أَيْنَ أَخْيَارُكُمْ وَ صُلَحَاؤُكُمْ وَ أَيْنَ أَحْرَارُكُمْ وَ سُمَحَاؤُكُمْ وَ أَيْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فِي مَكَاسِبِهِمْ وَ الْمُتَنَزِّهُونَ فِي مَذَاهِبِهِمْ؟ أَ لَيْسَ قَدْ ظَعَنُوا جَمِيعاً عَنْ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ الْعَاجِلَةِ الْمُنَغِّصَةِ، وَ هَلْ [خُلِّفْتُمْ] خُلِقْتُمْ إِلَّا فِي حُثَالَةٍ لَا تَلْتَقِي إِلَّا بِذَمِّهِمُ الشَّفَتَانِ اسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ وَ ذَهَاباً عَنْ ذِكْرِهِمْ؟ فَ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ، أَ فَبِهَذَا تُرِيدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِي دَارِ قُدْسِهِ وَ تَكُونُوا أَعَزَّ أَوْلِيَائِهِ عِنْدَهُ، هَيْهَاتَ، لَا يُخْدَعُ اللَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لَا تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ. لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ، وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ.
الْحُثَالَة: افراد پست و فرومايه، هر چيز حقير و پست
سُمَحاء: اشخاص دست و دل بازدَنِيَّة: پستى و زبونىحُثالَة: هر چيز پست و بى ارزش كه در اينجا مردم پست و بى درك منظور است
اخيار و صالحان كجايند، آزادگان و بخشندگان چه شده اند، كجايند آنان كه در داد و ستد پارسايى مى كردند و راه و روشى پاكيزه داشتند؟ آيا نه چنين است، كه همگى از اين جهان پست و زودگذر و آميخته به تيرگى و رنج رخت به جهان ديگر برده اند و شما به جاى آنها مانده ايد. در ميان گروهى فرومايگان، كه لبها از به هم خوردن و بردن نامشان و نكوهش اعمالشان ننگ دارد. در اين حال بايد گفت: «انا لله و انا اليه راجعون».فساد آشكار شده، كسى نيست كه زشتكاريها را دگرگون سازد و كسى نيست كه بزهكاران را مهار كند. با چنين اعمالى مى خواهيد كه در جوار خداوندى در سراى قدس او به سر بريد يا از گراميترين دوستان او به شمار آييد. آرزويى محال است. خداوند را براى رفتن به بهشت نتوان فريفت و خشنودى او جز به اطاعت و بندگى حاصل نشود. خدا لعنت كند كسانى را كه امر به معروف مى كنند و خود به جاى نمى آورند يا نهى از منكر مى نمايند و خود به جاى مى آورند.
خوبان و صالحان، و آزاد مردان و سخاوتمندان شما كجايند؟ پرهيزكاران در كسب، و پاكيزگان در راه و روش چه شدند؟ مگر همه آنان از اين دنياى پست و زندگانى زودگذر ناگوار كوچ نكردند و مگر جز اين است كه شما در ميان جمعى مردم بى مقدار و پست بجا مانده ايد كه به خاطر پستى آنان و وجوب اعراض از ذكرشان لبها براى سرزنش آنها به هم نمى خورد. ما همه از خداييم و همه به سوى او باز مى گرديم.فساد آشكار شد، نه انكار كننده اى تغيير دهنده و نه باز دارنده اى كه خود آلوده نباشد ديده مى شود. آيا با اين وضع نكبت بار مى خواهيد در جوار قدس حق قرار گيريد، و سر افرازترين دوستان خدا باشيد؟ هيهات، خدا را نسبت به بهشتش نمى توان فريفت، و جز به طاعتش امكان رسيدن به خشنوديش نيست. لعنت خدا بر آمران به معروفى كه خود تارك معروف اند، و ناهيان از منكرى كه خود آلوده به منكرند.
