وَ قَالَ (عليه السلام): يَا أَسْرَى الرَّغْبَةِ أَقْصِرُوا، فَإِنَّ الْمُعَرِّجَ عَلَى الدُّنْيَا لَا يَرُوعُهُ مِنْهَا إِلَّا صَرِيفُ أَنْيَابِ الْحِدْثَانِ. أَيُّهَا النَّاسُ تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا، وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا.
أسْرى: جمع «اسير»، اسراء.الرَّغْبَة: طمع.اقْصِرُوا: بس كنيد، دست برداريد.الْمُعَرِّج: متمايل، تكيه كننده.لَا يُرَوِّعُهُ: او را نمى ترساند.الصَّرِيف: صداى بهم سائيدن دندانها و مانند آن.الْحِدْثان: حوادث ناگوار.تَوَلَّوْا: سرپرستى كنيد.الضَّراوَة: به چيزى خو كردن و حريص شدن، يعنى نفس خويش را از جاذبه عادتهايش دور داريد.
معرج: بالا رونده و تمايل كننده، يروع: مى ترساند و به وحشت مى اندازد، صريف انياب: صداى دندانهاى تيز، حدثان: بلاها و حادثه ها، ضراوة: عادت هاى بد و زيانبار،
و فرمود (ع): اى اسيران خواهشهاى نفس، درنگ كنيد. زيرا كسى را كه به دنيا گرويده است، نترساند، مگر صداى دندانهاى حوادث. اى مردم، خود خويشتن را ادب كنيد و نفس خود را از عادتهاى زشتى كه به آن خو گرفته ايد باز گردانيد.
و آن حضرت فرمود: اى اسيران هوا و هوس، آرزوها را كوتاه كنيد، زيرا مردم دلبسته به دنيا را جز صداى دندانهاى حوادث از اين دنيا نمى ترساند، اى مردم، خودتان عهده دار ادب كردن خود شويد، و نفس را از جرأت بر عادات هلاك كننده باز گردانيد.
راه خودسازى (اخلاقى، تربيتى):و درود خدا بر او، فرمود: اى اسيران آرزوها، بس كنيد زيرا صاحبان مقامات دنيا را تنها دندان حوادث روزگار به هراس افكند، اى مردم كار تربيت خود را خود بر عهده گيريد، و نفس را از عادت هايى كه به آن حرص دارد باز گردانيد.
[و فرمود:] اى اسيران آز باز ايستيد كه گراينده دنيا را آن هنگام بيم فرا آيد كه بلاهاى روزگار دندان به هم سايد. مردم كار ترتيب خود را خود برانيد و نفس خود را از عادتها كه بدان حريص است باز گردانيد.
امام عليه السّلام (در دورى از خواهش نفس) فرموده است:1- اى گرفتاران خواهش نفس باز ايستيد (از آن پيروى نكنيد) كه دلبند بدنيا را نمى ترساند مگر صداى دندانهاى مصيبتها و اندوهها (شنيدن اندوههاى سخت كه از روى خشم و تندى باشد چنانكه شخص هنگام خشم بر ديگرى دندان بهم مى سايد)2- اى مردم، خودتان به ادب كردن و اصلاح نفسهاتان بپردازيد (پسنديده ها را شعار خويش نمائيد) و آنها را از جرأت و دليرى بر عادتها و خوها (ى ناشايسته) باز گردانيد (تا از كيفر رستخيز برهيد).
امام عليه السلام فرمود: اى اسيران حرص و رغبت در دنيا! بس كنيد، زيرا افراد دلبسته به دنيا را جز صداى برخورد دندانهاى حوادث سخت، به خود نياورد. اى مردم! تربيت نفس خويش را بر عهده بگيريد و آن را از كشش عادات (بد) بازداريد.
