وَ قَالَ (عليه السلام): تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه.
و فرمود (ع): سخن بگويد تا شناخته شويد كه آدمى در زير زبانش پنهان است.
و آن حضرت فرمود: سخن گوييد تا شما را بشناسند، كه مرد در زير زبانش پنهان است.
راه شناخت انسان ها (سخن گفتن) (علمى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: سخن بگوييد تا شناخته شويد، زيرا كه انسان در زير زبان خود پنهان است.
[و فرمود:] سخن گوييد تا شناخته شويد كه آدمى زير زبانش نهان است.
امام عليه السّلام (در باره گفتار) فرموده است:سخن بگوئيد تا شناخته شويد كه مرد در زير زبانش پنهان است (خردمندان و دانشمندان تا نگويند قدرشان هويدا نگردد، و جاهل و نادان سخن نگفتنش شايسته است، زيرا زبان بسته راز دار زشتيها و رسواييها مى باشد).
امام(عليه السلام) فرمود: سخن بگوييد تا شناخته شويد زيرا انسان در زير زبان خود پنهان است.
شخصيت انسان زير زبان او نهفته است:امام در اين گفتار حكيمانه به نكته مهمى اشاره كرده سپس دليل زيبايى براى آن ذكر مى كند، نخست مى فرمايد: «سخن بگوييد تا شناخته شويد»; (تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا).اشاره به اين كه اگر مى خواهيد مقامات علمى و فضل و كمال و ايمان و ارزش هاى وجودى شما آشكار گردد و مردم از آن بهره گيرند سخن بگوييد تا شما را بشناسند و به شخصيت شما پى ببرند و جايگاه خود را در جامعه پيدا كنيد و بتوانيد فرد مفيدى باشيد. زيرا زبان، ترجمان عقل و كليد گنجينه هاى روح آدمى است و «تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد». و اگر سكوت كنيد ممكن است ساليان دراز در ميان مردم باشيد و شما را نشناسند و از وجودتان استفاده نكنند و در واقع مانند محتكرى شويد كه مواد مورد نياز مردم را در انبارى پنهان كرده و درِ آن را قفل نموده است.آنگاه امام(عليه السلام) با تعبير جالبى براى آن استدلال مى كند، مى فرمايد: «زيرا انسان در زير زبان خود پنهان است»; (فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ).گويى شخصيت انسان مخفى گاهى دارد و آن، زير زبان اوست، هنگامى كه سخن بگويد، زبان از روى آن برمى خيزد و مخفى گاه آشكار مى شود. ضمناً از اين جمله دو نكته ديگر نيز استفاده مى شود: نخست اين كه گرچه سكوت نشانه كمال انسان است و در روايات تأكيد زيادى بر آن شده ولى در مواردى سخن گفتن لازم و واجب است، همان گونه كه پيش از اين در روايت بسيار پرمعنايى از امام سجاد(عليه السلام) آمد كه از آن حضرت سؤال كردند: آيا كلام افضل است يا سكوت؟ امام(عليه السلام) فرمود: هر دو آفاتى دارند اگر از آفات سالم بمانند كلام از سكوت افضل است. عرض كردند: چگونه افضل است اى فرزند رسول خدا؟ فرمود: خداوند متعال انبيا و اوصيا را به سكوت مبعوث نكرد بلكه آن ها را مبعوث به كلام كرد، هرگز بهشت را با سكوت به كسى نمى دهند و ولايت الله با سكوت حاصل نمى شود، پرهيز از آتش دوزخ با سكوت ميسر نمى گردد، همه اين ها به وسيله كلام به دست مى آيد. آرى من هرگز ماه را با خورشيد برابر نمى بينم، حتى اگر بخواهى فضيلت سكوت را بيان كنى بايد با كلام، اين فضيلت را شرح دهى در حالى كه هرگز نمى توانى فضيلت كلام را با سكوت بيان كنى.ديگر اين كه افرادى كه فضيلتى ندارند و نقايصى در خود مى بينند چه بهتر كه در مجالس سكوت كنند و شخصيت ناقص خود را كه در زير زبانشان نهفته است آشكار نسازند.مرحوم صدوق در كتاب خصال سخنى از شعبى (محدث و تابعى معروف، متوفاى 103) نقل مى كند كه مى گويد: اميرمؤمنان(عليه السلام) نُه جمله را به صورت ارتجالى (بدون مقدمه) بيان فرمود كه چشم بلاغت را درآورد و گوهرهاى حكمت و دانش را يتيم نمود و همه مردم را حتى از رسيدن به يكى از آن ها بازداشت. سه جمله در باب مناجات است و سه جمله در باب حكمت و سه جمله در باب ادب.اما سه جمله اى كه در باب مناجات است: «إلهى كَفى لى عِزّاً أن أكونَ لَكَ عَبداً وكَفى بِى فَخراً أن تكونَ لى رَبّاً أنتَ كما أُحِبّ فاجعَلْنى كَما تُحِبّ; الهى اين عزت براى من بس كه بنده تو باشم و اين افتخار براى من بس كه تو پروردگار من باشى تو همان گونه هستى كه من دوست مى دارم پس مرا آن گونه قرار ده كه تو دوست دارى».و اما درباره حكمت و دانش چنين فرمود: «قِيمةُ كُلِّ امْرِء ما يُحسِنُه وما هلَك امرِءٌ عَرَف قَدْرَهُ والمَرءُ مَخبوءٌ تَحت لِسانِهِ; ارزش هر انسانى به اندازه كارى است كه به خوبى از عهده آن برمى آيد، و آن كس كه قدر خود را بشناسد (و از آن تجاوز نكند) هرگز هلاك نمى شود و انسان در زير زبانش پنهان است».و اما سه جمله اى كه درباره آداب است; فرمود: «اُمْنُنْ على مَنْ شِئْتَ تَكُن أمِيرَهُ واحْتَج إلى مَن شِئْتَ تَكُنْ أسِيرَه واسْتَغْنِ عمَّن شِئْتَ تَكُن نَظِيره; به هركس مى خواهى، نعمتى ببخش تا اميرش باشى و به هركس مى خواهى محتاج شو تا اسيرش شوى و از هركس مى خواهى بى نياز باش تا نظيرش باشى»[1]. [2]*****پی نوشت:[1]. خصال صدوق، باب التسعة، ح 4.[2]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب در اين جا مدرك خاصى ذكر نكرده و ارجاع به كلام حكمت آميز 148 داده ولى مرحوم آمدى در غرر آن را به همين صورت آورده است در حالى كه كراجكى (متوفاى 449) در معدن الجواهر با تفاوتى روشن و با اضافه اى آورده كه نشان مى دهد از منبع ديگرى گرفته است.
امام (ع) فرمود: «تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ»:تفسير اين عبارت گذشت، لكن در اينجا امام (ع) آن را مقدمه صغراى قياس مضمرى قرار داده و بدان وسيله آدمى را به سخن گفتن به هنگام نياز به منظورى كه مورد نظر گوينده است واداشته و كبراى مقدّر آن نيز چنين است: و هر كه در زير زبانش پنهان باشد، شايسته است كه خويشتن را در ضمن گفتارش ظاهر سازد تا ديگران او را بشناسند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 480
السادسة و السبعون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(376) و قال عليه السّلام: تكلّموا تعرفوا فإنّ المرء مخبوء تحت لسانه. (84847- 84838)
المعنى:قد وصّى عليه السّلام في غير واحد من حكمه بتقليل الكلام و ملازمة الصّمت و قد أمر في هذه الحكمة بالتكلّم لتعريف المتكلّم نفسه، و ذلك لأنّ بعض الكلام واجب و بعضه حسن في محلّه، و ليس الصموت و السكوت حسنا على وجه الاطلاق، و من الموارد الّتي يستحسن فيه الكلام و ربّما يجب في مقام تعريف الانسان نفسه فانّ لكلّ شخص قدرا و حرمة بمقدار علمه و معرفته، و معرّف العلم و المعرفة هو التكلّم بل الكلام موجب لمعرفة الانسان من نواح شتّى لها تأثير في معاملته و معاشرته و كثير من اموره فقال عليه السّلام: يلزم عليكم الكلام لتعرفوا به.الترجمة:فرمود: سخن گوئيد تا شناخته شويد زيرا هر كس زير زبان خود پنهانست.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص143
تكلّموا تعرفوا، فانّ المرء مخبوء تحت لسانه. «سخن گوييد تا شناخته شويد كه آدمى زير زبانش نهان است.»
اين يكى ديگر از سخنان آن حضرت است كه نمى توان ارزش و بهاى آن را تعيين كرد، و همين معنى را مردم ميان خود متداول ساخته و به كار برده اند.
يحيى بن خالد مى گفته است: هيچ كس كنار من ننشست مگر آنكه هيبت او را داشتم تا هنگامى كه سخن گفت و چون سخن گفت آن هيبت فزونى يا كاستى پذيرفت.
شاعر چنين سروده است: «زبان جوانمرد نيمى از شخصيت او و نيمه ديگرش دل اوست، و چيزى جز گوشت و خون از او باقى نمى ماند.»