سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه دوازدهم، سه جریان استضعاف بر اساس آیات قرآن کریم

سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه دوازدهم، سه جریان استضعاف بر اساس آیات قرآن کریم

۰۸ بهمن ۱۴۰۱ 0 صوتی و تصویری

 

 

جلسه دوازدهم حسینیه حضرت زهرا(س): سه جریان استضعاف بر اساس آیات قرآن کریم

جریان استضعاف منطبق شده بر ائمه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. روایتی را از وجود مقدس امام صادق علیه السلام تقدیم کنم و بعضی جملات را ترجمه کنم. این روایت را مرحوم کلینی در کافی از حمزه ابن طیار نقل کردند «قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ النَّاسُ عَلَى سِتَّةِ أَصْنَاف»(1)  حضرت فرمودند که مردم شش دسته هستند؛ «قُلْتُ أَ تَأْذَنُ لِي أَنْ أَكْتُبَهَا» گفتم اجازه می دهید این حدیث را بنویسم؟ حضرت فرمودند بله. حضرت فرمودند: یکی اهل وعده و وعید از جنت و اهل نار؛ یک عده ای که خدای متعال بهشان وعده بهشت داده و یک عده هم که تهدید به جهنم شده اند. این دو دسته، بهشتی ها و جهنمی ها. «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئا»(توبه/102) یک گروهی هم هستند که معترف به گناهان اند، اعمال صالح دارند، اعمال بد هم دارند. «قَالَ قُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ وَحْشِيٌّ مِنْهُمْ» حالا این را بعدا عرض می کنم. گروه دیگر «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِم»(توبه/106)  یک گروهی هستند که انتظار امر خدا را می کشند، تکلیفشان مشخص نیست و وعده ای بهشان داده نشده، «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلا»(نساء/98). گروه بعدی قوم مستضعف هستند.
مستضعف را اینطور قرآن تعریف فرموده؛ گروه های مختلف ممکن است باشند «مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ» زن و مرد و کودک ولی نکته اش این است که «لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلا»(نساء/98) چاره ای ندارند و راه به رویشان بسته است. حضرت فرمودند: «لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً إِلَى الْكُفْرِ وَ لَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا إِلَى الْإِيمَان » نه می توانند به سمت کفر بروند و نه راهی به سوی ایمان دارند. «فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُم»(نساء/99)  امید است که خدای متعال اینها را عفو کند.
و ششمی شان «وَ اكْتُبْ أَصْحَابَ الْأَعْرَافِ قَالَ قُلْتُ وَ مَا أَصْحابُ الْأَعْراف » اصحاب اعراف چه کسانی اند؟ حضرت فرمودند: «قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَيِّئَاتُهُمْ فَإِنْ أَدْخَلَهُمُ النَّارَ فَبِذُنُوبِهِمْ وَ إِنْ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ فَبِرَحْمَتِهِ» حسنات و سیئاتشان مساوی است؛ اگر خدای متعال آنها را جهنم ببرد به واسطه گناهانشان است و اگر آنها را بهشت ببرد به واسطه رحمتش است.
این روایت را عمدتا برای بحث مستضعفینش خواندم، چون مستضعف در قرآن دو گروه هستند، دو جریان را خدای متعال به استضعاف نام برده است. مستضعف یعنی کسی که تلاش کردند او را ضعیف کنند و راه را بر او ببندند تا ضعیف بشود. یک مستضعف در قرآن است که آن را به ائمه و مومنین تطبیق داده اند؛ یعنی جبهه کفر و جبهه نفاق تلاش کردند که آنها را در عالم دنیا در ضعف قرار بدهند. اینها همان هایی هستند که خدای متعال وعده داده «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثين»(قصص/5) ما اراده کردیم که اینها را امام قرار بدهیم و امکانات را دست به دست کنیم، از دست دیگران بگیریم و به اینها منتقل کنیم.
در روایات ذیل این آیه فرمودند، این مستضعفین ما هستیم، شیعیان ما هستند. این استضعاف معنایش این است که تلاش کردند آنها را ضعیف کنند و در موضع ضعف قرار بدهند. این یک معنای مستضعف است که معنای مرغوبی است؛ یعنی مستضعفین کسانی هستند که دشمن تلاش کرده آنها در موضع قدرت نباشند و ضعیف باشند، خدای متعال هم اراده کرده که در پایان، اینها پیروز بشوند و در میدان درگیری اینها غالب شوند.
این ناظر به یک میدان درگیری ای است که یک جریانی تلاش می کند جبهه مومنین را در یک دوره ها و فرصت هایی به ضعف بکشاند، اما مومنان ایمانشان محفوظ است، تلاششان را می کنند و کارشان را انجام می دهند. این دسته از مستضعفین مورد عنایت و اکرام خدا هستند و خدای متعال هم وعده داده که اینها را به امامت و وراثت ارض برساند.
روایات در این زمینه متعدد است، حتی گاهی تطبیق به شخص ائمه شده؛ مثل این که امام باقر علیه السلام یک جایی امام صادق علیه السلام را نشان دادند و فرمودند، این آقا یکی از همین مستضعفین اند. پس این معنای مستضعفین معنای فاخری است. در میدان درگیری بین مومنین و کفار یک ادواری است که مومنین مستضعف اند و در موضع قدرت نیستند؛ در این زمان، ایمان شان را حفظ می کنند. نه انعطاف دینی ای پیدا می کنند و نه دست از تلاششان برمی دارند، در جبهه مومنین اند و دارند کار خودشان را می کنند، دنبال این هم هستند که برسند به آن نقطه و آن قله ای که باید برسند. خدای متعال هم وعده داده که اینها را به آن قدرت و امکانات برساند و امکانات عالم را دست به دست کند تا به آنها برساند. این ها، یک دسته مستضعف اند.