2. عبرت گرفتن از دنيا:كجايند خوبان و صالحان شما، كجايند آزاد مردان و سخاوتمندان شما، كجايند پرهيزكاران در كسب و كار، كجايند پاكيزگان در راه و رسم مسلمانى؟ آيا جز اين است كه همگى رخت بستند و رفتند و از اين جهان پست و گذران و تيره كننده عيش و شادمانى گذشتند مگر نه اين است كه شما وارث آنها بر جاى آنان تكيه زديد، و در ميان چيزهاى بى ارزش قرار داريد كه لب هاى انسان به نكوهش آن مى جنبد تا قدر آنها را كوچك شمرده و براى هميشه يادشان فراموش گردد. پس در اين نگرانى ها بايد گفت: «انا لله و انا اليه راجعون».فساد آشكار شد، نه كسى باقى مانده كه كار زشت را دگرگون كند، و نه كسى كه از نافرمانى و معصيت باز دارد. شما با چنين وضعى مى خواهيد در خانه قدس الهى و جوار رحمت پروردگارى قرار گيريد و عزيزترين دوستانش باشيد هرگز خدا را نسبت به بهشت جاويدانش نمى توان فريفت، و جز با عبادت، رضايت او را نمى توان به دست آورد. نفرين بر آنان كه امر به معروف مى كنند و خود ترك مى نمايند، و نهى از منكر دارند و خود مرتكب آن مى شوند.
كجايند گزيدگان شما و نيكانتان، و آزادگان و جوانمردانتان، كجايند پرهيزگاران در كسب و كار، و پاكيزگان در راه و رفتار؟ آيا جز اين است كه همگان رخت بربستند، و از اين جهان پست و گذران، و تيره كننده عيش بر مردمان، دل گسستند و شما مانديد گروهى خوار و بى مقدار، كه از خردى رتبت، لب نخواهد به هم خورد تا نامشان را به زشتى برد، و همى خواهد يادشان را از خاطر بسترد، پس «انا لله و انا اليه راجعون».فساد آشكار گشت، نه كار زشت را دگرگون كننده اى مانده است و نه نافرمانى و معصيت را بازدارنده اى. با چنين دستاويز مى خواهيد در دار قدس خدا مجاور او شويد و نزد وى از گراميترين دوستانش گرديد هرگز با خدا و بهشت او فسوس نتوان كرد، و خشنودى او را جز به طاعت به دست نتوان آورد. لعنت خدا بر آنان كه به معروف فرمان دهند، و خود آن را واگذارند، و از منكر بازدارند و خود آن را به جا آرند.
(5) كجايند نيكان و شايستگان شما و آزاد مردان و كرم دارانتان، و كجايند پرهيزكاران در داد و ستد و پاكان در كردارشان؟ آيا همگى از اين دنياى پست و سراى رنج و بدبختى با شتاب كوچ نكردند؟(6) و آيا جانشين شده ايد شما در ميان مردم نخاله بد كه از جهت پستى و بى لياقتى و سزاوار نبودن ذكر نام ايشان دو لب در توبيخ و سرزنش آنان روى هم نمى افتد (شما كه جانشين آن نيكان هستيد به قدرى رذل و پست مى باشيد كه براى نبردن نامتان مذمّت از شما هم سزاوار نيست) پس (در اين مصيبت بايد بگوئيم:) «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» يعنى ما همه بندگان خدا و مملوك او هستيم و بسوى حكم و فرمان او باز مى گرديم.(7) فساد و تباهكارى نمايان شده است (معروف منكر و منكر معروف گرديده) پس نيست شخصى كه آنرا تغيير دهد، و نه منع كننده اى كه از آن نهى نمايد (امر بمعروف و نهى از منكر نمى كنيد و) با اين رويّه مى خواهيد در بهشت در جوار رحمت خدا و از ارجمندترين دوستان او باشيد(8) چه دور و نادرست است انديشه شما. خدا را براى رفتن ببهشت او (با كردار زشت و گفتن اينكه رحيم و كريم و آمرزنده است) نمى توان فريب داد، و رضاء و خوشنودى او بدست نمى آيد مگر بطاعت و بندگى كردن.(9) خدا لعنت كند (از رحمتش دور گرداند) كسانى را كه بمعروف امر ميكنند و خود آنرا بجا نمى آورند، و منكر را نهى مى نمايند و خود مرتكب آن ميشوند.
