وقایع روز بیست و یکم  رمضان

وقایع روز بیست و یکم رمضان

۲۷ آبان ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماع

1- شب قدر

2- احتمال نزول قرآن مى رود.

3- شهادت مولاى متقيان على بن ابي طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف  سال چهلم قمرى

شب بيست و يكم اثر زهر در بدن مبارك ظاهر گشت چيزى ميل نفرمود لبهاى مبارك به ذكر خدا حركت مى كرداهل بيت خود را جمع و ايشان را موعظه نمود . به حسنين راجع به تجهيز خود وصيت كرد و فرمود : قبر مرا مخفى كنيد . سپس نظرى به اهل بيت خود نمود و  فرمود :شما را  به خدا مى سپارم  . جبين مبارك عرق كرد و شهادتين گفت  و در شب بيست و يكم سال چهلم قمرى در ۶۳ سالگى در شهر كوفه شمس امامت غروب كرد . ناله از اهالى كوفه بلند شد . پس از تغسيل و تكفين جنازه مطهره را شبانه و مخفيانه با چند نفر به سوى ارض اقدس نجف حركت دادند تا رسيدند به جائى كه سنگ سفيدى نمايان شد . ایشان  را  بر زمين نهادند . امام حسن به هفت تكبير نماز خواند  . سپس آن محل را كندند . قبرى ظاهر شد و لوحى حاضر يافتند كه در آن نوشته شده بود اين قبر رانوح پيغمبر براى على بن ابي طالب مهيّا نموده است . حضرت را نزديك به صبح دفن كردند.

 قبر مبارك حضرت تا زمان هارون الرشيد معلوم نبود مگر به خواصّ، روزى عبداللّه بن حازم با هارون الرشيد به عزم شكار به نجف الاشرف رفتند  . عبدالله گويد آهوهائى ديديم و بازها و سگها را به طرف آنها روانه كرديم . آهوها به تل بلندى پناه بردند و سگها و بازها برگشتند رشيد متعجب شد باز روانه كرديم دوباره بازگشتند . هارون دانست در اينجا سرّى است .  پير كهن سالى از كوفه آورده از او پرسيد، پير پس از امان گرفتن گفت :  پدرم از پدرانش ‍ خبر داده که :   اينجا قبر على بن ابي طالب عليه‌السلام است و خداوند اينجا را حرم امن قرار داده و پناهنده به او درامان است . رشيد به جهت اطمينان خاطر امر كرد حفر نمودند و به لوحى رسيدند كه به خط سريانى نوشته بود اين قبريست كه نوح براى على عليه‌السلام حفر كرده است . خاك را ريختند . هارون نماز خواند و دعا و تضرح كرد و گريست و خود را به خاك ماليد . بعد امر كرد قبّه اى بنا كنند كه چهار باب داشته باشد و اين اولين اساسى است كه بر قبر على عليه‌السلام بنا شده و بعد مستنصر عباسى مشرف شد و ضريح عالى از فولاد پر قيمت بر قبر حضرت ساخت.

اين بزرگوار چهار سال و ۹ ماه متولى خلافت ظاهرى بعد از عثمان شد.

والد محترم حضرت على عليه‌السلام ابوطالب بود . (به روايت ضعيفه اسمش عمران است  ولى مشهور اين است كه اسم و كنيه اش ابوطالب بوده است .)

ابوطالب با عبدالله والد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برادر ابوينى مى باشند.

والده مكرّمه اش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف (يعنى عبدالعالى) است.

حضرت داراى سه برادر به نامهاى طالب - عقيل - جعفر و دو خواهر بنام امّ هانى كه نامش فاخته زن هبيرة بن عمر و جُمانه كه مادر همه فاطمه بنت اسد بود.

شيخ مفيد و طبرسى فرموده اند که :  حضرت على ۲۷ فرزند داشت :  ۱۱ پسر و ۱۶ دختر و محسن نيز در اثر ظلم منافقين سقط شده با آن ۲۸ فرزند مى شود و حضرت زنان متعددى اختيار كرده بودند و درموقع شهادت چهار زوجه در قيد حيات بود: امامه خواهر زاده فاطمه زهرا كه دختر ابوالعاص شوهر زينب دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود - اسماء بنت عميس (سلمى خواهر اسماء و زوجه جناب حمزه سيد الشهداء بود) - ليلى - امّ البنين.

