وَ [قَدْ] سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ، فَقَالَ (علیه السلام): الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ.
هنگامى كه او را از معنى ايمان پرسيدند، چنين فرمود: ايمان شناخت است به دل و يا اقرار است به زبان و يا عمل است به اعضا.
حضرت را از ايمان پرسيدند، فرمود: ايمان شناخت به دل، اقرار به زبان، و عمل به اندامهاست.
اركان ايمان (اعتقادى، معنوى):(از ايمان پرسيدند) و درود خدا بر او، فرمود: ايمان، بر شناخت با قلب، اقرار با زبان، و عمل با اعضاء و جوارح استوار است.
[و او را از ايمان پرسيدند، فرمود:] ايمان، شناختن به دل است و اقرار به زبان و با اندامها بردن فرمان.
از امام عليه السّلام معنى ايمان را پرسيدند آن حضرت (در معنى حقيقى آن) فرمود:ايمان (گرويدن) معرفت و شناختن بدل (اعتقاد و باور نمودن) و اعتراف به زبان و انجام دادن با اعضاء (دست و پا و چشم و گوش و زبان و مانند آنها) است.
هنگامى كه از امام(عليه السلام) درباره تفسير ايمان سؤال كردند فرمود: ايمان معرفت با قلب (عقل) و اقرار به زبان و عمل به اركان (دين) است.
حقيقت ايمان:امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى خود، كه بر گرفته از كلام رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) است حقيقت ايمان كامل را در عبارتى كوتاه و پرمعنا بيان كرده است، هنگامى كه از امام(عليه السلام) درباره تفسير ايمان سؤال كردند فرمود: «ايمان معرفت با قلب (عقل) و اقرار به زبان و عمل به اركان (دين) است»; (وَسُئِلَ عَنِ الاِْيمَانِ فَقَالَ(عليه السلام): الاِْيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَعَمَلٌ بِالاَْرْكَانِ).در واقع ايمان درختى است كه ريشه آن شناخت خدا و پيامبر اكرم و پيشوايان دين و معاد است و به دنبال آن بر زبان ظهور پيدا مى كند و ثمره اين شجره طيبه انجام وظايف الهى است، بنابراين كسانى كه در انجام وظايف كوتاهى مى كنند ايمانشان ناقص است و از دو حال خارج نيست يا گرفتار ضعف ايمانند و يا هوا و هوس چنان بر آنها غالب شده كه از تجلى ايمان در عمل پيش گيرى مى كند.ابن ابى الحديد در اينجا به نفع مذهب معتزله استفاده كرده مى گويد: آنچه امام(عليه السلام) در اينجا فرموده عين چيزى است كه معتزله اهل سنت به آن معتقدند كه عمل به اركان و انجام واجبات (و ترك محرمات) را در مفهوم ايمان داخل مى دانند و آن كس كه عمل نكند نمى توان نام مؤمن بر او نهاد، هرچند با قلب پذيرفته و با زبان اقرار كرده باشد و اين بر خلاف اعتقاد اشعرى ها از اهل سنت و اماميه است. ولى ابن ابى الحديد از اين نكته غافل شده است كه اماميه، اسلام و ايمان را متفاوت مى دانند; كسى كه شهادتين را ابراز كند و يقين به خلاف گويى او نداشته باشيم در زمره مسلمانان است و جان و مال و خونش محفوظ، ذبيحه او حلال و ازدواج با او مباح است; اماميه آن را به معناى اقرار به شهادتين و اقرار به امامت ائمه دوازده گانه مى دانند و براى آن درجاتى قائلند; بعضى داراى درجات پايين، بعضى درجات متوسط و بعضى درجات عالى هستند و آنچه در كلام امام(عليه السلام) آمده اشاره به درجه عالى ايمان است.از آن بالاتر چيزى است كه قرآن مجيد در اوائل سوره «انفال» بيان كرده است: «(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ); مؤمنان، تنها كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شود، دل هاشان ترسان مى گردد; و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مى شود، ايمانشان فزونتر مى گردد; و تنها بر پروردگارشان توكل دارند. * آنها كه نماز را برپا مى دارند; و از آنچه به آنها روزى داده ايم، انفاق مى كنند. * (آرى،) مؤمنان حقيقى آنها هستند; براى آنان درجاتى والا نزد پروردگارشان است; و براى آنها، آمرزش و روزى پرارزش است».(1)از این سه آیه شریفه به خوبى استفاده مى شود که ایمان کامل علاوه بر اعتقاد قلبى و عمل به ارکان مسائل دیگرى را نیز شامل مى شود; از جمله این که هنگامى که نام خدا برده مى شود دل لرزان گردد و احساس مسئولیت کند و هنگامى که آیات قرآن بر او خوانده شود ایمانش رشد یابد و اینها امورى است که حتى معتزله نیز آن را شرط ایمان نمى دانند و جالب این که در دو مورد از این آیات واژه حصر به کار برده است در ابتدا مى گوید: «(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ...); مؤمنان تنها اینها هستند که داراى این صفات پنج گانه مى باشند» و در پایان آیه مى فرماید: «(أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً); مؤمنان حقیقى فقط آنها هستند» و از اینجا به خوبى روشن مى شود که ایمان داراى درجات متفاوت و مختلفى است.