وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً، إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ.
فَلَتات: چيزهائى كه ناگهانى و بدون فكر از زبان انسان خارج مى شود
و فرمود (ع): هيچكس چيزى را در دل نهان ننمود، مگر آنكه، در سخن نابجايى كه از دهانش مى پرد، يا در صفحات چهره اش، هويدا شود.
و آن حضرت فرمود: كسى چيزى را در درونش پنهان نمى كند مگر اينكه از سخنان بى تأمّلش و از صفحات رخسارش آشكار مى گردد.
رفتار شناسى (و نقش روحيّات در تن آدمى) (علمى، اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: كسى چيزى را در دل پنهان نكرد جز آن كه در لغزش هاى زبان و رنگ رخسارش، آشكار خواهد گشت.(1)______________________________(1). اشاره به علم: پسىكوفيسيكس PSYCHOPHYSICS (رابطه تن با روان) و پسيكوسوماتيكس PSYCHOSOMATICS كه از دو واژه PSYCHO يعنى روان و روح و SOMA بمعنى بدن گرفته شده است، يعنى اشتراك روح و بدن و اشاره به علم: بى هويوريسم BEHAVIORISM (رفتار شناسى).
[و فرمود:] هيچ كس چيزى را در دل نهان نكرد، جز كه در سخنان بى انديشه اش آشكار گشت و در صفحه رخسارش پديدار.
امام عليه السّلام (در باره پنهان نماندن راز) فرموده است:كسى چيزى را در دل پنهان نمى كند مگر آنكه در سخنان بى انديشه و رنگ رخسارش هويدا مى گردد (مانند زردى رو كه علامت ترس و سرخى آن كه نشانه شرمندگى است).
امام(عليه السلام) فرمود: هيچ کس چيزى را در دل پنهان نمى کند مگر اين که در سخنان بى انديشه اى که از او صادر مى شود و در صفحه صورتش، آشکار مى گردد.
براى هميشه پنهان نمى ماند:امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه اش به یکى از اصول مهم روان شناسى اشاره کرده مى فرماید: «هیچ کس چیزى را در دل پنهان نمى کند مگر این که در سخنان بى اندیشه اى که از او صادر مى شود و در صفحه صورتش، آشکار مى گردد»; (مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ(1) لِسَانِهِ، وَصَفَحَاتِ وَجْهِهِ).این نکته مسلم است که اعمال انسان بازتاب نیات، خواسته ها و سجایاى اوست که به صورت طبیعى ظاهر مى گردد; بخشى از آن اختیارى است مثل این که به هنگام ترسیدن از چیزى تصمیم به فرار مى گیرد و بخش دیگرى غیر اختیارى است که مثلا در پریدن رنگ از صورت او احساس مى شود یا به هنگام غضب صورتش بى اختیار برافروخته مى گردد و گاه اندامش مى لرزد و نیز عکس العمل هایى در افعال و اعمال خود ظاهر مى سازد.اما گاه مى شود انسان چیزى در درون دارد که نمى خواهد آن را آشکار کند در این صورت سعى مى کند دوگانگى در میان سخن و کردار خود با آنچه در درون دارد ایجاد کند این دوگانگى در آنجا که انسان هشیار و مراقب باشد ممکن است ظاهر نشود، اما به هنگام غفلت و عدم توجه، آنچه در درون است خود را در عمل یا سخن هاى نیندیشیده ظاهر مى کند. به علاوه پنهان کردن بخش غیر اختیارى مانند آثارى که در چهره انسان نمایان مى شود کار آسانى نیست.این پدیده قانونى در روان شناسى است که به وسیله آن بسیارى از مجرمان را به اعتراف وامى دارند و مطالبى را که اصرار بر اخفایش دارند آشکار مى سازند. امیر مؤمنان على(علیه السلام) این قانون مهم را در عبارتى کوتاه و بسیار پرمعنا در بالا بیان فرموده است.در قرآن مجید درباره منافقان مى خوانیم: «(أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ * وَلَوْ نَشاءُ لاََرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسیماهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ); آیا کسانى که در دل هایشان بیمارى (نفاق) است گمان کردند خداوند کینه هایشان را آشکار نمى سازد * و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان مى دهیم تا آنان را با قیافه هایشان بشناسى، هرچند مى توانى آنها را از طرز سخنانشان شناسایى کنى و خداوند اعمال شما را مى داند».(2)همان گونه که منافقان و مجرمان را مى توان از سخنان ناسنجیده و اشتباه آلود یا از رنگ رخساره آنها شناخت، نیکوکاران و مؤمنان راستین را هم مى توان از این طریق شناسایى کرد، لذا قرآن درباره یاران صدیق پیامبر مى فرماید: (سیماهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)(3) این اثر سجده لازم نیست که حتما به صورت پینه هاى پیشانى باشد، بلکه نورانیت درون سبب نورانیت برون مى شود.این اصل کلى نه تنها در کلمات حکما و اندیشمندان و روان شناسان آمده، بلکه در اشعار شعرا نیز بازتاب گسترده اى دارد. بسیارى از ادیبان عرب و عجم در این زمینه اشعارى سروده اند «ابن معتز» شاعر عرب مى گوید:تَفَقَّدْ مَساقِطَ لَحْظِ الْمُریبِ *** فَإنَّ الْعُیُونَ وُجُوهُ الْقُلُوبِوَطالِعْ بِوادِرِهِ فِی الْکَلامِ *** فَإنَّکَ تَجْنی ثِمارَ الْعُیُوبِ«از نگاه کردن مشکوک و خطرناک حال او را بشناس ـ زیرا چشم ها صورت دل ها است.و به سخنان نسنجیده اش دقت کن، زیرا این سخنان میوه هاى عیوب را مى چیند. (و در اختیار تو مى گذارد)».سعدى نیز در شعر معروفش مى گوید:گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون *** پنهان نمى ماند که خون از آستانم مى روددر جاى دیگر مى گوید:ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر *** به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیرگر بگویم که مرا حال پریشانى نیست *** رنگ رخساره نشان مى دهد از سرّ ضمیر(4)*****پی نوشت:(1). «فَلَتات» جمع «فَلْتَة» به معناى کار یا سخنى است که بدون فکر از انسان صادر مى شود.(2). محمد، آیه 29 و 30.(3). فتح، آیه 29.(4). سند گفتار حکیمانه: این کلام نورانى و پر معنا را ابوعثمان جاحظ در کتاب المائة المختارة من کلامه(علیه السلام) پیش از سیّد رضى آورده است و بعد از سیّد رضى نیز قاضى قضاعى در کتاب دستور معالم الحکم و همچنین گروه دیگرى نیز در کتاب هاى خود آن را آورده اند. منصور دوانیقى (خلیفه عباسى) از این کلمه حکمت آمیز در یکى از خطبه هاى خود به نفع خویش بهره بردارى کرده است آنجا که مى گوید: «مَعْشَرَ النّاسِ لا تُضْمِرُوا غَشَّ الاْئِمَّةَ فَإنَّهُ مَنْ أضْمَرَ ذلِکَ أظْهَرَهُ اللّهُ عَلى سَقَطاتِ لِسانِهِ، وَفَلَتاتِ أقْوالِهِ، وَسَحْنَةِ وَجْهِهِ; اى مردم خیانت نسبت به پیشوایانتان را در دل پنهان نکنید، زیرا هر کس نیتى در دل داشته باشد خداوند آن را در سخنانى که از او صادر مى شود و اشتباهات لفظى و صفحه صورتش ظاهر خواهد ساخت». (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 25).
امام (ع) فرمود: «مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ- وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ»:چون انسان مطلب مهمى از قبيل دشمنى، كينه و يا دوستى و نظاير اينها را در دل پنهان مى دارد و پديده هاى زبانى عبارت از نوعى وجود نفسانى و وسيله اظهار آن است، براى شخص ممكن نيست به طور كامل آنچه در دل دارد مخفى نگه دارد، زيرا رعايت اين پنهانكارى تنها براى عقل ميسر است تا بر طبق مصلحتى كه مى بيند آن را پنهان دارد، امّا عقل گاهى به يك كار مهم ديگرى سرگرم و از مراقبت بر پنهان داشتن غفلت مى ورزد، در نتيجه خيال، آن را از دست عقل مى ربايد و در ضمن سخنان بى انديشه بر زبان مى آورد، و همين طور، چون تصورات و امور نفسانى ريشه آثار ظاهرى انسان مانند زردى ترس و سرخى شرم مى باشند، بعضى از امور پنهانى را نمى شود از آثار ظاهرى در رنگ چشم و صورت جدا كرد، گواه بر اين مطلب تجربه است.
الخامسة و العشرون من حكمه عليه السّلام:(25) و قال عليه السّلام: ما أضمر أحد شيئا إلّا ظهر في فلتات لسانه و صفحات وجهه. (73636- 73622)
اللغة:(الفلتة) الأمر يقع من غير تروّ، حدث الأمر فلتة أي فجأة من غير تدبّر (الصفحة) من الشيء جمع صفحات: جانبه و وجهه- المنجد-.الاعراب:إلّا ظهر في فلتات لسانه، في حكم الاستثناء المنقطع.المعنى:القلب محفظة للحقائق و مخزن للأسرار، و لكلّ شيء ثقل بحسبه يبحث عنه العلم الطبيعى، و من مهمّات هذا العلم العميق الدقيق تشخيص الأوزان الخاصّة
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 43
بكلّ جسم أو غاز، و ينظمّون لها فهارس مفصّلة تبين دستورا لكلّ منها و للأسرار و الحقائق ثقل يقع عبئها على القلوب، و كلّما كان السرّ أستر كان على القلب أثقل، فيضيق و يضغط حتّى يختلّ روحيّة الانسان و يعرض له الاختلال و من أهمّ مسائل علم النّفس الحديث معالجة المبتلى به، و أحد طرقه المفيدة جلب اطمينان المبتلى بحيث يطمئنّ أن يحدث بكلّ ما أضمر في قلبه من سرّه، و لعلّ الأمر بالاعتراف على الخطايا و المعاصي في حال المناجاة مع اللَّه و في أماكن مقدّسة كما عند الكعبة أو عرفات نوع من هذه المعالجة لضائقي القلوب بما أسرّوا فيها من سيّئات يهتمّوا على سترها عن كلّ أحد، و إذا ضاق القلب بالسرّ يترشّح من اللّسان و إن كرهه الانسان، و هو الّذي عبّر عنه بالفلتة، كما أنه يظهر على صفحة الوجه الوجدان الباطني الّذي هو أثر الأسرار الكامنة في القلب.الترجمة:هيچكس رازى در درون نگيرد، جز آنكه از زبانش بر آورد، و از رخساره اش هويدا گردد.راز درون هر چه بود گاه گاه تيغ زبانش بدر آرد ز چاه صفحه رخساره چه يك آينه فاش كند راز دل از دود آه
ما اضمر احد شيأ الّا ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه. «كسى چيزى را در انديشه نهان نمى دارد مگر اينكه در سخنان بى انديشه و صفحه رخسارش آشكار مى شود.»