کجايند خوبان شما، صالحان، آزاد مردان و سخاوتمندان شما؟ کجا هستند آنها که در کسب و کارشان تقوا و ورع داشتند؟ و آنها که در عقيده و رفتار خود از بديها دورى مى جستند؟ مگر همه آنها از اين دنياى پست و بى ارزش و زندگى زودگذر و پر از درد و رنج کوچ نکردند؟ آيا جز اين است که شما در ميان گروهى بى ارزش ـ که لبها جز به نکوهش آنها حرکت نمى کند، تا قدر و مقام آنها را کوچک بشمرد، و براى هميشه آنها را به فراموشى بسپارد ـ آفريده شده ايد؟ «إنّا للهِ وإنّا إلَيْهِ رَاجِعُونَ».(آرى!) فساد آشکار شده، (و همه جا را فرا گرفته) نه انکارکننده اى ديده مى شود که براى تغيير آن برخيزد، و نه نهى کننده اى که خود نهى را پذيرفته باشد، آيا با اين حال مى خواهيد در سراى قدس پروردگار، و جايگاه رحمتش منزل گزينيد وعزيزترين اولياى خدا نزد او باشيد؟! هيهات! هرگز نمى توان خدا را در مورد بهشت جاويدانش، فريب داد و رضاى او جز با اطاعتش به دست نمى آيد. خدا لعنت کند، کسانى را که «امر به معروف» مى کنند و خود آن را ترک مى گويند، و «نهى از منکر» مى کنند و خود مرتکب آن مى شوند!
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج5، ص: 389-384
کجا رفتند آزادمردان؟!امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه براى روشن ساختن وضع فساد زمان، و پشت کردن به نيکى ها و روى آوردن به بدى ها، تعبيرات زيبا و گويايى به کار مى برد، مى فرمايد : «کجايند خوبان شما ؟ صالحان، آزادمردان وسخاوتمندان شما ؟ کجا هستند آنها که در کسب و کارشان تقوا و ورع داشتند و آنها که در عقيده و رفتار خود از بدى ها دورى مى جستند ؟» (أَيْنَ أَخْيَارُکُمْ وَ صُلَحَاؤُکُمْ ! وَأَيْنَ أَحْرَارُکُمْ وَ سُمَحَاؤُکُمْ(1) ! وَأَيْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ(2) فِي مَکَاسِبِهِمْ، وَالْمُتَنَزِّهُونَ فِي مَذَاهِبِهمْ ؟)امام (عليه السلام) در اين بيان از شش گروه جستجو مى کند، و فقدان آنها را در جامعه آن روز، دليل بر انحطاط و فساد مى شمرد : نيکان و صالحان، آزادگان و سخاوتمندان، تقوا پيشگان در کسب و پرهيزگاران در عقيده و عمل. به يقين هر زمان جوامع بشرى از اين گروه هاى ممتاز و برتر جامعه، خالى شود چيزى جز فساد و تباهى نمايان نخواهد شد.منظور از «تقوا پيشگان در کسب» کسانى هستند که نه کم فروشى مى کنند نه غش و تقلب، نه دروغ مى گويند نه قسم به ناحق مى خورند نه ربا و به عهد و پيمانشان پاى بندند.کسى که جامعه نسبتاً صالحى را مشاهده کرد که گروهى از اخيار و صالحان، آزادگان و سخاوتمندان به صورت الگوهايى پر ارزش، در جاى جاى جامعه مى زيسته اند، هنگامى که جاى آنها را خالى مى بيند، بلکه افراد ناصالح و اسيران هواى نفس و ناپرهيزگاران را مشاهده مى کند به شدت ناراحت مى شود و مى گويد : آن عزيزان کجا رفتند ؟ و چرا جاى آنها خالى است ؟سپس در ادامه اين سخن مى افزايد : «مگر همه آنها از اين دنياى پست بى ارزش و زندگى زودگذر و پر از درد و رنج، کوچ نکردند ؟» (أَلَيْسَ قَدْ ظَعَنُوا(3) جَمِيعاً عَنْ هذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ، وَالْعَاجِلَةِ الْمُنَغِّصَةِ(4)).«آيا جز اين است که شما در ميان گروهى بى ارزش ـ که لبها جز به نکوهش آنها حرکت نمى کند تا قدر و مقام آنها را کوچک بشمرد و براى هميشه آنها را به فراموشى بسپارد ـ آفريده شده ايد ؟ إنّا للهِ وإنّا إلَيْهِ راجِعُوْنَ» (وَهَلْ خُلِقْتُمْ(5) إلاَّ فِي حُثَالَة(6) لاَ تَلْتَقِي إلاَّ بِذَمِّهِمُ الشَّفَتَانِ، اسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ، وَذَهَاباً عَنْ ذِکْرِهِمْ ! «فَإنَّا للهِ وَإنَّا إلَيْهِ رَاجِعُونَ!»)