وَ قَالَ (علیه السلام): الدَّهْرُ يُخْلِقُ الْأَبْدَانَ، وَ يُجَدِّدُ الْآمَالَ، وَ يُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ، وَ يُبَاعِدُ الْأُمْنِيَّةَ؛ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ، وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ.
يُباعِدُ الُامْنِيَّةَ: آرزوها را دور و دست يابى به آن را دشوار ميكند.نَصِبَ: بسيار خسته شد.
يُخلِقُ: كهنه ميكندأُمنِيَة: آرزونَصِبَ - تَعِبَ: خسته شدن
و فرمود (ع): روزگار بدنها را فرسوده سازد و آرزوها را تازه گرداند و مرگ را نزديك و اميدها را دور كند. هر كه بر آن ظفر يابد به رنج افتد و هر كه از دستش بدهد، سختى كشد.
و آن حضرت فرمود: روزگار بدنها را كهنه، و اميدها را نو و مرگ را نزديك، و آرزو را دور مى كند. آن كه به روزگار دست يافت ناراحتى ديد، و هر كه آن را از دست داد در سختى افتاد.
رابطه دنيا و انسان (اخلاقى، علمى):و درود خدا بر او، فرمود: دنيا بدن ها را فرسوده، و آرزوها را تازه مى كند، مرگ را نزديك و خواسته ها را دور و دراز مى سازد، كسى كه به آن دست يافت خسته مى شود، و آن كه به دنيا نرسيد رنج مى برد.
[و فرمود:] روزگار تن ها را بفرسايد، و آرزوها را تازه نمايد، و مرگ را نزديك آرد، و اميدها را دور و دراز دارد. كسى كه بدان دست يافت رنج ديد، و آن كه از دستش داد سختى كشيد.
امام عليه السّلام (در باره روزگار) فرموده است:1- روزگار بدنها را فرسوده مى سازد (پير مى نمايد) و (با كمى آسايش) آرزوها را تازه و نو ميكند، و (با گردش خود) مرگ را نزديك مى گرداند، و (با نزديك شدن مرگ) آرزوها را دور مى سازد،2- هر كه به روزگار فيروزى يافت (كالاى آنرا بدست آورد براى نگاه دارى و افزونيش) برنج افتاد، و هر كه آنرا نيافت (بر اثر نداشتن) بسختى گرفتار شد (خلاصه روزگار براى ناكام يا كامياب سراى رنج و آزار است، پس خردمند بآن دل نبندد و فريب نخورد).
روزگار، بدن ها را كهنه و آرزوها را نو مى سازد، مرگ را نزديك و خواسته ها را دور مى كند. كسى كه (تلاش كند و) به مواهب دنيا برسد خسته مى شود و كسى كه به آن نرسد رنج مى برد.
بيداد روزگار:امام(علیه السلام) در این کلام حکمت آمیز و بیدارگر، آثار گذشت روزگار را در وجود انسان ها بیان مى دارد و مى فرماید: «روزگار، بدن ها را کهنه و آرزوها را نو مى سازد مرگ را نزدیک و خواسته ها را دور مى کند. کسى که (تلاش کند و) به مواهب آن برسد سخت خسته مى شود و کسى که (بعد از تلاش) به آن نرسد رنج مى برد»; (الدَّهْرُ یُخْلِقُ الاَْبْدَانَ، وَیُجَدِّدُ الاْمَالَ، وَیُقَرِّبُ الْمَنِیَّةَ، وَیُبَاعِدُ الاُْمْنِیَّةَ: مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ، وَمَنْ فَاتَهُ تَعِبَ).امام(علیه السلام) در این چند جمله کوتاه و پر معنا چند نکته مهم را یادآورد مى شود: نخست این که گذشت روزگار بدن ها را کهنه و فرسوده مى کند و این از واضحات است که بسیارى از مردم به آن توجه ندارند; هر سال و ماه، بلکه هر روز و ساعتى که بر انسان مى گذرد، بخشى از قوا و نیروهاى خود را از دست مى دهد. درست مانند لباسى که بر اثر مرور زمان کهنه و پوسیده مى شود و هیچ گونه استثنایى در آن نیست، بنابراین باید کوشید در مقابل آنچه از دست مى رود چیزى به دست آورد تا گرفتار خسران نشود. آیات شریفه (وَالْعَصرِ * إنَّ الاْنْسَانَ لَفِى خُسْر) نیز به همین معنا اشاره دارد.