اسامى اولاد آن حضرت از اين قرار است:

امام حسن - امام حسين - زينب كبرى - ام كلثوم (زينب صغرى) محسن که مادرشان حضرت فاطمه زهرا دختر رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد.

محمد بن حنفيه  که مادرش خوله دختر جعفر بن قيس الحنفيّه می باشد .

عمر الاطرف و رقيه هم زمان  متولد شدند و مادرشان ام حبيب دختر ربيعه می باشد .

باب الحوائج عباس - جعفر - عثمان - عبدالله که مادرشان امّ البنين دختر حزام بن خالد بن دارم می  باشد

که هر چهار فرزند در كربلا شهيد شدند.

محمد اصغر و عبيدالله که مادرشان ليلى دختر مسعود دارميّه می باشد

كه هر دو در كربلا شهيد شدند.

يحيى  که مادرش اسماء بنت عميس خثعميّه  می باشد .

ام الحسن و رمله که مادرشان امّ سعيد دختر عروة بن مسعود ثقفى  می باشد .

مانه (ام جعفر) - امامه - امّ سلمه - ميمونه - خديجه - فاطمه از زنان مختلفه متولد شدند.

زينب كبرى را به عبدالله بن جعفر تزويج كرد .

رقيه را به مسلم بن عقيل داد كه عبدالله متولد شد و در كربلا شهيد گرديد.

ام كلثوم: كنيه زينب صغرى ام كلثوم است  . در تنقيح المقال در باب فصل النساء ص ‍ ۷۳ فرموده که : با برادرش به كربلا آمد و با امام سجاد به شام رفت و بعد به مدينه برگشت  . زن بسيار جليلة القدر بليغه فهيمه بود و در مجلس ابن زياد در كوفه خطبه خوانده است.  

مامقانى ره مى فرمايد که : من او را از ثقات مى دانم.

در اخبار آمده كه : عمر بن خطاب او را  به  اجبار تزويج كرد ولى عده اى منكر اين قضيه شدند .

 مرحوم علم الهدى مصرّ است كه با عمر ازدواج كرده ولى ديگران انكار مى كنند.

 درخيران حسان ج ۱ ص ۵۷ آمده که : ام كلثوم دختر امير المؤمنين از بطن مطهره سيد نساء حضرت فاطمه به وجود آمده و آن معظمه را ام كلثوم كبرى مى گفتند . اولا عمر ام كلثوم را تزويج كرد و يك دختر و يك پسر متولد شد . پسر را زيد و دختر را رقيه ناميدند و بعد از عمر عمه زاده او عون بن جعفر طيار تزويج نمود  (و در منتهى الآمال ج ۱ ص ۱۳۵ نوشته که  : بعد از آن محمد بن جعفر تزويج كرد) ولى علماء شيعه در باطن منكرند كه ام كلثوم با عمر ازدواج نموده است  .          

دراعلام الورى طبرسى ص ۲۰۴  آمده که : امّا ام كلثوم راعمر بن خطاب تزويج كرد .در

 علماى شيعه مى گويند که : على عليه‌السلام بعد از مدافعه كثيره و امتناع شديد و پى در پى بهانه آوردن بالاخره ضرورت ايجاب كرد  كار او را به عباس بن عبدالمطلب واگذار كند و او به عمر تزويج كرد.

درمنتخب التواريخ ص ۹۵ فرموده که :  ام كلثوم دختر فاطمه والده زيد و رقيه در زمان حضرت مجتبى در مدينه از دنيا رحلت فرمود و ام كلثوم كه در واقعه كربلا ذكر مى كنند ام كلثوم ديگريست از ساير زنان على عليه‌السلام ، امير المؤمنين را دو زينب و دو امّ كلثوم بود . زينب كبرى و ام كلثوم كبرى از فاطمه زهراء - زينب صغرى و ام كلثوم صغرى از ساير زنان به دنيا آمدند . بالاخره نتيجه مى گيرد كه ام كلثوم خواهر امام حسين كه مادرشان فاطمه زهرا است در كربلا نبود.

درمنتهى الامال ص ۱۳۵ آمد ه که : ابن شهر اشوب از كتاب امامت ابومحمد نوبختى روايت كرده كه : ام كلثوم را عمر بن خطاب تزويج كرد و چون آن مخدره صغيره بود هم بستر نگشت و پيش از عروسى از دنيا رفت.

ما اين اقوال را راجع به ازدواج ام كلثوم نقل كرديم كه كلّا چهار قول شد.

۱- اين ازدواج را عده اى منكرند.

