وقایع روز نوزدهم ذی القعده
۰۴ آذر ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماعرحلت حضرت آيت الله آقاى سيد مرتضى مرعشى نجفى سال ۱۴۱۶ قمرى
مرحوم در سال ۱۳۲۵ قمرى در نجف اشرف متولد شدند . بعد از تكميل مراحل علميّه به شهر تبرير آمدند و بعد از ازدواج مجبور به ماندن شدند . در اواخر عمر به عارضه پرستات مبتلا گرديد و به جهت كهولت سنى عمل جراحى امكان پذير نشد . بالاخره در شب دوشنبه نوزدهم ذيقعدة الحرام در شهر تبريز در خانه خود در خواب دار دنيا را وداع نمود.اين بزرگوار علاقه شديد به حضرت سيد الشهداء داشت . بعد از آمدن از نجف هر جمعه عزادارى حضرت امام حسين عليهالسلام را در منزل خود بر پا مى كرد و چنان در روضه گريه مى نمود كه مردم را مى گرياند و در وصيت نامه خانوادگى مرقوم فرموده اند که: فرش بيرونى اطاق بزرگ و صندلى با پتوها و اسباب و لوازم راجع به سيد الشهداء روحى له الفدآء و ائمه طاهرين عليهم السلام است . هر اتفاقی افتاد عزادارى ترك نشود و محفل عزاى حسينى منظرالهيّه و موجب بركت است. بعدا وارث همه اينها را به مسجدى كه عزادارى امام حسين برپا مى شد اهداء كردند . مرحوم هميشه آرزوى ديدار وطن خود نجف اشرف و زيارت قبر مولايش حضرت امير المؤمنين و آستان بوسى سالار شهيدان حسين بن على (عليهالسلام ) را داشت . متاءسفانه تا روز وفات ايشان راه عراق مسدود بود تا بدرود جهان گفت. مرحوم خيلى فقيرنواز بود . طوريكه هيچ مستحقّى را از در خانه نااميد نمى كرد و هميشه از روحانيون دلجوئى مى نمود و تاآنجا که دستش مى آمد مشكلات ايشان را حل مى كرد . حتى چند روز مانده به وفاتش حال نشستن نداشت به پسري كه پرستارش بود مقدارى پول زير تشك نشان داد و فرمود : من حال نشستن ندارم . اگر صاحب حاجتى بيايد دست خالى برنگردان .از اين پولها كمك نما، در آن دم آخر نيز به ياد مستمندان بود . خداوند اين بزرگوار را با اجداد طاهرينش محشور بدارد و لغزشهاى اين مرحوم و مادر مؤمنه ام كه سالها در عزاى امام حسين اشك ريخته به خاطر اشكهاى فاطمه زهراء از اين دو عاشق دلباخته امام حسين مورد عفو قرار دهد و مرا نيز مشمول دعاى خير ايشان بنمايد . از تاءليفات آن مرحوم شمس الضحى فى مناقب الائمه الهدى و تاءليفات غير مطبوعه نيز دارد كه موفق به چاپ نشدند . چون معظم له از خانواده بزرگ مرعشيّون مى باشد لذا به شجره مباركه سادات مرعشيّه مى پردازيم.
فخر الساجدين زين العابدين مولانا حضرت امام على بن الحسين بن على بن ابيطالب عليهالسلام از ذكور و اناث پانزده اولاد داشتند:
باقر العلوم حضرت امام محمد بن على عليهالسلام كه مادر آن حضرت دختر حضرت امام حسن مجتبى عليهالسلام بود.
عبدالله الباهر - حسن - حسين - زيد - عمر الاشرف - حسين اصغر - عبدالرحمن - سليمان - على اصغر - محمد اصغر - خديجه - فاطمه - عليّه - ام كلثوم ولى عقب آن حضرت شش پسر مانده : امام باقرعليهالسلام - عبدالله الباهر - زيد الشهيد - عمر الاشرف - حسين اصغر - على اصغر، چون نسب تمام سادات مرعشيه به جناب حسين اصغر مى رسد لذا به تشريح نسب او مى پردازيم.
چنانكه ذكر شد امام زين العابدين دو پسر به نام حسين داشت و آن كه كوچك بود حسين اصغر مى باشد.
۱- فى الارشاد للشيخ المفيد - ج ۲ ص ۱۷۰ مترجم ماهذه الفظه: كان الحسين بن على بن الحسين فاضلا و رعا و روى حديثا كثيرا عن ابيه على بن الحسين عليهالسلام و عمته فاطمة بنت الحسين عليهالسلام و اخيه ابى جعفرعليهالسلام روى احمد بن عيسى قال حدثنا ابى قال كنت ارى الحسين بن على بن الحسين عليهالسلام يدعو فكنت اقول لا يضع يده حتى يستجاب له فى الخلق جميعا یعنی حسين بن على بن الحسين عليهالسلام (حسين اصغر) فاضل و صاحب تقوى و از پدر بزرگوارش امام سجادعليهالسلام و عمه اش فاطمه دخترامام حسين عليهالسلام و از برادرش امام محمد باقرعليهالسلام حديث بسيار نقل كرده است . احمد بن عيسى از پدرش روايت می كند كه گفت حسين بن على بن الحسين عليهالسلام (حسين اصغر) را ميديدم كه دعا مى كرد من (از تقوائى كه او داشت ) با خود گفتم اين مرد دست خود را پائين نمى آورد تا اينكه دعايش درباره همه مردم مستجاب مى شود.
