معیت و همراهی با امام حسین (ع) ( بخش سوم ) - سید محمد مهدی میرباقری (صوت + متن)
۲۵ شهریور ۱۳۹۶ 0 صوتی و تصویریخلاصه بحث در این بود که همراهانِ اولياء خدا، بايد صفاتي داشته باشند که اين صفات، همراهي با آن بزرگواران را ميسر مي کند. 1. عدم دلبستگی به دنیا يكي از صفات اين اصحاب، اين بود که «يَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنيَّةِ» یعنی مأنوس با مرگ بودند و بيش از دنيا را مي خواستند. 2. محبت به ولی خدا و دوم اينکه اينها از بيشترخواهي از دنيا هم قدم را فراتر گذاشته و به معرفت و محبت خداي متعال و ولي اش رسيده بودند. اهل حب بودند و همراهي آنها، همراهي اهل محبت بود و نشانه هاي اهل حب نیز در وجودشان بود. اینک ادامه بحث... 3. ربانی بودن و اما صفت ديگري که در زيارات، از معصومين (عليهم السلام) براي اصحاب سيدالشهداء نقل شده، صفت رباني بودن است. تعبيري که در زيارت آمده «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ»(1) به آنها به عنوان ربانيون سلام مي کنيم و بعد هم عرضه مي داريم که شما پيشروان غافله هستيد، ما هم ان شاء الله دنباله رو شما خواهيم بود و به شما ملحق مي شويم «أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ خَلَفٌ وَ أَنْصَارٌ»، ما جانشينان شما هستيم و شما را ياري مي کنيم، همانطور که شما ولي خدا را ياري کرديد. انصار اباعبدالله، فقط سيدالشهداء را نصرت نکردند بلکه همه معصومين و خدا را نصرت کردند. صفات ربانیون در قرآن ربانيون يعني چه؟ خداي متعال در قرآن، براي اين ربانيون و کسانی که همراه انبياء بودند و در کنار آنها مقاتله مي کردند صفاتي را ذکر کرده، این صفات در سوره «آل عمران» بیان شده است. می فرماید: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في سَبيل اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرين»(آل عمران/146) چه بسيار انبيائي که در کنار آنها ربّيون فراواني جنگيدند و کشته شدند. سه خصوصيت براي اين ربيّون، بيان کرده، اول: اينکه نسبت به آنچه در راه خدا به آنها مي رسيد، سست نمي شدند. سختي هاي راه و فشار دشمن، در نیت و اراده آنها سستی ايجاد نمي کرد و شدت روحي آنان را از بين نمي برد. دوم: «وَ ما ضَعُفُوا» به ناتواني هم نرسیده و ضعف در عمل از خودشان نشان نمي دادند. سوم: «وَ مَا اسْتَكانُوا» همچنین به استکانت هم نمي رسیدند، «استکانت» يعني زمين گير شدن، به فقيري که به حدي ناتوان است که زمين گير شده و هيچ ندارد مسکين مي گويند. صفت ربیون اين است که همراه با انبياء هستند و بعد هم در صف قتال، با انبياء، همراهي مي کنند و سختي هاي اين درگيري هم موجب وهن و ضعف و استکانت آنها نمي شود. «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ» اين دسته، جزء آن صابريني هستند که مزدشان اين است که خدا آنها را دوست دارد. تفصیل در معنای ربیّ ربيّون، چه کساني هستند؟ ربّيون، همان به اصطلاح ربانيون هستند. ربيون و ربانيون، يک معنا دارند. «رِبّي» در لغت يعني مخصوص و منسوب به رَبّ، و «يا»، ياي نسبت است. به تعبير علامه بزرگوار طباطبايي، آنهايي که مخصوص به ربّشان هستند، به هيچ چیز جز پروردگارشان مشغول نيستند. آنها از انبياء جدا نمي شوند «وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ ربّيون كَثيرٌ». بودن کنار انبياء، سخت است چون جبهه انبياء است و همه سختي ها، حول اين جبهه است. ربیون دارای سه صفت هستند «فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ»(آل عمران/146) آنها صابريني هستند که محبوب خدا مي شوند. صابرينی که در کنار ولي خدا مي ايستند و مقاتله مي کنند و در سختي هاي مقاتله از راه برنمي گردند. امام علی (ع) پیشوای ربیون مرحوم شيخ مفيد در اختصاص، حدیثی را در مورد مناقب اميرالمومنين نقل می کند که در آن حدیث، هفتاد منقبت را برای حضرت برمی شمارد. از جمله این مطلب که فرمودند «ثُمَ تَرْكُ الْوَهْنِ وَ الِاسْتِكَانَةِ» یعنی حضرت هیچ گاه در کنار پیامبر وهن و استکانت نداشت، در حالي که بقيه مردم، همگی داشتند. در احد، همه فرار کردند و بعد هم که پيامبر صدايشان مي زد، ناراحت بودند که چرا ما را رها نمي کند که این جریان به صراحت در قرآن آمده است. زمانی که از احد بازگشتند، هشتاد جراحت عميق بر بدن امیرالمؤمنین بود. به طوري که وقتي براي دوختن جراحت ها از رشته ای استفاده مي کردند، رشته از يک طرف مي رفت و از طرف دیگر بيرون مي آمد و به هیچ وجه امکان بستن جراحت هاي حضرت وجود نداشت «يَدْخُلُ الْفَتَائِلُ مِنْ مَوْضِعٍ وَ يَخْرُجُ مِنْ مَوْضِعٍ». وجود مقدس نبي اکرم صلي الله عليه و اله و سلم بر ايشان وارد شدند و دیدند که گويا تکه گوشتي است که بر روي زمين افتاده «وَ هُوَ مِثْلُ الْمُضْغَةِ عَلَى نَطْعٍ». آنگاه «فَلَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم بَكَى فَقَالَ لَهُ» اشک پیامبر جاري شد و فرمودند که «إِنَّ رَجُلًا يُصِيبُهُ هَذَا فِي اللَّهِ لَحَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ يَفْعَلَ بِهِ وَ يَفْعَلَ» جا دارد، خداوند برای کسي که در راه او اين قدر استقامت مي کند، هرچه از خیر در حق او انجام بدهد. هرچه که مزد به همچين انسانی بدهد، جا دارد. تعبيرِ «عَلَى اللَّهِ» هم یک مضمون لطيف است. البته حقي است که خدا بر خودش مقرّر کرده، زیرا کسي ابتدائاً بر خدا، حق پيدا نمي کند. «فَقَالَ مُجِيباً لَهُ وَ بَكَى» اميرالمومنين گريستند و عرض کردند «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَرَنِي وَلَّيْتُ عَنْكَ وَ لَا فَرَرْتُ» الحمد لله که خدا مرا نگه داشت و من به شما پشت نکردم. توحيد يعني همين. بعد فرمودند «بِأَبِي وَ أُمِّي كَيْفَ حُرِمْتُ الشَّهَادَةَ» حيف شد که در راه شما، به شهادت نرسيدم. اينکه چيزي نيست. پیامبر فرمودند «إِنَّهَا مِنْ وَرَائِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ» نگران نباش، آن هم در راه است. آنگاه رسول خدا فرمودند که ابوسفيان دوباره تجهيز کرده و گفته است موعد ما با شما در «حَمْرَاءَ الْأَسَدِ»، که آن سريه پيش آمد. همين که حضرت فرمودند دوباره آنها تجهيز شدند و مي خواهند حمله کنند، امیرالمؤمنین عرضه داشت «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ اللَّهِ لَوْ حُمِلْتُ عَلَى أَيْدِي الرِّجَالِ مَا تَخَلَّفْتُ عَنْكَ» اکنون من حاضرم با همین حالم، حتی روی دست مردان هم در جنگ شرکت کنم و از شما تخلف نمي کنم. «فَنَزَلَ الْقُرْآنُ وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ ربّيون كَثِيرٌ»(آل عمران/146) ربّيونِ موسي و عيسي. ربّيون نبي اکرم، اميرالمومنين است. کسي که همه وجودش محو در پروردگار است و اين شدت توجهش به حضرت حق موجب مي شود که هيچ گاه، هيچ چيز او را از پیامبر خدا جدا نکند. مقاتله مي کند و به وهن و سستي و استکانت نمي رسد؛ اين مي شود اميرالمومنين، پس امامِ ربّيون مي شود اميرالمومنين. ربانيون، آنهايي هستند که محو در خدا بوده و مختص به پروردگارند، همه توجه شان مستغرق در او است و اين استغراق، آنها را به معيت با رسول در درگيري با دشمنان خدا رسانده است و در اين درگيري مي ايستند و هيچ سستي اي از ایشان ديده نمي شود. اما کساني که از رسول جدا مي شوند و در کنار رسول در مقاتله نيستند، اهل توهم اند. مانند کسانی که روان گردان مصرف مي کنند و توهم زده مي شوند. بعضي از اين عرفان ها هم توهم زدگي است، عرفان نيست. رِبّي، آن کسي است که مشغول به پروردگار است و نمي تواند از پيامبر جدا شود. هنگامی که سائل به مسجد مي آيد و مي خواهد دست خالي از مسجد بیرون برود، ذائقه پیامبر تلخ مي شود، اميرالمومنين که در نماز تير از پايش مي کشند و متوجه نمی شود، سر نماز انگشترش را مي دهد و خدا هم همين را قبول مي کند و می فرماید «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(مائده/55). حضرت اميري که تير از پايش مي کشند، متوجه نمي شود، چه طور متوجه شد؟ خيلي واضح است. چون اولاً يک رابطه جدي بین این دو مقوله برقرار است «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ». آن ايتاء زکاتي که ادامه صلات است، انسان را از صلات غافل نمي کند، و ثانياً در اينجا مسئله پيامبر مطرح است. اميرالمومنين چه طور مي تواند ببيند که ذائقه رسول خدا به خاطر کمک نکردن مردم به سائل تلخ شد؟ اينکه مزاحم نماز نيست. همراهی با پیامبر شرط نماز است و اتفاقا اگر کسي با اميرالمومنين بود، مصلی مي شود. دو نوع مصلي وجود دارد. يک مصلي که «الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»(ماعون/5) هستند. اينها همراهان چه کسي هستند؟ «الَّذينَ هُمْ يُراؤُنَ» همراهان کاذبين هستند «أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» همراه آن مکذّب و اهل رياء در نماز هستند. اهل سهو از صلات هستند. اما همراهان اميرالمومنين چه؟ «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً * إِلاَّ الْمُصَلِّينَ»(معارج/19-22) فرمود مصلي يعني کسي که در مسابقه، پشت سر نفر اول و اسبش گردن به گردن است. فرمود مصلي يعني آنهايي که دنبال اميرالمومنين هستند، مانند مصلي در مسابقه. يعني اسبش گردن به گردن اسب اميرالمومنين حرکت مي کند، مثل سلمان. اينها چه کساني هستند؟ «إِلاَّ الْمُصَلِّينَ * الَّذينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»(معارج/23). يکي مي شود «عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ» یعنی کسي که دنبال مصلي است. يکي هم مي شود «عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» یعنی کسی که دنبال مکذّبين است. با پیامبر و امام بودن، همه چيز است. آنجا، دائم الصلات مي شوي، زکاتت هم مي شود صلات، حتی خوراکت هم مي شود صلات. اين انفاق کردن انگشتر، عين صلات است. مگر صلات چيست؟ آیا «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري»(طه/14) نيست؟ پس رِبّي حقيقي، وجود مقدس اميرالمومنين هستند و مابقي افراد به تبع اميرالمومنين، جزء رِبّيون مي شوند. اصحاب سیدالشهداء، مصداق اکمل ربّیون همین طور اصحاب سيدالشهداء که آنها هم ربیون هستند «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ». در سيري که آيه داشت، کنار سيدالشهداء ايستادند. سيدالشهداء علیه السلام در شب عاشورا به آنها فرمود بمانيد يا نمانيد، من بايد به شهادت برسم. اين همان است که «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ». عده اي مي گويند اگر امام حسين بماند، ما هم مي جنگيم. اما اگر امام حسين برود، ما براي چه برويم شهيد بشويم؟ لکن اصحاب حضرت، ربانيونی هستند که با علم به شهادت سيدالشهداء، يقين داشتند که راه حضرت شهادت است ولي ايستادند «بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ». ربانيون يعني آنچنان مشغول به جذبات الهي و غرق در حضرت حق هستند که هيچ چیز نمي تواند آنها را از امامشان یعنی امام الربانيون جدا کند. حتی اگر کشته بشوند، بکشند و قطعه قطعه شان کنند. یکی از آنها گفت آقا! اگر هفتاد بار ما را بکشند، بسوزانندمان، خاکسترمان را بر باد بدهند و باز هم زنده شويم، دوباره قصه همين است. به همین دلیل است که حضرت در غروب عاشورا، صدايشان زد و فرمود «يا مسلم بن عقيل». همه از جا برخاستند. فرمود نه، آرام باشيد. رباني يعني همین. یعنی «فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ» هفتاد بار که هیچ، حتی اگر هزار بار هم تکرار شود، بگویند ما از شما دست بر نمي داريم. حضرت هم امتحانشان کرد. شماهايي که ديشب مي گفتيد هزار بار، اکنون يک بارش را چشيديد، برخیزید ببينم. گفتند آقا! اجازه مي دهيد؟ فرمود نه، شما امتحانتان را پس داديد. آن وقت «أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ خَلَفٌ وَ أَنْصَارٌ»(2). ما بايد دنبال اين ربانيون باشيم. دنبال کسانی که از امامشان جدا نشدند. سختي و شدت کار، موجب نشد به وهن و سستي برسند. از خودشان ضعف نشان ندادند و در مقابل دشمن زمين گير نشدند. در تاریخ صحنه اي سخت تر از عاشورا که ابليس همه قوايش را متمرکز کرده باشد، سراغ نداريم. هيچ ضعفی در کار نبود، البته محورش خود سيدالشهدا است. سيدالشهدا، امام الربانيون است و ایشان، آنها را مراقبه مي کرده است. هنگامی که کار سخت مي شد، حضرت به میدان آمده و می فرمود «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»(3)، يا اینکه آنجايي که روي زمين مي افتادند بر بالین يکايکشان می آمد و آنها را پرواز مي داد. پی نوشت ها: (1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 4، ص: 574 (2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 4، ص: 574 (3) تحف العقول، النص، ص: 53