۲- عده اى ازدواج را با عمر قبول دارند و مى گويند قبل از عروسى وفات كرده است.

۳- ازدواج نموده  است و  صاحب دو فرزند به نامهاى زيد و رقيه شده و اين ازدواج در حال اضطرار انجام گرفته است .

۴- اين ازدواج صورت گرفته و داراى دو بچه بود و اين خواهر ابوينى امام حسين مى باشد  ولى ام كلثومى كه در كربلا ذكر مى كنند از ساير زنان على عليه‌السلام بود.

به نجف الاشرف غرىّ نيز گويند  . زيرا غرىّ نام بلنديست در ظهر كوفه در حوالى آنجا . دو گنبد يكى بر سر قبر مالك و ديگرى بر سر قبر عقيل كه نديمان خزيمة الابرش بودند بنا كرده غرّيين مى گفتند و غرّى به معناى آلوده كرده است . نعمان بن منذر يكى از ملوك عرب كسى را كه مى كشت امر مى نمود تا آن دو قبر را به خون آلوده كنند  لذا غريّين گويند.

فضيلتى از اين بزرگوار: درسفينة البحار جلد ۲ ص ۲۹ در ماده صعب آمده که :على عليه‌السلام نشسته بود و جماعتى نزد آن حضرت بودند .عرض ‍ كردند : به ما حديثى بفرمائيد . حضرت فرمود : كلام من صعب و مشكل است  نمى داند آن را مگر دانشمندان.عرض كردند : بايد بگوئيد . حضرت فرمود: با من باشيد پس داخل آتش شد و فرمود: انا الذى علوت فقهرت انا الذى اُحيى و اُميت انا الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن فغضبوا و قالوا كفر  من آن كسى هستم كه غلبه كردم پس چيره شدم من كسى هستم كه زنده مى كنم و مى ميرانم من اول و آخر و ظاهر و باطن هستم . مردم غضبناك شدند و گفتند : على كافر شد و برخاستند بروند . على عليه‌السلام به باب خانه فرمود اينها را نگذار، باب آنها را نگه داشت  وفرمود : نگفتم كه سخن من مشكل است نمى داند مگر دانشمندان . بيائيد سخن خود را تفسير كنم.امّا گفتم: علوت فقهرت یعنی من همان كسى هستم كه با اين شمشير بر شما غلبه كردم و چيره شدم تا شما ايمان به خدا و پيامبر آورديد. اما گفتم من زنده مى كنم و مى ميرانم يعنى سنت پيامبر را زنده مى كنم و بدعت را مى ميرانم اما گفتم من اول هستم يعنى اولين كسى هستم كه به خدا ايمان آوردم و مسلمان شدم اما گفتم من آخر هستم يعنى آخرين كسى هستم كه به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كفن كردم و به قبر گذاشتم.اما گفتم من ظاهر و باطن هستم  یعنی علم ظاهر و باطن نزد من است، گفتند : غم را از ما دور كردى و فرج دادى . خداوند غصه ها را از تو دور كند.

در سفينة البحار ج ۱ ص ۵۶ آمده  است  که :ابن عباس گويد : حضرت رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : روز قيامت من و على در پل صراط مى ايستيم و در دست هر يك شمشيرى برداريم . كسى از نزد ما مرور نمى كند مگر سئوال مى كنيم از ولايت على عليه‌السلام . هر كس در دل او مقدارى از حب ولايت او باشد نجات يابد وگرنه با شمشير گردنش را مى زنيم و به آتش مى اندازيم سپس اين آيه را تلاوت فرمود: وقفوهم انّهم مسئولون فانّكم لا تناصرون بل هم اليوم مستسلمون يعنى آنها را تنگ داريد زيرا از ولايت امير المؤمنين سئوال خواهد شد.

درعيون ص ۵۸ آمده  است  که: قال رسول اللّه من احبّ ان يتمسّك بالعروة الوثقى فليتمسّك بحبِّ علىّ و اهل بيتى  یعنی پيامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر كس دوست دارد به ريسمان محكم چنگ زند بايد به دوستى على و اهل بيت من چنگ زند. درعيون ص ۶۰  آمده که : قال رسول اللّه و هو آخذ بيد علىّ عليه‌السلام من زعم انّه يحبّنى و لا يحبُّ هذا فقد كذب  یعنی  پيامبر فرمود : در حالي كه  دست على عليه‌السلام را گرفته بود هر كس گمان مى كند، مرا دوست دارد و اين مرد را دوست ندارد البته دروغ مى گويد.