در سوره مبارکه نساء هم باز به نظر می آید از همین دسته گفتگو شده؛ خدای متعال در سوره مبارکه نساء یک دسته از مستضعفینی که درباره شان گفتگو کرده، همین ها هستند و دستور داده که باید در راه آنها قتال کرد، باید در راه آنها جنگید تا آنها از این استضعاف بیرون بیایند، باید به آن مستضعین کمک کرد؛ «فَلْيُقاتِلْ في  سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ»(نساء/74). البته این آیه این باید در سیاق آیات قبل خوانده بشود. اول می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه»(نساء/64) بعد فرمود: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُون»(نساء/65) «وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُم»(نساء/66) «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُول»(نساء/69).
بعد از اینها می رسد به دستور به جهاد، «فَلْيُقاتِلْ في  سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ في  سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيما»(نساء/74) باید کسانی که آمادگی دارند و دنیا را با آخرت معامله کردند، وارد معامله در راه خدا بشوند. بعد از این معامله باید آماده تجارت بشوند، وارد میدان جنگ بشوند. این خرید و فروش با همین ورود به میدان جنگ تمام می شود. این معامله، معامله ای است که انجام شده است. خدای متعال می فرماید، آنهایی که جانشان را با خدا معامله می کنند و وارد میدان جنگ می شوند، مزدشان منوط به پیروزی نیست، چون که فرض این است که وارد تجارت شدند و واقعاً خرید و فروش انجام شده است. خدای متعال مزد اینها را در نظر می گیرد ولو هم پیروز بشوند.
بعد می فرماید، این قتال باید در چه مسیری باشد؟ «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في  سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَه»(نساء/75) در سبیل الله و مسیر آن مستضعفینی که ضعیف شدند و در عالم ارض امکانتشان ازشان گرفته شده و از خدای متعال درخواست می کنند که «أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها»(نساء/75). ذیل قدرت دشمنان قرار گرفته اند و از خدای متعال می خواهند که راه خروج از این فضا را به آنها نشان دهد تا بتوانند به دین خدا عمل کنند چون در شرایط استضعاف نمی شود درست به دین خدا عمل کرد.
این تعبیر در باب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده؛ «أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناً يَعْبُدُكَ لَا يُشْرِكُ بِكَ شَيْئا» یعنی دوران خوف، دورانی است که نمی شود به دین خدا کاملا عمل کرد؛ البته امام علیه السلام که خودشان عمل می کنند، این عدم اجرای ایمان به لحاظ دیگری است. شاید نکته اش همین غلبه بر دشمنان است. وقتی مومنین در استضعاف هستند، کفار مسلط می شوند.
اینجا یک تعبیر عجیبی وجود دارد، «يَعْبُدُكَ لَا يُشْرِكُ بِكَ شَيْئا» مگر امام یک موقع به خدا شرک می ورزید؟ امام که همیشه مخلصانه عمل می کند. چند احتمال هست؛ یک احتمالش این است که وقتی قدرت دست مستکبرین است، اینها بت پرستی و شرک را در عالم احیاء می کنند. امام باید امت بسازد و همه عالم برای این ائمه خلق شده، اما این جریان بت پرستی که تحت حاکمیت امام است، اجازه اینکار را نمی دهد. یا شاید مقصود این است که مومنین در این شرایط نمی توانند به نحو کامل به دین خدا عمل کنند لذا ائمه به دنبال خروج از این شرایط هستند و می خواهند شرایطی ایجاد شود که که دین خدا به صورت کامل محقق شود، بساط شرک و بت پرستی جمع شود.
«يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً»(نساء/75) خدایا، از ناحیه خودت یک نیرویی که به ما کمک کند، قرار بده. پس این یک جریان استضعاف است؛ یک جریانی هستند که مستضعف شدند و قدرت از آنها سلب شده، می خواهند به دین خدا عمل بکنند، در شرایط سختی هستند و از خدای متعال تقاضا می کنند: «أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها»(نساء/75) از این شرایط ما را نجات بده.
وقتی بنی امیه و بنی عباس حاکم بودند، ائمه در شرایط استضعاف قرار داشتند و واقعاً نمی شد که دین خدا به نحو کامل اجرا بشود. به همین خاطر ائمه درخواست عبور از این وضعیت را داشتند. یک روایتی ذیل این آیه شریفه هست و این آیه را به ائمه علیهم السلام تطبیق کرده و فرموده، مستضعفین ما هستیم. ائمه در این دوران تحت شرایطی هستند که امکان اینکه امتی بسازند و جریانی ایجاد بکنند، تا کاملا دین خدا در آن عمل بشود، نیست. دوران تقیه بوده و به بسیاری از احکام آنطوری که باید، عمل نمی شده است. این یک آیه راجع به مستضعفین شبیه همان مستضعفینی است که در سوره مبارکه قصص بود و به ائمه تطبیق شده بود «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثين»(قصص/5).
خدای متعال به مومنین دستور می دهد: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في  سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ»(نساء/75). بعضی گفته اند که این جهاد، جهاد واجبی است که در آن باید تلاش بشود تا جریان استضعاف به نجات و پیروزی برسد. البته عرض کردم که ابتدائا ظاهر آیه اعم از این است که می فرماید آن جریان از مستضعفین که در شرایط سخت هستند، مومن اند و می خواهند به ایمانشان عمل کنند، اما در شرایطی هستند که محدودیت دارند و از خدای متعال تقاضا می کنند تا این شرایط سخت مرتفع بشود، یک دسته ای هستند که خدای متعال مدحشان می کند و واجب می کند که در راه آنها قتال بشود تا نجات پیدا کنند.
 

مستضعفین مذمت شده

در آیات بعد از دو استضعاف دیگر صحبت شده که در واقع یکی از آن ها استضعاف حقیقی نیست، بلکه ادعای استضعاف کرده و از سوی خداوند این دسته مذمت شده اند. مستضعف اند ولی مستضعفی هستند که مذمت شده اند. قرآن می فرماید: «إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي  أَنْفُسِهِمْ»(نساء/97) یک عده هستند که وقتی ملائکه آنها را قبض روح می کنند، اینها به خودشان ظلم کرده اند و در حال ظلم اند. «قالُوا فيمَ كُنْتُمْ»(نساء/97) شما که ایمان نیاوردید یا در شرایطی هستید که به دین خدا عمل نمی کنید، در چه حالی بودید؟ «قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ»(نساء/97) می گویند، ما را در موضع ضعف قرار دادند و امکان عمل به دین خدا برای ما نبود. «قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها»(نساء/97) ملائکه می گویند، مگر زمین خدا وسعت نداشت تا شما هجرت کنید و به سرزمین دیگری بروید؟ «فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً»(نساء/97).
 این هم یک جریان استضعاف است. پس یک جریان استضعاف حقیقی داریم که مومنینی هستند که به ایمان خودشان عمل می کنند و در شرایط سخت برای خروج از این شرایط تلاش می کنند. خدای متعال هم جهاد را برای عبور آنها از این دوران سخت واجب کرده است. قتال اصلا برای همین است که این مومنین به قدرت برسند. خدای متعال به آنها وعده پیروزی هم داده «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ»(قصص/5).
این، جریان حق است؛ این جبهه حقی است که در یک دوران هایی در شرایط استضعاف قرار می گیرند و نمی توانند کامل به دین خدا عمل کنند، دستشان بسته است ولی دنبال خروج از این شرایط می روند. تلاش می کنند تا شرایط را تغییر بدهند. خدای متعال هم وعده پیروزی، عبور از شرایط سخت و دست به دست شدن امکانات به نفع آنها را بهشان داده است. این جریان همیشه ممدوح اند؛ در قرآن مستضعف است اما ممدوح است، خدای متعال مدحش کند. این استضعاف در واقع معنایش این است که دیگران تلاش کردند تا آنها در موضع ضعف باشند. مقابل این مستضعف، مستکبر است؛ مستکبر یعنی کسی که استکبار می کند و می خواهد اینها را به استضعاف بکشاند.
یک جریان استضعاف دیگری هم وجود دارد که در شرایطی قرار گرفته اند که ممکن است واقعا در آن شرایط نمی توانند به دین خودشان عمل کنند و شرایط سختی است، ولی امکان خروج از آن شرایط برایشان فراهم بوده اما خودشان به آن تن داده اند. خدای متعال این استضعاف را از اینها نمی پذیرد. من اینطوری می فهمم مثل این که الان کسی می رود در دارالکفر زندگی می کند و از آن وضعیت بدش هم نمی آید. بهش می گویند، چرا اینطور بودی؟ می گوید، مستضعف بودیم و نمی توانستیم، در کشور فلان بودیم و نمی توانستیم عمل کنیم. می گویند حاج آقا چرا آنجا به احکام اسلام عمل نکردید؟ چرا برای اقامه دین تلاش نکردید؟ پیداست که در این کشورها نمی شود به اسلام عمل کنیم.
این حرفهایی هم که می زنند؛ آزادی هست و این طرف مسجد است و آن طرف میکده! این اسلامی که اینها می گویند با کفر یکی است. وقتی شما یک شهری می سازید و این طرف میدان بتکده است و آن طرف میدان کلیساست، آن طرف میدان مسجد است، آن طرفش هم عرض کنم یک کازینو و محل خوشگذرانی است، این معنایش این است که دین خدا اصلا موضوعیت ندارد، بلکه اهواء انسان ها موضوعیت دارد. می خواهید بت بپرستید، بپرستید! می خواهید مسجد برویید، بروید! می خواهید میکده بروید، بروید! اما اصول ما را نقض نکن!  این شرایط، شرایطی است که نماز خواندنش هم تحت ولایت آنهاست.
اینها یک تمدنی درست کردند که اساسش براساس اهواء و نفی ادیان است. منتها وقتی ادیان را نفی می کنند، می گویند، ذیل ولایت ما می خواهی نماز هم بخوانی، اجازه می دهیم، ولی شما اگر بخواهید قوانین آنها را نقض کنید به شما اجازه نمی دهند. آن حدودی که گذاشتند، حدود الله نیست بلکه حدودشان از ناحیه خودشان است. در چارچوب قوانین خودشان و ولایت خودشان به کسی که می رود آنجا نماز بخواند، اجازه می دهد.
حالا یک مومنی می رود و به آنجا هجرت می کند و می گوید، خیلی خوب است، کسی بخواهد نماز بخواند، می خواند. کسی بخواهد بتکده هم برود، می رود. کسی هم بخواهد برود عیاشی کند، آزاد است! این مسجدی که ذیل ولایت آنها قرار دارد، مثل مسجد ضرار است. این مسجد را برای اقامه یاد خدا درست نکردند، این مسجد را برای پیشرد مقاصد خودشان درست کردند. می گویند، ببینید ما تمدنمان این است که می گوییم بشر آزاد است. می خواهی نماز بخوانی، بخوان ولی اگر خواستی که اقامه صلات کنی یعنی یک خیمه ای بزنی که همه این خیمه اجتماعی ذیل صلات باشد، باید تابع قوانین ما باشی.
این هم یک جریان استضعاف است. واقعا در آن شرایط که قرار می گیری نمی شود به احکام اسلامی عمل کنی، در شرایط سخت هستی و پیداست در این شرایط نمی شود به اسلام عمل کرد. فقط رعایت فروع اسلام لازم نیست، بلکه باید به اصل آن هم پایبند باشی، اصلش هم بر پا کردن دین خداست. آنها یک بستری به پا کردند که بستر دنیاپرستی است، بستر بت پرستی است، بستر شهوت پرستی است. در این بستر اگر می خواهی نماز بخوانی، اجازه می دهیم.
بعضی خیال می کنند آن دینی هم که خدا آورده این است. دینی که خدا آورده این نیست. دینی که خدا آورده این است که باید حکومت در دست حضرت حق باشد، حدود الهی محقق شود و ذیل این حدود مسجد هم باید باشد، عبادت هم باید باشد نه اینکه یک دستگاه مادی و شیاطینی مسلط باشد، متناسب با سلیقه و امیال و اهواء خودشان یک جامعه ای بسازند و بعد هم بگویند حالا در یک بستر و چارچوب و حوزه خاصی که ما اجازه می دهیم، عبادت کنید. ما همانطور که به بت پرست ها اجازه می دهیم بت بپرستند، به شما هم اجازه می دهیم نماز بخوانید. این نماز نیست. آنهایی که خیال می کنند می روند آنجا و زیر چتر این اولیاء طاغوت دین خدا را عمل می کنند، بویی از دین خدا نبرده اند. دین خدا این نیست.
 

اساس تمدن غرب

یک کسی مأموریت دارد و می رود آنجا، خب مأمور است، تکلیفش است، وظیفه اش است، اما کسی که آنجا را انتخاب می کند، پسندش این است. چرا؟ چون یک رفاهی آنجا درست کردند، یک نظم مادی درست کردند و او آن نظم را می پسندد و می خواهد ذیل آن نظم زندگی بکند. می گوید آنجا نماز هم می شود. اینها می شوند همان مستضعفینی که «قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ» ما در موضع ضعف بودیم. ما که در موضع قدرت نبودیم. آنجا که قدرت دست مسلمان ها نیست و وضع همین است.
 بهشان می گویند: «أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً»(نساء/97). کسی که قدرت دارد که با هجرت و کوچ کردن از یک سرزمینی دین خودش را حفظ بکند، اقامه بکند و احیاء کند، اگر این کار را نکند ادعای استضعافش از او پذیرفته نمی شود. واقعا هم ممکن است شرایطی که در آن قرار دارد، شرایط ضعف باشد، شرایط قدرت نباشد و قدرت دست اینها نباشد و نگذارند به احکام اسلامی عمل کنی ولی این استضعاف را ازشان نمی پذیرند.
من این را اینطوری می فهمم که آن شرایط را می پسندد ولی شرایط، شرایطی که قدرت دست اولیاء الهی باشد، نیست. آن جریان را پسندیده. واقعا هم همینطور است. خیلی از اینهایی که به این سرزمین ها می روند و زندگی میکنند، آن تمدن را می پسندند، آن ولایت را می پسندند. بعد هم عجیب تر این است که یک وقت هایی خیال می کنند اسلام هم همین است. بعضی هایشان هم گفتند، ما فلان جا رفتیم اسلام بود اما مسلمانی نبود، این طرف هم مسلمانی هست اما اسلام نیست. آن طرف نه اسلام هست و نه مسلمانی. یک تمدن مادی ای که دنبال گسترش دنیا پرستی و شهوات است، اسلام نیست. این کجایش اسلام است؟ هیچ چیز آن اسلام نیست. البته پیداست حق و باطل را قاطی می کنند تا استیلا پیدا کنند «يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِه »(2) ولی این اختلاط حق و باطل برای غلبه باطل است.
این هم یک جریان استضعاف است که قرآن نام می برد و آن را مذمت می کند. می فرماید: «فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً»(نساء/97) می گوید، چرا به خودت ظلم کردی؟ چرا ذیل دستگاهی که با دین خدا سر جنگ دارند، زندگی کردی؟ چرا آن دستگاه را پسندیدی؟ حضرت گفتند، صفوان شنیدم شترهایت را به هارون کرایه می دهی! گفت بله، کرایه می دهم ولی برای مسیر حج کرایه دادم، خودم هم همراهش نرفتم؛ برای مسیر حجم بوده و برای مسیر گناه نبوده است. حضرت فرمودند، دوست داری زنده بماند و برگردد تا کرایه ات را بدهد؟ گفت بله. گفتند، پس تو هم شریک او شدی، دوست داری حکومتش ادامه پیدا کند، چگونه به آنها گره می خوری، دلت می خواهد زنده بماند و پول تو را بدهد؟! چرا با او معامله می کنی که حالا دلت بخواهد زنده باشد و پول تو را بدهد؟! این مقدارش را هم نمی پسندند چه برسد به اینکه ما برویم و در کشوری که سلطه با کفار است، زندگی کنیم.
در غرب حرف اصلی خود را با صدای بلند می زنند و می گویند، -العیاذ بالله- در غرب خدا مرده است، دوران انبیاء گذشته و حالا دوران ماست؛ آن دوره ای که بشر تسلیم به انبیاء بود، دوره سبابت بشر بوده و الان دوره روشنگری است! آن به اصطلاح فیلسوف بزرگشان که همه او را می شناسند، حرفش همین است، می گوید، عصر روشنگری است و در عصر روشنگری مأموریت اصلی این است که یک آدم هایی تربیت بکنید که روی پای خودشان بایستند، احساس استقلال کنند، احساس نکنند که به انبیاء نیاز دارند -با این تعبیر نمی گوید- می گوید، احساس نکنند که احتیاج به قیم دارند و شخص دیگری باید برایشان تصمیم بگیرد؛ چون انبیاء به جای ما تصمیم می گیرند، انبیاء ما را سرپرستی می کنند، اگر قبول کردیم سرپرستی می کنند، انبیاء کسی را به دین خودشان اجبار نمی کنند.
می گوید، دوره انبیاء گذشته و باید یک آدم هایی تربیت کنید که رشیدند، بالغ اند، از سبابت خارج شده اند. حالا این آدم ها باید دنیا را بسازند. کسی که این تمدن را می پسندد و آنجا زندگی می کند و به این تمدن راضی است، می گوید الحمدلله اجازه می دهند نماز بخوانیم! اجازه می دهند روزه هم بگیریم! [این ساده اندیشی است]. کسی در دوره امام صادق علیه السلام منصور را بپسندد و بگوید، خب وضع خوب است، بالاخره یک قدرتی دارند و نمی گویند نماز نخوان. ما نماز می خوانیم، روزه مان را هم می گیریم! اینکه دینداری نیست، این شوخی کردن با دین است. آن چیزی که واقعاً در غرب هست، دینداری است؟
یک کسی در یک شرایطی قرار گرفته و نمی تواند بیرون بیاید، در یک شرایط سخت است و دارد به دین خودش عمل می کند، دنبال اقامه دین خدا هم هست و مسیرش را هم دارد با تقیه جلو می برد. ائمه اینطوری بودند، شیعیان ائمه در دوران بنی امیه و بنی عباس نه دست از دینشان برداشتند و نه دست از تلاش برای اقامه دین و ریشه کن کردن دستگاه بنی امیه برداشتند. هیچ وقت ائمه علیهم السلام درگیری تمام عیار برای جمع کردن بساط بنی امیه و بنی عباس را کنار نگذاشتند. شیعیان ائمه هم که کنار ائمه بودند، اینطوری بودند. در این مبارزه کنار ائمه بودند.
 البته یک مبارزه پیچیده ای است و دوران تقیه هم دارد؛ تقیه هم یعنی پنهان کاری. این هم یک جور دین داری است. آدم دلش برای اقامه کلمه حق می تپد، دنبال برتری کلمه حق است، دنبال پیروزی دین خداست. طرح دارد، برنامه دارد و کنار امام خودش دارد عمل می کند، البته زمان می برد تا این طرح محقق شود.
یک دوره ای، دوره امام مجتبی علیه السلام است و با حضرت در آن دوران به سر می برد، یک دوره ای هم دوره سیدالشهداست و با حضرت می آید. در این دوران ها، یک دوره ای هم دوره امام سجاد علیه السلام است، یک دوره ای هم دوره امام باقر علیه السلام است. هر امامی یک قسمتی از این طرح را جلو می برد، ولی تمام طرح یک چیز است. این طرح بزرگی که به وسیله انبیاء اجرا شد و در امت آخرالزمان به دست وجود مقدس نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام اجرا می شود، یک طرح بزرگ است. هر امامی یک قسمت از این طرح را عمل می کند.
این طرح، طرح غلبه اسلام است، طرح پیروزی حق است، طرح تحقق کلمه حق است، طرح از بین بردن کلمه باطل است. همه ائمه یک درگیری مدام داشتند، اما شکل درگیری شان با یکدیگر فرق می کرد. هیچ امامی نبوده که نسبت به غلبه به آنها بی تفاوت باشد و بگوید، خیلی خوب است یک تمدنی هست و اجازه می دهند نماز هم بخوانیم! این چه دینداری ای است؟ چه کسی گفته این دینداری است؟
 

تفاوت دو گروه مستضعف بیان شده در قرآن

یکی از کارهایی که غرب در دوران اخیر کرده همین است؛ معنای دینداری را تقلیل داده و گفته، دین یعنی همین؛ یک نمازی بخوانی و در حوزه خصوصی خودت آزادی. می خواهی شراب بخور، می خواهی آب بخور. می خواهی روزه بگیر، می خواهی روزی پنج وعده غذا بخور. می خواهی مسجد برو، می خواهی بت کده برو یا می خواهی برو کازینو، چه فرقی میکند؟ اصل تویی! این یعنی بت نفس، اصل است. این که دینداری نیست. این چه دینداری ای است؟
یک کسی می رود آنجا چون مأموریت دارد. این تمدن را نمی پسندد و در آن احساس تنگی نفس می کند. همین آیه ای که خواندم همین بود دیگر، خدای متعال اینها را مدح می کند و می فرماید: بروید و در راه این مستضعفین تلاش کنید تا اینها را نجات بدهید، «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في  سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ»(نساء/75) دستگاه بنی امیه را نمی پسندد و نفسش دارد بند می آید، احساس تنگی نفس می کند و دنبال راه خروج می گردد. «وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً»(نساء/75)  خدایا، ما نمی توانیم با ولایت اینها زندگی کنیم. یک ولیّ ای برای ما بفرست تا او ما را سرپرستی بکند.
کسی که سرپرستی این کفار را پذیرفته و آنجا زندگی می کند، کسی که تمدن آنها را قبول کرده، کسی که دارد خوش می گذراند و نماز هم می خواند، دنبال تحول نیست. نمی گوید، خدایا ما را از دست اینها نجات بده؛ می گوید الحمدلله خیلی وضع مان خوب است، دنیایمان را که داریم آخرت مان را هم که داریم؛ احساس تنگی ای نمی کند. می گوید اینها آدم های خوبی اند و به ما هم اجازه می دهند به نمازمان عمل کنیم. هر کسی هم دلش بخواهد بی حجاب باشد، باشد. ترکیه را به عنوان مدل معرفی می کنند و می گویند ببینید آنی که می خواهد، بی حجاب است و آنی که می خواهد، با حجاب است. اینها اینقدر مهم نیست. پس چی مهم است؟ شهوات و هوای انسان مهم است؟!
اینکه یک طرف مسجد می گذارند و یک طرف میکده یعنی نه مسجد مهم است و نه میکده. این چیزی که در منشور حقوق بشر در قانون جهانی نوشته اند ادیان آزادند و هرکس هر دینی می خواهد داشته باشد، می خواهد بت بپرستد، می خواهد خدا بپرستد یا می خواهد گاو بپرستد، آزاد است، معنایش این است که نه این دین محترم است و نه آن دین. معنایش این است که هر دویش احترام ندارد، یک چیز دیگری احترام دارد.
یکی از کارهایی که غرب کرده همین است که در این دوران جدید، در دوران استغنای از انبیاء، برای خودش یک تمدنی ساخته که مبتنی بر شهوات و اهواء است. هر کسی هم که بگوید مبتنی بر شهوات و هواء نیست، دروغ می گوید. ما هم قبول داریم یک دستگاه محاسباتی ای دارند و اسمش را عقلانیت می گذارند، اما محاسباتشان برای تحقق همان اهوائشان است. محاسبه هست، عقلانیت هست اما عقلانیت ذیل اهواء است. روایت از این به جهل تعبیر می کند، نه عقل. این علم نیست، این جهل است.
آنها یک تمدنی ساختند و این رفته آنجا زندگی می کند و خوش است، موقع قبض روح، وقتی دارند از دنیا می برندش، ملائکه می گویند: چه کار می کردی؟ چرا به خودت ظلم کردی؟ این چه دینداری ای است؟ می گوید: نمی توانستم. می گویند: خب می آمدی بیرون. پیداست اینها رفتند و آنجا را پسندیدند، احساس تنگنا نمی کردند، چون راه باز بوده که برگردند، خوش بودند و نه مأموریتی داشتند و نه احساس تنگنا می کردند. آنجا خوش گذراندند، یک نماز و روزه ای هم گرفتند.
یک جریان دیگری هست که آنها در شرایط سخت اند، اما استدعا می کنند و می گویند: «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا»(نساء/75) ما این ولایت را قبول نداریم و می خواهیم ذیل یک سرپرستی دیگری زندگی بکنیم. یک نصرتی برای ما برسان، یک ولی ای برای ما قرار بده تا با او در عالم راه برویم. یک جریانی در شرایط سخت گرفتار شده اما دنبال ولایت حق است، یک جریانی هم رفته و ذیل ولایت ائمه جور زندگی می کند و به نظرش هم خیلی خوب است. ما دلمان می خواهد مثلا حجاب داشته باشیم، نمی گویند نداشته باشید. نماز بخوانیم، نمی گویند نخوان. قرآن می فرماید، اینها عذرشان پذیرفته نمی شود «فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً»(نساء/97).
بعد از یک جریان استضعاف دیگری نام می برد و می فرماید: اینها ممکن است عذرشان مقبول باشد؛ «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً»(نساء/98) اینها راهی پیدا نکردند.
پس یک جریان استضعاف، کسانی اند که در شرایطی زندگی می کنند که حاکمیت با کفار است، ولایت با کفار است و بت پرستی را اقامه می کنند. بت پرستی معنایش این نیست که نماز هم نمی خوانند؛ بنی امیه بت پرستی را اقامه می کردند، نماز هم می خواندند و مسجد اموی هم به پا می کردند. این هم بت پرستی است. نفاق است؛ یعنی باطنش بت پرستی است و ظاهرش اسلام است. کسی که از ولایت الله خارج می شود، از اسلام خارج شده. در ظاهر نماز می خواند و روزه می گیرد اما از اسلام خارج شده است.
یک جریانی هم هست که روی اصل دینداری خط کشیده و می گوید، اصل دنیا پرستی است. در یک محدوده ای اجازه می دهیم نماز هم می خواهی بخوانی، بخوان. مسجد هم برایت می زنیم و مجوز مسجد و امام جماعت آوردن هم بهت می دهیم، امام جماعت بیاور و نماز بخوان، ولی اقامه صلات نکن! بخواهی مردم را متوجه خدا و عالم آخرت بکنی، نمی شود. باید قبرستان ها را ببری بیرون شهر و بعد هم تبدیلش کنی به پارک. مردم را به یاد مرگ نیانداز. مردم باید زندگی کنند، شصت هفتاد سال غرق در دنیا باشند. بحث از خدا و ذکر خدا را کنار بگذارید.
 

جمع بندی سه جریان استضعاف

پس قرآن از سه جریان استضعاف سخن می گوید؛ جریان اول یک جریان استضعافی است که در شرایط سخت اند و دارند برای خروج از این شرایط تلاششان را می کنند. دنبال این هستند که خدای متعال یک ولی حقی را برایشان برساند و با او جلو بروند؛ مثلا مومنین در عصر غیبت در دوران تقیه بودند، تلاششان را هم کردند، همیشه هم در این راه بودند و هیچ وقت هم به شرایط راضی نبودند. هیچ وقت شیعیان در دوره بنی امیه، بنی عباس و بعد دولت عثمانی و دیگران به آن شرایط راضی نبودند و همیشه احساس تنگنا می کردند. همیشه از خدای متعال تقاضا می کردند «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً»(نساء/75)، دنبال یک ولایت دیگری بودند.
جریان دوم یک جریانی است که یک ولایتی را قبول کرده و دارد زیر چتر آن زندگی می کند، نمازش را هم می خواند، روزه اش را هم می گیرد. بهش می گویند چه کار می کردی؟ تو زیر چتر ولایت آنها رفتی در صورتی که آنها جامعه ای را سرپرستی می کنند که اسلام را و روابط اسلام را به پا نمی کنند. آنها در یک روابطی که خودشان درست کردند و در چارچوب خودشان، اجازه می دهند تو به بعضی از آداب اسلام عمل بکنی. این که دیگر اسلام نمی شود. این که دیگر مسلمانی نمی شود. نه اسلام است و نه مسلمانی.
خدای متعال از این مستعضف قبول نمی کند و می گوید، از آن سرزمین بیرون می آمدی. رفتی و آنجا را پسندیدی، خوش گذراندی و حالا آمدی و میگویی مستضعف بودم؟! کجا مستضعف بودی، مستضعف آنی است که ناچار بوده در آن شرایط زندگی کند، مومنین در دوره بنی عباس مجبور بودند، اینطوری زندگی کنند و راهی نداشتند. دنبال خروج هم بودند، برای خروج از این شرایط و تغییر آن تلاش هم می کردند، اما در دوران ضعفشان بود. لذا این جریان به ائمه تطبیق شده و فرموده اند، ما جزو همین مستضعفینیم، شیعیان ما جزو همین مستضعفین اند. اگر امکانی بود برای این که تلاش کنید و شرایط را تغییر بدهید، باید تغییر بدهید. «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ»(نساء/75) باید امکانات تان را فراهم کنید و این شرایط را به نفع مستضعفین تغییر بدهید.
یک مستضعف سومی هم هست که معمولا ما به این دسته می گوییم مستضعف. «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ»(نساء/98) یک فرزندان و مردها و زنانی هستند که «لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً»(نساء/98). روایت اینها را معرفی می کند و می فرماید، نه کافر است و نه مومن. بعضی وقتها چند جور تعریفشان کردند؛ گاهی می گویند مثل کودکی است که ایمان و کفر را خیلی نمی فهمد، بعضی ها بزرگ شدند اما بیش از این عقل ندارند. هیکلش بزرگ شده، دست و دهانش رشد کرده، دامنش تغییر کرده ولی عقلش همان است و همانقدر می فهمند، اینها مستضعف اند. خدای متعال این ها را عذاب نمی کند و نمی گوید چرا از شرایط کفر بیرون نیامدی. او نه کفر را می فهمد و نه ایمان را.
اگر حضرت به نفع مستضعفین قیام می کنند، مستضعفین دسته اول اند. مستضعفی که دینش را دارد و دنبال تحقق دین خداست اما مجبور است در یک شرایط سختی زندگی کند. این شخص دنبال تغییر شرایط و سرپرستی و ولایت خدا می گردد، «وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيرا»(نساء/75) اینها طالب دوران ظهورند. تمام دوران غیبت برای مومنین همین است. تمام دوران انبیاء تا الان برای مومنین همین بوده و معمولا در شرایط سخت بودند. دولت آنها بعد از ظهور محقق می شود. «أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ»(نساء/75) همه مومنین در طول تاریخ سخنشان همین بوده، الا در یک شرایط محدود.
 جریان دوم جریانی است که اوضاع حاکمیت را می پسندد و دنبال تغییر دستگاه ولایت نیست، از این ولایت خسته نیست، احساس تنگنا نمی کند، دارد زندگیش را می کند و بعد هم بهانه می آورد و می گوید دیگر بیشتر از نمی شده! یعنی چه بیشتر از این نمی شده؟! تو خوش بودی و دنبال تغییر وضعیت نبودی، دنبال یک ولایت دیگری نبودی.
 یک جریانی هم هست که واقعا مستضعف است و نمی فهمد، واقعا معادلات عالم را نمی فهمد، معادلات درگیری جبهه حق و باطل را نمی فهمد. بهش گفتند یک نمازی بخوان و می خواند اما نمی فهمد. خدای متعال در باب اینها می فرماید: «فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً»(نساء/99) ممکن است مغفرت و عفو خدای متعال شامل این دسته بشود.
پس سه جریان استضعاف نام برده شده؛ یک جریانی است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آنها را به قدرت می رساند و برای آنها کار می کند. حتی امام زمان هم برای دسته سوم کار نمی کنند. کار برای دسته اول است. این دسته سوم هم بله ممکن است به تبع اینکه شرایط عالم تغییر کرد یک بهره ای ببرند، آنها در شرایط دیگری بودند و حالا شرایط برایشان عوض بشود و تحت شرایط نورانی شدن عالم قرار گیرند، «فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً»(نساء/99) . آن روایتی که اول خواندم و نشد درباره اش بحث بکنیم، ناظر به آیات سوره مبارکه توبه است. در آیات سوره مبارکه اعراف که یک دسته بندی دیگری هم هست.
 

سرنوشت سه جریان استضعاف

در آن شش دسته حضرت فرمود، یک دسته ای مستضعفین اند، یک دسته اصحاب آل اعراف اند، یک دسته «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ»(توبه/106) اند، یک دسته «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئا»(توبه/102)، یک دسته هم کسانی که خدای متعال به طور قطعی بهشان وعده بهشت داده و یک دسته هم کسانی که گرفتار جهنم هستند. این شد شش دسته ای که حضرت فرمودند. البته در این تقسیم بندی مستضعفین را به جریان سومی که عرض کردیم، نسبت داده و پیداست مستضعف قسم اول و قسم دوم داخل دسته های دیگرند. حضرت می فرماید، یک عده ای مومن اند و بهشتی، یک عده ای جهنمی اند، یک عده ای «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ»(توبه/106) اند. یک عده ای «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئا»(توبه/102) اند، یک عده ای اصحاب الاعراف اند و یک دسته ای هم مستضعفینی هستند که «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً»(نساء/98). این، دسته سوم مستضعفین است و از اینجا پیداست که دسته اول و دوم مستضعفین در آن جریان های دیگرند.
آن دو دسته دیگر یکیشان جزو همان هایی هستند که وعده بهشت بهشان داده شده، وعده وراثت ارض داده شده و یک عده ای هم کسانی هستند که جهنمی اند، «وَ ساءَتْ مَصيراً» جزو آن دسته دوم اند. اگر این دو تا روایت را مقایسه بفرمایید، معلوم می شود که آن دسته از مستضعفین، دیگر مستضعف به حساب نمی آیند. در این تقسیم بندی یک عده ای بهشتی قطعی اند و یک عده جهنمی قطعی. مستضعفین نوع دوم داخل در جهنمی های قطعی اند و مستضعفین نوع اول بهشتی های قطعی اند. مستضعفین نوع سوم یک دسته ای اند در مقابل آنها؛ نه جزو بهشتی هایی هستند که بهشان وعده بهشت داده و نه جهنمی هایی هستند که قطعا بهشان گفته شده که شما به جهنم می روید. اینها مستضعف اند دیگر «عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ»(نساء/99) .
 

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 381
(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 88
 
* متن بالا سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 19مرداد ماه 1401 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند.
 

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث