وَ قَالَ (علیه السلام): يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يُقَرَّبُ فِيهِ إِلَّا الْمَاحِلُ، وَ لَا يُظَرَّفُ فِيهِ إِلَّا الْفَاجِرُ، وَ لَا يُضَعَّفُ فِيهِ إِلَّا الْمُنْصِفُ؛ يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِيهِ غُرْماً، وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً، وَ الْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ؛ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ [الْإِمَاءِ] النِّسَاءِ وَ إِمَارَةِ الصِّبْيَانِ وَ تَدْبِيرِ الْخِصْيَانِ.
الْماحِل: كسى كه در ميان مردم بد گوئى و سعايت ميكند.لا يُظَرَّفُ: زيرك شمرده نمى شود.لا يُضَعَّفُ: ضعيف شمرده نمى شود.الْغُرْم: غرامت، تاوان.الْمَنَّ: منت.اسْتِطالَة: تفوق طلبى، برترى جوئى.
و فرمود (ع): بر مردم روزگارى مى آيد كه مقرّب نبود، مگر سخن چين و خوش طبع، به شمار نيايد، مگر تبهكار، و مردم منصف را ناتوان خوانند و صدقه را غرامت شمارند و صله رحم را منت نهادن و عبادت را برترى فروختن بر مردم. در اين حال، حكومت، با مشورت زنان بود و امارت از آن خردان و تدبير كارها به دست خواجگان.
و آن حضرت فرمود: مردم را روزگارى آيد كه جز سخن چين مقرّب نشود، و غير بدكار خوش طبع و مقبول نيفتد، و جز منصف را ناتوان نشمارند. كمك به محتاجان را خسارت دانند، صله رحم را منّت گذارند، و بندگى را سبب برترى جويى بر مردم قرار دهند. در آن زمان حكومت به مشورت كنيزان، و فرمانروايى بچه ها و تدبير خواجه سراهاست.
آينده و مسخ ارزش ها (سياسى، علمى، تاريخى):و درود خدا بر او، فرمود: روزگارى بر مردم خواهد آمد كه محترم نشمارند جز سخن چين را، و خوششان نيايد جز از بدكار هرزه، و ناتوان نگردد جز عادل. در آن روزگار كمك به نيازمندان خسارت، و پيوند با خويشاوندان منّت گذارى، و عبادت نوعى برترى طلبى بر مردم است، در آن زمان حكومت با مشورت زنان، و فرماندهى خردسالان، و برترى خواجگان اداره مى گردد.
[و فرمود:] بر مردمان روزگارى آيد كه جز سخن چين را ارج ننهند، و جز بدكار را خوش طبع نخوانند، و جز با انصاف را ناتوان ندانند. در آن روزگار صدقه را تاوان به حساب آرند، و بر پيوند با خويشاوند منّت گذارند، و عبادت را وسيلت بزرگى فروختن بر مردم انگارند. در چنين هنگام كار حكمرانى با مشورت زنان بود، و امير بودن از آن كودكان و تدبير با خواجگان.
امام عليه السّلام (در باره بعض پيش آمدها) فرموده است:1- روزگارى براى مردم خواهد آمد كه در آن مقرّب نيست مگر سخن چين نزد پادشاه، و زيرك خوانده نشود مگر بدكار دروغگو، و ناتوان نشمارند مگر شخص با انصاف درستكار را،2- در آن زمان صدقه و انفاق در راه خدا را غرامت و تاوان (مالى كه به اكراه مى دهند) مى شمارند، و صله رحم و آمد و شد با خويشان را منّت مى نهند (مثلا مى گويد من هستم كه چنين و چنان كردم) و بندگى خدا را سبب فزونى بر مردم مى دانند پس (نتيجه اين كردارهاى زشت آنست كه) در آن هنگام پادشاه (در فرمانروايى) به مشورت و كنگاش با كنيزان (زنهاى بى سر و پا) و حكمرانى كودكان (جوانان شهوتران بى تجربه) و انديشه خواجه سراها (مردان نالائق و پست) مى باشد (ابن ابى الحديد در شرح خود در اينجا مى نويسد: فرمايش امام عليه السّلام از جمله اخبار غيبىّ و يكى از آيات و معجزاتى است كه اختصاص به آن حضرت دارد).