درامالى صدوق ص ۱۷ آمده که: عن الاصبغ بن نباته قال امير المؤمنين عليه‌السلام ذات يوم على منبر الكوفه انا سيد الوصيين و وصىّ النّبيين انا امام المسلمين و قائد المتقين و ولى المؤمنين و زوج سيدة نساء العالمين انا المتختم باليمين والمعفّر للجبين انا الذى هاجرت الهجرتين و بايعت البيعتين انا صاحب بدر و حنين انا الضارب بالسيفين و الحامل على فرسين انا وارث علم الاولين الى آخر.

دراختصاص شيخ مفيد ره ص ۶۸   آمده  است که: سئل قنبر مولى من انت قال انا مولى من ضرب بسيفين و طعن برُمحين و صلّى القبلتين و بايع البيعتين و هاجر الهجرتين و لم يكفر باللّه طرفة عين.

ضرب بسفين: در تفسير فرات كوفى ص ۲۵ آمده که:على عليه‌السلام هنگام دفاع از وجود پيامبر در جنگ احد به قدرى پافشارى و فداكارى كرد كه شمشير او شكست و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شمشير خود را كه ذوالفقار بود به وى مرحمت نمود و حضرت دراين جنگ با دو شمشير جنگيد و چنان رشادت نشان داد كه جبرئيل گفت : لافتى الّا على لا سيف الّا ذوالفقار.شايد مقصود اين باشد كه با دو شمشير جنگ مى كرد . يعنى در هر دست يك شمشير برمى داشت و اين نوع جنگ كردن قدرت فوق العاده مى خواهد و در تنقيح آمده كه : حمزه نيز در جنگ احد با دو شمشير جنگ مى كرد.

تختم باليمين: علل الشرايع ص ۱۵۸ آمده که: محمد بن ابى عمير گويد : به امام موسى بن جعفرعليه‌السلام عرض كردم: حضرت امير المؤمنين عليه‌السلام انگشتر را چرا به دست راست مى كرد . فرمود زيرا او پيشواى اصحاب يمين است . بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه خداوند متعال در قرآن اصحاب يمين را مدح و اصحاب شمال را ذمّ نموده و رسول خدا انگشتر را به دست راست مى كرد و تختم باليمين و محافظت به نماز در اول وقت و زكات دادن و يارى كردن به برادران دينى و امر به معروف و نهى از منكر كردن از علائم شيعيان ماست.

صلّى قبلتين:در مكه معظمه با پيامبر اسلام به بيت المقدس نماز خواند و بعد از هجرت به مدينه منوّره و تغيير قبله به طرف مكه نماز خواند در نتيجه به دو قبله نماز خوانده است.                     

هاجر هجرتين:هجرت يعنى از مكانى به مكان ديگر رفتن و در آنجا مسكن گزيدن . حضرت على عليه‌السلام يك بار از مكه به مدينه با پيامبر هجرت نمود و بار ديكر از مدينه به كوفه هجرت نمودند و در آنجا سكنى گزيدند.

صاحب بدر و حنين:حضرت على عليه‌السلام در هر دو جنگ مثل جنگهاى ديگر شركت داشت. در جنگ حنين ده نفر فرار نكردند يكى از آنها على بن ابي طالب بود كه در پيش روى پيامبر شمشير مى زد و دشمن را دفع مى نمود.در جنگ بدر وليد را كشت و به يارى حمزه رفت با شمشير نيمه سر شيبه را افكند و او را هلاك نمود . سپس به يارى عبيده شتافت و رمقى در عتبه بود كه او را نيز به جهنم واصل كرد و در جنگ بدر هفتاد نفر از دشمنان كشته شد  .على عليه‌السلام تنها ۳۶ نفر آنهارا هلاك نمود.

الحامل على فرسين:حضرت على عليه‌السلام به دو سوار از دشمن حمله مى نمود و به خاك و خون مى كشاند در صورتي كه جنگ كننده تنها مى تواند با يك دشمن روبرو شود.

4-  وفات حضرت يوشع بن نون جانشين حضرت موسى عليه‌السلام 

پس از وفات موسى عليه‌السلام نبوت  به وصى او يوشع بن نون كه از اولاد بن افرائيم بن يوسف منتقل شد و به بنى اسرائيل سر و سامان داد و در شب بيست و يكم رحلت نمود و ۱۲۷ سال عمر كرد و قبر او در فرائيم فلسطين مى باشد.

