وَ سَمِعَ (علیه السلام) رَجُلًا مِنَ الْحَرُورِيَّةِ يَتَهَجَّدُ وَ يَقْرَأُ، فَقَالَ: نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ، خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِي شَكٍ.
الْحَرُورِيَّة: خوارج نهروان، آنهائى كه در «حروراء» با حضرت على (ع) جنگيدند.يَتَهَجَّدُ: نماز شب مى خواند، در شب عبادت مي كند.
وقتى شنيد كه يكى از حروريه نماز شب مى گزارد و قرآن مى خواند چنين فرمود:خوابى كه با يقين همراه باشد، بهتر است از نماز گزاردن با شك.
آن حضرت شنيد كه مردى از حروريّه (خوارج) به نماز شب و خواندن قرآن مشغول است، فرمود:خواب بر يقين بهتر از نماز در شك است.
ارزش يقين (اخلاقى، اعتقادى):و درود خدا بر او، (صداى مردى از حروراء(1) را شنيد كه نماز شب مى خواند و قرآن تلاوت مى كرد) فرمود:خوابيدن همراه با يقين، برتر از نمازگزاردن با شك و ترديد است._____________________________________________(1). حروراء، دهكده اى نزديك كوفه كه گروه منحرف خوارج آنجا را براى پيكار با امام عليه السّلام انتخاب كرده بودند و آن شخص «غروة ابن ادنه» بود كه در جنگ نهروان كشته شد.
[و شنيد كه مردى از خارجيان شب بيدار است در نماز و خواندن قرآن، فرمود:]به يقين خفتن به كه با دو دلى نماز گزاردن.
امام عليه السّلام شنيد كه مردى از حروريّه (خوارج نهروان كه اجتماع آنان براى مخالفت با امير المؤمنين در صحراى حروراء نزديك كوفه بوده) نماز شب مى گزارد و قرآن مى خواند، پس آن حضرت (در باره سود نداشتن عبادت بى شناسايى امام زمان) فرمود:خوابى كه با يقين و باور (بامام زمان و خليفه بر حقّ) باشد بهتر است از نمازگزاردن با شكّ و ترديد (زيرا مبدأ تعليم عبادات و كيفيّت و چگونگى آنها و يكى از اركان دين امام وقت است و كسيكه در او ترديد داشته باشد نمازگزاردن و قرآن خواندنش درست نيست).
امام(عليه السلام) صداى يكى از خوارج را شنيد كه مشغول به عبادت شبانه است و قرآن تلاوت مى كند، فرمود:خواب توأم با يقين و ايمان، بهتر از نمازى است كه همراه با شك باشد!
عمل بى ارزش:در آغاز این سخن حکمت آمیز و کوتاه مى خوانیم: «امام(علیه السلام) صداى یکى از خوارج را شنید که مشغول به عبادت شبانه است و قرآن تلاوت مى کند. فرمود: خواب توأم با یقین و ایمان، بهتر از نمازى است که همراه با شک باشد»; (وَسَمِعَ (علیه السلام) رَجُلاً مِنَ الْحَرُورِیَّةِ یَتَهَجَّدُ وَیَقْرَأُ، فَقَالَ(علیه السلام): نَوْمٌ عَلَى یَقِین خَیْرٌ مِنْ صَلاَة فِی شَکٍّ).«حَرُوریّه» نام خوارج یا گروهى از خوارج است که براى نخستین بار در قریه اى به نام «حَرُوراء» در نزدیک کوفه اجتماع کردند و اعلان مخالفت با امیر مؤمنان على(علیه السلام) نمودند در تواریخ عدد آن گروه را دو هزار نفر نوشته اند.(1)بسیارى از آنها اهل عبادت مخصوصاً تهجد (عبادت شبانه) و تلاوت قرآن بودند; ولى کاملاً قشرى مى اندیشیدند و مسیرى را که در عقیده اسلامى خود انتخاب کرده بودند آمیخته با شک بود. به همین دلیل امام مى فرماید خواب همراه با یقین بهتر از نماز همراه با شک است.دلیل آن هم روشن است. آنچه انسان را به خدا نزدیک مى سازد و صراط مستقیم را پیش پاى انسان مى نهد، ایمان و یقین است که اگر محکم باشد هیچ گونه انحرافى براى انسان پیش نمى آید; ولى آنها که ایمان ضعیفى آمیخته با شک دارند به آسانى از راه راست منحرف مى شوند. از این رو عبادت آنها بسیار سطحى و کم ارزش است.