امام عليه السلام فرمود: زمانى بر مردم فرا مىرسد كه تنها حيلهگرانِ سخنچين، مقرّبند وتنها فاجرانِ بدكار، ظريف ولطيف شمرده مىشوند و افراد باانصاف، ضعيف و ناتوان محسوب خواهند شد. در آن زمان كمك به نيازمندان خسارت و ضرر، و صله رحم (كه حق مسلم خويشاوندان است) منت، و عبادت (كه وظيفه هر انسانى در پيشگاه خداست) وسيله برترىجويى بر مردم خواهد بود. در آن زمان حكومت به مشورت زنان وفرمانروايى كودكان و تدبير خواجههاست.
پيش گويى عجيب:اين كلام حكمت آميز و پرمحتوا يكى از خبرهاى غيبى است كه امام(عليه السلام) از زمان هاى آينده بيان مى كند و هشدارى است به اصحاب و ياران و پيروانش. امام(عليه السلام) زمانى را پيش بينى مى كند كه سه گروه پست و بى ارزش، باارزش و سه كار نيك و گرانبها، زشت و بد شمرده مى شوند و سه گروه نالايق زمام حكومت را به دست مى گيرند. نخست مى فرمايد: «زمانى بر مردم فرا مى رسد كه تنها حيله گرانِ سخن چين، مقرب مى شوند و تنها فاجرانِ بدكار ظريف و لطيف شمرده مى شوند و افراد با انصاف، ضعيف و ناتوان محسوب خواهند شد»; (يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لاَ يُقَرَّبُ فِيهِ إِلاَّ الْمَاحِلُ، وَلاَ يُظَرَّفُ فِيهِ إِلاَّ الْفَاجِرُ، وَلاَ يُضَعَّفُ فِيهِ إِلاَّ الْمُنْصِفُ).اشاره به اين كه در آن زمان نظام ارزشى اسلام و احكام الهى و كتاب و سنت وارونه مى شود، افراد زشت سيرت و گنه كار و فاسد بر سر كار مى آيند و نيكان را از صحنه اجتماع به عقب مى رانند. در چنين شرايطى منكر، معروف و معروف، منكر مى گردد. تعبير به «ماحِل» از ماده «مَحْل» (بر وزن جهل) به معناى مكر و حيله و در اصل به معناى خشك و بى حاصل بودن زمين است. افراد حيله گر و سخن چين و مكّار را به همين سبب ماحل گفته اند. «فاجِر» اشاره به افراد بى بند و بارى است كه هرچه بر زبانشان آمد مى گويند و از شوخى هاى ركيك و زشت ابا ندارند و آن را نوعى شوخ طبعى و ظرافت و لطافت مى شمرند. «مُنْصِف» كسى است كه حق مردم را به خوبى ادا مى كند; ولى در محيط زشت كاران چنين كسى را آدمى ضعيف و ناتوان و بى دست و پا شمرده مى شود; ولى در نظر آنها افرادى كه اموال و ثروت فراوانى از راه حرام و غصب حقوق مردم گردآورى مى كنند، آدم هاى زرنگ و لايقى هستند.سپس مى افزايد: «(سه كار بسيار خوب، بد شمرده مى شود) در آن زمان كمك به نيازمندان خسارت و ضرر، و صله رحم (كه حق مسلم خويشاوندان است) منّت، و عبادت (كه وظيفه هر انسانى در پيشگاه خداست) وسيله برترى جويى بر مردم خواهد بود»; (يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِيهِ غُرْماً، وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً، وَالْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ).آرى در زمانى كه ايمان و اخلاق از جامعه برچيده شود، مردم دليلى نمى بينند كه به نيازمندان كمك كنند و طبق محاسبه هاى ظاهرى مى گويند: فلان مقدار به فلان نيازمند داديم و به همان اندازه از سرمايه ما كم شد و اين خسارت است و نيز هنگامى كه به ديدار بستگان خود مى روند آن را دِين شرعى و اخلاقى و انسانى به شمار نمى آورند، بلكه گويى نعمت بزرگى به آنان داده اند و بر آنان منت مى نهند و هنگامى كه وظيفه عبادى خود را انجام مى دهند به جاى اين كه خضوع و تواضعشان بيشتر شود خود را از ديگران برتر و بلند مقام تر مى شمرند. كوتاه سخن اين كه از اعمال به ظاهر نيك خود نتيجه هاى وارونه مى گيرند.جمله امام(عليه السلام) «يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فيهِ غُرْماً» شبيه چيزى است كه در قرآن مجيد آمده است كه درباره عرب جاهلى مى فرمايد: (وَمِنَ الاْعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً);(1) بعضى از عرب هاى باديه نشين (كه از تعاليم اسلام دورند) آنچه را در راه خدا انفاق مى كند غرامت و خسران براى خود مى پندارد».و جمله «صِلَةُ الرَّحِمِ منّاً» شبيه چيزى است كه در آيه 17 سوره «حجرات» آمده است: «(يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لاَّ تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلاَمَكُمْ بَلِ اللهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلاِْيمَانِ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ); آنها بر تو منت مى نهند كه اسلام آوردند بگو اسلام آوردن خود را بر من منت ننهيد خداوند بر شما منت مى نهد كه شما را به سوى ايمان هدايت كرده است اگر (در ادعاى ايمان) صادق هستيد». روشن است ايمان آوردن به پيامبر الهى وظيفه، بلكه برنامه سعادت و تكامل و افتخار است. اين چيزى نيست كه سبب منت بر پيامبر گردد.همچنين صله رحم همان گونه كه اشاره كرديم وظيفه دينى و انسانى است كه هر كس موفق به آن شود بايد خدا را شكر گويد و مفتخر باشد نه اين كه وسيله منّت گردد. همچنين عبادت مكتب عالى تربيت انسان است و بايد وسيله تواضع و خضوع انسان در پيشگاه خدا گردد نه اين كه وسيله برترى جويى بر مردم شود.آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به سه عامل فساد در چنين جامعه اى اشاره مى كند كه سرچشمه آن اعمال نادرست است، مى فرمايد: «در آن زمان حكومت به مشورت زنان و فرمانروايى كودكان و تدبير خواجه ها خواهد بود»; (فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ النِّسَاءِ، وَإِمَارَةِ الصِّبْيَانِ، وَتَدْبِيرِ الْخِصْيَانِ).بى شك، زنان در اسلام در بسيارى از حقوق با مردان برابرند، بلكه گاهى از آنان پيشى مى گيرند; ولى با توجه به ساختمان عاطفى آنها اداره بعضى از امور از توان آنها خارج است. به همين دليل در تمام دنيا حتى در زمان ما كه شعار مساوات زن و مرد در غرب همه جا را پر كرده ابتكار تمام حكومت ها و پست هاى مهم سياسى و اقتصادى و جنگى ـ جز در موارد بسيار معدودى ـ در دست مردان است چرا كه آنها آمادگى بيشترى براى اين كار دارند. حال اگر حكومت با مشورت زنان باشد مشكلات غير قابل انكارى به وجود خواهد آمد.در بعضى از نسخه ها و حتى نسخه مرحوم سيّد رضى در خصائص الائمه به جاى نساء «إماء» آمده است كه اشاره به كنيزانى است كه در دربار خلفا بودند و مورد علاقه شديد آنها قرار داشتند. آنها نيز از اين علاقه استفاده كرده و در مسائل حكومت دخالت مى كردند و حتى افرادى كه مى خواستند در امور حكومت تأثير بگذارند گاهى از طريق آنها در خليفه يا پادشاه نفوذ مى كردند. بعضى از روان شناسان امروز معتقدند زنان در مسائل جزيى دقيق تر از مردان اند; ولى در تصميم هاى كلان مشكل دارند و به همين دليل امر حكومت كه نياز به كلان نگرى دارد براى آنها مشكل است.منظور از «امارة الصبيان» (حكومت كودكان) ممكن است مفهوم ظاهرى آن باشد كه در طول تاريخ بارها كودكان كم سن و سالى به حكومت رسيده اند و امر حكومت به دست مادر يا بستگان نزديك آنها انجام مى گرفت و يا معناى كنايى آن مراد باشد; يعنى كسانى كه افكار بچه گانه دارند و دورنگر نيستند و افكار عميق ندارند. نيز «تدبير الخصيان» (تدبير خواجه ها) ممكن است همان معناى ظاهرى آن مراد باشد كه در بعضى از دوران هاى تاريخى وجود داشته و خلفا يا پادشاهان حرمسراى گسترده اى داشتند و مردانى را بر آنها مى گماردند كه خواجه باشند تا بتوانند بر آنها اعتماد كنند. آنان با كمك همسران پرنفوذ شاهان و خلفا منويات خود را در حكومت اجرا مى كردند و كسانى كه در حاشيه بودند از نفوذشان استفاده مى كردند و به اين ترتيب نظام جامعه در مسيرهاى غلط و در طريق منافع اشخاص خاصى قرار مى گرفت.اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور معناى كنايى آن باشد، زيرا خواجه ها به علت از دست دادن مردانگى ظاهرى خود بسيارى از صفات مردان را نيز از دست مى دادند و تدبير آنها تدبير ضعيفى مى شد تا آنجا كه بعضى گفته اند: در ميان خواجگان در طول تاريخ كمتر نابغه اى پيدا شده است.*****نكته:ارزش هاى واقعى:همه انسان ها طالب اشياى گرانبها و مقامات عالى و شخصيت و احترامند ولى ارزش ها را چه كسى تعريف يا تعيين مى كند؟ پاسخ آنكه كسانى كه زمام حكومت يا رشته فكرى مردم را در دست دارند، يعنى امرا و علما ارزش ها را تعيين مى كنند. حال اگر آنها از مسير منحرف شوند و به جاى ارزش هاى واقعى ارزش هاى كاذبى را عرضه بدارند، نظام ارزشى جامعه دگرگون مى شود و مردم ارزش هاى واقعى را رها كرده، به دنبال ارزش هاى كاذب مى روند. مثلا در دوران جاهلیت که ارزش انسان ها را ثروت و فزونى فرزندانشان تعیین مى کرد هنگامى که قرآن بر مردى نازل شد تهى دست و فاقد پشتیبان هاى انسانى، تعجب کردند و گفتند: (لَوْلا نُزِّلَ هذا الْقُرْآنُ عَلى رَجُل مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٌ; چرا این قرآن بر یکى از ثروتمندان با شخصیت مکه و طائف نازل نشده است(2) یا فرعون هنگامى که موسى را در لباس چوپانى دید تعجب کرده گفت: «(فَلَوْلاَ أُلْقِىَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِّنْ ذَهَب); چرا موسى دستبندهاى طلا ندارد».(3)بر این اساس مهم ترین کارى که پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) انجام داد همان انقلاب ارزشى بود; ثروت را تحقیر کرد و تقوا را نشانه ارزش انسانى شمرد و شعار (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ) جاى شعارهاى جاهلى را گرفت و همین امر همه چیز را منقلب و دگرگون ساخت و انسان ها را از بیراهه ها به مسیرهاى واقعى هدایت فرمود.(4)*****پی نوشت:(1). توبه، آیه 98.(2). زخرف، آیه 31.(3). زخرف، آیه 53 .(4). سند گفتار حکیمانه: مطابق نقل مصادر نهج البلاغه، از جمله کسانى که پیش از مرحوم سیّد رضى این کلام حکمت آمیز را در کتب خود آورده اند، مبرد در کتاب کامل (با تفاوت مختصرى) و یعقوبى در تاریخ خود و مرحوم کلینى در روضه کافى هستند و بعد از سیّد رضى، راغب آن را در محاضرات الادباء با تغییراتى ذکر کرده و همچنین آمدى در غررالحکم و ابن طلحه شافعى در مطالب السؤول نیز با تفاوتى که نشان مى دهد از غیر نهج البلاغه گرفته اند آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 95)
امام (ع) فرمود: «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يُقَرَّبُ فِيهِ إِلَّا الْمَاحِلُ...»:مقصود امام (ع) اين است كه در آن زمان به خاطر بدى مردم و دورى آنها از ديانت و قوانين شرع، اخلاق پست و ناروا به جاى اخلاق پسنديده قرار گرفته و ناشايست به جاى شايسته، در نتيجه سخن چينان به غلط به جاى اصحاب فضيلت و افرادى كه شايسته تقرّبند، در نزد پادشاهان مقرب مى شوند، و تبهكاران يعنى كسى كه در كاربرد قوّه شهوتش، راه پست افراط را مى پيمايد، شخص با فضيلتى كه داراى اعمال و حركات معتدل است، شمرده مى شود.عبارت: «و لا يضعف...»: يعنى هرگاه كسى را ببينند كه داراى تقواست و در رفتارش با مردم منصف است، ناتوان و عاجز شمارند. و احتمال مى رود كه مقصود امام (ع) از عبارت «يضعف» يعنى كم عقل شمارند، به خاطر اين كه او ستم نمى كند، گويا حقى را كه بايد مى گرفت، نگرفته است، و صدقه اى را كه دادن آن به خاطر كسب ثواب شايسته و سزاوار است، هم چون بازپرداخت وام در سنگينى و ناگوارى، تاوان دادن و غرامت، مى شمارند، و هم چنين صله رحم با خويشاوندان را منّت، حساب كنند در صورتى كه منّت باعث از بين بردن فضيلت صدقه است به دليل آيه شريفه: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى».و در آن زمان بندگى و عبادت خدا وسيله اى براى برترى جويى نسبت به ديگر مردمان مى شود و بدان وسيله، مانند كسى كه بر مردم منّتى دارد خود را از ديگران بالاتر مى گيرد.آن گاه امام (ع) از جمله نشانه هاى آن زمان، اين چيزها را مى داند: كه سلطان و پادشاه با مشورت كنيزان و به فرماندهى گماردن كودكان و تدبير و انديشه خواجه سراها، مملكت را اداره كنند. [مرحوم ابن ميثم مى فرمايد:] اين علامتها در زمان ما و مدّتى پيش از عصر ما ظاهر گشته است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 150
السابعة و التسعون من حكمه عليه السّلام:(97) و قال عليه السّلام: يأتي على النّاس زمان لا يقرّب فيه إلّا الماحل و لا يظرّف فيه إلّا الفاجر، و لا يضعّف فيه إلّا المنصف، يعدّون الصّدقة فيه غرما، و صلة الرّحم منّا، و العبادة استطالة على النّاس! فعند ذلك يكون السّلطان بمشورة الإماء [النّساء] و إمارة الصّبيان و تدبير الخصيان. (75831- 75783)
اللغة:(محل) محلا به إلى الأمير: سعى به إلى الأمير و كاده فهو حامل، (ظرف) كان ذكيّا و بارعا. (الغرم) ما يلزم أداؤه من المال، ما يعطي من المال على كره (استطال) استطالة عليه: تفضّل و أنعم.الاعراب:الماحل، مستثنى مفرغ نائب مناب الفاعل لقوله لا يقرّب، و كذلك الفاجر و المنصف، غرما، مفعول ثان لقوله يعدّون، و ضمير الفاعل يرجع إلى النّاس.المعنى:هذه الحكمة تعدّ من الاخبار عن المستقبل و هو نوع من الكرامة و قد بدأ هذا الزّمان في تاريخ الإسلام من عصر تسلّط بنى اميّة على الحكومة الإسلاميّة فانهم بداوا بتقريب السّعاة و الماحلين و الهزل و الأنذال إلى بلاطهم تأييدا لسلطانهم و دخلت النساء في أمر السّلطنة لجاهها و نفوذها، كامّ خالد بن يزيد تزوّجت مروان بعده و كانت لها سلطة في أمر الخلافة، و روي أنّه لما عزل مروان خالدا ابنه عن ولاية العهد و عقدها لبنيه غلظت عليه و أمر الجواري ليلة بخنقه في فراشه.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 151
أو جمالها و دلالها على الخليفة و رجاله و اشتدّ هذه المداخلة في دولة بني العبّاس كما يظهر من مطالعة تاريخ خيزران امّ الهادى و زبيدة زوجة هارون الرشيد و امّ الأمين. و يعدّ في هذه العصور الفجرة من الرّجال الأكياس و يحوّل إليهم المناصب الجليلة كما صنعه معاوية بزياد بن أبيه، و ابنه بابنه عبيد اللّه.و إذا كان المدبّر و السائس من أهل الفجور فتضعيف أهل العدل و الانصاف من لوازمه، و إذا كان ساسة النّاس أهل الفجور و السعاة و اضطهد أهل العدل و الحقّ يزول الايمان عن قلوب النّاس، فالزكاة الّتي يأخذها الحاكم يعدّ غرامة و تؤدّى على كراهة و غيظ فيفسد الأخلاق، و يخل الأمن و الأمانة فيتوسل أهل الجاه لحفظ حرمهم باتخاذ المماليك الخصيان و يعتمدون إلى تدبيرهم لامورها.الترجمة:بر سر مردم دوراني آيد كه در آن دوره جز سخن چين را تقرّبي بدست نيايد، و جز مردم فاجر و هرزه را زيرك و با سياست نشمارند، و جز مردم عدالتخواه و منصف زبون شمرده نشوند، مردم در اين دوره زكاتى را كه بپردازند وام بحساب آرند و بدلخواه پرداخت نكنند، و در احسان بخويشاوندان خود بر آنها منّت نهند، و در عبادت و پرستش خداوند بر مردم سرفرازى فروشند، در چنين دوره ايست كه سلطنت بمشورت با زنان باشد، و فرمانروائى بكودكان رسد، و تدبير امور بدست خايه كشيده ها صورت گيرد.علي گفت آيد زماني دژم كه باشد مسلمان گرفتار غم تقرّب نجويد بسوى شهان بجز از سخن چين كژدم زبان ندانند زيرك بجز فاجران زبون مى ندانند جز منصفان زكاتى كه مردم بحاكم دهند شمارند زور و غرامت كشند باحسان با خويش منّت نهند براى تسلّط عبادت كنند در اين روزگاران بود سلطنت بشور زنان پر از مفسدت امارت بصبيان شود واگذار بمردان بي خايه تدبير كار
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص315
يأتى على الناس زمان لا يقرب فيه الا الماحل، و لا يظرف فيه الا الفاجر، و لا يضعّف فيه الا المنصف، يعدّون الصدقة فيه غرما، و صله الرحم منّا، و العبادة استطاله على الناس، فعند ذلك يكون السلطان بمشورة الاماء، و امارة الصبيان و تدبير الخصيان. «روزگارى بر مردم خواهد آمد كه جز سخن چين تقرب نيابد و جز تبهكار ظريف و خوش داشته نشود، و جز با انصاف ناتوان شمرده نشود، در چنان روزگارى، صدقه دادن را تاوان مى دانند و رعايت پيوند خويشاوندى را با منت انجام مى دهند و عبادت را وسيله قدرت يافتن بر مردم قرار مى دهند، و در آن هنگام كار حكومت با رايزنى با كنيزكان و فرمانروايى كودكان و چاره انديشى خواجگان انجام مى شود.»
ابن ابى الحديد پس از توضيح لغات و اصطلاحات مى گويد: دنباله و نتيجه اين سخن از جمله خبر دادن امير المؤمنين عليه السّلام از مسائل پوشيده است و اين خود يكى از نشانه هاى بزرگى و معجزات اوست كه از ميان همه اصحاب او به آن ويژه است.