در دومین نکته مى فرماید: «گذشت روزگار آرزوها را نو مى کند» این مطلب به تجربه ثابت شده که حرص بزرگسالان بر جمع مال و به دست آوردن مقام از جوانان بیشتر است و شاید دلیل آن این باشد که انسان هر چه خود را به مرگ نزدیک تر مى بیند احساس مى کند وقت کمترى براى رسیدن به آرزوها در اختیار دارد. به عکس جوانان فکر مى کنند وقت طولانى براى رسیدن به آرزوها دارند.در حدیث معروف نبوى مى خوانیم: «یَشیبُ ابْنُ آدَمَ وَیَشُبُّ فیهِ خِصْلَتانِ; انسان پیر مى شود ولى دو صفت در او جوان خواهد شد: حرص و آرزوهاى دور و دراز».(1)آدمى پیر چو شد حرص جوان مى گردد *** خواب در وقت سحرگاه گران مى گردددر سومین و چهارمین نکته به نزدیک شدن انسان به مرگ و فاصله گرفتن از خواسته ها اشاره مى کند. فاعل این دو فعل همان «دهر» و گذشت روزگار است زیرا عمر انسان به هر حال محدود است و سرمایه اى است که با گذشت زمان تدریجاً نقصان مى پذیرد و به همان نسبت، انسان از خواسته هایش دور مى شود چون زمان کوتاه ترى براى رسیدن به خواسته ها در اختیار دارد. اضافه بر این نیروهاى او هم رو به ضعف و کاستى مى رود و این عامل دیگرى است که او را از خواسته هایش دور مى سازد.گرچه «آمال» و «اُمنیّه» هر دو معناى قریب به یکدیگر دارند و به معناى آرزوها و خواسته هاست; ولى به نظر مى رسد «آمال» بیشتر در مورد آرزوهاى دست یافتنى و «اُمنیّه» در مورد آرزوهاى دست نیافتنى به کار مى رود، هرچند گاه در غیر این مورد نیز استفاده مى شود.بنابراین جمله «یُجَدِّدُ الاْمالَ» اشاره به این است که انسان هر روز آرزوى تازه اى براى خود پیدا مى کند و براى رسیدن به آن مشغول تلاش مى شود و هر روز خواسته هاى او بر اثر گذشت زمان از دسترس وى دورتر مى شود.سپس امام(علیه السلام) به پنجمین و ششمین نکته اشاره فرموده و کسانى را که به خواسته هاى دنیوى خود مى رسند گرفتار خستگى و آنان راکه به آن نمى رسند گرفتار درد و رنج معرفى مى کند و مفهوم آن این است که نه آنها که بر خواسته هاى دنیوى خود پیروز مى شوند آرامش و راحتى دارند و نه آنان که ناکام مى مانند، زیرا همان گونه که به دست آوردن مواهب مادى با مشکلاتى روبروست، نگه داشتن آن مشکلات بیشترى را در پى دارد.ضمیر در «به» گرچه ظاهراً به «دهر» (روزگار) باز مى گردد; ولى از آنجا که پیروزى به روزگار معنا ندارد، منظور از آن همان مواهب دنیاست و قرینه آن جمله هاى «ظَفِرَ» و «فاتَ» است.دقت در نکات حکمت هاى بالا کافى است انسان را به موقعیت خود در زندگى دنیا آشنا سازد و از هر گونه زیادى روى و خیال پردازى و غفلت باز دارد و به تلاش درباره فراهم ساختن زاد و توشه آخرت توجه دهد.این نکته نیز شایان دقت است که «دهر» در اصل و ریشه لغت به معناى غلبه است; ولى از آنجا که زمان بر هر کس و هر چیز غلبه پیدا مى کند، آن را دهر نامیده اند، بنابراین دهر همان گذشت شب و روز و سال و ماه است و گاه (مانند آنچه در ذیل کلام حکمت آمیز بالا آمد) به معناى مواهب دنیا آمده است.در حدیثى از امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى خوانیم که مى فرمود: دهر سه روز است و تو در میان این سه روز قرار گرفته اى: روزى که گذشت و آنچه در آن بودى که هرگز باز نمى گردد. اگر در آن روز عمل نیکى انجام داده اى از گذشتن آن غمگین نخواهى شد و از رفتن به استقبال آینده خوشحال خواهى بود و اگر کوتاهى و تقصیر در آن کرده اى از رفتنش شدیدا غمگین مى شوى و از کوتاهى خود حسرت مى خورى. روز دیگر همان است که تو امروز در آن از صبحگاهان آغاز کرده اى و نمى دانى به آخر مى رسانى یا نه و اگر آن را به آخر برسانى نمى دانى آیا بهره تو در آن همان کوتاهى و تقصیر همانند روز گذشته است یا نه. و روز سوم روزى است که در انتظار آن هستى و باز نمى دانى آیا در آن کوتاهى خواهى کرد یا نه (و هرگز نمى دانى آن را درک خواهى نمود یا نه) بنابراین آنچه را که الان در آن هستى غنیمت بشمار و فکر کن که غیر از امروز و امشب را در اختیار ندارى.(2)ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود در اینجا اشعارى را آورده و نام شاعرش را ذکر نکرده است; اشعارى بسیار گویا و بیدار کننده که ذیلاً به چند بیت آن اشاره مى شود:کَأنَّکَ لَمْ تَسْمَعْ بِأخْبارِ مَنْ مَضى *** وَلَمْ تَرَ بِالْباقینَ ما صَنَعَ الدَّهْرُفَإنْ کُنْتَ لا تَدْرى فَتِلْکَ دِیارُهُمْ *** عَفاها مَحالُ الرّیحِ بَعْدَکَ وَالْقَطْرُوَهَلْ أبْصَرَتْ عَیْناکَ حَیّاً بِمَنْزِل *** عَلَى الدَّهِرِ إلاّ بِالْعَراءِ لَهُ قَبْرٌفَلا تَحْسَبَنَّ الْوَفْرَ مالاً جَمَعْتَهُ *** وَلکِنْ ما قَدَّمْتَ مِنْ صالِح وَفْرٌمَضى جامِعُوا الاْمْوال لَمْ یَتَزَوَّدُوا *** سِوَى الْفَقْرَ یا بُؤسى لِمَنْ زادَهُ الْفَقْرُفَحَتّامَ لا تَصْحُو وَقَدْ قَرُبَ الْمَدى *** وَحتّامَ لا یَنْجابُ عَنْ قَلْبِکَ السُّکرُگویا اخبار پیشینیان را نشنیده اى و گویا ندیده اى که روزگار با آنان که باقى ماندند، چه مى کند.اگر نمى دانى این خانه ها و کاخ هاى آنهاست که ورزش بادها گرد و غبار کهنگى بر آن پاشیده و باران ها بر آن باریده و فرسوده ساخته است.آیا هرگز چشم تو انسان زنده اى را دیده است که از گردش روزگار کنار برود جز این که زمانه قبرى براى او در بیابان فراهم خواهد ساخت؟گمان نکن اموالى را که جمع کرده اى چیز پرارزشى است، بلکه اعمال صالحى را که از پیش فرستاده اى پر ارزش است.گردآورندگان اموال رفتند و زاد و توشه اى جز فقر با خود نبردند واى به حال کسى که زاد و توشه اش فقر باشد.تا کى بیدار نمى شوى هنگام رفتن نزدیک شده و تا کى مستى شهوات از قلب تو خارج نمى شود(3). (4)*****پی نوشت:(1). بحارالانوار، ج 70، ص 22.(2). کافى، ج 2، ص 453، ح 1. (با تلخیص)(3). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 218.(4). سند گفتار حکیمانه: نویسنده کتاب مصادر مى گوید: آمدى این کلام حکمت آمیز را در غررالحکم با تفاوت هاى متعددى ذکر کرده که نشان مى دهد مصدر دیگرى در اختیار داشته، ابن جوزى نیز در کتاب تذکره آن را با تفاوت مختصرى آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 57).
امام (ع) فرمود: «الدَّهْرُ يُخْلِقُ الْأَبْدَانَ وَ يُجَدِّدُ الْآمَالَ وَ يُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ وَ يُبَاعِدُ الْأُمْنِيَّةَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ»:فرسوده كردن بدنها، همان آماده ساختن آنست براى فتور و تباهى، با گذشت زمان، و در اثر آنچه از گرما و سرما و دشواريهاى مربوط به زمان كه توسط ايّام و فصول بر تن آدمى وارد مى شود.و اين كه روزگار آرزوها را تازه مى گرداند در اثر فريبى است كه از زنده بودن و تندرستى، انسان حاصل مى شود، و بيشتر اشخاص سالخورده در معرض آنند چرا كه طول عمر و تجربه هايى كه از نيازمندى و بى چيزى دارند آنان را مى فريبد و بر جمع مال حريصشان مى كند و سبب آرزوهاى دراز آنها براى تحصيل دنيا مى گردد.و نزديك ساختن مرگ نظر به فرسودن بدنها و دور و دراز كردن آرزوها با توجه به نزديك ساختن مرگ است.و هر كه بر زمانه چيره گشت، يعنى با تباه كردن عمر و به كار بردن آن در راه متاع دنيا، به رنج مى افتد و با جمع آورى و اندوختن مال دنيا دچار بدبختى مى گردد، و هر كس روزگار را از دست داد، در راه به دست آوردن دنيا رنج برد ولى با از بين رفتن آن گرفتار بدبختى شد.امام (ع) در دو جمله اوّل سجع متوازن، و در دو جمله وسط سجع مطرّف، و در دو جمله آخر سجع متوازى، را رعايت كرده است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 106
