وقایع روز پانزدهم شوال
۰۱ آذر ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماع۱- جنگ اُحُد سال سوم هجرت
مشركين قريش بعد از جنگ بدر ناراحت بودند و به خيال راهى شب و روز درصدد از بين بردن پيغمبر اسلام مى گشتند . به فرماندهى ابوسفيان با لشكر مهمى بيك فرسخى مدينه يعنى احد به جنگ پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم آمدند و پيغمبر با لشكر اسلام به آنجا تشريف آوردند و جنگ شروع شد . قسمتى از مشركين از كمين گاه به مسلمين از پشت هجوم آوردند .عبدالله بن عمرو بن حزام انصارى (پدر جابر) را با جماعتى كشتند . برخى از مسلمانان فرار نمودند و عده اى اطراف پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم را گرفتند . مشركين يك مرتبه رسول خدا را احاطه كرده با شمشير و تير حمله نمودند و دندان مبارك از سنگ شكست و لب زيرين مجروح گشت و سنگى به پيشانى حضرت رسيد كه خون از جبين مبارك جارى شد و شمشيرهاى متعدد به آن جناب زدند ولى حضرت نفرين نفرمود و به خدا عرض كرد الهى اين قوم را ببخش كه اينها نمى دانند.
در منتخب التواريخ ص ۵۱ آمده است که:در جنگ احد ابى وقاص بر لب و دندان نازنين پيامبر سنگى زد كه دندان رباعى آن بزرگوار از طرف زيرين شكست خطاب رسيد : يا رسول الله ياد كن على را به اين كلمات: ناد عليا مظهر العجائب تجده عونا لك فى النّوائب كلّ همّ و غمّ سينجلى بولايتك يا على يا على يا على .
عده اى از مسلمين در اين جنگ شهيد شدند و از مشركين (يا شيطان) آواز برآوردند كه محمد كشته شد مسلمين مضطرب گشته فرار كردند ولى حضرت فرمود : من رسول خدا هستم كجا فرار مى كنيد زنده ام؟على تنها مراقب پيامبر بود و از آن جناب دفاع مى كرد تا نود زخم به سر و صورت و سينه و دست و پاى على عليهالسلام رسيد . منادى از آسمان ندا كرد: لافتى الّا على لا سيف الّا ذوالفقار، خلاصه لشكر مشركين در مقابل شير خدا مقاومت نتوانستند بكنند رو به فرار نهادند و مغلوب شدند . در حالي كه على عليهالسلام ۲۱ ساله بود و در اين جنگ هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسيدند كه افضل و اعظم آنها جناب حمزه مى باشد.
۲- شهادت جناب حمزه۶۰ سالگى سال سوم هجرت
حمزه در جنگ احد در ۶۰ سالگى سال سوم هجرت به شهادت رسيد . او ملقب به سيدالشهداء شد و پس از شهادت امام حسين عليهالسلام اين لقب را به امام حسين غلیه السلام دادند.
قاتل حمزه مردى بنام وحشى (غلام جبير بود كه بعدا ايمان آورد و توبه كرد) از پشت شمشيرى يا تيرى به آن جناب زد كه به زمين افتاد و شهيد گشت و آن شقى جگر جناب حمزه را بيرون آورد و نزد هند ملعونه مادر معاويه برد او از شدت عداوت به دندان گرفت و هند جگرخوار مشهور گرديد.
پيامبر اسلام به جناب حمزه خنوط و كفن كرد. زيرا پیکر مطهر ایشان را برهنه كرده بودند و به او نماز خواند و به تمام شهداى ديگر نيز نماز خواند و در احد همه آنها را دفن نمودند.
دروسائل الشيعه فى صلوة الجنازه باب ۶ آمده است که : پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم به حمزه سيد الشهداء هفتاد تكبير گفت و امثال اين قضيه اتفاق افتاده است . مثلا على عليهالسلام به سهل بن حُنيف ۲۵ تكبير گفت يا پيامبر اسلام به فاطمه بنت اسد ۴۰ تكبير گفت يا امام صادق مى فرمايد : لمّا مات سهل جزع امير المؤمنين جزعا شديدا و صلّى عليه خمس صلوات.
زراره عن ابى جعفرعليهالسلام فى حديث انّ رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم على حمزة سبعين صلوة (اى دعاء) و كبر عليه سبعين تكبيرة.
عن الرضاعليهالسلام عن آبائه عن على قال كبّر رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم على حمزة خمس تكبيرات و كبّر على الشهداء بعد حمزة خمس تكبيرات فاصاب حمزة سبعين تكبيرة يعنى پيامبر اسلام به حمزه با ۵ تكبير نماز خواند و بعد از آن كه به شهداء نماز خواند ولى به هر يك با ۵ تكبير نماز خواند به حمزه ۷۰ تكبير اصابت كرد چون تدريجا يكجا مى گذاشتند.