5- عروج حضرت عيسى عليه‌السلام به آسمان 

حضرت عيسى عليه‌السلام به آسمان برده شد .حضرت عيسى با دلگرمى تمام مشغول تبليغ بود . به هر قريه و شهر ی که مى رسيد بيماران و زمين گيران و كوران را شفا مى بخشيد . معجزات نبوت را نشان مى داد با اينكه تبليغات دشمن خيلى وسيع بود ولى روزبه روز به پيروان عيسى مى افزود . رؤساى يهود مصمم شدند تا نظريه قطعى درباره عيسى بگيرند . نقشه قتل آن حضرت را كشيدند عيسى آگاه شد و به حال اختفاء درآمد . در جاهاى دور دست زندگى مى كرد. يهود براى پيدا كردن آن حضرت جايزه ها گذاشته بودند.

يكى از حواريون يعنى از ياران عيسى به نام يهوداى اسخريوطى تطميع شد و دين خود را به دنيا فروخت محل اختفای حضرت عيسى  عليه‌السلام را به مأموران دولت نشان داد و مبلغ اندكى پول دريافت كرد.

مأموران هنگامي كه وارد آن مكان شدند خداوند حضرت عيسى را در ۳۳ سالگى به آسمان برد و شخص ديگرى كه شبيه عيسى بود دستگير كردند . آن شخص هر چه فرياد زد من عيسى نيستم نپذيرفتند و  اورا به دار آويختند.

بعضى گويند که : آن شخص همان يهوداى اسخر يوطى بود . وقتى وارد محل اختفاى عيسى شد . خداوند اورا  شبيه به عيسى كرد .  او را دستگير نمودند . برخى گويند که : همان مامور را خداوند شبيه به عيسى كرد او را گرفتند و به دار زدند . خلاصه عيسى شب ۲۱ رمضان به آسمان برده شد.

6- رحلت حضرت موسى سومين پيامبر اولوالعزم

 درامالى صدوق ره ص ۱۴۰ آمده  است که : محمد بن عماره از پدرش نقل مى كند كه : به امام صادق عليه‌السلام عرض كردم : از وفات حضرت موسى بن عمران به من اطلاع بدهيد ؟ حضرت فرمود : زمانى كه اجلش رسيد و عمرش تمام شد ملك الموت آمد سلام كرد موسى جواب داد و فرمود : تو كيستى عرض ‍ كرد من ملك الموت هستم . فرمود : براى چه آمده اى ؟ عرض كرد : براى قبض ‍ روح تو. فرمود : از كجا مرا قبض روح مى كنى ؟  عرض كرد: از دهانت .  فرمود : بوسيله آن با خدا تكلم كرده ام  .عرض كرد : از دستهايت . فرمود :تورات را با همان دست گرفته ام  .عرض كرد :از پاهايت . فرمود :  با آنها به طور سينا رفته ام . عرض كرد : از چشمهايت . فرمود : با چشمهايم به خدايم با اميد نگاه كرده ام . عرض كرد با گوشهايت . فرمود : با آنها سخن پروردگار را شنيده ام. خداوند به ملك الموت وحى كرد : روح آن را قبض نكن تا خودش بخواهد  و ملك الموت خارج شد . اين جريان گذشت  موسى يوشع بن نون را خواست و وصيت نمود و فرمود : مخفى كن و بعد از خود به كس ديگر وصيت نما . سپس از نزد بنى اسرائيل بيرون رفت و غائب شد .در همان دوران غيبت به مردى برخورد كرد كه قبر حفر مى كرد . موسى گفت : ميل دارى تو را يارى كنم ؟  آن مرد عرض كرد : آری.  موسى كمك نمود و قبر را كنده و لحد بر آن ساخت . ميان قبر خوابيد تا ببيند   که چگونه است ؟ در همان حال پرده از جلو چشم موسى برداشته شد و جايگاه خود را در بهشت ديد . به خدا عرض كرد: مرا قبض ‍ روح كن ملك الموت موسى را قبض روح نمود و در همان جا دفن كرد و آن مرد در واقع ملكى بود به صورت آدمى در صحرا . از پيامبر اسلام سوال شد كه قبر حضرت موسى كجاست  ؟ فرمود : عند الطريق الاعظم عند الكثيب الاحمر و كثيب موضعى است در ساحل درياى يمن.حضرت موسى شب ۲۱ رمضان در ۲۲۶ سالگى رحلت نمود و زوجه اش ‍ صفورا نام داشت كه دختر شعيب بود و در برابر يوشع طغيان نمود و با او به جنگ برخاست.