اى اسيران هوس! امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه خود به دو مطلب اشاره مى كند: نخست دنياپرستان را مخاطب قرار داده مى فرمايد: «اى اسيران حرص در دنيا بازايستيد»؛ (يَا أَسْرَى الرَّغْبَةِ أَقْصِرُوا).تعبير به «اسير» بيان بسيار مناسبى است، زيرا دنياپرستانى كه گرفتار حرص در دنيا مى شوند به جايى مى رسند كه از خود اراده اى ندارند و همچون اسير، شب و روز در فكر به چنگ آوردن اموال بيشتر يا مقامات بالاترند و چقدر زشت است انسانى كه گل سرسبد جهان آفرينش است چنان اسير حرص شود كه اراده خود را از دست بدهد. افزون بر اين، تشبيه به «اسير» دليل بر بى ارزش بودن اين افراد است، زيرا همواره به اسيران با ديده حقارت مى نگريستند و براى آنها مقام و موقعيتى قائل نبودند و در بسيارى از موارد آنها را به صورت بردگان خريد و فروش مى كردند.آنگاه امام عليه السلام دليلى براى دستور بازايستادن اسيران حرص ذكر كرده مى فرمايد: «زيرا افراد دلبسته به دنيا را جز صداى برخورد دندان هاى حوادث سخت، به خود نمى آورد»؛ (فَإِنَّ آلْمُعَرِّجَ عَلَى آلدُّنْيَا لاَ يَرُوعُهُ مِنْهَا إِلاَّ صَرِيفُ أَنْيَابِ آلْحِدْثَانِ).امام عليه السلام در اينجا تشبيه شگفتى كرده، حوادث سخت را به حيوانات درنده اى شبيه مى داند كه به هنگام حمله دندان هايشان را به هم مى سايند و دندان قروچه مى كنند به گونه اى كه صداى دندانهاى آنها شنيده مى شود. امام عليه السلام مى فرمايد : حوادث خطرناك هنگامى كه دامان آنها را گرفت و همچون حيوان درنده اى كه لحظه اى پيش از حمله دندانهايش را به هم مى سايد به آنها حمله ور مى شود وهنگامى بيدار مى شوند كه كار از كار گذشته است. افراد زيادى را سراغ داريم يا در تاريخ نامشان آمده كه چنان غرق زرق و برق دنيا و هوا و هوسها مى شدند كه هيچ موعظه اى در آنها موثر نمى شد. تنها زمانى بيدار مى شدند كه حوادث سخت و خطرناك دامن آنها را گرفته بود.علامه شوشترى؛ در شرح نهج البلاغه خود ماجراى عبرت انگيزى از كامل ابن اثير نقل مى كند كه شبى از شبها جعفر برمكى (وزير معروف و پرقدرت هارون) در مجلس عياشى خود نشسته بود و زن آوازه خوانى براى او آواز مى خواند از جمله اين شعر را در ميان آوازش خواند:وَلَوْ فُوديتَ مِنْ حَدَثِ اللَّيالي فَدَيْتُکَ بِالطَّريفِ وَبِالتّلادِاگر بتوانى از حوادث ناگوار شبها رهايى يابى من جوايز زيبا و پرقيمتى را فداى تو خواهم كرد.در اين هنگام ناگهان مسرور خادم، (جلاد) هارون الرشيد وارد شد. (جعفر تعجب كرد) مسرور گفت: آمده ام سر تو را براى هارون ببرم. جعفر خودش را روى پاى مسرور انداخت و آن را مى بوسيد و تقاضا مى كرد كه اين كار را به تأخير بيندازد و او را زنده نزد هارون ببرد تا هرچه او خواست درباره اش تصميم بگيرد؛ ولى مسرور نپذيرفت و در همان جا سر او را از تن جدا كرد و در دامنش انداخت و نزد هارون برد. اين داستان با تفاوتهايى در كتب ديگر مانند الوافى بالوفيات آمده است؛ از جمله اينكه مسرور جعفر را نكشت و نزد هارون برد و در آنجا هارون دستور داد سر او را از تن جدا كنند و بعد از آن نيز دستور داد سر مسرور، قاتل او را از تن جدا كنند و گفت: من نمى خواهم قاتل جعفر را (كه روزى مورد علاقه شديد من بود) ببينم.سپس امام عليه السلام در نكته دوم راه خودسازى را به همه انسانها نشان مى دهد وتمام مردم جهان را مخاطب ساخته مى فرمايد: «اى مردم! خودتان به تربيت نفس خويش بپردازيد و آن را از جاذبه عادتها بازداريد»؛ (أَيُّهَا النَّاسُ، تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا، وَاعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا).اشاره به اينكه معلم و مربى انسان قبل از هركس بايد خود او باشد و تا انسان به تربيت خويش نپردازد تعليم و تربيت معلمان و پيشوايان و مربيان در او اثر نخواهد گذاشت. در خطبه 90 نيز امام عليه السلام تعبير جالبى در اين زمينه دارد مى فرمايد: «وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى يكُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ لَمْ يكُنْ لَهُ مِنْ غَيرِهَا لا زَاجِرٌ وَلا وَاعِظٌ؛ بدانيد كسى كه بر ضد هواى نفس خود كمك نشود تا واعظ و رادعى از درون جانش براى او فراهم گردد، مانع و واعظى از غير خود نخواهد يافت».جمله (وَاَعْدِلُوا بِها...) درواقع اشاره به يكى از طرق مهم تهذيب نفس است و آن اينكه بسيار مى شود انسان عادت هايى پيدا مى كند كه براى او كشش وجاذبه زيادى دارد و همين عادات او را دائمآ در هواپرستى غرق مى سازد؛ مانند عادت به شراب و يا حتى عادت به مواد مخدر. امام عليه السلام دستور مى دهد خود را از جاذبه اين عادات سوء، رهايى بخشيد تا بتوانيد نفس خويشتن را اصلاح كنيد. «اسرى» و اسارى جمع اسير و «رغبت» به معناى حرص و ولع است. «الْمُعَرِّجَ»از ريشه عَرَج (بر وزن حرج) به معناى تمايل داشتن به چيزى است. «لايروعه»ازريشه روع (بروزن قول) به معناى ترساندن وترسيدن آمده است. «صريف» به معناى صداى برخورد دندانها و مانند آن است. «الحدثان» به معناى بلاها و حوادث ناخوشايند روزگار است و در بعضى از نسخ «حَدَثان» (بر وزن ضربان) آمده است. «ضراوة» به معناى جاذبه و كشش است.
امام (ع) فرمود: «يَا أَسْرَى الرَّغْبَةِ أَقْصِرُوا- فَإِنَّ الْمُعَرِّجَ عَلَى الدُّنْيَا لَا يَرُوعُهُ مِنْهَا- إِلَّا صَرِيفُ أَنْيَابِ الْحِدْثَانِ- أَيُّهَا النَّاسُ تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا- وَ اعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا»:كلمه «أسرى» را استعاره براى كسى آورده است كه دنيا ميل و علاقه او را به خود جلب كرده است. امام (ع) دستور به خوددارى از زياده روى در طلب دنيا داده و از دلباختگى و توجّه بدان بر حذر داشته است، با اين عبارت: «فانّ المعرّج... و الحدثان»، و لفظ صريف و انياب را به جهت شباهت مرگ به هنگام فرا رسيدنش به شتر تندرو، استعاره آورده است. سپس خطاب به مردم، آنها را مأمور فرموده است تا ادب و اصلاح نفس خويش را به عهده گيرند و آن را در حدّ عدالت، از حركات و افعال باز دارند، و از جرأت و اقدام بر غرق شدن در هواهاى نفس بازگيرند. و معناى رياضت، قبلا روشن شد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 442
الخامسة و الاربعون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(345) و قال عليه السّلام: يا أسرى الرّغبة أقصروا فإنّ المعرّج على الدّنيا لا يروعه منها إلّا صريف أنياب الحدثان، أيّها النّاس تولّوا من أنفسكم تأديبها، و اعدلوا بها عن ضراوة عاداتها. (83553- 83524)
اللغة:(عرّج) البناء تعريجا أى ميّله. (صريف) البكرة صوتها عند الاستقاء و كذلك صريف الباب و صريف ناب البعير- صحاح-. (ضرى) يضري ضراية مثل رمى يرمى: أى جرى و سال، ذكره ابن الأعرابى (الضراوة) الجرأة على الصيد و الولوع به، و الضراية بالفتح لغة، و الضراية بالكسر مصدر ضرى به، و الثلاث نسخ وردت به الرواية- ابن ميثم.المعنى:الرغبة و الاشتياق من أشدّ الامراء على الانسان، فقد ينتهى الرغبة إلى العشق و الوله فتغلب على الانسان حتّى تفكه عن ضروريّات حياته من الأكل و النوم و الاستراحة فيصير مجنونا كالمجنون العامري المعروف، و لذا عبّر عليه السّلام عن المأمورين لها بالاسرى و العبيد الّذين لا يملكون لأنفسهم ضرّا و لا نفعا، و هذا عتاب لسّاع لانصراف عشّاق الدّنيا عن غيّهم فقال: الميال إلى الدّنيا لا ينتبه عن غيّه إلّا بعد صريف ناب الحدثان اللّداغة العاضّة عليه.ثمّ نبّه عليه السّلام على أنّ وظيفة الانسان تأديب نفسها بامساكها عن مشتهياتها فلا مؤدّب لها غيره، و يلزم كبح جماحها و صرفها عن عاداتها بالولوع على الدّنيا و مشتهياتها.الترجمة:فرمود: اى اسيران تمايل، ايست كنيد، زيرا هر كه بر دنيا چرخيد جز آژير سوت نيش گزنده حوادث او را بخود نياورد و بهراس نيفكند، أيا مردم خود متصدّى و سرپرست أدب آموزى خويش باشيد، و نفس سركش را از كشش شيوه هاى بدش باز داريد.اى اسيران رغبت دنيا عاشقان مقام و سيم و طلا بخود آئيد باز و ايست كنيد پيش از آنيكه خويش نيست كنيد هر كه شد شيفته بر اين دنيا كى بخود آيد از غرور و هوا جز باژير نيش حادثه ها كه فغانش كنند و ناله بپا ادب نفس خويش شيوه كنيد نفس أمّاره از كشش بكشيد
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص118
يا اسرى الرغبة، اقصروا، فانّ المعرّج على الدنيا لا يروعه منها الا صريف انياب الحدثان. ايها الناس، تولّوا عن انفسكم تأديبها، و اعدلوا بها عن ضراوة عاداتها.«اى اسيران آرزو، باز ايستيد و اندك كنيد، كه گراينده به دنيا را چيزى جز آواى دندان ساييدن حوادث به خود نمى آورد. اى مردم، خويشتن ادب كردن نفس خود را بر عهده گيريد و آن را از آزمند شدن بر عادتها باز داريد.»
ابن ابى الحديد ضمن شرح مختصرى كه داده است مى گويد: پلنگ به هنگام جهيدن بر شكار و گرگ به گاه حمله دندانهاى خود را بر هم مى سايند و در مورد هر خطر و حادثه چنين گفته مى شود كه دندان بر هم مى فشرد و به هنگام بيم و شدت خشم و كينه و انتقام صداى سايش دندانها به يكديگر شنيده مى شود.