وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً، [فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ] فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ؛ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ؛ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا، أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ.
و فرمود (ع): هر كه خود را پيشواى مردم خواهد، بايد كه پيش از ادب كردن ديگران به ادب كردن خود پردازد و بايد كه ادب كردن ديگران به كردار باشد، نه به گفتار. كسى كه آموزگار و ادب كننده خويش است، سزاوارتر به تعظيم است، از آنكه آموزگار و ادب كننده مردم است.
و آن حضرت فرمود: آن كه خود را در مرتبه پيشوايى قرار مى دهد بايد پيش از مؤدب نمودن مردم به مؤدب نمودن خود اقدام كند، و پيش از آنكه ديگران را به گفتار ادب نمايد، بايد به كردارش مؤدب به آداب كند، و آن كه خود را بياموزد و ادب نمايد به تعظيم سزاوارتر است از كسى كه فقط ديگران را بياموزد و تأديب كند.
ضرورت خودسازى رهبران و مديران (اخلاقى، تربيتى، مديريّتى):و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه خود را رهبر مردم قرار داد، بايد پيش از آن كه به تعليم ديگران پردازد، خود را بسازد، و پيش از آن كه به گفتار تربيت كند، با كردار تعليم دهد، زيرا آن كس كه خود را تعليم دهد و ادب كند سزاوارتر به تعظيم است از آن كه ديگرى را تعليم دهد و ادب بياموزد.
[و فرمود:] آن كه خود را پيشواى مردم سازد پيش از تعليم ديگرى بايد به ادب كردن خويش پردازد، و پيش از آنكه به گفتار تعليم فرمايد بايد به كردار ادب نمايد، و آن كه خود را تعليم دهد و ادب اندوزد، شايسته تر به تعظيم است از آن كه ديگرى را تعليم دهد و ادب آموزد.
امام عليه السّلام (در باره پيشوايان) فرموده است:1- هر كه خود را پيشواى مردم نمود بايد پيش از ياد دادن بديگرى نخست بتعليم نفس خويش بپردازد (زيرا اثر سخن كسيكه گفتار و كردارش يكسان باشد بيشتر است و مردم در مخالفت با او نمى كوشند) و بايد پيش از ادب كردن و آراستن ديگرى به زبان، به روش خود او را ادب و آراسته سازد (مثلا پيش از آنكه بديگرى بگويد نماز بخوان تا رستگار شوى بايد خود نماز بخواند)2- و آموزنده و ادب كننده نفس خود از آموزنده و ادب كننده مردم بتعظيم و احترام سزاوارتر است (چون پيرو هوا نيست).
امام عليه السلام فرمود : كسى كه خود را در مقام پيشوايى و امامت بر مردم قرار مىدهد بايد پيش از آنكه به تعليم ديگران مىپردازد به تعليم خويش بپردازد و بايد تأديب و تعليم او نسبت به ديگران پيش از آنكه با زبانش باشد با عمل صورت گيرد و كسى كه معلّم و ادب كننده خويشتن است به احترام سزاوارتر از كسى است كه معلّم ومربّى مردم است.
