُوهَا بِغَيرِهَا; گران قدرترين مردم كسى است كه دنيا را ارزشى براى وجود خودنمى شمرد. آگاه باشيد! كه وجود شما بهايى جز بهشت ندارد پس آن را به غير بهشت نفروشيد».[1]*****نكته ها:1. هدف امام(عليه السلام) از نكوهش دنيا:بارها گفته ايم كه اگر در آيات و روايات اسلامى نكوهش دنيا مى شود و سخن از بى ارزش بودن آن به ميان مى آيد هدف اين نيست كه مسلمين را به ترك دنيا و زندگى آميخته با رهبانيت سوق دهند بلكه به سبب اين است كه غالب انسان ها به طور طبيعى تمايل فوق العاده اى به مظاهر مادى دنيا دارند و شبيه وسيله نقليه اى هستند كه در سراشيبى قرار گرفته كه اگر بخواهند نيروى محرك آن را تشديد كنند خطر سقوط، حتمى است. در اين جا بايد راننده ماهر از عامل بازدارنده اى استفاده كند تا وسيله نقليه از كنترل او خارج نشود. اضافه بر اين، در عصر اميرمؤمنان(عليه السلام) و همچنين ائمه هدى(عليهم السلام) فتوحات اسلامى سبب انتقال غنائم فراوانى به داخل سرزمين هاى اصلى يعنى حجاز و عراق و شام شده بود و به همين دليل گروهى به عيش و نوش و مسابقه در تجمل پرستى روى آورده بودند; در اين جا لازم بود به آن ها پى درپى هشدار داده شود تا خود را به زخارف دنيا نفروشند و غرق در ماديات نشوند و خدا و دين را فراموش نكنند.در حديثى كه مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى از اميرمؤمنان(عليه السلام) نقل كرده است مى خوانيم: «فَارْفُضِ الدُّنْيا فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْيا يعْمِى وَ يصِمُّ وَ يبْكِمُ وَ يذِلُّ الرِّقَابَ; دنيا را رها كن چراكه عشق به دنيا انسان را كور و كر و گنگ مى كند و او را ذليل مى سازد».[2]در كتاب غررالحكم از همان حضرت نقل شده كه فرمود: «حُبُّ الدُّنْيا يفْسِدُ الْعَقْلَ وَ يصِمُّ الْقَلْبَ عَنْ سَمَاعِ الْحِكْمَةِ وَ يوجِبُ أَلِيمَ الْعِقَابِ; حب دنيا عقل و خرد را فاسد و قلب را دربرابر شنيدن گفتار حكمت آميز كر مى كند و موجب كيفرهاى دردناك مى شود».[3]2. ارزش وجود انسان:انسان سرمايه اى در اختيار دارد كه بسيار پرارزش است و اين سرمايه همان روح الهى و نفس شريف انسانى و عمرى است كه خدا در دنيا به او ارزانى داشته است. همان گوهر شريفى كه فرشتگان در برابر آن سجده كردند و به سبب آن، خداوند مقام خليفة اللهى به بشر داد.اين سرمايه را با هيچ ارزش مادى و دنيوى نمى توان برابر ساخت. حتى اگر تمام دنياى مادى را با آن همه ثروت و مقام و وسيله رفاهى و زرق و برق به انسان بدهند و روح الهى اش را از او بگيرند گرفتار خسران شديدى شده است.و همان گونه كه امام(عليه السلام) در گفتار حكيمانه بالا فرمود، هيچ ثمن و بهايى جز بهشت برين و قرب پروردگارنمى تواند در برابر آن قرار گيرد.قرآن مجيد نيز به اين معنا اشاره كرده آن جا كه مى فرمايد: «(إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِى التَّوْرَاةِ وَالاِْنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ); خداوند از مؤمنان، جان ها و اموالشان را خريدارى كرده، كه (در برابرش) بهشت براى آنان باشد; (به اين صورت كه) در راه خدا پيكار مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند; اين وعده حقّى است بر او، كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده; و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اكنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى كه با خدا كرده ايد; و اين است آن پيروزى بزرگ!».[4]ولى افسوس كه بسيارى قدر اين سرمايه بزرگ را نمى شناسند و آن را به بهاى ناچيزى به مصداق (وَيشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً) مى فروشند.مى گويند: يكى از گران بهاترين گوهرهاى دنيا گوهرى بود كه يكى از گردشگران آفريقا آن را در دست كودكانى ديد كه در كوچه و بازار با آن بازى مى كردند. چيز كمى به آن ها داد و آن را گرفت. كودكان خوشحال بودند ولى نمى دانستند چه گوهر عظيمى را از دست داده اند. حال دنياپرستانى كه خود را به ارزش هاى قليل جهان مى فروشند حال همان كودكان است.[5]*****پی نوشت:[1]. كافى، ج 1، ص 19، ح 12.[2]. همان، ج 2، ص 136، ح 23.[3]. غررالحكم، ح 857 .[4]. توبه، آيه 111.[5]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب تنها منابع ديگرى كه براى اين كلام حكيمانه ذكر مى كند مجمع الامثال ميدانى و غررالحكم آمدى است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 313)
امام (ع) فرمود: «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا- إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا»:آيا از آزادگى نيست كه اين ته مانده غذاى دهان را به اهلش واگذاريد براى جانهاى شما بهايى جز بهشت نمى باشد پس آنها را جز به اين بها نفروشيد.اين كلمه [لماظه] به اعتبار كم ارزشى و ناچيزى دنيا، استعاره از دنياست. امام (ع) به ترك دنيا دعوت كرده و سپس به وسيله قياس مضمرى از آن جدا ساخته است كه صغراى قياس، عبارت: «فانّه...» است، و اين سخن نظير قول خداى تعالى است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ». و كبراى مقدر آن نيز چنين است: و هر چه اين طور باشد بهاى جان شما جز آن چيزى نيست بنا بر اين جان خود را به چيزى جز آن نفروشيد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 524
الثالثة و الثلاثون بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(433) و قال عليه السّلام: ألا حرّ يدع هذه اللّماظة لأهلها؟ إنّه ليس لانفسكم ثمن إلّا الجنّة، فلا تبيعوها إلّا بها. (86444- 86426)
اللغة:(اللّماظة) بضم اللّام: ما يبقى في الفم من الطعام، و قال في الشرح المعتزلي: اللّماظة بفتح اللّام: ما تبقى في الفم من الطعام قال يصف الدّنيا: لماظة أيّام كأحلام نائم. و لمظ الرجل يلمظ بالفم لمظا إذا تتبّع بلسانه بقيّة الطعام في فمه و أخرج لسانه فمسح به شفتيه.الاعراب:ألا حرّ، مبتدأ و خبره محذوف أى في الوجود، و ألا، حرف التنبيه.المعنى:تشبيه [ألا حرّ يدع هذه اللّماظة لأهلها] شبّه عليه السّلام الدّنيا بما فيها من المتاع و المشتهيات بما يبقى من الطعام في الفم و كفى بهذا التشبيه بيانا لحقارتها و إظهارا للتنفّر عنها، ثمّ عظّم نفس الانسان إلى حيث لا ثمن لها إلّا الجنّة و أنه لا ينبغي بيعها بما في الدنيا من المال و الجاه كما قال اللَّه تعالى: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» (111- التوبة).الترجمة:فرمود: آيا آزاده اى نيست كه اين بن دندانى را براى اهلش رها كند؟ راستش اينست كه براى جان شماها بهائى نيست مگر بهشت، آنرا نفروشيد مگر ببهشت.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص268
الا حرّ يدع هذه اللّماظة لاهلها انّه ليس لانفسكم ثمن الّا الجنّة، فلا تبيعوها الّا بها. «آيا آزاده اى نيست كه اين خرده خوراك - يعنى دنيا- را براى اهل آن وانهد همانا كه براى جانهاى شما بهايى جز بهشت نيست، و آن را جز به آن مفروشيد.»