اشاره به اين که شما در عصر و زمانى پا به عرصه وجود گذارده ايد، که نيکان و پاکان از جامعه رخت بر بسته اند، و افرادى بى ارزش و بى شخصيت و سزاوار هرگونه مذمت و نکوهش، جاى آن انسانهاى پر ارزش را گرفته اند و اين مصيبتى است بزرگ که سزاوار است انسان به خاطر آن، شعار مصيبت زدگان «إنّا للهِ وَإنّا إلَيْهِ رَاجِعُونَ» را تکرار کند.اين شرايط ناگوار، و ظهور انسانهاى بى مقدار، از زمانى آغاز شد که خلافت اسلامى از محور اصلى منحرف گشت، و در زمان «عثمان» به اوج خود رسيد، پستهاى کليدى حکومت اسلامى به دنياپرستان هوس باز، و ناپرهيزگاران بى ارزش سپرده شد، و به قدرى آنها در جامعه اسلامى نفوذ کردند که تغيير همه آنها در عصر حکومت على (عليه السلام) کارى بس مشکل و دشوار بود، و تمام جنگهايى که بر ضد آن وجود مبارک به راه انداختند به واسطه اين گروه رهبرى مى شد.سپس امام (عليه السلام) به وظيفه اصحاب و ياران خود، در برابر چنان شرايط و اوضاعى اشاره مى کند، مى فرمايد : «فساد آشکار شده (و همه جا را فرا گرفته) نه انکارکننده اى ديده مى شود که براى تغيير آن برخيزد و نه نهى کننده اى که خود نهى را پذيرفته باشد (سکوت در برابر اين نامردمان شما را فراگرفته و بزرگترين وظيفه شرعى خود يعنى امر به معروف و نهى از منکر را به فراموشى سپرده ايد) آيا با اين حال مى خواهيد در سراى قدس پروردگار و جايگاه رحمتش منزل گزينيد و عزيزترين اوليا خدا نزد او باشيد ؟ !» (ظَهَرَ الْفَسَادُ، فَلاَ مُنْکِرٌ مُغَيِّرٌ، وَلاَ زَاجرٌ مُزْدَجِرٌ. أَفَبِهذَا تُرِيدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللهَ فِي دَارِ قُدْسِهِ، وَتَکُونُوا أَعَزَّ أَوْلِيَائِهِ عِنْدَهُ ؟)بديهى است اين استفهام، استفهام انکارى است، و منظور اين است : با اين وضعى که شما در پيش گرفته ايد و در برابر فساد سکوت، يا همکارى داريد نه امر به معروفى در کار است و نه نهى از منکر، هرگز نمى توانيد به مقام قرّب خدا نايل شويد و در صف اولياء الله قرار گيريد.از اين رو در تأکيد آن مى افزايد : «هيهات ! هرگز، نمى توان خدا را در مورد بهشت جاويدانش فريب داد، و رضاى او جز با اطاعتش به دست نمى آيد» (هَيْهَاتَ ! لاَ يُخْدَعُ اللهُ عَنْ جَنَّتِهِ، وَلاَ تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إلاَّ بِطَاعَتِهِ).اشاره به اين که، آنها که در ظاهر مسلمانند و در صفوف اهل ايمان جاى دارند ولى در باطن عملاً با سکوت خود راضى به فسادند، آنها هرگز نمى توانند خدايى را که از اسرار درون انسانها همچون اعمال و گفتار برونشان، آگاه است، فريب دهند. ممکن است چند صباحى ديگران و حتى خودرا بفريبند، ولى آن گاه که در پيشگاه حق و يوم البروز، همه چيز ظاهر و آشکار مى شود غرق ندامت و شرمسارى خواهند شد.در حديثى از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم : «لَيْسَ الإيْمَانُ بِالتَّحَلِّي وَلاَ بالْتَّمَنَّي وَلَکِنَّ الإيْمانَ ما خَلصَ فِي الْقَلْبِ وَصَدَّقَهُ الاَْعْمالُ; ايمان، تنها به آرزوها و آراستن ظاهر نيست، ايمان آن است که در قلب راسخ و خالص شود و رفتار انسان آن را تصديق و تاييد کند»(7).و در آخرين جمله خطبه، براى تأکيد بيشتر با صراحت مى فرمايد : «خدا لعنت کند کسانى را که امر به معروف مى کنند و خود، آن را ترک مى گويند و نهى از منکر مى کنند و خود مرتکب آن مى شوند !» (لَعَنَ اللهُ الاْمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التّارِکِينَ لَهُ، وَالنَّاهِينَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ !)درست است که از شرايط امر به معروف و نهى از منکر، عمل کردن خود انسان نيست و به تعبير ديگر امر به معروف و نهى از منکر دو وظيفه مستقل است هر چند خود انسان تارک معروف و عامل به منکر باشد همان گونه که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد : «مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَإنْ لَمْ تَفْعَلُوهُ وَانْهَواْ عَنِ الْمنُکْرِ وَإنْ لَمْ تَجْتَنِبُوهُ کُلُّهُ; امر به معروف کنيد هر چند خودتان آن را به جا نياورده باشيد و نهى از منکر کنيد هر چند از همه منکرات اجتناب ننموده باشيد»(8).