روش تعليم و تربيت:امام(علیه السلام) در این گفتار گهربار به سه نکته شایان توجه اشاره مى کند: نخست مى فرماید: «کسى که خود را در مقام پیشوایى و امامت بر مردم قرار مى دهد باید پیش از آنکه به تعلیم دیگران مى پردازد به تعلیم خویش بپردازد»; (مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ).کلام امام(علیه السلام) در اینجا مطابق ظاهر اطلاق کلام، هم رئیس حکومت بر مردم را شامل مى شود و هم تمام کسانى را که به نوعى ارشاد و هدایت مردم را بر عهده مى گیرند. این جمله اشاره به یک واقعیت مسلم عقلانى است که تا انسان خودش چیزى را نداشته باشد نمى تواند به دیگران اهدا کند.خشک ابرى که بود ز آب تهى *** کى شود منصب او آب دهىضرب المثلى در میان عرب است که مى گویند: «چوبى که کج است چگونه ممکن است سایه آن راست باشد».اضافه بر این، مردم سخنان کسى را که به گفتار خود پایبند و آثارش در زندگى او نمایان نیست، هرگز نمى پذیرند و به خود مى گویند: اگر او این سخنان را باور مى داشت نخست خودش به آن عمل مى کرد.به همین دلیل امام(علیه السلام) در دومین جمله مى فرماید: «باید تأدیب و تعلیم او نسبت به دیگران پیش از آنکه با زبانش باشد با عمل صورت گیرد»; (وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ).اصلى مسلم در روان شناسى است که مردم سخنان کسى را مى پذیرند که به گفته خود معتقد باشد و به تعبیر معروف: تا سخن از دل بر نیاید بر دل ننشیند و نشانه روشن این اعتقاد این است که به گفته خود عمل کند.فى المثل اگر طبیبى سخنرانى هاى متعددى درباره زیان هاى دخانیات ایراد کند و بیمارى هاى متعدد ناشى از آن را یکى پس از دیگرى برشمرد; ولى مردم ببینند از دهانش بوى سیگار مى آید هیچ کس سخن او را جدى نخواهد گرفت.به همین دلیل در حدیثى که در کتاب کافى آمده از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ یَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَمَا یَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا; هنگامى که عالم به علمش عمل نکند موعظه او از دل ها فرو مى ریزد همان گونه که قطره هاى باران از سنگ سخت فرو مى ریزد».(1)اشاره به این که دل هاى مردم حالت مقاومت و نفوذناپذیرى در برابر مواعظ آنها به خود مى گیرد. نیز به همین دلیل امیر مؤمنان على(علیه السلام) در خطبه 175 مى فرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی وَاللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَة إِلاَّأَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا وَلاَ أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَة إِلاَّ وَأَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا; اى مردم به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتى ترغیب نمى کنم مگر این که خودم پیش از شما به آن عمل مى نمایم و شما را از هیچ معصیتى باز نمى دارم مگر این که خودم پیش از شما از آن دورى مى جویم».سپس در سومین و آخرین جمله بر آنچه در جمله هاى پیش آمد تأکید نهاده مى فرماید: «کسى که معلم و ادب کننده خویشتن است به احترام سزاوارتر از کسى است که معلم و مربى مردم است»; (وَمُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَمُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالاِْجْلاَلِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَمُؤَدِّبِهِمْ).اشاره به این که هرگاه انسان نخست به تعلیم و تادیب خویشتن پردازد، تأثیر سخنانش بیشتر و عمیق تر است در حالى که اگر کسى تنها به تأدیب مردم پردازد و از خویش غافل بماند روزى فرا مى رسد که مردم از این امر آگاه مى شوند و از او روى برمى گردانند.بلکه از روایات استفاده مى شود که این کار از نشانه منافقان است که انسان دیگران را به نیکى ها و ترک بدى ها دعوت کند و خود به این اندرز عمل ننماید: در حدیثى از امام سجاد على بن الحسین(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «إِنَّ الْمُنَافِقَ یَنْهَى وَلاَ یَنْتَهِی وَیَأْمُرُ بِمَا لاَ یَأْتِی; (2) منافق دیگران را از بدى ها باز مى دارد; ولى خویشتن را باز نمى دارد و دیگران را به نیکى ها دعوت مى کند و خود بدان عمل نمى نماید».(3)*****پی نوشت:(1). کافى، ج 1، ص 44، ح 3.(2). کافى، ج 2، ص 396، ح 3.(3). سند گفتار حکیمانه: در کتاب مستطرف نوشته «ابوالفتوح محمد بن احمد مصرى شافعى» (معروف به خطیب ابشیهى از علماى قرن نهم) این سخن حکمت آمیز با تفاوت هایى نقل شده و این نشان مى دهد که او منبعى غیر از نهج البلاغه در اختیارش بوده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 57).
امام (ع) فرمود: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً- فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ- وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ- وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ»:امام (ع) به آداب رهبران علم و فضايل اخلاقى اشاره فرموده است:1- بر پيشوا واجب است كه نخست خويشتن را تعليم دهد، يعنى: نسبت به آدابى كه داناست خويشتن را تمرين دهد تا رفتار و گفتارش موافق علم و آگاهى اش باشد، براى اين كه مردم براى پيروى از آنچه از رفتار و حالات پيشوايان ببينند آماده ترند تا گفتار تنها، بخصوص وقتى كه در رفتارها خلاف آن را مشاهده كنند، چه، اين خود باعث بدگمانى در گفته هاى مخالف رفتار، و گستاخى بر مخالفت سخنانى كه از آنان زبانزد شده، مى گردد، هر چند كه به ظاهر راست و درست باشند. و به چنين مطلبى شعر زير اشاره دارد: از ديگران آنچه را كه خود نظير آن را انجام مى دهى، نهى نكن كه اگر چنين كنى، براى تو ننگ بزرگى است.2- امام او را راهنمايى كرده است، بر اين كه آموزش ديگران نخست به وسيله روش درست و رفتار پسنديده انجام گيرد به همان دليلى كه بيان شد، طبيعت انسانها با ديدن رفتار، رامتر و اثرپذيرتر است تا گفتار، و بعد هم آن روش و رفتار بايد با گفتار مطابق باشد.آن گاه امام (ع) با اين بيان كه آن كسى كه خود را ادب كند، سزاوارتر به بزرگداشت و احترام است تا آن كه ديگران را ادب مى كند، وى را به تأديب نفس واداشته است. توضيح آن كه كسى كه خود را به فضيلتى ادب مى كند كامل مى گردد و ادب كردن ديگران فرع بر ادب كردن خويشتن است، و اصل ارزشمندتر و سزاوارتر به تعظيم است تا فرع. و اين مطلب به منزله صغرا براى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است: آن كس كه سزاوارتر به احترام باشد، لازم است چيزى را اول خود انجام دهد كه به خاطر آن نسبت به ديگران شايسته تر به احترام گشته است.
التاسعة و الستون من حكمه عليه السّلام:(69) و قال عليه السّلام: من نصب نفسه للنّاس إماما، فليبدأ [فعليه أن يبدأ] بتعليم نفسه قبل تعليم غيره، و ليكن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه، و معلّم نفسه و مؤدّبها أحقّ بالإجلال من معلّم النّاس و مؤدّبهم. (74854- 74822)
اللغة:أمّ يؤمّ إمامة و إماما القوم و بالقوم: تقدّمهم و كان لهم إماما- الامام للمذكّر و المؤنث ج أئمة: من يؤتمّ به أي يقتدى به، سيرة الرّجل صحيفة أعماله، كيفية سلوكه بين الناس- المنجد.الاعراب:إماما، ثاني مفعولي نصب، قبل، منصوب على الظرفية متعلّق بقوله: فليبدأ بسيرته، ظرف مستقرّ خبر لقوله و ليكن، و أحقّ بالاجلال، خبر لقوله: و معلّم نفسه.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 108
المعنى:تعريض [من نصب نفسه للنّاس إماما ...] فيه تعريض على من تصدّى الامامة و تقمّصها من غير حقّ، كما افتتح عليه السّلام خطبته الشقشقية بقوله: و لقد تقمّصها فلان- إلخ، و فيه إشعار بأنّ الإمامية منصب إلهيّ هيّأ اللَّه لها رجال أدّبهم بقدرته و إحاطته، و هذّبهم بالفطرة و طهّرهم تطهيرا، لأنّ المقصود من الإمام في كلامه هذا هو الرّئيس الّذي يحكم في الناس، فمن لم يكن مستعدا لهذا المقام لا يقدر على تعليم نفسه و رفع نقصه إلى أن ينال هذه الدّرجة القصوى و المرتبة العليا، و خصوصا بالنّظر إلى مقام العلم الشامل المحيط العميق الّذي يلزم لمنصب كهذا، فاذا كان الرّجل جاهلا بذاته كيف يقدر على تعليم نفسه فانّ العلم الكسبي يحصل إمّا بموهبة من اللَّه فيفيضه على قلوب الأنبياء و الأوصيا و إمّا بتحصيله من الأساتذة و العلماء، فكيف يقدر الإنسان على تعليم نفسه بشخصه نعم تأديب السيرة و إصلاح الأخلاق و الأعمال الّذي يعدّ من باب الحكمة العملية ممّا يمكن للإنسان أن يباشره بنفسه، فيحسن أخلاقه بالرّياضة و يزيل عنه الأخلاق السيّئة، و يخلّي ضميره عنها و يحلّيه بالأخلاق الحسنة و الفضائل و أمّا العلم و المعرفة الخاصّة بمقام الإمامة فكيف يقدر عليه الإنسان بنفسه إذا لم يكن من عناية اللَّه تعالى، و يؤيد ذلك قوله (و معلّم نفسه و مؤدّبها بها أحقّ بالاجلال) فانّه تعريض بأنّ تصدّى غير الأهل للإمامة إنّما يكون لكسب الجاه و الاعتبار عند الناس و جلب الإجلال و الاحترام، و إذا تصدّى شخص لتعليم نفسه و تأديبها يكون أحق بالإجلال، اللّهمّ إلّا أن يكون المراد من تعليم النفس الاشتغال بالرّياضة و تصفية النفس بحيث يستعدّ للافاضة كما اشير إليه في بعض الأحاديث و يشعر به قوله عليه السّلام: العلم نور يقذفه اللَّه في قلب من يشاء، و مع هذا لا يخلو الكلام من تعريض على من ذكرنا.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 109
الترجمة:هر كه خود را پيشوا و رهبر مردم سازد بايد پيش از آموختن بمردم باموزش خويش پردازد، و بايد بروش و عمل خود أدب آموزد پيش از آنكه دستور أدب را با زبان بديگران بياموزد، كسى كه خود را آموزد و أدب نمايد باحترام سزاوارتر است از كسى كه آموزگار و مؤدّب مردم باشد.هر كه خود را رهبر مردم كند بايد أول رهبرى از خود كند خود بياموزد و زان پس ديگران با عمل تأديب سازد نى زبان هر كه خود آموخت و تأديب كرد احترامش بيش از آن ديگر بود كه دهد تأديب و آموزش بغير چون كه او سوى خدا باشد بسير
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص289
من نصب نفسه للنّاس اماما فعليه ان يبداء بتعلم نفسه قبل تعليم غيره، و ليكن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه، و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس و مودّبهم. «هر كس خويشتن را پيشواى مردم سازد بر اوست كه پيش از تعليم ديگرى به تعليم خويش پردازد و بايد تعليم او با كردار خود مقدم بر تعليم زبانى باشد، و آن كس كه خويش را تعليم مى دهد و نفس خود را ادب مى كند سزاوارتر به تعظيم است از آن كس كه مردم را ادب مى كند و تعليم مى دهد.»
فروع، تابع اصول است و اگر اصل چيزى كژ باشد، محال است فرع آن مستقيم باشد آن چنان كه در مثل گفته شده است «مگر ممكن است وقتى چوب كژ است، سايه آن راست باشد.» آن كس كه خود را براى مردم پيشوا مى سازد و خويشتن را تعليم نداده است همچون كسى است كه خود را براى آموزش زرگرى يا درودگرى پيشواى مردم قرار دهد و خود نتواند انگشترى و لوحى بسازد، و اين نه تنها نوعى سفاهت بلكه تمام سفاهت است.
آن گاه على عليه السّلام فرموده است: و سزاوار است تعليم دادن مردم را پيش از آنكه با زبان خويش شروع كند با كردار و رفتار خود آغاز كند كه كردار از گفتار براى نشان دادن احوال آدمى رساتر است.
سپس فرموده است: كسى كه خود را تعليم مى دهد و ادب مى آموزد، براى تعظيم شايسته تر از كسى است كه معلم مردم و مؤدب ايشان باشد، و اين حق است، زيرا آن كس كه محاسن اخلاق را به خود مى آموزد، بزرگ منزلت تر از كسى است كه عهده دار آموزش مردم مى شود و خود به چيزى از آن عمل نمى كند. اما آن كس كه خود آموخته است و به مردم هم مى آموزد، بدون ترديد برتر و گرامى تر از كسى است كه فقط به آموختن قناعت مى كند و به ديگران آموزش نمى دهد.