حرب طحان از سعيد كه ملازم حسن صالح بود روايت كند كه: گفت : نديدم كه كسى را از خدا ترسناكتر باشد. بن صالح تا اينكه به مدينه رفتم در آنجا حسين بن على بن الحسين عليهالسلام را ديدم و كسى رااز او ترسناكتر از خدا نديدم گويا داخل آتش كرده اند و بيرون آورده اند از بس كه از خدا مى ترسيد.
عين همين عبارات در كشف الغمه اربلى جلد ۲ ص ۳۳۷ مترجم نقل شده و در عمدة الطالب آمده است که: امه ام ولد اسمها ساعدة و كان عفيفا محدثا فاضلا يكنى اباعبدالله، در اخبار الزينبات ص ۱۵۴: امه ام ولد اسمها سعادة، و قيل امه فاطمة بنت الامام الحسن السبطی عليهالسلام .
شيخ طوسى (ره) در رجالش از اصحاب امام سجاد و امام باقر و امام صادق عليهالسلام شمرده و فرموده : تابعى و مدنى بود . در سن ۷۴ سالگى در سال ۱۵۷ وفات كرد و در بقيع به خاك سپرده شد و مكنى به ابى عبدالله بود.
مرحوم شيخ عباس قمى در منتهى الامال ج ۲ ص ۴۷ فرموده است که : حسين بن على بن ا لحسین عليهالسلام مردى عفيف و محدث و فاضل بوده و جماعتى از وى روايت حديث كرده اند .از جمله : عبدالله بن المبارك و محمد بن عمر واقدى شيعى، به هر حال كنيه اين بزرگوار ابوعبدالله و در سال ۱۵۷ در سن ۷۴ سالگى وفات كرد و در بقيع به خاك سپرده شد. از نسل ايشان پنج پسر باقى ماند: عبدالله - ابوالحسين على - عبيدالله اعرج - سليمان - ابومحمد حسن.
۲- ابومحمد حسن مردى محدث و نزيل مكه بود و در سال ۲۰۰ هجرى در ارض روم وفات يافت.
قاضى نورالله (ره) در مجالس المؤمنين مى نويسد که: عبدالله بن الحسن بن الحسين اصغر از اكابر ذريه سيد المرسلين و در فضل و طهارت مثابه جدّ خود امام زين العابدين عليهالسلام بود ولهذا در دست اعادى شهيد گرديد و در شوشتر مدفون است . نام شريفش عبدالله و لقب منيفش زين العابدين است و بانى اصل عمارت جناب سيد عبدالله در شوشتر مستنصر عباسى است و بعد از آن
متاءخرين سادات حسينى مرعشى شوشتر بر آن عمارت افزودند (هذا ملخصه ص ۲۱۵).
۳- عقب ابومحمد حسن تنها پسرش ابوالحسن محمد الاكبر ماند و در سال ۲۵۶ وفات كرده است.
۴- پسر محمد الاكبر ابومحمد عبدالله است . عبدالله دو پسر داشت .به نامهای : محمد سليق و على مرعش
محمد السليق لقب بذلك لسلاقة لسانه و سيفه ماءخوذ من قوله تعالى سلقوكم بالسنة حداد.
۵- ابوالحسن على المرعش: تمام سادات مرعشيه كه آل مرعش نيز گويند به اين بزرگوار منتسب مى باشد على مرعش فقيه و زاهد و محدث و اولين كسى است كه به مرعش مشهور است و به جهت علو مقام و رفعت محل او را به كبوتر سفيدى كه در هوا دور ميزند و سير مى كند و مرعش گويند تشبيه كرده اند يا اينكه مرتعش بود و يا اينكه شهريست در جنوب تركيه در حدود سوريه و در ۱۵۴ كيلومترى شمال غرب حلب در دامنه كوه آخور كه اين بزرگوار در آنجا وفات يافته و مدفون است و به على مرعشى شهرت يافته است .
علامه عبيدلى نسابه در ص ۹۶ رساله اسديه مى نويسد كه : ازنسل على مرعش پنج پسر مى باشد به نامهای: ابوالحسن ابراهيم - ابوالقاسم احمد - ابوالقاسم حمزة - ابوالقاسم حسين - ابومحمد حسن.
۶- ابومحمد حسن بن على مرعش فقيه و راوى حديث بود.
۷- پسر ابومحمد حسن، على مرعشى مى باشد كه كنيه اش ابوالحسن و نقيب در طبرستان بود.
۸- پسر على، ابوهاشم مرعشى صاحب كتب فقهيه و حديث بود.
۹- پسر ابوهاشم، ابوعبدالله محمد مرعشى است كه فقيه و محدث و نسابه بود.
۱۰- پسر ابوعبدالله: عبدالله مرعشى مى باشد که فقيه و مردى كريم و نقيب بود.
۱۱- پسر عبدالله: سيد كمال الدين صادق مرعشى است كه در سال ۷۴۰ قمرى وفات كرده و از فقهاى طبرستان بود.