ولى اين کار که انسان امر به معروف کند و خود تارک آن باشد و نهى از منکر کند و خود عامل آن باشد، نوعى نفاق آشکار است و منافق شايسته لعن و نفرين و سرزنش و مجازات است.و به تعبير ديگر دوگانگى ظاهر و باطن که سبب فريب مردم مى شود و روح نفاق است از بدترين صفاتى است که انسان را گرفتار حقيقت لعن که همان دورى وبُعد از خداوند و رحمت اوست مى گرداند.* * *نکته:شکواى امام از اهل زمان!از مسائل بسيار ناگوار تاريخ اسلام، اين است که على (عليه السلام) به جاى اين که بعد از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) زمامدار اسلام شود، تا شرق و غرب را زير پرچم اسلام قرار دهد و اسلام را براى آينده نيز بيمه کند، در زمانى تکيه بر حکومت اسلامى فرمود که غالب مردم بر اثر نابسامانى هاى دوران خلفا ـ مخصوصاً زمان «عثمان»، که ارزش هاى اسلامى به دست فراموشى سپرده شده بود و اموال بيت المال و مقامها در اختيار غارتگران آل اميه و آل مروان قرار داشت ـ از عدالت و زهد اسلامى منحرف شده بودند; غالباً به مال و ثروت مى انديشيدند و به پست و مقام و صاحبان زر و زور صحنه جامعه اسلامى را تحت سيطره خود قرار داده بودند، و بسيارى از ارزشهاى جاهلى زنده شده بود.امام (عليه السلام) در چنين زمان نامساعدى دامن همّت به کمر زد و به مبارزه براى احياى ارزشهاى اسلام و سنّتهاى پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) و خاموش کردن نعره هاى جاهليّت نوين، به پاخاست.گاه با تشويق و تبشير، گاه با انذار و سرزنش، گاه با مرور بر تاريخ عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله) و مقايسه آن با وضع موجود، و گاه با استمداد از تاريخ انبياى پيشين و مجازاتهاى اقوام سرکش و گنهکار گذشته، به آنها هشدار مى داد.کم کم جوانه هاى فضايل انسانى و اسلامى در ميان ياران مولا (عليه السلام) آشکار مى گشت، و نهال هايى که با خون دل آن حضرت، آبيارى شده بود به ثمر مى نشست ولى افسوس که فتنه هاى «ناکثين» و «قاسطين» و «مارقين» در اين ميان فضاى کشور اسلام را تيره و تار کرد و دست جنايتکارى بالا رفت و به هنگام فرود آمدن فرق مبارک مولا (عليه السلام) را با شمشير خود شکافت و جغدهاى شوم هوسها در فضاى جامعه اسلامى آشکار شدند و شياطين، به وسوسه گرى پرداختند ! و آن برنامه ها ناتمام ماند.* * *پی نوشت:1. «سمحاء» جمع «سميح» به معنى شخص بخشنده و صاحب کرم است و بعضى گفته اند به معنى کسى است که هم در فراوانى نعمت و هم در تنگ دستى بذل و بخشش مى کند.2. «متورع» از مادّه «ورع» در اصل به معنى پرهيز از گناه و شبهات است.3. «ظعنوا» از مادّه «ظعن» (بر وزن طعن) به معنى کوچ کردن است.4. «منغّصة» از مادّه «نغص» (بر وزن نقص) در اصل به معنى کدر کردن و ناصاف کردن آب آشاميدنى است سپس به معنى ناگوار کردن زندگى و ايجاد انواع ناراحتيها بکار رفته است و «عيش منغّص» به معنى زندگى ناگوار است.5. در بسيارى از شرحهاى نهج البلاغه به جاى «خلقتم» «خُلِّفْتُم» آمده است که تفاوت چندانى با «خلقتم» ندارد.در بعضى از نسخ نيز «إلاّ» در جمله «إلاّ بذمهم» ذکر نشده است که مفهومش اين است که اين گروه به قدرى بى شخصيت هستند که حتى ارزش مذمت و نکوهش هم ندارند.6. «حثاله» در اصل به معنى دُردى (قسمت ته مانده و تفاله) روغن است سپس در مورد افراد اراذل و بى شخصيت جامعه بکار رفته است.7. بحار الانوار، جلد 66، صفحه 72، حديث 26.8. «کنز العمال»، حديث شماره 5522 (جلد 3، صفحه 66).
