وَ قَالَ (علیه السلام): هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ، مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ.
مُحِبٌّ غَالٍ: دوست غلو كننده.مُبْغِضٌ قَالٍ: دشمن پر كينه.
و فرمود (ع): به سبب من دو كس به هلاكت رسيدند: يكى، آنكه در دوستى من غلو مى كند و ديگر، كسى كه در دشمنى من پاى مى فشرد.
و آن حضرت فرمود: دو نفر در رابطه با من هلاك شدند: عاشق غلوّ كننده، و دشمن متجاوز از حد.
پرهيز از افراط و تفريط در دوستى با امام عليه السّلام (اعتقادى، اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: دو تن به خاطر من به هلاكت رسيدند: دوست افراط كننده، و دشمن دشنام دهنده.
[و فرمود:] دو تن به خاطر من تباه شدند: دوستى كه از اندازه نگاه نداشت و دشمنى كه بغض -مرا- در دل كاشت.
امام عليه السّلام (در باره دوست و دشمن خود) فرموده است:دو مرد در راه من تباه شدند (يكى) دوستى كه (در دوستيش) زياده روى كند (مرا از مرتبه ولايت بالاتر بداند) و (ديگر) دشمنى كه در دشمنى زياده روى كند (مقام و منزلت مرا منكر باشد).
امام(عليه السلام) فرمود: دو كس درباره من هلاك شدند: دوست غلو كننده و دشمن كينه توز!
افراط و تفريط مايه هلاكت:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه، افراط و تفريط در امر محبت اولياء الله را نكوهش مى كند و مى فرمايد: «دو كس درباره من هلاك شدند: دوست غلو كننده و دشمن كينه توز»; (هَلَكَ فِيَّ رَجُلاَنِ: مُحِبٌّ غَال، وَمُبْغِضٌ قَال).بى شك محبت اولياء الله از اركان ايمان است و همان سبب پيروى بى قيد و شرط از آنان و در نتيجه سبب نجات در دنيا و آخرت مى شود ولى اگر اين محبت از حد اعتدال تجاوز كند و به شكل غلو در آيد و امام را به مقام نبوت يا الوهيت برساند، به يقين چنين محبتى گمراهى و ضلالت است. همان گونه كه اگر محبت محو شود و جاى خود را به عداوت و دشمنى دهد سبب خروج از ايمان و گمراهى و ضلالت خواهد بود.تاریخ مى گوید: اتفاقا هر دو گروه در مورد امیر مؤمنان على(علیه السلام) پیدا شدند; جمعى از غلات که امروز هم آثارى از آنان باقى است او را برتر از پیغمبر بلکه خدا مى دانستند و مى گفتند: خداوند در جسم على(علیه السلام) حلول کرده، زیرا صفاتش صفات خدایى است. در روایات آمده است که امیر مؤمنان(علیه السلام) جمعى از آنان را توبه داد و چون توبه نکردند فرمان مرگ آنها را صادر کرد.(1)امروز هم کسانى پیدا مى شوند که در اشعار و سخنان معمولى خود مطالبى مى گویند که عین غلو است. این گونه سخنان آمیخته با غلو متأسفانه به جلسات مذهبى به ویژه از طریق بعضى مداحان یا خطباى بى خبر و کم اطلاع راه یافته است. آنان مى کوشند گروهى از عوام را نیز به دنبال خود بکشانند و گاه آن را حقیقت ولایت مى پندارند، در حالى که گمراهى و ضلالت است و اگر علماى دینى و خطباى آگاه و مداحان بامعرفت از آن پیش گیرى نکنند آینده بدى در انتظار آنان است. از آنجا که دنیاى امروز دنیاى ارتباطات است، این سخنان آمیخته با غلو از یک مجلس کوچک به همه جا منتقل مى شود و دشمنان شیعه که در کمین نشسته اند آن را به همه شیعیان تسرى مى دهند و حکم کفر و قتل آنها را صادر مى کنند. باید در برابر این توطئه ها بیدار بود.در برابر این گروه، گروه دیگرى نه تنها نور ولایت و محبت امامت در قلبشان نیست بلکه به جاى آن دشمنى و عداوت دارند; مانند خوارج که آن حضرت را (نعوذ بالله) لعن و نفرین مى کردند و واجب القتل مى دانستند. آن افراط گران و این تفریط کنندگان هر دو گمراهند. تنها کسانى در صراط مستقیم گام بر مى دارند که حد اعتدال را رعایت کنند. همان گونه که امام(علیه السلام) در خطبه 127 فرمود: «وَخَیْرُ النّاسِ فِىَّ حالاً النَّمَطُ الاْوسَطُ فِالْزِمُوهُ; بهترین مردم در مورد من گروه میانه رو هستند. هرگز از آنها جدا نشوید».متأسفانه این گونه افراد که در فقه ما به عنوان نواصب (ناصبى ها) شمرده مى شوند مانند طائفه غلات، از اسلام خارج اند و در ردیف کفار به شمار مى آیند، بلکه ناصبى ها بدترین کافران اند.مع الاسف در عصر و زمان ما افرادى نیز یافت مى شوند که گرچه عداوت خود را با صراحت آشکار نمى کنند ولى در دل علاقه اى به امیر مؤمنان على(علیه السلام) ندارند، فضایل او را منکر و از ذکر آن ناراحت مى گردند به گونه اى که شنیده شد در ایام ما در عربستان سعودى کتاب هاى فضایل على(علیه السلام) جمع آورى مى شود و اجازه نشر به آن نمى دهند. این هم نوعى ناصبى گرى است.این سخن را با روایتى از امام صادق(علیه السلام) پایان مى دهیم: در روایتى در اعتقادات صدوق از آن حضرت مى خوانیم که در پاسخ کسى که مى گفت: خداوند محمد و على را آفریده و تمام کارها را به دست آنها سپرده، آفرینش به دست آنها و رزق نیز در دست آنهاست، زنده مى کنند و مى میرانند، فرمود: این دشمن خدا دروغ گفته است، آیه سوره «رعد» را براى او بخوانید که مى فرماید: «آنها براى خدا شریکانى قرار داده اند که اعتقاد داشتند این همتایان نیز مانند خدا مى آفرینند... بگو خداوند خالق همه چیز است و او یگانه پیروز است»(2). (3)*****پی نوشت:(1). مستدرک الوسائل، ج 18، ص 140، ح 4; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 5، ص 5.(2). رعد، آیه 16.(3). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه آمده که این کلام حکمت آمیز را قبل از سیّد رضى گروهى از دانشمندان در کتاب هاى خود نقل کرده اند از جمله جاحظ در کتاب الحیوان، بیهقى در المحاسن و المساوى، مرحوم صدوق در امالى، آمدى در غررالحکم و کراجکى در معدن الجواهر است و شبیه آن را در کلمات دیگر مولاى متقیان امیر مؤمنان(علیه السلام) خواندیم; از جمله در خطبه 127 آمده بود «وَ سَیَهْلِکُ فىَّ صِنْفانِ مُحِبٌّ مُفْرَطٌ... وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ» و در حکمت 469 نیز خواهد آمد که امام مى فرماید: «یَهْلِکُ فىَّ رَجُلانُ مُحِبٌّ مُفْرَطٌ وَ باحِتٌ مُفْتَرَ» و همه اینها قریب المعناست. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 107)
امام (ع) فرمود: «هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ»:چون دوستى اولياى خدا يكى از فضايل نفسانى است كه جنبه تفريط و كوتاهى نسبت به آن تا سر حدّ دشمنى و ستيز با آنان و طرف زياده روى و افراط نسبت به آنان تا سر حد غلو در باره ايشان، دو صفت پستى هستند كه در قيامت باعث هلاكت صاحب خود مى گردند.اما صفت ناپسند تفريط، از آن رو كه كينه نسبت به اولياى خدا باعث دشمنى با آنان مى شود، هر كه با يكى از اولياى خدا دشمنى ورزد، در حقيقت با خدا دشمنى كرده و از جمله هلاك شوندگان است و اما صفت ناپسند تندروى و افراط، از آن جهت كه تندروان (غلاة) حضرت على (ع) را از مقام بشرى به مقام خدايى رسانده اند كه كفر صريح است، به هلاكت افتاده اند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 180
الثالثة عشرة بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(113) و قال عليه السّلام: هلك فيّ رجلان: محبّ غال، و مبغض قال. (76471- 76461)
اللغة:يقال: (غلا) في الدّين غلوّا من باب قعد تصلّب و تشدّد حتّى تجاوز الحدّ و المقدار، فالغالي من يقول في أهل البيت ما لا يقولون في أنفسهم، كمن يدّعى فيهم النبوّة و الالوهيّة، (قال) فاعل من قليته إذا بغضته- مجمع البحرين.الاعراب:فيّ، حرف الجرّ مع الضمير المجرور متعلّق، بقوله: هلك، و رجلان فاعله و محبّ غال، بدل من الفاعل.المعنى:ولاية عليّ و الأئمة من أولاده المعصومين سلام اللَّه عليهم من الواجب في أصل الدين و شرط لإيمان المؤمنين، و توحيد الموحّدين، و هى متابعتهم الناشئة عن الحبّ و معرفتهم بالخلافة عن النبيّ صلّى اللَّه عليه و آله و الامامة على الامّة، فمن اعتقد في عليّ عليه السّلام فوق مقامه فهو محبّ غال متجاوز عن الحدّ، و من أنكر إمامته بعد النبيّ صلّى اللَّه عليه و آله فهو مبغض قال حطّه عن رتبته.الترجمة:فرمود: هلاك شدند در باره من دو مرد، يكى دوستي كه از حدّم گذرانيد و دوّم دشمنى كه از مقامم فرو كشانيد.علي گويد دو كس در من هلاكست يكى غالى، ديگر خصمي كه دل خست
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 329
هلك فىّ رجلان: محب غال، و مبغض قال. «دو كس در مورد من هلاك شدند، دوستدار مفرط و دشمن از حد گذرنده.»
در اين باره قبلا سخن گفته شد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است: «به خدا سوگند اگر نه اين است كه بيم دارم گروههايى از امت من در باره تو -على عليه السّلام- همان را بگويند كه مسيحيان در باره پسر مريم مى گويند، امروز در باره تو سخنى مى گفتم كه به هيچ كس نگذرى مگر اينكه براى بركت، خاكهاى زير پايت را بردارد.» و با آنكه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنان سخن را در باره او نفرموده است، گروه بسيارى از غلو كنندگان در جهان پراكنده اند كه در باره او همان اعتقاد مسيحيان را در مورد پسر مريم بلكه تندتر و بدتر از آن را دارند.
در مورد دشمن مفرط، ما كسانى را ديده ايم كه على عليه السّلام را دشمن مى دارند و به او كينه توزى مى كنند ولى كسى را نديده ايم كه او را لعنت كند و به صراحت از او تبرى جويد. گفته مى شود در عمان و صحراهاى اطراف آن و بيابانهاى آن منطقه گروهى هستند كه در باره آن حضرت همان عقيده خوارج را دارند، و من از ايشان به پيشگاه خدا تبرى مى جويم.