این سخن شبیه چیزى است که در حکمت 145 درباره روزه داران و شب زنده داران آمده است: «کَمْ مِنْ صَائِم لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ إِلاَّ الْجُوعُ وَالظَّمَأُ وَکَمْ مِنْ قَائِم لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلاَّ السَّهَرُ وَالْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الاَْکْیَاسِ وَإِفْطَارُهُمْ; چه بسا روزه داران که از روزه خود به جز تشنگى و گرسنگى بهره اى نمى برند و چه بسا شب زنده دارانى که از قیام شبانه خود جز بى خوابى و خستگى بهره اى ندارند. آفرین بر خواب هوشمندان و افطارشان».مرحوم دیلمى در ارشاد القلوب حدیثى نقل مى کند که شاهد حکمتى است که به شرح آن پرداخته ایم. مى گوید: امیر مؤمنان شبى از شب ها از مسجد کوفه خارج شد و به سوى خانه خود مى رفت. پاسى از شب گذشته بود و کمیل بن زیاد، از اخیار شیعه و محبین امام(علیه السلام) در خدمتش بود. در اثناى راه به خانه اى رسیدند که صداى تلاوت قرآن از آن شنیده مى شد و این آیه را با صدایى حزین و گریه آور تلاوت مى کرد: (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَقائِما...).(2) کمیل در دل از آن تمجید کرد و از حال این قارى قرآن لذت برد بى آنکه سخنى بگوید. امام(علیه السلام) نگاهى به او کرد، فرمود: اى کمیل سر و صداى آن مرد تو را در شگفتى فرو نبرد. این مرد اهل دوزخ است و در آینده به تو خبر خواهم داد.کمیل نخست از مکاشفه امیر مؤمنان(علیه السلام) نسبت به باطن او و سپس گواهى اش به دوزخى بودن این قارى قرآن با این که در حالت روحانى خوبى فرو رفته بود حیران ماند. مدتى گذشت تا زمانى که خوارج بر ضد على(علیه السلام) شوریدند و حضرت ناچار به جنگ با آنان شد. امام(علیه السلام) شمشیرى در دست داشت که با آن سرهایى از خوارج را بر زمین مى افکند. در این حال نوک شمشیر را بر یکى از آن سرها گذاشت و به کمیل که در کنارش ایستاده بود رو کرد و فرمود: اى کمیل «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَقائِما» یعنى این همان شخص است که در آن شب این آیه را مى خواند و تو در اعجاب فرو رفتى. کمیل خود را به روى پاهاى امام(علیه السلام) انداخت و از فکر آن شب خود استغفار کرد.(3)*****نكته:خوارج كيانند؟گرچه در جلد دوم در ذيل خطبه 60 و در جلد پنجم در ذيل خطبه 127 (و مجلدات ديگر) بحث هاى فراوانى درباره خوارج و اعمال و افكار آنها داشته ايم ولى لازم مى دانيم در اينجا بحثى ريشه اى درباره آنها داشته باشيم. خوارج گروهى بودند كه رسماً بعد از جنگ صفين و مسأله حكميت به وجود آمدند. آنها از يك سو على(عليه السلام) را تحت فشار قرار دادند كه ابوموسى اشعرى را به عنوان حكم از سوى لشكرش در مقابل عمروعاص بپذيرد تا با مطالعه كتاب خدا و سنت پيغمبر معلوم كنند على(عليه السلام) و معاويه كدام يك در مسير خود برحقند. ولى هنگامى كه عمروعاص ابوموسى اشعرى را فريب داد و جريان حكميت را به نفع معاويه پايان داد آنها به مخالفت با اصل حكميت برخاستند و آيه اى از قرآن را كه مربوط به اين مسائل نبود مطرح كرده و گفتند حكميت مخصوص خداست «لاحُكْمَ إلاّ لله». و انتخاب كسى به عنوان حكميت شرك يا بدعت در دين است و حتى به تكفير طرفداران حكميت برخاستند. اين در حالى بود كه قرآن با صراحت به مسئله حكميت هم در مشكلات مربوط به خانواده تصريح كرده بود: (فَابْعَثُوا حَكَماً مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَماً مِّنْ أَهْلِهَا) و هم در اختلافات ميان مسلمانان: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا ...).سردمدار اين گروه اشعث بن قيس منافق بود كه تدريجاً عده اى از ساده لوحان را دور خود جمع كرد و هنگامى كه به جنگ با على(عليه السلام) برخاستند و شكست سختى خوردند تنها تعداد كمى از آنها باقى ماندند; ولى اين تفكر از ميان نرفت و در طول تاريخ صدر اسلام طرفدارانى پيدا كرد كه ـ العياذ بالله ـ على(عليه السلام) را تكفير مى كردند. از بعضى از تواريخ معروف استفاده مى شود كه تفكر خارجى حتى در زمان پيغمبر هم در ميان بعضى آشكار شد و آن اين كه در ميان اصحاب شخصى به نام ذوالخويصره بعد از جنگ با هوازن هنگامى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خواست غنائم جنگى را در ميان جنگجويان تقسيم كند برخاست و عرض كرد: اى محمد من كار تو را ديدم رسول خدا فرمود: چگونه ديدى؟ عرض كرد: عدالت را رعايت نكردى؟ پيامبر خشمگين شد، فرمود: واى بر تو اگر عدالت نزد من پيدا نشود نزد چه كسى پيدا خواهد شد؟ عمر گفت: اى رسول خدا اجازه مى دهى من او را به قتل برسانم؟ پيامبر فرمود: نه او را وا نه. مى بينم در آينده پيروانى مى يابد كه (به گمان خود) در دين تعمق پيدا مى كنند به گونه اى كه از دين خارج مى شوند، همان گونه كه تير از چله كمان خارج مى شود.(4)از این حدیث روشن مى شود که در واقع عنوان خوارج را پیغمبر اکرم به آنها داد و مفهومش خروج از آئین اسلام است.خوارج ظاهراً به عبادات اهمیت زیادى مى دادند، بسیارى از آنها اهل نماز شب، حافظ یا قارى قرآن بودند و چهره مقدسى به خود مى گرفتند و همین باعث نفوذ ظاهرى آنها شد و توانستند گروهى از بى خبران نادان را گرد خود جمع کنند. آنها اعتقادات عجیبى داشتند از جمله مى گفتند هر کس گناه کبیره اى مرتکب شود کافر مى گردد و از زمره مسلمین بیرون است و محکوم به اعدام و بر اثر همین عقیده بسیارى از مسلمانان واقعى را که به عقیده آنها لغزشى پیدا کرده بودند کافر شمردند و کشتند.چون خوارج نخستین بار در قریه اطراف کوفه به نام «حروراء» جمع شدند بعضى به آنها نام «حروریه» دادند. به گفته بعضى از دانشمندان این گروه در دوره بنى امیه قدرت بسیارى به دست آوردند و به دو قسمت تقسیم شدند: بخشى در عراق وفارس وکرمان سلطه پیدا کرده وگروهى دیگر در جزیرة العرب فعال بودند. در دوره بنى عباس نیز فعالیت هایى داشتند; اما به تدریج از میان رفتند.خوارج به خلافت خلفاى نخستین; ابوبکر و عمر و عثمان و على(علیه السلام) تا پیش از پذیرش حکمیت موافق بودند; ولى تمام خلفاى اموى و عباسى را باطل مى شمردند و معتقد بودند باید خلیفه را مردم به میل خود انتخاب کنند; خواه عرب باشد یا عجم قرشى یا غیر قرشى. و هرگاه خلیفه برخلاف اوامر الهى گامى بردارد باید فوراً معزول بشود.تقریباً همه آنها معتقد بودند که ایمان تنها اعتقاد نیست و عمل به احکام دین نیز جزء ایمان است، بنابراین اگر کسى به فریضه اى از فرایض الهى عمل نکند یا گناه کبیره اى را مرتکب شود کافر خواهد بود.در جمع آنها افراد ساده لوح قشرى وجود داشت که از اهل فکر و عالمان اسلام فاصله مى گرفت، قرآن بسیار مى خواند; ولى به تعبیرى که از پیغمبر اکرم درباره آنها نقل شده: «یَقْرَئُونَ الْقُرْآنَ وَلایَجُوزُ تَراویهِ; قرآن را مى خواندند ولى از شانه هایشان بالاتر نمى رفت (نه به مغز و عقل آنها مى رسید و نه به آسمانها صعود مى کرد)».(5)وضع روحى و فکرى آنها را مى توان در چند جمله خلاصه کرد: افرادى سطحى نگر، کوتاه فکر، متعصب و بسیار جاهل بودند و چون به ظاهر عبادات و حفظ قرآن اهمیت مى دادند خود را از مقربان درگاه خدا مى پنداشتند و جز خویش را کافر یا مردود درگاه الهى فرض مى کردند و بر اثر همین امور به خود اجازه مى دادند که حتى به پیشوایان بزرگ اسلام که از نظر علم و دانش با آنها هرگز قابل مقایسه نبودند خرده بگیرند. همان گونه که در عصر پیغمبر «ذو الخویصره» که تفکرى شبیه خوارج داشت به عدالت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) خرده گرفت. بر این پایه خوارج، افراد خطرناکى محسوب مى شوند که از هیچ جنایتى ابا ندارند. اینان همان گروهى بودند که فرمان قتل على(علیه السلام) به دست آنان صادر شد و امام(علیه السلام) به دست آنها شربت شهادت نوشید.وهابیان افراطى عصر ما نیز شباهت زیادى به خوارج دارند; آنها افرادى متعصب، لجوج و کوتاه فکرند که همه را جز خود تکفیر مى کنند و به راحتى خون بى گناهان; اعم از مرد، زن، کودک، مسلمان و غیر مسلمان را مى ریزند و اموالشان را غارت مى کنند و اگر دستشان برسد زنانشان را به اسارت مى گیرند و این گروه از خوارج عصر ما نه تنها خطرشان کمتر از خوارج قرون اولیه اسلام نیست، بلکه بسیار خطرناک ترند.شاید کلام امام امیرمؤمنان على(علیه السلام) در خطبه 60 اشاره به همین گروه باشد آنجا که مى فرماید: هنگامى که خوارج نهروان کشته شدند به امام(علیه السلام) عرض کردند خوارج همه هلاک شدند، امام(علیه السلام) فرمود: «کَلاَّ وَ اللّهِ; إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِی أَصْلاَبِ الرِّجَالِ، وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ، کُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ، حَتَّى یَکُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلاَّبِینَ; چنین نیست، به خدا سوگند! آنها نطفه هایى در صُلب مردان و رحم زنان خواهند بود و هر زمان شاخى از آنها سر برآورد قطع مى گردد، تا اینکه آخرشان دزدان و راهزنان خواهند بود!».(6)*****پی نوشت:(1). بحارالانوار، ج 33، ص 351.(2). زمر، آیه 9.(3). بحارالانوار، ج 33، ص 399.(4). ابن هشام در السیرة النبویه، ج 4، ص 496; ابن اثیر در کامل، ج 2، ص 184; بخارى نیز در صحیح خود این حدیث را در باب «مؤلفة قلوبهم» آورده است.(5). بحارالانوار، ج 33، ص 13.(6). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه منابعى پیش از مرحوم سیّد رضى درباره این سخن حکمت آمیز نقل نشده است; ولى آن را از مجمع الامثال میدانى نقل کرده که بعد از سیّد رضى مى زیسته و افزوده است که ما بارها گفته ایم: احادیثى که در مجمع الامثال آمده غالباً از کتاب هایى است که مدت زیادى قبل از نهج البلاغه تألیف یافته است همچنین آن را از کتاب مطالب السؤول محمّد بن طلحه شافعى و تنبیه الخاطر مالکى و غررالحکم آمدى و تذکرة الخواص سبط بن جوزى نقل مى کند و از آنجا که در تذکرة الخواص تصریح مى کند که این حدیث را «ابن عباس» از امیر مؤمنان(علیه السلام) نقل کرده در حالى که سیّد رضى نامى از «ابن عباس» نبرده، نتیجه گرفته است که منبع دیگرى در اختیار «ابن جوزى» بوده به خصوص این که به جاى کلمه «فى» (نَوْمٌ فى یَقین) «على» ذکر شده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 91)
امام (ع) صداى مردى از حروريّه را شنيد كه مشغول نماز شب بود و قرآن تلاوت مى كرد، آن بزرگوار فرمود: «نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِي شَكٍّ»:حروريّه گروهى از خوارج و منسوب به حرورا -به دو صورت: مدّ و قصر- مى باشند. حرورا، نام روستايى در منطقه نهروان است كه نخستين بار خوارج در آنجا اجتماع كردند. «تهجّد»، عبارت از بيدار خوابى براى عبادت است.براستى كه چنان است، به خاطر اين كه خواب آن كسى كه به آنچه شايسته يقين و آگاهى است، يقين و آگاهى دارد، بهتر از عبادت آن كسى است كه در مواردى از اصول عبادت، شايست را از ناشايست تشخيص ندهد، و بى فايده خود را به زحمت اندازد.مقصود امام (ع)، آن شك و ترديدى است كه آنان در امامت امام وقت داشتند كه خود اساس تعليم عبادات و كيفيّت انجام آنها است، كه آگاهى بدان ركنى از اركان دين مى باشد، و شك و ترديد در آن باعث عدم استفاده از آن و شكّ در بسيارى از نيازمنديها از قبيل علم توحيد و اسرار عبادات و كيفيّت سلوك و اطاعت پروردگار است.
الثانية و التسعون من حكمه عليه السّلام:(92) و قد سمع عليه السّلام رجلا من الحرورية يتهجّد و يقرأ فقال: نوم على يقين خير من صلاة في شكّ. (75686- 75669)
المعنى:قال في شرح ابن ميثم: و (الحروريّة) فرقة من الخوارج نسبوا إلى حروراء بمدّ و قصر قرية بالنهروان و كان أوّل اجتماعهم بها، و (التهجّد) السّهر في العبادة، انتهى.أقول: الاختلاف الاصولي للخوارج مع سائر الفرق ظهر في أمر الامامة و الخلافة عن النبيّ صلّى اللَّه عليه و آله، حيث إنّ الاماميّة يعتقدون بأنها يثبت بالنصّ من النبيّ صلّى اللَّه عليه و آله و عندهم نصوص متوافرة بل متواترة بأنّ الامام المنصوص عليه من النبيّ صلّى اللَّه عليه و آله هو عليّ بن أبي طالب عليه السّلام.و لكن أصحاب السقيفة عقدوا الامامة بالبيعة و ادّعوا عليها إجماع الامّة و جعلوا ذلك أصلا في إثباتها، فقالوا: يثبت الامامة بالبيعة و إجماع أهل الحلّ و العقد من الامّة و لكن ظهرت فتن و أحداث في الاسلام تأثرت بها الخوارج فلم يثبت عندهم النصّ و لم يعتمدوا بالاجماع، فأنكروا أمر الامامة و شكّوا في أمرهم، و أنهم يرجعون في أمورهم إلى من؟ فصاروا من الباغين و المخالفين على حكومة المسلمين، و أحدثوا حوادث صارت فصلا مرعبا من تاريخ الاسلام وفتا في عضد الاسلام القويّ، و كان
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 145
الخوارج من عبّاد الامّة و قرّائها يقومون اللّيل و يصومون النّهار و لكن لا معرفة لهم بالامام، و بهذا النظر يقول عليه السّلام: لا يقين لهم فلا ينفع صلاتهم و عباداتهم.الترجمة:آن حضرت شنيد يكى از خوارج حروريه در شب زنده داري خود قرآن مى خواند فرمود: خوابيدن با معرفت و يقين، به است از نماز خواندن در حال شك و ترديد.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص311
و سمع عليه السّلام رجلا من الحرورية يتهجد و يقرء فقال: نوم على يقين خير من صلاة على شك «و آن حضرت عليه السّلام شنيد كه مردى از حروريان نماز شب و قرآن مى خواند، فرمود: خفتن با يقين بهتر از نمازى است كه در حال شك گزارده آيد.»
اين سخن نهى از عبادت كردن با جهل نسبت به معبود است، همچنان كه امروز گروه بسيارى از مردم چنان مى كنند و مى پندارند كه بهترين مردم اند و حال آنكه مردم خردمند بر آنان مى خندند و ايشان را مسخره مى كنند. حروريان هم همان خوارج اند كه سخن در باره ايشان و نسبت آنان به حروراء گذشت.
على عليه السّلام مى فرمايد: ترك عبادت مستحبى با سلامت عقيده اصلى بهتر است از سرگرم بودن به نوافل و اوراد نماز بدون علم. مقصود سخن على عليه السّلام از «در حال شك»، همين است، زيرا وقتى با شك نبودنش بهتر از بودنش باشد معلوم است كه با جهل و عقيده فاسد نبودن آن به مراتب بهتر است.