اضافه بر این در بعضى از روایات که در منابع اهل بیت آمده است مى خوانیم: هنگامى که درباره ایمان سؤال کردند در جواب فرمودند: «الإیمانُ أنْ یُطاعَ اللهُ فَلا یُعْصى; ایمان آن است که انسان خدا را اطاعت کند پس هیچ معصیتى به جا نیاورد. (این تعبیر معاصى کبیره و صغیره را هر دو شامل مى شود)».(2)در حدیث دیگرى از همان امام (امام صادق(علیه السلام)) آمده است که در برابر این سؤال که آیا ایمان عمل است یا قولِ بدون عمل (اعتراف به شهادتین) امام(علیه السلام) فرمود: «الإِیمانُ عَمَلٌ کُلُّهُ وَالْقَوْلُ بَعْضُ ذلِکَ الْعَمَلِ; ایمان تمامش عمل و قول بخشى از آن عمل است».(3)از این تعبیرها استفاده مى شود که ایمان، اطلاقات مختلفى دارد; گاه به حد اقل آن اشاره شده و گاه به حد اکثر و گواه آن حدیث معروفى است که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که مى فرماید: «الإیمانُ عَشْرُ دَرَجات فَالْمِقْدادُ فِی الثّامِنَةِ وَ أبُوذَرّ فِى التّاسِعَةِ وَ سَلْمانُ فِی الْعاشِرَةِ; ایمان ده درجه دارد. مقداد در درجه هشتم، ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم قرار داشتند».(4) (البته ایمان انبیا و اوصیاى معصوم حساب دیگرى دارد).(5)*****پی نوشت:(1). انفال، آیه 2-4.(2). کافى، ج 2، ص 33 .(3). همان.(4). بحارالانوار، ج 22، ص 341.(5). سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب در مصادر مى گوید: نخستین بار این سخن را پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بیان فرمود و همه محدثان آن را از آن حضرت نقل کرده اند و امام(علیه السلام) که باب مدینه علم نبى بوده همین سخن را در پاسخ این سؤال کننده بیان فرمود. سپس مى افزاید: کافى است که به امالى صدوق و عیون اخبار الرضا(علیه السلام) و خصال و تاریخ بغداد و امالى شیخ طوسى مراجعه شود که از طرق کثیره این حدیث به وسیله امیرمؤمنان على(علیه السلام) از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 179)
امام (ع) فرمود: «الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»:ايمان عبارت از شناخت به دل و اقرار به زبان، و عمل به اعضاى بدن است. مقصود از ايمان، در اين جا ايمان كامل است.
السادسة عشرة بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(216) و قال عليه السّلام: الإيمان معرفة بالقلب، و إقرار باللّسان و عمل بالأركان. (79288- 79279)أقول: و في شرح المعتزلي المطبوع في مصر بدار الاحياء الكتب العربية لعيسى البابي الحلبي و شركائه بعد قوله «و قال عليه السّلام» ورد هذه الجملة: «و قد سئل عن الايمان».
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 296
الترجمة:فرمود: ايمان شناخت با دل، و اعتراف با زبان، و كردار با أركان بدنست ابن ميثم اركان را به مساجد خمسه تفسير كرده است كه عبارت از پيشانى و دو كف دست و دو سر انگشت پاها است، و ايمان مورد كلام را بايمان كامل تفسير كرده است، و شارح معتزلى اين كلام را دليل بر مذهب معتزله دانسته كه عمل را جزء مفهوم ايمان دانند.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص24
و قال عليه السّلام و قد سئل عن الايمان: الايمان معرفة بالقلب، و اقرار باللسان، و عمل بالاركان. از آن حضرت درباره ايمان پرسيدند، فرمود: «ايمان شناخت به دل و اقرار به زبان و عمل كردن به جوارح است.»
عقيده و سخن ما در اين مورد گذشت، و اين سخن همان عقيده ياران معتزلى ماست، زيرا عمل به اركان در نظر ما داخل در نام ايمان است، يعنى انجام دادن امور واجب لازمه ايمان است و هر كس به آن عمل نكند، مؤمن ناميده نمى شود. هر چند شناخت قلبى و اقرار زبانى هم داشته باشد. البته اين عقيده بر خلاف عقيده مرجئه و اشعرى ها و اماميه و حشويه است. و اگر بپرسى كه عقيده ام درباره امور مستحبى چيست، آيا از لوازم ايمان است يا نه؟ مى گويم در اين مسأله ميان ياران ما اختلاف است و اين مسأله در كتابهاى كلامى من مفصل بحث شده است.