عن ابى جعفرعليهالسلام قال كبّر رسول اللّه على حمزة سبعين تكبيرة و كبّر علىّ عليهالسلام عندكم على سهل بن حُنيف خمسا و عشرين تكبيرة قال كبّر خمسا و خمساكلما ادركه الناس قال يا امير المؤمنين لم ندرك الصّلوة على سهل فيضعه فيكبّر عليه خمسا حتى انتهى الى قبره خمس مرّات يعنى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به حمزه ۷۰ تكبير گفت و على عليهالسلام به سهل ۲۵ تكبير، ولى پنج پنج هر زمانى كه يكى از مردم مى رسيد مى گفت : من به سهل نماز نخواندم . حضرت سهل را به زمين مى گذاشت و با ۵ تكبير نماز مى خواند تابه نزد قبر رسيدند ۵ نماز خوانده بودند كه ۲۵ تكبير مى شود.
انّ النبى صلىاللهعليهوآلهوسلم صلّى على فاطمة بنت اسد امّ امير المؤمنين صلوة لم يصل على احد قبلها مثل تلك الصّلوة كبّر عليها اربعين فقال له عمار لم كبّرت عليها اربعين تكبيرة يا رسول اللّه قال نعم يا عمار التفت الى يمينى فنظرت الى اربعين صفا من الملائكه فكبّرت لكل صف تكبيرة، يعنى پيامبر اسلام به فاطمه بنت اسد نماز خواند و ۴۰ تكبير فرمود .عمار عرض كرد : چرا ۴۰ تكبير فرموديد اى رسول خدا ؟ حضرت فرمود : به طرف راست نگاه كردم ديدم ۴۰ صف از ملائكه است به هر صف تكبيرى گفتم.
پس از اين احاديث به دست مى آيد كه : نماز همان با ۵ تكبير است جنازه جناب حمزه در مصلّى مانده شهداى ديگر را آوردند . حضرت به آنها نماز خواند در خاتمه ديدند به حمزه ۷۰ تكبير اصابت كرده است .
در سفينة البحار ص ۵۹۶ ج ۱آمده است که :انّ رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم خصّ حمزة بسبعين تكبيرة قال ابن ميثم اى فى اربع عشرة صلوة و ذلك انّ كلّما كبّر عليه خمسا حضرت جماعة من الملائكه فصلّى بهم عليه ايضا و ذلك من خصائص حمزة رضى اللّه تعالى عنه.
۳- وفات حضرت شاهزاده عبدالعظيم حسنى علیه السلام در رى در سال۲۵۰ قمرى
امام حسن عليهالسلام از ذكور و اناث پانزده فرزند داشت يكى جناب زيد بود كه با لبابه دختر عبدالله بن عباس ازدواج كرد كه قبلا لبابه زوجه حضرت قمر منير بنى هاشم عليهالسلام بود بعد از شهيد شدن آن حضرت با زيد ازدواج نمود و دوفرزند آورد . يكى به نام حسن و دومى نفيسه حسن مكنّى به ابى محمد بود و داراى هفت پسر كه يكى به نام ابوالحسن على ملقب به شديد (سديد) و على را يك پسر به نام عبدالله خداوند اعطا كرد و عبدالله را نه پسر عنايت نمود كه يكى از آنها جناب عبدالعظيم بود.
عبدالعظيم مكنّى به ابى القاسم بن عبدالله بن على الشّديد بن حسن الامير بن يزيد بن الامام الحسن عليهالسلام معروف به شاه عبدالعظيم وارد رى شد . در حالي كه از سلطان گريخته بود و در خانه يكى از شيعيان در سردابى منزل نموده و عبادت خدا را مى كرد روزها روزه مى گرفت و شبها مشغول عبادت و گاهى مخفيانه به زيارت قبرى كه مقابل قبر شريف خودش هست مى رفت و مى فرمود : اين قبر يكى از اولاد حضرت موسى بن جعفرعليهالسلام است و اين بزرگوار سال ۲۵۰ در رى نزديك طهران وفات نمود و در مسجد شجره رى مدفون گشت و قبر شريفش مَزار و مَطاف مى باشد .
ناگفته نماند كه : بناى حرم مطهر آن حضرت يادگار مجدالملك قمى است و بنيان ايوان و رواق را شاه طهماسب بن شاه اسماعيل صفوى در سال ۹۴۴ قمرى گذاشته و ضريح نقره از آثار فتحعلى شاه قاجار در سال ۱۲۲۲ قمرى مى باشد و طلاكارى گنبد مبارك را ناصرالدين شاه قاجار كرد و آئينه بندى و نقاشى ايوان مطهر را ميرزا آقا جان نورى صدر اعظم نموده است.
حضرت عبدالعظيم از اكابر محدثين و اعاظم علماء و زهّاد و عباد و از اصحاب امام جواد و امام هادى عليهما السلام است او همان بزرگوار بود كه خدمت حضرت هادى عليهالسلام مشرف شد و عقايد خود را عرض نمود و حضرت فرمود : اى اباالقاسم قسم به ذات خدا اين عقايد دين خداست.
اين بزرگوار يك پسر به نام محمد داشت كه مردى بزرگ منزلت و زاهد و عابد بود و محمد عقبى ندارد . چنانكه در عمدة الطالب صفحه ۹۴ آمده است که:
در تنقيح المقال ممقانى جلد دوم صفحه ۱۵۷ آمده است که : وقد نصّ على زيارته الامام على بن موسى الرضاعليهالسلام قال من زار قبره و جبت له الجنّة كه بعض نسّابين آورده اشتباه است . زيرا در آن وقت يعنى در زمان امام رضاعليهالسلام جناب عبدالعظيم وفات نكرده بود . شايد راوى ابوالحسن عليهالسلام گفته و مرادش ابوالحسن ثالث يعنى امام هادى عليهالسلام است و اشتباها ابوالحسن را به على بن موسى الرضا تفسير كرده اند . يعنى امام هادى فرموده : من زار قبره وجبت له الجنّة .
ناگفته نماند فخر رازى در كتاب شجره مباركه صفحه ۶۴ مى نويسد که : اين بزرگوار را در رى شهيد كردند.
درثواب الاعمال ص ۲۲۱ آمده است که: محمد بن يحيى العطّار عمّن دخل على ابى الحسن علىّ بن محمد الهادى عليهالسلام من اهل الرّى قال دخلت على ابى الحسن العسكرى عليهالسلام فقال اين كنت؟ فقلت زرت الحسين عليهالسلام قال اما انّك لوزرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زارالحسين بن على عليهالسلام يعنى محمد بن يحيى مى گويد مردى كه به حضور امام هادى رفته بود گفت به حضور امام هادى رسيدم فرمود كجا بودى عرض كردم رفته بودم به زيارت امام حسين عليهالسلام . حضرت فرمود: آگاه باش عبدالعظيم كه نزد شماست هرگاه او را زيات كنى مثل اينكه امام حسين عليهالسلام را زيارت كردى.
درباره اين حديث بايد گفت : يا اين حكم مخصوص همان مرد بود كه شايد اعتقادى به مقام شامخ حضرت عبدالعظيم نداشت يا مرد مريض بود با خيلى زحمات به زيارت امام حسين عليهالسلام رفته بود . حضرت فرمود : اگر به زيارت اين بزرگوار بروى مثل اينكه به زيارت امام حسين رفته اى و اين در صورتى است حديث واقعا از امام باشد والا حال آن مرد گوينده (من دخل) براى ما معلوم نيست و نمى دانيم او چه كسى است راستى از امام شنيده به ما مى گويد يا نه، چون ثواب زيارت حضرت عبدالعظيم برابر ثواب زيارت سيد الشهداء بودن خيلى بعيد است.
۴- ولادت شيخ عبدالله مامقانى در سال ۱۲۹۰ قمری
شيخ العلماء و محقق رجالى و فخر الشيعه شيخ عبدالله مامقانى در سال ۱۲۹۰ قمری در ربيع الاول در نجف الاشرف متولد شد و او عالمى عالم و فقيهى كامل كه اصولى و رجالى و محدث و اديب و داراى كمالات نفسانيّه بود و در نيمه شعبان سال ۱۳۵۱ قمری در نجف الاشرف وفات يافت و درمقبره والد بزرگوارش مدفون گرديد .
ايشان قريب به هيجده كتاب كه مشهورترين آنها تنقيح المقال فى علم الرجال در سه مجلّد است نوشته كه مورد استفاده فضلا واقع شده است.
۵- جنگ بنى قَينُقاع در سال دوم هجرت
قينقاع طايفه اى از يهوديان مدينه بودند كه حضرت با آنها شرط كرده بود كه با مسلمانان جنگ نكنند و به دشمنان آنها نيز يارى نكنند ولى بنى قينقاع اين عهد را شكست و سببش اين بود كه در بازار زنى از مسلمانان بر در دكان زرگرى نشسته بود . مرد يهودى براى بردن جامه آن زن پشت او را چاك زد آن زن بى خبر برخاست و سرينش پيدا شد يهوديان بخنديدند . آن زن صيحه كشيد . مردى از مسلمانان آن يهودى را به جزاى اين كار زشت كشت . يهوديان جمع شدند و آن مرد مسلمان را كشتند . اين قضيه را پيامبر شنيد و رسولى به پيش بزرگ يهوديان فرستاد و فرمود : چرا نقض عهد كرديد ؟ از خدا بترسيد و مرا به رسالت قبول كنيد . آنها قبول نكردند و حضرت را تهديد نمودند . پيامبر پرچم اسلام را به حمزه داد و به قصد جنگ با يهوديان خارج شد . جماعت يهود چون قوت مقابله نداشتند به حصارهاى خود پناه بردند پانزده روز در محاصره لشكر اسلام ماندند . بالاخره از حصار بيرون آمدند و حكم خدا را گردن نهادند . پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود : دستهاى آنها را از پشت ببنديد عبدالله بن ابىّ در ميان مسلمانان مردى منافق بود . از حضرت درخواست نمود كه در حق ايشان احسان فرمايد و خيلى اصرار نمود و حضرت از ريختن خون آنها بگذشت ولكن فرمود : از آنجا بروند و اموال ايشان ماند.
منبع:
کتاب حوادث الایام، سید مهدی مرعشی نجفی