فرموده است: «أين خياركم... مذاهبهم؟»:اين پرسشى است كه به اصطلاح، از باب «تجاهل العارف» به عمل آمده تا آنها را متذكّر سازد كه آن گروه چگونه از اين سراى فانى به ديار ديگر منتقل، و دنيا را ترك كردند و حتى در ميانشان يكى از نيكوكاران باقى نماند تا اينها براى درك ضرورت پيروى از اعمال صالحه و كارهاى نيك، به او مراجعه كنند، منظور از أحرار جوانمردان و بخشندگان است و مقصود از جمله «المتورّعون في مكاسبهم» كسانى است كه در كار و كسب خود بر پرهيزگارى و خوشرفتارى و نيكوكارى پايدارند و حقوق خداوند را از اموال خود، اخراج و پرداخت مى كنند، و مراد از «المتنزّهون في مذاهبهم» آنانند كه در سلوك و رفتار خود از داخل شدن در كارهاى حرام و آلودگى به شبهات دورى مى ورزند.فرموده است: «أليس... المنغّصة»:سؤال بر سبيل تقرير است براى اين كه آنان را به لزوم جدايى از دنيا و پستى و زبونى آن در مقايسه با ثوابهاى آخرت متذكّر ساخته، و آلودگى لذّات اين جهان را به انواع كدورتها و آلام و دردها و غيره به آنها يادآورى فرموده بود، تا آنجا كه يكى از حكيمان گفته است هر لذّتى كه در دنيا هست در حقيقت لذّت نيست بلكه خلاصى از درد است.فرموده است: «و هل خلقتم... عن ذكرهم»:اين پرسش نيز بنا بر آنچه پيش از اين ذكر شد بر سبيل تقرير است. واژه «حثاله» براى مردم سفله و فرومايه به كار رفته است.فرموده است: «لا تلتقي بذمّهم الشّفتان؟»:يعنى: اينان كوچكتر از آنند كه انسان به مذمّت آنها پردازد. واژه «استصغارا» و «ذهابا» بنا بر اين كه مفعول له مى باشند منصوب شده اند، استشهاد به آيه شريفه و استرجاع امام (ع) در اين جا بسيار به جا و نيكوست، زيرا چگونگى احوال، و فقدان نيكان و بقاى اشرار و فرومايگان آنان مصيبتى است كه دامنگير آنها شده، و يكى از آدابى كه خدا براى صابران در برابر مصيبتها تعيين فرموده اين است كه خود را تسليم ذات حق كنند و در برابر مصيبتها بگويند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» چنان كه خداوند متعال فرموده است: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ» سپس با اظهار درد و اندوه در باره تباهيهاى اجتماعى و نبودن كسانى كه جلو اين مفاسد را بگيرند و اين اوضاع را دگرگون كنند، و مردم را از اين آلودگيها باز دارند ياد مى كند، و اين تذكّر براى بيدارى و هشيارى آنهاست كه اگر چه در ميان آنان كسانى هستند كه از اين تباهيها به دور و آنها را ناخوش مى دارند امّا در صدد دگرگونى اوضاع و جلوگيرى از منكرات و بازداشتن تبهكاران از ارتكاب مفاسد نيستند، و اين خود رياكارى و از اعمال زشت است.فرموده است: «أ فبهذا ...»:يعنى: با اين تبهكاريها و كوتاهيها مى خواهيد در جوار قدس الهى قرار گيريد و به مقام قرب او دست يابيد، و در بهشتى كه از پليديهاى اين قالب بدنى پاك، و مقام تنزيه حقّ تعالى از هر گونه مانند و شريك است جاى گيريد، و اين از قبيل استفهام انكارى است، چنان كه در دنباله آن مى فرمايد «هيهات...» و چون اين اعمال فاسد آنها كه كار زشت را بد مى شمارند، ولى از ارتكاب آن جلوگيرى نمى كنند، نوعى زهد ظاهرى و نفاق باطنى است، لذا به آنها هشدار مى دهد كه عمل آنها مانند اين است كه بخواهيد خداوند را براى به دست آوردن بهشت او فريب دهيد، و تصريح مى كند به اين كه خداوند رازهاى درون را مى داند و فريب نمى خورد، و بى شكّ بهشت او را جز به وسيله طاعت و جلب رضايت او نمى توان به دست آورد، طاعتى مخلصانه و حقيقى و دور از رياكارى و ظاهرسازى. سپس سخنان خود را به لعن كسانى كه به كار نيك فرمان مى دهند و خود بدان عمل نمى كنند، و از كار زشت نهى مى كنند و خود آن را به جا مى آورند پايان مى دهد، زيرا اينان منافقانى هستند كه پيروان خود را مى فريبند، و شخصى كه نفاق دارد مستحقّ لعن و دورى از رحمت پروردگار است، و توفيق از خداوند است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 230
أين خياركم و صلحائكم و أحراركم و سمحائكم، و أين المتورّعون في مكاسبهم، و المتنزّهون في مذاهبهم؟ أ ليس قد ظعنوا جميعا عن هذه الدّنيا الدّنيّة و العاجلة المنغّصة، و هل خلّفتم إلّا في حثالة لا تلتقي بذمّهم الشّفتان استصغارا لقدرهم، و ذهابا عن ذكرهم، فإنّا للّه و إنّا إليه راجعون، ظهر الفساد فلا منكر متغيّر، و لا زاجر مزدجر، أ فبهذا تريدون أن تجاوروا اللّه في دار قدسه، و تكونوا أعزّ أوليائه عنده، هيهات لا يخدع اللّه عن جنّته، و لا تنال مرضاته إلّا بطاعته، لعن اللّه الآمرين بالمعروف التّاركين له، و النّاهين عن المنكر العاملين به. (26699- 26505) اللغة: و (المنغّصة) بتشديد الغين و تخفيفها و كسرها و فتحها و (الحثالة) السّاقط الرّدى من كلّ شيء (فلا منكر متغيّر) كلاهما بصيغة المفعول و الأوّل من باب الأفعال و الثاني من باب التفعيل و في بعض النّسخ كلاهما بصيغة الفاعل إلّا أنّ الأوّل من باب الافعال و الثّاني من باب التفعيل مغيّر بدل متغيّر. الاعراب: و قوله: استفهام أين خياركم، استفهام على سبيل التّحسر و التحزّن ، و قوله: استفهام انكارى استفهام تقريرى أ ليس قد ظعنوا، استفهام على سبيل الابطال و الانكار أو التّقرير لما بعد النّفى ، و قوله: استفهام توبيخى و تقريعى أ فبهذا، استفهام على سبيل التوبيخ و التّقريع. ال معنى: ثمّ تحسّر و تأسّف على فوت الخيار و موت الصلحاء الأخيار فقال (أين خياركم و صلحائكم و أحراركم و سمحائكم) أى أخياركم و أسخيائكم (و أين المتورّعون في مكاسبهم) المراقبون لشرائط التجارات و المواظبون لرسوم المعاملات الآخذون بوظائف العدل و الانصاف، و المجانبون عن التطفيف و البخس و الاعتساف (و المتنزّهون في مذاهبهم) أى المتباعدون عن الأخذ بالمقاييس و الارادة الفاسدة و بالاستحسانات العقليّة و العقائد الكاسدة (أليس قد ظعنوا) و ارتحلوا (جميعا عن هذه الدّنيا الدّنيّة و العاجلة المنغّصة) المكدّرة فلم يبق منهم من تأخذون منه مكارم الآداب و الأخلاق، و ترجعون إليه في صالح الأعمال و الأفعال لعلّكم تقتبسون آثارهم و تتّبعون أفعالهم ثمّ نبّه على حقارة الباقين و رذالتهم فقال (و هل خلفتم إلّا في حثالة لا تلتقى بذمّهم الشفتان) أى ما بقيتم إلّا في أوغاد النّاس و أراذلهم و طغاتهم و حمقائهم يأنف الانسان أن يذمّهم و لا يطبق إحدى الشّفتين منه على الاخرى ليتكلّم فيهم (استصغارا لقدرهم و ذهابا) أى ترفّعا (عن ذكرهم) و احتقارا لهم (فانّا للّه و إنّا إليه راجعون) من اصابة هذه المصائب و ابتلاء تلك البليّة، فانّ المبتلى و المصاب إنّما يسترجع إذا وقع في بليّة أو ابتلى بمصيبة (ظهر الفساد) في النّاس بارتفاع المعروف و اشتهار المنكر (فلا منكر متغيّر) أى لا يتغيّر فعل منكر لعدم وجود المغيّر و المنكر
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 234
أو لعدم تأثير انكاره لعدم تأثّره في نفسه عن قبيح فعله، و يؤيّده ما في بعض النّسخ من قوله فلا منكر مغيّر بدله أى ليس منكر يغيّر سوء فعله (و لا زاجر مزدجر) عن قبيح عمله فيكون القرينة الثّانية تفسيرا للاولى، و المقصود أنّه لا ينتهى النّاهى عن المنكر عمّا ينهى عنه، و لا زاجر يزدجر و يتّعظ (أ فبهذا) الحال (تريدون أن تجاوروا اللّه في دار قدسه) و تسكنوا جنّته (و تكونوا أعزّ أوليائه عنده) و تلقوا النّضرة و السّرور، و تنزلوا الغرف و القصور و تشربوا الشّراب الطهور و تلبسوا الدّيباج و الحرير، و تزوّجوا بالحور العين، و تخدموا الولدان المخلّدين (هيهات لا يخدع اللّه عن جنّته و لا تنال مرضاته إلّا بطاعته) لأنّ الخديعة إنّما تجوز على من لا يعلم السّر دون من هو عالم بالسّر و أخفى يعلم ما في السّموات و ما في الأرض و ما بينهما و ما تحت الثّرى، فالطّمع في نزول الجنان و الدّرجات و نيل الرّضوان و المرضاة ليس إلّا من اغترار الأنفس و أماني إبليس، فلا يغرّنكم الحيوة الدّنيا و لا يغرّنكم باللّه الغرور (لعن اللّه الآمرين بالمعروف التاركين له، و النّاهين عن المنكر العاملين به) لأنّ الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر إنّما هو بعد الاتيان بالأوّل و الانتهاء عن الثاني، قال اللّه تعالى: يا أيّها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عند اللّه أن تقولوا ما لا تفعلون، و قد مضى أخبار كثيرة في هذا المعنى فى شرح الفصل الثاني من فصول الخطبة المأة و الرّابعة.الترجمة:كجايند أخيار شما و صالحين شما و آزاد مردان شما و سخيان شما؟ و كجايند كسانى كه پرهيزكار بودند در كسبهاى خودشان، و دو روى مى جستند از شبه باطله در مذهبهاى خودشان؟ آيا رحلت نكردند همگى ايشان از اين دنياى پست و بى مقدار، و از اين شتاب كننده كدورت آميز واپس گذاشته نشده ايد مگر در پست و بد مردمان كه بهم نمى آيد بمذمت ايشان لبها بجهت حقير شمردن قدر ايشان، و بجهت اظهار رفعت از ذكر ايشان پس بدرستى كه ما بندگانيم خداوند تعالى را و بتحقيق كه ما بسوى او رجوع خواهيم كرد، ظاهر گرديد فساد در ميان عباد، پس نيست انكار كننده معاصى تغير دهنده عمل قبيح خود را، و نه منع كننده از قبايح باز دارنده خود از معصيت، آيا پس باين حال مى خواهيد مجاور باشيد خدا را در سراى پاكيزه او، و بشويد عزيزترين دوستان او در نزد او، چه دور است اين آرزو، فريب داده نمى شود خداى متعال از بهشت خود، و درك نمى شود خوشنودى او مگر بطاعت او، لعنت كند خدا امر بمعروف كنندگانى كه ترك كننده آن معروف باشند، و نهى كنندگان از منكر كه عمل كننده باشند بآن منكر.