۱۲- پسر سيد كمال الدين: سلطان سيد قوام الدين مرعشى مشهور به مير بزرگ است كه فقيه و حكيم و زاهد و پادشاه طبرستان و مؤ سس دولت مرعشيه در طبرستان بود لذا مختصرى به تاريخ وى و اولادش مى پردازيم:
طبرستان در تواريخ باستانى سرزمينى كه بين گرگان و گيلان در كنار درياى خزر قرار گرفته به نامهاى طبرستان و مازندران و احيانا رويان خوانده شده است.
قاضى نورالله مرحوم در مجالس المؤمنين ص ۴۲ نوشته است که:چون در ميان اهالى آن ديار حرب و قتال بسيار واقع شد و اكثر اسلحه ايشان بلكه همه تبر بود و صغير و كبير و فقير و غنى همه تبر در دست داشتند از جهت كثرت تبر در آن ديار او را تبرستان نام كردند و از روى تعريب تا را به طا بدل نموده و طبرستان گفتند.
در مقدمه تاريخ طبرستان سيد ظهير الدين مرعشى آمده است كه: به زبان بومى مردم مازندران طبر به معنى كوه است . پس طبرستان يعنى ناحيه كوهستانى، طبرستان يا مازندران از شهرهاى سارى و گرگان و آمل و غيرها تشكيل يافته و مركز آنها سارى است.
سارى فرخان بزرگ را پسرى بود سارويه نام كه آن شهر را به نام پسرش بنا كرد.
گرگان از مستحدثات گرگين ميلاد است كه از كيخسرو درخواست كرد آن شهر را بنانمود.
آ مل فيروز پادشاه به درخواست زوجه اش بنا نهاد .چون نام آن زن آمله بود شهر را آمل (تو را مبارك باد) موسوم كردند.
سلطان سيد قوام الدين بن سيد كمال مشهور به مير بزرگ مرعشى : سيد در يك خانواده متدين و صالح در دابو از دهستانهاى آمل كه در شمال خاورى آن واقع است متولد شد و بعد از تحصيل علوم دينيه، به زيارت امام رئوف حضرت على بن موسى الرضاعليهالسلام مشرف شد و در اين سفر دست ارادت به دامن عارف سيد عزالدين سوغندى زده به رياضت نفسانى مشغول گرديد و چهل روز پيش او بماند و اجازه خواسته متوجه وطن شد .ز بعد از مراجعت با مايل گشت چهل روز ديگر نزد سوغندى رود و به رياضت مشغول شود متوجه شهر مقدس مشهد شد و چهل روزى بماند و معاودت كرد در آن زمان مردم مازندران به عصيان و فسق و فجور مشغول بودند و كيا افراسياب چلاوى (چلابى) سپهسالار ملك فخر الدوله حسن بود فخر الدوله را كشت و حكومت آمل را به دست گرفت و مردم مازندران با كيا افراسياب باين سبب مخالف بودند و كياافراسياب غدار دست انابه و توبه به دامن سيد قوام الدين مرعشى زد تا اهل شرع او را به سبب قتل فخر الدوله ايراد نگيرند شايد حكومت در دست او مستقر گردد و در نزد سيد توبه نمود و به حكم ظاهر سيد او را در مقام توبه ديد . سر او را با دست خود بتراشيد و كلاه درويشانه بر سر او نهاد و به مريدى قبول كرد . مردم مازندران چون ديدند حاكم ايشان دست ارادت و مريدى به دامن سيد زده فوج فوج نزد سيد مى رفتند و توبه مى كردند و از فسق و فجور دست مى كشيدند سيد رامقتداى خود مى دانستند .بعد از مدتى كيا افراسياب ديد مردم به سيد رجوع كرده و درويش شده و معتقد آن گشتند . با فقهاى آمل مشورت كرد . همه گفتند: از ارادت سيد بوى ديگرى مى آيد . او را به ديوان طلب كن تا بحث كرده و اثبات كنيم آنچه مى گويد بدعت است و از درويشى منع كنيم واگر قبول نكرد حبس شود . بعد از مصاحبه سيد را نتوانستند مجاب كنند . فقط گفتند : ذكر جلى گفتن نامشروع است كياافراسياب با اين بهانه سيد را حبس كرد و به فقها گفت : هر چه شرعا مى توان كرد به سيد بكنيد . سيد را به بازار آمل آوردند و عمامه اش را از سر برداشتند و اذيت ها كردند . كياافراسياب از لباس درويشى بيرون آمد ومشغول خمر و فسق شد . اتفاقا همان شب كه سيد را حبس بردند يكى از پسران كياافراسياب قولنج گرفت و مرد، مردم اين را از كرامات سيد شمرده به زندان حمله بردند و سيد را خلاص كرده به وطن خود آوردند . كياافراسياب در مجلس شراب گوشت خوك كباب كرد و خورد و به سب اهل زهد پرداخت به مريدان سيد اذيت ها كرد.كياافراسياب هشت پسر داشت که سه نفر از آنها مرده بودند و پنج نفر مى ماند . با فرزندان خود درباره سيد مشورت كرد كه هر دم مريد او زياد مى شود چه بايد كرد فرزندان به دفع سيد اشاره كردند و او شخصى را به طلب سيد قوام الدين فرستاد . مريدان سيد گفتند : صلاح نيست به ديوان او برويد كه افراسياب خيالى در سر دارد.افراسياب ديد سيد به ديوان نمى آيد . لشكر جمع كرده با فرزندان خود (مگر اسكندر فرزند كوچك را در خانه گذاشت) به دابو آمد . به خيال اينكه سيد را از بين ببرد . سيد از اين حال باخبر شد . چهارده فرزند داشت كه در اين موقع چهار نفر به حد بلوغ رسيده بودند و شيران ميدان جنگ و بسيار شجاع بودند به نامهاى: سيد عبدالله - سيد كمال الدين - سيد رضى الدين - سيد فخر الدين . فرزندان و مريدان سيد در مقابل لشكر افراسياب ايستادند . او مبارز خواست . مريدان سيد تكان نخوردند تا تيراندازى از طرف لشكر افراسياب شروع شد . مريدان و فرزندان سيد دست در قبضه كمال زده به يك حمله چنان تير باران كردند كه سواران ايشان را پاى در گل بماند و اول تير بر سينه افراسياب خورد و هلاك شد . فرزندانش هم مقتول گشتند . لشكر او فرار نمودند و مريدان سيد آنها را تا شهر آمل تعقيب كردند و جماعتى از طرفداران افراسياب پسر كوچك او اسكندر را برداشته و گريختند.سادات و مريدان سيد با شادى و صلوات و تكبير گويان به شهر آمل آمدند و در سال ۷۶۰ ق به بركت اين بزرگوار يعنى سيد قوام الدين مرعشى تشيع مذهب رسمى طبرستان شد . سيد به فرزندان خود گفت : من هرگز طلب دنيا نكرده ام و مقصود من رضاى پروردگار بود . به جز عزلت و گوشه نشينى چيزى اختيار نخواهم كرد و شما را مادامي كه بر طريق مستقيم سلوك كنيد در اوقات نماز دعاى خير خواهم كرد. فرزندان گفتند : مريدان به متابعت شما منزوى مى شوند و دودمان سيادت بدون يارى علما و زهاد ثمره اى نخواهد داشت . انتظار اين است كه نظر عنايت از اين فرزندان كم نكنيد . سيد قبول كرد كه به كلى منزوى نشود تا مريدان در صحنه باشند.سيد عبدالله مرعشى فرزند بزرگ سيد حكومت را قبول نكرد و گوشه عبادت را انتخاب نمود و گفت خوبست كه رياست در دست سيد كمال الدين مرعشى باشد همه قبول كردند و سيد عبدالله را دشمنان در خانه عزلت کشتند رحمة الله عليه.
۱۳- سلطان سيد كمال الدين بن سيد قوام الدين در حديث و فقه و اصول و عرفان و معقول و تجويد و رياضيات بهره وافى داشت و شعر خوب مى گفت و به محزون تخلص داشت . از تاءليفات او : بغية الفقيه در فقه - دليل الحيران درسير و سلوك - زادالقراء در تجويد - منية الحكيم درحكمت - هداية الاديب در علوم بلاغت (از پسران سيد كمال الدين يكى سيد نصير الدين است كه مورخ مشهور و فاضل و كتابى در انساب سادات مرعشيه نوشته و پسرش سيد ظهير الدين نيز مردى فاضل و مورخ مشهور بود و از تاءليفاتش: تاريخ طبرستان - تاريخ گيلان و ديلمستان مى باشد و در حدود سال ۹۰۰ قمرى وفات نموده است).سيد كمال الدين مذكور شرط نمود بايد از صلاح ديد من منحرف نشويد بهتر است رئيس سيد رضى الدين باشد و اگر سارى را فتح كنيم حكومت آنجا در دست من قرار گيرد.حاكم سارى كيافخرالدين جلال لشكر آراسته به دفع سيد كمال الدين آمد . سيد با مريدان و فرزندان خود با او مقابله نموده منهدم كردند و حكومت سارى در دست سيد كمال الدين مستقر گرديد، مردم مازندران گروه گروه مى آمدند و به سيد كمال الدين بيعت مى كردند سپس كاملا مازندران به تصرف سادات مرعشيه درآمد فسق و فجور و جور با عدل و انصاف شسته شد در محرم سال ۷۸۱ قمرى سيد قوام الدين مرعشى بزرگ خاندان مريض شد و پسرش سيد كمال الدين را وصى خود قرار داد و به عفت و تقوى توصيه نمود و فرمود روح من از شما موقعى شاد خواهد شد که از جاده شريعت تجاوز نكنيد و با مردم به عدل و انصاف رفتار كنيد و بعد از اتمام وصيت دعوت حق را لبيك گفت . خواستند او را در حجره خود در محل بار فروش ده دفن كنند سيد رضى الدين مانع شد و به شهر آمل آورده دفن كردند و بر بالاى مرقد مباركش قبه عالى بنا نمودند.امير تيمور در سال ۷۶۵ قمرى در ماوراء النهر خروج كرد آنجا را به تصرف خود درآورد و در سال ۷۸۰ قمرى هرات را فتح كرد و در خاطر داشت طبرستان را هم تسخير كند . سيد كمال الدين فرزند خود سيد غياث الدين را با تحف و هدايا به نزد امير تيمور فرستاد و اوقبول نكرد . بار ديگر فرستاد بلكه دست از ايشان بردارد و خونريزى نشود باز قبول نكرد و غياث الدين را حبس نمود لشكر امير تيمور مثل دريا به طرف طبرستان سرازير شدند.سيد كمال الدين و لشكرش در مقابل ايستاده جنگ عظيمى رخ داد . بسيار از لشكر امير تيمور كشته شدند ولى چون لشكر سيد كم بود مقاومت نتوانست بكند . بالاخره چند مرتبه جنگ عظيمى درافتاد تا لشكر سيد در سال ۷۹۵ قمرى مغلوب گشت . امير تيمور بعد از رسيدن به سارى امر كرد سادات را سوار در كشتيها كرده به ماوراء النهر تبعيد نمود و مدت ۱۵ سال در آنجا ماندند و حكومت سارى را به اسكندر شيخى (چون پدرش مدتى مريدى سيد قوام الدين را قبول كرده بود به اين مناسبت شيخى گويند) پسر كياافراسياب داد . اسكندر به انتقام پدر امر كرد گنبد مبارك سيد قوام الدين را در آمل بابيل و كلنگ در ۷۹۶ قمرى خراب كردند و مردم از اين جهت از اسكندر متنفر بودند ولى نمى توانستند اظهار كنند و در سال ۸۰۷ قمرى امير تيمور وفات يافت.سادات مرعشيه به وطن خود مراجعت نمودند ولى سيد كمال الدين بن سيد قوام الدين در سال ۸۰۱ قمرى در كاشغر ماوراء النهر وفات كرده و در آنجا دفن شده بود و بعدا پسرانش كه به مازندران آمدند چند نفر رفته و بدن مبارك سيد را از زير خاك بيرون آورده به مازندران وارد و در سارى دفن كردند و عمارتى مرغوب بالاى قبرش ساختند و سيد رضى هم در سارى وفات نمود.ميرزا شاهرخ پسر امير تيمور در حق سادات مرعشيه عنايت كرد و دستور داد كه سارى و آمل به آنها داده شود و سيد على پسر سيد كمال الدين به سارى رفت.
۱۴- سلطان سيد على بن كمال الدين بن قوام الدين مرعشى مردى فاضل و مورخ بود و در سال ۸۰۹ قمرى به تخت نشست و بعد از مغلوب كردن سيد على آملى به آمل آمد و گنبد مبارك سيد قوام الدين را كه به دستور اسكندر پسر كياافراسياب خراب كرده بودند بنياد نمود و در سال ۸۲۰ قمرى سيد على مرعشى در سارى وفات كرد و نزد والد محترمش سيد كمال الدين به خاك سپرده شد.
۱۵- سلطان سيد مرتضى بن سيد على مرعشى : سيد مرتضى در سال ۸۲۰ قمرى به موجب وصيت پدر به جاى او نشست. او سيدى فاضل و اديب و به انواع كمالات آراسته بود و به سخا و عطا و خوان گسترى بين الاقرار امتياز داشت و با مردم به عدل رفتار مى كرد . در سال ۸۳۷ قمرى در چهارم صفر وفات كرد . به اتفاق اهل مازندران در همان سال فرزند او سيد محمد را لايق سلطنت دانستند.
۱۶- سلطان سيد محمد بن سيد مرتضى مرعشى: سيد مرتضى تنها يك پسر به نام محمد داشت كه مردى فقيه و مفسر و مورخ بود در ۱۷ ربيع الاول روز سه شنبه سال ۸۳۷ قمرى جلوس نمود و به دستور پدر خود بنياد عدل و داد نهاد و با مردم به محبت رفتار كرد و آمل را به فرزند خود سيد عبدالكريم داد و خود در سارى سلطنت نمود در سال ۸۵۶ قمرى وفات كرد. سيد محمد پنج پسر داشت: سيد عبدالرحيم - سيد عبدالرزاق - سيد قوام الدين - سيد كمال الدين - سيد عبدالكريم.
۱۷- سلطان سيد عبدالكريم اول بن سيد محمد مرعشى: سيد عبدالكريم زمام امور را بعد از پدر به دست گرفت و در سال ۸۶۵ قمرى در پنجم ربيع الاخر روز چهارشنبه وفات كرد بعد از آن سيد عبدالله به جاى پدر نشست.
۱۸- سلطان سيد عبدالله بن سيد عبدالكريم مرعشى: در پنجم ربيع الاول سال ۸۷۲ قمرى سيد زين العابدين بن محمد بن مرتضى او را درحمام به قتل رسانيد و در سارى به حكومت نشست . سپس سيد عبدالكريم ثانى پسر سيد عبدالله بر تخت سلطنت جلوس كرد.
۱۹- سلطان سيد عبدالكريم (ثانى) بن سيد عبدالله مرعشى: ميرزين العابدين مذكور پس از غلبه باز به حكومت سارى رسيد و بعد از كشته شدن سيد زين العابدين با طعام مسموم و فوت شمس الدين برادر او و كشته شدن سيد كمال الدين خان پسر شمس الدين به دست آقا رستم و بعد از وفات مير عليخان باز سلطنت مازندران به دست سيد عبدالكريم ثانى رسيد . او از سال ۸۸۰ قمرى تاسال ۹۳۲ حكومت مى كرد و در اين سال وفات نمود و سيد عبدالكريم ثانى ۴ پسر داشت: سلطان محمود - ميرشاهى - ميرتيمور - سيد محمد خان.
۲۰- سيد محمد خان بن سيد عبدالكريم ثانى: در آثار الشيعه جزء سوم ص ۵۴ مى نويسد که : از سال ۹۳۲ قمرى تا ۹۳۹ سيد شاهى پسر ديگر سيد عبدالكريم ثانى سلطنت كرد (ناگفته نماند كه سلطان محمود پسر بزرگ سيد عبدالكريم را بعد از وفات پدر به تخت نشاندند و جمعى ديگر ميرشاهى را به مسند سلطنت رساندند و از جميع امراء بيعت گرفتند كه او وليعهد است سلطان محمود چون قضيه را اين طور ديد به ولايت نور رفت و درتمهيد لشكر بود تا به مازندران بيايد كه بعد از اندك مدت به سراى باقى شتافت و حكومت بى منازعه و در ميرشاهى قرار گرفت) و از سال ۹۵۳ قمرى تا ۹۶۶ سيد عبدالله ثانى پسر سلطان محمود بن عبدالكريم ثانى سلطنت كرد.(متذكر مى شويم كه در جلد اول تاريخ عالم آراى عباسى ص ۱۲۸ و تاريخ خاندان مرعشى ص ۱۳۴ مى نويسد که: والده شاه عباس اول يعنى عيال شاه خدابنده ثانى صفوى فخرالنساء بيگم دختر سيد عبدالله (ثانى) بن سلطان محمودبن عبدالكريم ثانى مى باشد) و از سال ۹۶۶ قمرى تا ۹۸۹ سيد مراد پسر ميرشاهى بن عبدالكريم ثانى سلطنت نموده و در اين سال صفويه به طبرستان و مازندران مالك شدند و حكومت مرعشيه منقرض شد . مؤلف می گويد که : اين تاريخ با سلطنت شاه محمد خدابنده ثانى پسر شاه طهماسب اول موافق است كه از سال ۹۸۵ تا ۹۹۶ سلطنت كرد ولى آنچه از تاريخ خاندان مرعشى به دسته مى آيد اينست:حكومت مرعشيه در سال ۱۰۰۳ قمرى يعنى با سلطنت سلطان مراد خان ثانى پسر ميرزا محمد خان (ميرزا خان) بن سلطان مراد بن ميرشاهى به پايان رسيد و اين سال موافق با سالهاى سلطنت شاه عباس اول معروف به كبير مى باشد كه از سال ۹۹۶ قمرى تا سال ۱۰۳۸ حكومت كرده است. چنانكه نوشتيم تا سيد محمد مرعشى ۸ پشت از اجداد مؤلف تا سال ۹۳۲ سلطان بودند ولى بعد از اين تاريخ از ساير اولاد سيد عبدالكريم ثانى سلطنت كردند.
۲۱- پسر سيد محمد خان مرعشى سيد ابوالمجد مرعشى است .علامه عبيدلى در رساله اسديه مى نويسد که : سيد ابوالمجد مردى افضل و نسابه و نقيب بود و در سال ۱۰۲۰ قمرى در دست طايف اكراد شافعيه به جهت مناظره بين او و علماى آنها و غلبه سيد ابوالمجد بر آنها به درجه شهادت رسيد و اين مرد شاعر و متخلص به مغفور بود و مؤلف كتاب مبسوط و مشجرات در انساب است.
۲۲- سيد محمد خان (ثانى) پسر سيد ابوالمجد مرعشى فقيه و مفسر و شاعر و متخلص به مظلوم بود و علامه عبيدلى مى نويسد که: ابوالمجد داراى اولادى است. از جمله : سيد علامه فقيه و حافظ و مفسر سيد محمد مرعشى است در سال ۱۰۳۴ وفات كرد.
۲۳- سيد علاء الدين پسر سيد محمد خان ثانى مرعشى فقيه و نسابه و صاحب تصانيف است .از جمله : كفاية الحكيم فى الفلسفه - المصباح در فقه - النبراس در منطق و در سال ۱۰۶۴ قمرى وفات كرد.
۲۴- سيد جمال الدين پسر سيد علاء الدين فقيه و محدث و اديب و نسابه و شاعر و صاحب تصانيف است . از جمله : حاشيه بر شرح مختصر و حاشيه بر حكمة الاشراق و حاشيه بر اصول كافى و در سال ۱۰۸۱ قمرى وفات كرد.
۲۵- سيد نصير الدين پسر سيد جمال الدين مرعشى فقيه و مفسر و نسابه و شاعر و متخلص به هدايت بود.
۲۶- سيد قوام الدين پسر سيد نصيرالدين مرعشى زاهد و صاحب كرامات و نسابه و مصنف كتاب نفى الريب عن نشاة الغيب است و در سال ۱۱۵۰ وفات كرد و مورخ و شاعر و متخلص به شيوا بود.
۲۷- سيد شمس الدين پسر سيد قوام الدين مرعشى فقيه و زاهد و نسابه بود و در سال ۱۲۰۰ قمرى وفات كرد.
۲۸- سيد محمد ابراهيم پسر سيد شمس الدين مرعشى فقيه و نسابه و زاهد بود و در سال ۱۲۴۰ قمرى وفات كرده و ايشان داراى چهار پسر مى باشند: سيد عبدالله - سيد ابوالقاسم - سيد صالح - سيد محمد فلكى.
۲۹- سيد محمد فلكى پسر سيد محمد ابراهيم تاجر تبريزى مرعشى معروف به منجم، فقيه و محدث و اصولى و مفسر و رياضى دان و در سال ۱۲۶۴ قمرى وفات كرد داراى سه پسر بودند: سيد حسن - سيد حسين - سيد على.
۳۰- سيد على بن سيد محمد مرعشى : حجة الاسلام آيت الله حاج سيد على مرعشى ملقب به شرف الدين و معروف به سيد الحكما و سيد الاطبا از علماى طراز اول آذربايجان و از شاگردان مرحوم صاحب جواهر و شيخ مرتضى انصارى و غيرهما بودند . معظم له بعد از تكميل فقه و اصول و ديگر علوم دينيه و تحصيل اجازه اجتهاد از اساتيد بزرگ خود به تبريز مراجعت نموده و به جهت پيش آمدهائى به تحصيل طب تصميم گرفت و در حدود پانزده سال در اصفهان و غيرها به تكميل علم طب مشغول شد ومدتى در سبزوار در حوزه درس فيلسوف به نام مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى بود و فنون فلسفه را نيز به دست آورده به تبريز مراجعت نمود و مشغول طبابت گرديد و در سال ۱۳۱۶ قمرى در صدو چهارده سالگى وفات نمود . جنازه مباركش را به نجف اشرف نقل و در نزد قبور خاندان سادات مرعشيه در وادى السلام دفن كردند . از مؤلفات آن مرحوم ۲۸ تاءليف نوشته اند . از جمله : كتاب قانون العلاج - حاشيه برمتاجر شيخ انصارى - حاشيه بر جواهر الكلام - حاشيه بر قانون شيخ الرئيس - تاريخ تبريز - رساله رمل - حاشيه شرح منظومه سبزوارى و غيرها . اين بزرگوار با قوه اختراعيه عجيبى كه داشت با اصول شيميائى زنبور عسل درست مى كرد و در مرحله اول سفيد رنگ و بى حس و بى حركت بود و بعدا در اثر تابش آفتاب حس و حركت در آن به وجود مى آمد و به رنگ زنبور عسل معمولى درمى آمد و نيز به مجرداين كه شنيد دندان مصنوعى اختراع شده بدون اينكه آنرا ديده و يا كيفيت عمل آن را شنيده باشد يك دندان مصنوعى برای معين الملك حاكم وقت تبريز ساخت كه خود دندانها از استخوان فيل بود و نسبت به دندانهاى اروپائى مزايائى داشت كه در محل خود مسطور است.ايشان در تبريز آذربايجان شرقى در محله راسته كوچه و كوئى كه بعدا به نام ايشان يعنى كوى سيد على خان حكيم مشهور بود اقامت داشتند و پهلوى كوى مسجدى ساختند كه به مسجد سيد على خان حكيم شهرت يافت . پس از مرور زمان يكى از تجار تبريز معروف به اپيكچى آن مسجد را تعمير نمود و به نام مسجد ايپكچى مشهور گرديد ولى در سال ۱۴۰۰ قمرى به جهت خيابان كشى آن كوى از بين رفت و باب بزرگى به مدرسه طالبيه از آن كوچه باز كردند اما مسجد در وسط خيابانى كه تا سال ۱۴۰۹ تمام نشده بود همچنين باقى مى ماند ولى بعدا خيابان كشى نمودند و مسجد نيز از بين رفت.معظم له هفت پسر داشتند .به نامهای : سيد جعفر فخر الحكماء - سيد اسماعيل - سيد محمد معروف به معظم السادات - سيد محمد ابراهيم - سيد عبدالستار - سيد عبدالغفار - سيد محمود.
۳۱- آية الله سيد محمود بن سيد على مرعشى نجفى معظم له ملقب به شمس الدين و در نجف اشرف ساكن بودند . در سال ۱۳۳۸ قمرى وفات نموده و در وادى السلام نزد قبور سادات مرعشيه به خاك سپرده شد . ايشان صاحب تاءليفات بودند .از جمله : كتاب مشجرات العلويين الكرام و هادم اللذات و غيرها و حواشى بر چند كتاب زده اند: حاشيه بر شرح لمعه حاشيه بر معالم و بر متاجر و فرائد و از علم نسب حظ وافر داشتند .آن مرحوم داراى دو پسر بود .به نامهای : آقاى سيد شهاب الدين و آقاى سيد مرتضى مرعشى . آيت الله العظمى آقاى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى در سال ۱۳۱۵ قمرى متولد شده و بعد از تكميل مراحل علميه در نجف اشرف به تبريز آمد و پس از مكث كوتاهى به قم رفتند و ساكن قم يكى از مراجع تقليد شدند، از آثار ايشان: رساله عمليه و تاءسيس كتابخانه بزرگ در قم (خيابان ارم) و تاءسيس و تجديد چند مدرسه دينيه (در قم) و تاءسيس حسينيه در جنب منزل (در قم) و كتب غير مطبوعه.ايشان داراى چهار پسر مى باشد: آقاى دكتر سيد محمود مرعشى - آقاى سيد جواد مرعشى - آقاى سيد كاظم مرعشى آقاى امير حسين مرعشى.
۳۲- آيت الله آقاى سيد مرتضى مرعشى نجفى كه در سال ۱۳۲۵ قمرى در نجف اشرف متولد و بعد از تكميل مراتب علميه به تبريز آمده و به تدريس مشغول و در دو مسجد صادقيه و راسته كوچه اقامت داشتند و مديريت مدرسه صادقيه به عهده ايشان بود.از آثار معظم له: تاءليف كتاب شمس الضحى فى مناقب الائمه الهدى و كتب ديگر غير مطبوعه و تجديد بناء مدرسه صادقيه و تعمير حوضخانه زير نظر ايشان و احداث كتابخانه در آن مدرسه سال ۱۳۹۹ قمرى می باشد.