پيدايش گوساله پرستى

زماني كه موسى به طور رفت  سامرى (ساحر) از زيورهاى آل فرعون گرفت و گداخته گوساله اى ساخت كه صداى گوساله مى داد پس سامرى و تابعينش ‍ به مردم گفتند: اين است خداى شما و موسى - هذا الهكم و اله موسى . بعضى از بنى اسرائيل تابع او شدند و به طرف گوساله رفتند . مفسران نوشتند كه : ششصد هزار نفر گوساله پرست شدند  . هارون برادر موسى هر قدر نصيحت داد قبول نكردند و گفتند :  بر همين حال باشيم تا موسى برگردد . چون موسى برگشت بر ايشان غضب كرد و ملامت و تهديد نمود و از اطراف گوساله دور كرد .  سپس به سامرى عتاب نمود و سامرى جريان را شرح داد كه وقتى جبرئيل رسول روحانى موقع غرق شدن فرعون نزد تو آمد و بر اسب سوار بود قبضه اى از خاك زير پاى اسب او برداشتم و نگه داشته آن خاك را ميان زيورهاى گداخته انداختم گوساله ساختم (و چون از موسى شنيده بودند خاك زير قدم جبرئيل هر جا زده شود به آواز درآيد) از اثر آن خاك به صدا درآمد و نَفْس من مرا به اين كار واداشت.

7- وفات محمد بن حسن عاملى مشغرى ملقب به حر عاملىّ در سال ۱۱۰۴ قمرى                            

شيخ المحدثين و افضل المتبحّرين عالم فقيه محدّث خبير ابوالمكارم و الفضائل محمد بن حسن عاملى مشغرى ملقب به حر عاملىّ در سال ۱۱۰۴ قمرى در خراسان وفات كرد . این بزرگوا ردر صحن قديم يك ايوان مانده به مدرسه آقاى ميرزا جعفر دفن شد و قبرش معروف است .

تاليفات مفيد دارد . از جمله: وسائل الشيعه - امل الآمل - اثبات الهداة - صحيفه ثانيه سجاديّه - جواهر السنيّه و غيرها كه تقريبا به ۲۲ كتاب ميرسد و ايشان قريحه شعرى هم داشتند.

8- كشته شدن ابن ملجم مرادى در سال۴۰ قمرى

پس از دفن حضرت على عليه‌السلام روز ۲۱ رمضان امام حسن به منبر رفت و خطبه خواند . سپس فرمان داد تا ابن ملجم را حاضر كردند  و فرمود : چه چيز تو را واداشت تا امير المؤمنين را شهيد ساختى و رخنه در دين انداختى ؟ گفت : با خدا عهد كرده بودم پدر تو را به قتل رسانم  و تو را از شرّ او آسوده كنم  و باز به نزد تو برگردم . اگر خواستى مرا مي كشى و اگر خواهى مى بخشى . امام فرمود : هيهات  به خدا قسم آب سرد نياشامى تا به جهنم واصل شوى .  در تاريخ آمده که:ابن ملجم گفت : مرا سرّى است كه مى خواهم درگوش تو بگويم . حضرت ابا نمود و فرمود : اراده كرده از شدت عداوت گوش مرا با دندان بركند . پس امام حسن بر طبق وصيت حضرت على عليه‌السلام ابن ملجم را روز بيست و يكم به يك ضربت به جهنم فرستاد.

بعضى نوشته اند كه :   طبق حكم اورا گردن زدند و ام الهيثم دختر اسود نخعى خواست تا جسد آن ملعون را به او سپارند و آن جثه نحس را به او دادند . او نیز آتشى برافروخت و آن پليد را در آن سوزانيد.

ابن شهر آشوب روايت كرده كه : استخوانهاى پليد ابن ملجم را در گودالى انداخته بودند و پيوسته مردم كوفه از آن گودال بانگ ناله و فرياد مى شنيدند، حضرت على روزى به ابن ملجم فرمود :  قد اخبرتك امّك انّها حملت بك فى بعض حيضها يعنى اگر از مادرت بپرسى به تو اطلاع مى دهد كه مادرت در ايام حيض به تو حامله شده (پس تو والد الحيض ‍ هستى).

منبع:

کتاب حوادث الایام، سید مهدی مرعشی نجفی

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث