أَيُّهَا الْمَخْلُوقُ السَّوِيُّ وَ الْمُنْشَأُ الْمَرْعِيُّ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ وَ مُضَاعَفَاتِ الْأَسْتَارِ، بُدِئْتَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ وَ وُضِعْتَ فِي قَرارٍ مَكِينٍ إِلى قَدَرٍ مَعْلُومٍ وَ أَجَلٍ مَقْسُومٍ، تَمُورُ فِي بَطْنِ أُمِّكَ جَنِيناً، لَا تُحِيرُ دُعَاءً وَ لَا تَسْمَعُ نِدَاءً، ثُمَّ أُخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّكَ إِلَى دَارٍ لَمْ تَشْهَدْهَا وَ لَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنَافِعِهَا. فَمَنْ هَدَاكَ لِاجْتِرَارِ الْغِذَاءِ مِنْ ثَدْيِ أُمِّكَ وَ عَرَّفَكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ مَوَاضِعَ طَلَبِكَ وَ إِرَادَتِكَ؟ هَيْهَاتَ، إِنَّ مَنْ يَعْجِزُ عَنْ صِفَاتِ ذِي الْهَيْئَةِ وَ الْأَدَوَاتِT فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ وَ مِنْ تَنَاوُلِهِ بِحُدُودِ الْمَخْلُوقِينَ أَبْعَد.
السَّوِىّ: مستوى الخلقة، كامل و بدون عيب و نقص.الْمُنْشَأ: آفريده شده.الْمَرْعِىّ: محفوظ، حفاظت شده.السُلَالَة: آنچه از چيزى كشيده مى شود، عصاره، چكيده.قَرَارَ مَكِين: منظور محل جنين در رحم است.تَمُورُ: حركت مى كنى.لَا تُحِيرُ: پاسخ نمى دهى.
مُنشَأ: ايجاد شدهمَرعِى: رعايت و حفظ شدهبُدِئتَ: شروع شده اىمِن سُلالَة من طين: از فشرده گللا تُحِير: قدرت جواب و رد سؤال ندارىإجتِرار: كشيدن و در دهان بر گرداندن، مكيدنثَدى: پستان
اى انسان آفريده شده در حد اعتدال. اى آنكه در تاريكيهاى رحمها و در پرده هاى تو بر تو نگهداريت كرده اند. آفرينشت از گل خالص آغاز شد و در قرارگاهى مطمئن جايت دادند. تا زمانى معلوم و تا مدتى كه بهره توست. در شكم مادر خود مى جنبيدى و به دعوت كس پاسخ نمى گفتى و آواز كسى شنيدن نتوانستى. سپس، تو را از قرارگاهت بيرون راندند. به سرايى آمدى كه هرگز آن را نديده بودى و راه رسيدن به منافع آن را نمى شناختى.پس چه كسى تو را به كشيدن غذا از پستان مادر راه نمود و به تو آموخت كه نيازها و خواستهايت را از كجا طلب كنى? هيهات آنكه، در شناخت صفات كسى كه اندام و اعضا دارد، ناتوان است، از شناخت صفات آفريدگارش ناتوانتر است. و هر چه او را به صفات مخلوقاتش محدود كند، از شناخت او دورتر گرديده است.
اى آفريده شده بر اساس اعتدال، اى به وجود آمده مراعات شده در تاريكى هاى ارحام، و پرده هاى بسيار، تو از عصاره گل آغاز شدى، و تا مدتى معلوم و زمانى معين در جايگاهى آرام نهاده شدى. در حالى كه جنين بودى در شكم مادر جنبش داشتى، نه سخنى را مى توانستى بگويى، و نه صدايى را مى شنيدى. آن گاه از قرارگاهت به سرايى آورده شدى كه آن را نديده بودى، و راههاى سودش را نمى شناختى.چه كسى تو را در كشيدن غذا از سينه مادرت هدايت كرد و چه كسى تو را به هنگام نياز به آنچه نيازمند و طالب آن بودى آشنا نمود? هيهات آن كه از توصيف موجودى كه دارنده شكل و اعضاء و اندام است ناتوان است از توصيف خالقش ناتوان تر، و از درك آفريننده از طريق حدود و اندازه هاى مخلوقات دورتر است.
3. شگفتى آفرينش انسان:اى انسان اى آفريده راست قامت، اى پديده نگهدارى شده در تاريكى هاى رحم هاى مادران، و قرار داده شده در پرده هاى تو در تو آغاز آفرينش تو از گل و لاى بود، و سپس در جايگاه آرامى نهاده شدى تا زمانى مشخّص و سر آمدى تعيين شده، و آنگاه كه در شكم مادرت حركت مى كردى، نه دعوتى را مى توانستى پاسخ دهى، و نه صدايى را مى شنيدى. سپس تو را از قرار گاهت بيرون كردند و به خانه اى آوردند كه آن را نديده بودى و راههاى سودش را نمى توانستى.پس چه كسى تو را در مكيدن شير، از پستان مادر هدايت كرد و به هنگام نياز جايگاه هاى طلب كردن و خواستن را به تو شناساند? هرگز، آن كس كه در توصيف پديده اى با شكل و اندازه و ابزار مشخّص درمانده باشد، بدون ترديد از وصف پر وردگارش ناتوان تر، و از شناخت خدا با حدّ و مرز پديده ها دورتر است.
اى آفريده راست اندام، و پديده نگاهدارى شده در تاريكيهاى ارحام، و در پرده هايى نهاده و هر پرده بر ديگرى فتاده. آغاز شدى از آنچه برون كشيده شد از گل و لاى، و نهاده شدى در آرامگاهى بر جاى، تا مدّتى كه دانسته است و زمانى كه قسمت شده است. در دل مادرت مى جنبيدى، نه خواندن را پاسخى توانستى گفت، و نه آوازى را توانستى شنفت. سپس از قرارگاهت بيرون كردند- و به خانه اى در آوردند- كه آن را نديده بودى، و راههايى كه سود آن را نشناخته.پس چه كسى تو را راه كشيدن خوراك از پستان مادر نماياند و به هنگام نياز جايگاههاى طلب كردن و خواستن را به تو شناساند? هيهات آن كه در وصف كردن خداوند شكل و اندام درماند، صفت كردن آفريننده او را چگونه تواند و اگر او را بدانچه آفريدگان را بدان محدود كنند بشناساند، از او دورتر ماند.
قسمت دوم از اين خطبه است (در شگفتى آفرينش انسان و عظمت و بزرگى آفريننده):(9) اى انسان آفريده شده مستوى الخلقه (بى نقص و كم بود) و اى پديد آورده شده محفوظ در رحمهاى تاريك و پرده هاى بسيار (تاريكى شكم و رحم و مشيمه يعنى پرده اى كه انسان هنگام ولادت با آن از شكم مادر خارج ميشود) كه شروع شده اى از گل خالص (و از بدن انسان كه تركيب شده از عناصر ارضى است) و در آرامگاه استوار و محكم (رحم مادر) نهاده شدى تا قدر معلوم (هويدا شدن طول و عرض و نازكى و كلفتى) و مدّت قسمت شده (زمان حمل هفت يا نه ماه يا كمتر و زيادتر) در شكم مادرت جنبش داشتى در حاليكه جنين بودى، سخنى را پاسخ نمى دادى، و آوازى نمى شنيدى،(10) پس از قرارگاه خود (رحم مادر) به سراى نديده و راههاى سودش را نشناخته بيرون آورده شدى، كى ترا به كشيدن شير از پستان مادرت راه نمود و كى ترا هنگام نياز بآنچه درخواست و اراده نمودى آشنا كرد؟ (آيا همه اينها دليل بر وجود و هستى صانع نيست كه مى خواهى پى بكنه و حقيقت ذات او ببرى)،(11) چه دور است (پى بردن بكنه ذات او، زيرا) كسيكه از (شناسايى) صفات دارنده شكل و صورت و اندام ناتوان است، از صفات آفريننده او ناتوانتر و از دريافتش بوسيله حدود و صفات آفريده ها دورتر است (كسيكه به شگفتى آفريده شده راه نبرد چگونه به آفريننده راه پيدا خواهد كرد، و حال آنكه او را شبيه و مانندى نيست تا كنه ذات و صفاتش شناخته شود).
اى مخلوقى که با اندام متناسب آفريده شده اى و در محيط محفوظى، در تاريکى هاى رحم و در پرده هاى تو در توى متعدد پرورش يافته اى، آفرينش تو از عصاره گِل آغاز شد و در جايگاه مطمئن و محفوظى تا حدّ معين و سرآمد مشخصى قرار داده شدى، در آن هنگام که در شکم مادر مشغول حرکت بودى در حالى که نه قدرت پاسخگويى داشتى و نه توانايى شنيدن سخنى. سپس از جايگاه خود به سرايى که هرگز آن را مشاهده نکرده بودى و راهِ به دست آوردن منافعش را نمى شناختى فرستاده شدى.(بگو:) چه کسى تو را براى به دست آوردن غذا به مکيدن پستان مادرت هدايت کرد؟ و چه کسى موارد نيازها و مقصودت را به تو معرفى نمود؟ هيهات! آن کس که از وصف موجوداتى که داراى شکل و اندام و اعضاى پيکرند ناتوان است از وصف خالق خويش ناتوان تر مى باشد و از شناخت او از طريق صفات مخلوقات دورتر است.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 6، ص: 329-324
اى برتر از خيال و قياس و وهم:اين بخش از خطبه که آخرين بخش آن است، پاسخى است به سؤال يا سؤالاتى که از بخش هاى پيشين سرچشمه مى گيرد و آن اين که: خدايى که چنين صفاتى دارد يعنى هم اوّل است و هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن، هم به اشيا نزديک است و هم از آن ها دور و علم و قدرت او نسبت به همه چيز، يکسان است، شناخت کنه صفاتش بر ما ميسر نيست. درست است که علم اجمالى به همه اين صفات داريم ولى علم تفصيلى ـ که از آن به علم به کنه ذات و صفات تعبير مى کنيم ـ براى ما ميسّر نمى باشد.امام(عليه السلام) در اين جا به گوشه اى از آفرينش انسان و اسرار پيچيده دوران جنينى و نيز اسرار پيچيده تولّد و پس از آن اشاره مى فرمايد و نتيجه مى گيرد: تو که نمى توانى به کنه اسرار خلقت خود برسى، چگونه مى توانى انتظار داشته باشى به کنه صفات حق راه يابى؟!مى فرمايد: «اى مخلوقى که با اندام متناسب آفريده شده اى و در محيط محفوظى، در تاريکى رحم ها و در پرده هاى تو در توى متعدد پرورش يافته اى» (أَيُّهَا الْمَخْلُوقُ السَّوِيُّ(1)، وَالْمُنْشَأُ الْمَرْعِيُّ(2)، فِي ظُلُمَاتِ الاَْرْحَامِ، وَ مُضَاعَفَاتِ الاَْسْتَارِ).آرى، دوران جنينى يکى از شگفت انگيزترين و اسرارآميزترين دوران هاى خلقت انسان است. نطفه انسان در حالى که در محيطى کاملا بسته و ظلمانى و زير پرده هاى مضاعف قرار دارد، مراحل تکامل خود را پى در پى طى مى کند و هر روز در مرحله جديدى گام مى نهد. آفرينشى کاملا موزون و منظم و حساب شده را طى مى کند و با اين که بسيار لطيف و آسيب پذير است، در آن محيط کاملا محفوظ از آسيب ها برکنار است.سپس به شرح اين مطلب پرداخته، مى افزايد: «آفرينش تو از عصاره گِل آغاز شد و در جايگاه مطمئن و محفوظى تا حدّ معين و سرآمد مشخصى قرار داده شدى» (بُدِئْتَ مِنْ سُلاَلَة(3) مِنْ طين، وَ وُضِعْتَ فِي قَرَار مَکِين(4) * إِلَى قَدَر مَعْلُوم، وَ أَجَل مَقْسُوم).اشاره به اين که توقف انسان در رحم مادر، کاملا حساب شده است; از نظر کميّت و کيفيت بدن و از نظر مدت و زمان; که امام(عليه السلام) به يکى با جمله «الى قدر معلوم» اشاره مى کند و به ديگرى با جمله «واجل مقسوم».آن گاه به بيان مرحله بعد از استقرار در رحم مى پردازد و مى فرمايد: «در آن هنگام که در شکم مادر مشغول حرکت بودى در حالى که نه قدرت پاسخگويى داشتى و نه توانايى شنيدن سخنى!» (تَمُورُ(5) فِي بَطْنِ أُمِّکَ جَنِيناً لاَ تُحِيرُ(6) دُعَاءً، وَلاَ تَسْمَعُ نِدَاءً).اين جمله اشاره لطيفى است به حرکت پى در پى جنين در شکم مادر که به صورت شنا کردن در مايع مخصوص پيرامونش مى باشد. فرمان حرکت را از درون فطرت و به حکم طبيعت مى گيرد، بى آن که از کسى چيزى بخواهد يا پاسخ به کسى بدهد; چرا که نه گوش شنوا دارد و نه زبان گويا; ولى همه نيازهاى او از پيش در همان محيط بسته و ظلمانى و تاريک فراهم شده است.آن گاه به مرحله تولّد و دوران شيرخوارگى در دامان مادر اشاره کرده، چنين مى فرمايد: «سپس از جايگاه خود به سرايى که هرگز آن را مشاهده نکرده بودى و راهِ به دست آوردن منافعش را نمى شناختى فرستاده شدى» (ثُمَّ أُخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّکَ إِلَى دَار لَمْ تَشْهَدْهَا، وَ لَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنَافِعِهَا).آرى، از آن قرار مکين و جايگاه مطمئن وارد دنيايى مى شود که با هيچ چيز آشنا نيست; نه غذاى لازم را مى شناسد و نه راه به دست آوردن آن و نه طرز مصرف آن را; نه از وسايل پيشرفت آگاهى دارد و نه از موانع آن; نه آيين همزيستى را فرا گرفته و نه کار جمعى و گروهى را. اگر دست لطف خداوند دستش را نگيرد و هدايت هاى تکوينى او شامل حالش نشود، به يقين به ادامه حيات قادر نيست; ولى لطف خدايى که هر چيزى را که آفريده به سر منزل مقصودش هدايت مى کند به يارى او مى شتابد و به حکم غريزه خداداد از راه هاى پر پيچ و خم زندگى مى گذرد.لذا درادامه سخن مى فرمايد: «چه کسى تو را براى به دست آوردن غذا به مکيدن پستان مادرت هدايت کرد؟ و چه کسى موارد نيازها و مقصودت را به تو معرفى نمود؟» (فَمَنْ هَدَاکَ لاِجْتِرَارِ(7) الْغِذَاءِ مِنْ ثَدْيِ أُمِّکَ، وَ عَرَّفَکَ عِنْدَ الْحَاجَةِ مَوَاضِعَ طَلَبِکَ وَ إِرَادَتِکَ!).راستى چه کسى به نوزاد، آموخته که غذا و مايه حيات تو در پستان مادر است؟ بايد آن را در ميان دست هاى کوچکت بگيرى بفشارى و با لب هاى کوچکت آن را بمکى و به مقدار نيازت از آن بهره گيرى؟!!چه کسى گريستن را با آن صداى سوزناک به او آموخته که همه حاجات خود را به وسيله آن اعلام کند؟! تشنگى، گرسنگى، بيمارى، گرما، سرما و نياز به خواب و استراحت را!!و جالب اين که نوزادهاى پرندگان و چارپايان و انواع حيوانات ديگر هر يک به طريق شگفت انگيزى به سوى نيازهايشان جلب و جذب مى شوند!سرانجام در پايان خطبه در يک نتيجه گيرى مى فرمايد: «هيهات! آن کس که از وصف موجوداتى که داراى شکل و اندام و اعضاى پيکرند ناتوان است از وصف خالق خويش ناتوان تر مى باشد و از شناخت او از طريق صفات مخلوقات دورتر است» (هَيْهَاتَ(8)، إِنَّ مَنْ يَعْجِزُ عَنْ صِفَاتِ ذِي الْهَيْئَةِ وَ الاَْدَوَاتِ فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ، وَ مِنْ تَنَاوُلِهِ بِحُدُودِ الْمَخْلُوقِينَ أَبْعَدُ!).آرى، به راستى نمى توان شگفتى هاى جهان آفرينش را شمارش کرد و به عمق اسرار آن راه يافت. جايى که ما از درک آن چه مربوط به مخلوقات محدود خداوند است ناتوانيم چگونه مى توانيم به کنه ذات و صفات خدا که در هر جهت نامحدود است راه يابيم؟ساختمان پيچيده اعصاب، قلب و عروق و ساختمان سلول ها و ژن ها و غرايز مختلفى که آفريدگار در وجود ما به وديعت نهاده، مسائلى است که هزاران دانشمند در طول قرن ها سال درباره آن مطالعه کرده و در عين حال معترفند که هنوز اسرار ناشناخته در وجود انسان فراوان است تا آن جا که آن دانشمند معروف فرانسوى نام کتاب خود را «انسان، موجود ناشناخته» نهاده است.****نکته:دوران عجيب جنين:آن چه در اين بخش از خطبه درباره اسرار عجيب آفرينش انسان در دوران جنينى و سپس دوران تولّد و شيرخوارگى بيان شده است با آيات فراوانى هماهنگ است که درباره اين اسرار تأکيد بر تفکّر مى کند. در سوره زمر مى خوانيم: «(يَخْلُقُکُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقاً مِّنْ بَعْدِ خَلْق فِى ظُلُمَات ثَلاَث ذَلِکُمُ اللهُ رَبُّکُمْ); او شما را در شکم مادرانتان پيوسته آفرينشى بعد از آفرينش ديگر در ميان تاريکى هاى سه گانه (ظلمت شکم مادر و رحم و مشيمه) مى بخشد. اين است خداوند، پروردگار شما».(9) و در سوره مؤمنون مى خوانيم: «(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنسَانَ مِنْ سُلاَلَة مِّنْ طِين * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَار مَّکِين * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ); و ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم سپس او را نطفه اى در قرارگاه مطمئن [رحم] قرار داديم; سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته] و علقه را به صورت مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده] و مضغه را به صورت استخوان هايى درآورديم و بر استخوان ها گوشت پوشانديم; سپس آن را آفرينش تازه اى داديم; پس بزرگ است خدايى که بهترين آفرينندگان است».(10)امام صادق(عليه السلام) در توحيد مفضّل آن را از نشانه هاى بزرگ توحيد و قدرت و عظمت خداوند ياد فرموده است. در کتاب توحيد مفضّل از آن حضرت چنين نقل شده: «تو اى مفضّل، به آفرينش انسان بينديش که نخستين مرحله آن، تربيت جنين در عالم رحم است; در حالى که در ميان ظلمت هاى سه گانه (شکم، رحم و مشيمه) قرار گرفته; در آن جايى که راهى براى درخواست غذا و دفع آزار و جلب منفعت و دور ساختن زيان ها از خود ندارد، خداوند خون عادت را (از طريق بند ناف) به سوى او روان ساخته و همان گونه که آب، گياهان را آبيارى مى کند اين خون نيز جنين را آبيارى و تغذيه مى کند تا مراحل تکامل خود را بپيمايد و آن قدر قوى و محکم شود که بتواند در هواى آزاد زندگى کند... و هنگامى که متولّد مى شود آن خون را به شير تبديل مى کند و به سوى پستان مادرش روان مى سازد، طعم و رنگ آن به کلّى دگرگون مى گردد و به صورتى که مورد نياز نوزاد است در مى آيد...». سپس امام صادق(عليه السلام) به شرح تکامل نوزاد در مراحل مختلف مى پردازد و شگفتى ها را يکى پس از ديگرى شرح مى دهد.(11)البتّه در اين بحث فشرده نمى توان مسائل عجيبى را که در عصر ما از دوران تکامل يک نطفه در مراحل مختلف کشف شده است بازگو کنيم و آن چه را که در فيلم هاى مستند لحظه به لحظه منعکس است در اين جا بيان کنيم ولى همين قدر مى گوييم که هزاران نکته باريک تر از مو در اين بحث نهفته است و به تعبير قرآن مجيد (خَلْقاً مِّنْ بَعْدِ خَلْق) و آفرينش هاى جديد و پى در پى ـ که معمار آفرينش در آن ظلمتکده رحم نقش بر آب مى زند ـ از عجيب ترين پديده هاى جهان آفرينش است.مناسب است در اين جا به يک نکته از هزاران نکته اشاره کنيم و آن اين که جنين در تمام مدّت در درون کيسه اى قرار گرفته که مملوّ از آب غليظ و لغزنده اى است و جنين در آن شناور است.اين کيسه آب از يک سو دستگاه ضدّ ضربه است که حتى اگر مادر، زمين بخورد و يا حرکات تند و شديدى داشته باشد آسيبى به جنين نمى رسد. و از سوى ديگر يک وسيله مؤثر تعديل کننده حرارت است و سبب مى شود که سرما و گرماى برون به آسانى روى جنين تأثير نکند.ديگر آن که شناور بودن جنين در آن کيسه آب سبب مى شود که اعضاى او که بسيار لطيف و آسيب پذيرند بر يکديگر فشار نياورند.همچنين جنين را از امواج صداهاى ناهنجار بر کنار مى دارد و نيز نرمى و لطافت پوست او را حفظ مى کند و حتى علاوه بر بند ناف در تغذيه او نيز نقش دارد: (فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ).****پی نوشت:1. «سوى» از ماده «تسويه» به معناى تنظيم و نظام بخشيدن و رعايت تناسب اجزاى شىء است.2. «مرعى» (بر وزن منفى) به معناى چيزى است که مورد رعايت و حفظ و مراقبت قرار گرفته است.3. «سلالة» از مادّه «سلّ» (بر وزن حلّ) به معناى عصاره و فشرده و خالص هر چيزى است; از همين رو به معناى برگزيده نيز نقل شده است.4. «مکين» از ماده «مکانت» به معناى مقام و منزلت گرفته شده و به مفهوم شخص يا چيزى است که صاحب منزلت و داراى استقرار و ثبات و استحکام باشد و تمام وسايل کار در اختيار او قرار گيرد.5. «تمور» از ماده «موْر» (بر وزن قول) به معناى جريان سريع است و به معناى رفت و آمد نيز آمده. اين تعبير در مورد جنين به سبب آن است که در درون کيسه مخصوص همواره در حال حرکت است.6. «تحير» از ماده «حوْر» (بر وزن غوْر) گرفته شده که به معناى رفت و آمد در مکان يا در سخن است و محاوره نيز از همين ماده مى باشد; بنابراين «لا تحير» در عبارت بالا به اين معناست که جنين به هيچ سخنى پاسخ نمى گويد و قادر به بيان نيازهاى خود نيست.7. «اجترار» از ماده «جرّ» به معناى کشيدن است.8. «هيهات» اسم فعل است و دورى را مى رساند و معناى آن در فارسى معادل «چه دور است» مى باشد.9. زمر، آيه 6.10. مؤمنون، آيه 12-14.11. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 162.
«ايها المخلوق السوي، و المنشاالمرعي في ظلمات الارحام، و مضاعفات الاستار، بدئت من سلاله من طين، و وضعت في قرار مكين، الي قدر معلوم، و اجل مقسوم تمور في بطن امك جنينا، لا تحير دعاء، و لا تسمع نداء. ثم اخرجت من مقرك الي دار لم تشهدها، و لم تعرف سبل منافعها، فمن هداك لاجترار الغذاء من ثدي امك و عرفك عند الحاجه مواضع طلبك و ارادتك. هيهات ان من يعجز عن صفات ذي الهيئه و الادوات، فهو عن صفات خالقه اغجز، و من تناوله بحدود المخلوقين ابعد». (از جملهي اين خطبه است: اي مخلوقي كه با اعضاء معتدل آفريده شدهاي و اي ابداعشده كه در تاريكيهاي ارحام و لابلاي پردهها مورد عنايت بودي، در آغاز وجودت از مشتي خاك كشيده شده از گل بودي كه در قرارگاهي محكم نهاده شدي تا قدري معين و مدتي قسمت شده، مخفي درون مادرت بودي كه اضطرابي تو را فراگرفته بود، نه توانايي پاسخ دادن به كسي كه ترا ميخواند داشتي و نه ندايي را ميشنيدي. سپس از آن قرارگاه بيرون رانده شدي به سوي خانهاي كه آن را نديده بودي و نه راههاي منافع آن را ميشناختي. اي انسان، چه كسي بود ترا براي جذب غذا از پستان مادرت راهنمايي كرد و جايگاه خواستن و ارادهات را به تو، ارائه نمود هيهات، آن كسي كه از درك صفات موجوداتي كه داراي شكل و ابزار و وسايل ميباشند. عاجز است، قطعا از دريافت صفات خالقش كه خدا است ناتوانتر و از رسيدن به درك او به وسيلهي حدود مخلوقات دورتر ميباشد.)اي كاش بشر به مقدار يك صدم اهميت و فعاليت مغزي و عضلاني كه دربارهي موجودات (جز من خويشتن) انجام ميدهد، دربارهي شناخت و سازندگي من خويشتن هم انجام ميداد. اميرالمومنين در جملات مورد تفسير، مردم را به توجه و دقت و عبرتگيري از جريان وجودي آنان پيش از ورود به اين دنيا تا قرار گرفتن در موقعيت تلاش و تكاپو براي زندگي، توصيه ميفرمايد. مقصود آن حضرت فراگيري درس و آگاه شدن به حكمت والاي خلقت و الزام مردم به اقرار به ناتواني از توصيف ذات و صفات مقدس خداوندي ميباشد و در جملات فوق، مردم را به انديشه دربارهي شناخت عوامل و عامل اصلي موقعيتهاي متنوعي كه يكي پس از ديگري در مسير آنان قرار گرفته است، دستور ميفرمايد. و متاسفانه بشر به مقدار يك صدم اهميتي كه براي موجودات ديگر (جز من خويشتن) قائل ميشود و كوشش و فعاليتهاي بسيار فراوان و جدي كه دربارهي تنظيم آنها انجام ميدهد دربارهي (من خويشتن) هم روا ميداشت! هيهات، خودخواهي و سودجويي كي امكان ميدهد كه اين بشر به خود بيايد و از خود بپرسد كه من پيش از عبور از كانالهاي اصلاب و ارحام كجا بودم و چه ميكردم و چه كسي از آن موارد و عناصر پيشين، نفس يا (من) را بوجود آورد، يا از كانال آنها عبور داد كه مديريت موجوديت مرا در موقعيتهاي بسيار متنوع به دست گرفت؟ اينكه به استفاده از وسايل ابتدايي يا حيات (پستان مادر) در اين دنيا رهنمون شدم، با اينكه چنان موقعيتي را اصلا نديده بودم، چه كسي مرا وادار به تغذي از وسيلهي آغازين حيات در اين دنيا نمود؟اصلا چه كسي بود كه خون قرمز درون مادرم را به شير سفيد مبدل نمود تا شروع حياتم در روي زمين بوسيلهي آن تحقق پيدا كند؟ چه كسي بود در يك مجموعهي محدودي از سلولها و اعصاب و بافتها، كارگاهي به نام مغز، ساخت و سپس تصورات، تخيلات، تصديقات، توهمات، انديشههاي گوناگون، فعاليتهاي عقلاني متنوع از قبيل تجريد، كلي سازي، اكتشافات، حدسها و شهودها و عددسازي، زيبايي و يا زيباشناسي و رغبت به ارزشها و تجسيم و تداعي معاني و اراده و تصميم و اختيار و بينهايتگرايي و صدها امثال اينها را در اين كارگاه مغز به جريان انداخت؟ اي كاش، بشر براي به دست آوردن اينهمه عظمتها و سرمايههاي فوق ارزش كه در او وجود دارد، تلاش ميكرد و آنها را با اختيار به دست ميآورد تا قدر و ارزش آنها را ميشناخت.
در اين بخش از خطبه روى سخن امام (ع) به مطلق انسان است، و او را گوشزد مى كند به اين كه آفرينش او در حدّ كمال و اعتدال و مورد رعايت و محافظت بودن او دليل بر وجود آفريننده دانا و مهربان است، و مى دانيم كه خداوند انسان را چگونه مى آفريند، و به او اندك اندك شكل و صورت مى دهد، و تكامل مى بخشد تا پا در اين جهان مى نهد.همچنين امام (ع) دگرگونيهاى احوال، و تغييرات خلقت او را پس از آن يادآورى مى كند و مى پرسد چه كسى او را به مكيدن غذا از پستان مادرش راهنمايى، و در هنگام نياز به طريق وصول به آنچه مى خواهد يعنى پستان مادر آشنا مى كند، و آن حضرت با اين گفتار انسان را به وجود آفريننده اى كه او را به همه نيازمنديهايش هدايت مى كند راهنمايى مى فرمايد، آشكار است كه شناخت پروردگار تا اين حدّ براى هر كس ضرورى و لازم است هر چند نيازمند اندكى كسب آگاهى باشد، امّا افزون بر اين يعنى دانستن صفات كمال و جلال پروردگار امورى است كه خرد بشرى به كنه و حقيقت آن دست نمى يابد و آنچه از اين مسائل مى داند تعبيرها و مقايسه هايى است كه ميان خود و خالق برقرار كرده و در باره آنها نيازمند دليل و برهان است، و ما پيشتر در اين باره سخن گفته ايم.امام (ع) با ذكر واژه «هيهات» (چه دور است) و جمله «... و الأدوات» دورى و تهيدستى انسان را از درك صفات حق تعالى و ناتوانى او را در اين راه گوشزد مى كند و بيان مى فرمايد: كسى كه از بيان چگونگى آفرينش خويش، و آگاهى بر سود و زيان جزئيّات اعضاى خود با اين كه اينها محسوس و در دسترس اويند ناتوان است، از بيان صفات آفريننده خود كه دورترين تناسب را با او دارد ناتوانتر، و از درك كنه وى، با مقايسه و تشبيه او به حدود و صفات مخلوق، از هر چيزى به آفريدگار خود دورتر است. و عصمت از خطا و توفيق از خداوند است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 25
منها أيّها المخلوق السّوىّ، و المنشاء المرعىّ في ظلمات الأرحام، و مضاعفات الأستار، بدئت من سلالة من طين، و وضعت في قرار مكين، إلى قدر معلوم، و أجل مقسوم، تمور في بطن أمّك جنينا، لا تحير دعاء، و لا تسمع نداء ثمّ أخرجت من مقرّك إلى دار لم تشهدها و لم تعرف سبل منافعها، فمن هداك لاجترار الغذاء من ثدي أمّك، و عرّفك عند الحاجة مواضع طلبك و إرادتك، هيهات إنّ من يعجز عن صفات ذي الهيئة و الأدوات، فهو من صفات خالقه أعجز، و من تناوله بحدود المخلوقين أبعد. (34160- 33844)اللغة:و (أحار) جوابا يحيره ردّه.المعنى:ثمّ خاطب الانسان بما فيه من بدايع الصّنع و عجايب الابداع ليتخلّص منه إلى عظمة المبدع سبحانه و كمال قدرته و جلاله فقال (أيّها المخلوق السّوىّ) أى مستقيم القامة معتدل الخلقة (و المنشاء المرعى) المحفوظ (في ظلمات الأرحام و مضاعفات الأستار) العطف كالتفسير و المراد بها ما اشير إليه في قوله: «يخلقكم في بطون امّهاتكم خلقاً من بعد خلق في ظلمات ثلث» أى ظلمة البطن و الرّحم و المشيمة أو الصّلب و الرّحم و البطن و الأوّل مرويّ عن أبي جعفر عليه السّلام. (بدئت من سلالة من طين و وضعت في قرار مكين) قال الشّارح المعتزلي الكلام الأوّل لادم الّذي هو أصل البشر، و الثاني لذرّيته.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 26
أقول: بل كلاهما لذرّيته كما عرفته في شرح الفصل السّابع من فصول الخطبة الثّانية و الثّمانين، و المراد بالقرار المكين الرّحم متمكّنة في موضعها برباطاتها، لأنّها لو كانت متحرّكة لتعذّر العلوق أي وضعت في الرّحم منتهيا (إلى قدر معلوم و أجل مقسوم) قال الشّارح المعتزلي: أى مقدار معلوم طوله و شكله إلى أجل مقسوم مدّة حياته.أقول: بل الظّاهر أنّ المراد بالأجل المقسوم هو المدّة المضروبة لبقائه في الرّحم من سبعة أشهر أو تسعة و نحوهما، و بالقدر المعلوم هو صغر حجمه و كبره و مقدار قطره طولا و عرضا إذ كان جنينا في بطن أمّه، لا الحياة المقسوم له في الدّنيا و مقداره المعلوم فيها كما زعمه الشّارح لأنّه عليه السّلام لم ينتقل بعد إلى بيان نشائته الدّنياويّة كما يؤمى إليه قوله (تمور في بطن أمّك جنينا) أى تضطرب و تتحرّك فيه (لا تحير دعاء و لا تسمع نداء) أى لا تقدر على أن تردّ جوابا لدعوة من دعاك، و على محاورته كما لا تقدر على سماع ندائه. (ثمّ اخرجت من مقرّك) أى القرار المكين (إلى دار لم تشهدها) أى الدّار الّتي لم تكن شاهدتها قبل خروجك إليها (و لم تعرف سبل منافعها) ثمّ اهتديت إليها. (فمن هداك لاجترار الغذاء من ثدى امّك) و لالتقام حلمة الثدي و امتصاصها (و عرّفك عند الحاجة مواضع طلبك و إرادتك) و معلوم أنّ الهادي للاجترار و المعرّف لمحالّ الطلب ليس إلّا اللّه سبحانه، فالغرض من الاستفهام التّنبيه على وجود الخالق الهادي إلى المطالب، و المرشد إلى المارب، و هذا القدر من العلم بالصّانع ضروريّ في النّفوس و إن احتاج إلى أدنى تنبيه و ما وراء ذلك بمعنى صفات الكمال و نعوت الجلال امور لا تطّلع عليها العقول البشريّة بالكنه.و إليه أشار بقوله (هيهات) أي بعد الوصول إلى كنه معرفة الخالق و الغور في تيّار بحار جلاله و كبريائه ف (انّ من يعجز عن) معرفة (صفات) نفسه في حال
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 27
تخليقه و الاطّلاع على منافع أجزائه و أعضائه و معرفة من هو مثله من ساير (ذي الهيئة و الادوات) و الجوارح و الالات مع كونها محسوسة مشاهدة له (فهو عن) معرفة (صفات خالقه) الّتي هي أبعد الأشياء مناسبة له (أعجز و من تناوله بحدود المخلوقين) و إدراكه له سبحانه بالمقايسة إليهم و التشبيه بهم (أبعد) كما هو ظاهر بالعيان، غنيّ عن البيّنة و البرهان.الترجمة:از جمله فقرات اين خطبه است مى فرمايد:أى مخلوقى كه مستوى الأعضا است و ايجاد شده كه محفوظ بوده است در ظلمتهاى رحمها و در پردهاى متضاعفه، ابتدا كرده شدى از خلاصه گل، و نهاده شدى در قرار محكم تا اندازه معلوم و مدّت قسمت كرده شده در حالتى كه مضطرب بودى در شكم مادر خود در حالت بچگى كه نمى توانستى جواب بدهى دعوت كننده را، و نمى توانستى بشنوى طلب نماينده را، پس از آن بيرون آورده شدى از قرارگاه خودت بسوى خانه كه نديده بودى آن را، و نه شناخته بودى راههاى منافع آنرا پس كه هدايت نمود ترا به كشيدن غذا از پستان مادرت؟ و شناساند تو را هنگام احتياج تو مواضع طلب تو و اراده تو را؟ خيلى دور است معرفت ذات او از جهت اين كه كسى كه عاجز بشود از معرفت صفات صاحب صورت و أعضا، پس از معرفت صفات آفريننده خود عاجزتر است، و از ادراك ذات او بحدود و نهاياتي كه مخلوقات راست دورتر و مهجورتر.