مدرسه صادقيه: در راسته كهنه معروف به بازار صادقيه مى باشد كه داراى اطاقهاى ضربى آجرى بود و بانى آن ميرزا صادق از اهل اشتهارد در ده فرسخى جنوب غربى تهران كه در زمان شاه عباس دوم و شاه سليمان از مستوفيان به شمار مى رفت و تاريخ بناى آن عبارتند از : خيردارين يعنى ۱۰۷۵ قمرى و پسرش ميرزا طاهر نيز وزير آذربايجان بود.
نائب السلطنة عباس ميرزا بازار صادقيه را كه رو به خرابى مى رفت از متولى آن سالى به سيصد تومان تا سى سال اجاره كرد و تعمير نمود . هر سال آن وجه اجاره به طلاب مي رسيد . بعد از تمام شدن مدت اجاره متوليان تا سال ۱۳۰۵ قمرى مدرسه را به دست گرفتند . در اين سال از طرف اداره اوقاف تعمير گرديد و تا سال ۱۳۲۰ قمرى اعانه مى شد و اداره معارف اداره مى كرد و بعد به شكل ساير مدارس علوم دينيّه درآمد و اخيرا باز رو به خرابى گذاشته بود كه ازثلث مرحوم حاجى كاظم آقا، خوئى طرف غربى و آقاى دستمالچى طرف شرقى و نصف سمت شمالى را آقاى حاجى اسماعيل امى صادقيه تجديد بنا كردند و نصف ديگر طرف شمالى را از ثلث مرحوم حاجى مصطفى ملكى تعمير نمودند.بعد از چند سال حياطى در همان كوچه خريدند و به مدرسه ملحق نمودند و زير نظر امام جمعه وقت مدرسه را از نوع بنا كردند و مدرسه زنانه الزهرا تاءسيس شد ولى مسجد همانطور به حالت قديمى باقيمانده است.آيت الله سيد مرتضى مرعشى داراى چهار پسر بود.به نامهای:
۱- حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاى سيد محمد تقى مرعشى نجفى ملقب به شمس الدين كه صاحب تاءليفات نفيسه و ساكن قم مى باشد . ايشان داراى يك پسر است به نام آقاى دكتر سيد عليرضا مرعشى۲- آقاى سيد محمد مرعشى صاحب يك پسر به نام آقاى سيد امير رضا مرعشى است.۳- آقاى سيد حسين مرعشى.۴- سيد مهدى مرعشى مؤلف كتاب.
شجره سلسله سادات مرعشيّه مرند
آية الله سيد على حكيم مرعشى که معروف به سيد الاطباء و سيد الحكماء تبريزى بود. چنانكه ذكر شد هفت پسر داشت . سه پسر ايشان در مرند زندگى مى كردند . به نامهاى:
۱- جناب آقاى سيد محمد معروف به معظم السادات ساكن مرند . ايشان دو فرزند ذكور دارند . به نامهاى: آقاى سيد محسن تاجر مرعشى و حاجى سيد على علوى مرعشى.
۲- جناب آقاى سيد عبدالستار ساكن مرند. ایشان دو پسر داشت . به نامهاى: آقاى سيد محمد على مرعشى و آقاى سيد حسين سيدى ساكن مرند.
آقاى سيد محمد على مرعشى چهار پسر دارد . به نامهاى: آقاى يوسف - آقاى احمد - آقاى يعقوب - آقاى اسماعيل.
آقاى سيد حسين سيدى سه پسر دارد: آقاى يحيى سيدى - آقاى ستار سيدى - آقاى ابوالفضل سيدى.
آقاى ستار سيدى دو پسر دارد: سيد ابراهيم سيدى - سيد على سيدى.
آقاى يحيى سيدى يك پسر دارد: به نام : سيد مهدى سيّدى.
۳- جناب آقاى سيد عبدالغفار مرعشى دو پسر داشت. به نامهای : آقاى سيد حسين حسينى ساكن مرند - و سيد حسن شهيديون ساكن مرند.
آقاى سيد حسين حسينى سه پسر دارد. به نامهای : آقاى سيد ابراهيم اصفياء - آقاى سيد محمد اصفياء - آقاى سيد على اصفياء.
آقاى سيد حسن شهيديون پنج فرزند ذكور دارد. به نامهای : آقاى سيد يعقوب - آقاى سيد يونس - آقاى سيد يوسف - آقاى سيد جواد - آقاى سيد غفار شهيديون.
آقاى سيد جواد داراى سه پسر است .به نامهای: آقاى سعيد - آقاى صالح - آقاى سجاد شهيديّون.
آقاى سيد يونس داراى يك پسر است .به نام : آقاى سيد مصطفى شهيديّون.
آقاى سيد يوسف داراى دو پسراست .به نامهای: آقاى سيد اسماعيل - آقاى سيد مهدى شهيديون.
آقاى سيد غفار چهار فرزند ذكور دارد: آقاى سيد جمال - آقاى سيد على - آقاى سيد جلال - آقاى سيد كمال شهيديون.