الثامنة و الستون من حكمه عليه السّلام:(68) و قال عليه السّلام: الدّهر يخلق الأبدان، و يجدّد الامال و يقرّب المنيّة، و يباعد الأمنيّة، من ظفر به نصب، و من فاته تعب. (74821- 74799)
اللغة:(أخلق) الثوب: جعله باليا (المنيّة) ج منايا: الموت (الامنية): البغية ما يتمنّى (نصب) تعب و أعيا- المنجد.الاعراب:يخلق الأبدان، جملة مبدوّة بالمضارع خبر المبتدأ، و يدلّ على الاستمرار و هكذا الجمل التّالية المعطوفة عليها.المعنى:اسناد حقيقى- اسناد مجازى [الدّهر يخلق الأبدان ...] فسّر الدهر بالنازلة و الأمد المحدود و الزمان الطويل، و الظاهر أنّ المقصود العرفي منه الزمان بما يحواه من الحوادث و يعبر عنه بالفارسية «روزگار» فالاسناد في قوله (يخلق الأبدان) و تواليها إسناد حقيقي، لأنّ انكسار الأبدان و بليها معلول لهذه العوامل الزمنية من المرض و العمل و الحوادث، و تأثر المشاعر و الاحساسات، و كذلك تجديد الامال و إقراب المنيّة و بعد الأمانى، و كلّما دخل الانسان في ما يقرب من الشيخوخة و الهرم يكثر أمانيه على رغم بعدها، لأنه يمنع منها رويدا رويدا، و الانسان حريص على ما منع، و لو كان المقصود من الدّهر نفس الزمان المنصرم لا بدّ و أن يكون الاسناد في الجمل مجازيا على حدّ قوله «أشاب الصغير و أفنى الكبير مرّ الغداة و كرّ العشيّ» و هو خلاف الظاهر مضافا إلى أنّه لا يوافق قوله عليه السّلام: (من ظفر به نصب، و من فاته تعب) لأنّ نفس الزمان ليس شيئا يظفر به أحد و يفوت عن غيره، أو كان الظفر به موجبا للنّصب
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 107
فالمقصود من الدّهر ما يحويه من النعم و الأموال، و المواهب و الامال، فمن حصّلها نصب و أعيا من حفظها و صرفها في مصارفها، و من فاته تعب من فقدها و ألم الحاجة إليها.الترجمة:روزگار تن ها را فرسوده كند، و آرزوها را تازه سازد، و مرگ را نزديك آرد، و هوسها را دور نمايد، هر كه بدان دست يابد خسته شود، و هر كه بدست نياورد برنج افتد.روزگار است كه فرسوده نمايد تنها آرزوهاى جديد آرد و مرگش ز قفا دور سازد هوس و هر كه بدستش آرد خسته و هر كه نيارد رسدش رنج و عنا
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص288
الدهر يخلق الابدان، و يجدد الآمال، و يقرب المنية، و يباعد الامنية. من ظفر به نصب، و من فاته تعب. «روزگار تنها را فرسوده مى سازد و آرزوها را تازه مى كند، مرگ را نزديك و اميد را دور و دراز مى كند، هر كس به آن دست يافت، اندوهگين شد و آن كس كه آن را از دست داد، به رنج افتاد.»
گفتارى مفصل در باره روزگار و دنيا در مباحث گذشته، گذشت و اينك مى گوييم يكى از حكيمان گفته است: دنيا براى آنكه فريب دهد، شادى مى آورد و براى مكر و حيله گرى بهره اى مى رساند، چه بسيار خفته در سايه خود را كه از خواب پرانده است و چه بسيار كسان را كه به او اعتماد داشته اند، زبون ساخته است. دنيا با اين خوى و سرشت شناخته شده و با همين شرط قرين و مصاحب بوده است.
اسكندر به ارسطو نوشت: اندرزم بده. ارسطو براى او نوشت: هر گاه در كمال سلامتى، از رنج و گرفتارى ياد آور، و هر گاه در كمال امانى، احساس بيم و ترس كن، و هر گاه به نهايت آرزوى خود رسيدى، مرگ را به ياد آور و هر گاه مى خواهى خواسته دل خود را بر آورى، براى او بهره اى در بدى و بى ادبى قرار مده. شاعرى در اين باره چنين سروده و چه نيكو گفته است: «گويا تو اخبار گذشتگان را نشنيده اى و نديده اى كه روزگار با بازماندگان چه كرده است...».