وَ قَالَ (عليه السلام): الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ، وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ، وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ.
الّا يَكُونَ فِى حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ: سخنت بيش از عملت نباشد.حَدِيثُ الْغَيْر: سخن گفتن در باره ديگران، مقصود غيبت و افتراء و... است.
و فرمود (ع): نشان ايمان اين است كه راست را برگزينى، هر چند به زيان تو بود، بر دروغى كه سود تو در آن است. و گفتارت از علمت افزون نيايد و از خداى بترس هنگامى كه سخن از ديگرى مى گويى.
و آن حضرت فرمود: نشانه ايمان اين است كه راستى را در جايى كه به زيان توست بر دروغى كه به سود توست مقدم بدارى، و اينكه گفتارت از كردارت بيشتر نباشد، و در سخن گفتن در باره ديگرى از خدا پروا كنى.
نشانه هاى ايمان (اخلاق اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: نشانه ايمان آن است كه راست بگويى، آنگاه كه تو را زيان رساند، و دروغ نگويى كه تو را سود رساند و آن كه بيش از مقدار عمل سخن نگويى، و چون از ديگران سخن گويى از خدا بترسى.
[و فرمود:] ايمان آن است كه راستى را بر گزينى كه به زيان تو بود بر دروغى كه تو را سود دهد، و گفتارت بر كردارت نيفزايد و چون از ديگرى سخن گويى ترس از خدا در دلت آيد.
امام عليه السّلام (در باره پاره اى از نشانه هاى ايمان) فرموده است:نشانه ايمان آنست كه اختيار كنى راست گفتن را جائيكه بتو زيان مى رساند بر دروغ گفتن جائيكه سود مى دهد، و اينكه گفتارت از دانائيت فزون نباشد (آنچه ميدانى بگوئى و در آنچه نمى دانى خاموش باشى، و در بعض نسخ نهج البلاغه «عن عملك» بجاى «عن علمك» ضبط شده است كه معنى چنين ميشود: و اينكه گفتارت از كردارت فزونى نداشته باشد يعنى زياده تر از آنچه بجا مى آورى نگويى) و اينكه در سخن گفتن در باره ديگرى از خدا بترسى (از كسى بد نگويى و نشنوى و ندانسته گواهى ندهى، و ممكن است معنى اين باشد: در نقل روايت از ديگرى از خدا بترسى يعنى آنرا بى كم و زيادة بيان كنى و باو دروغ نبندى).
امام عليه السلام فرمود: ايمان آن است كه راست گويى را در آن جا كه به زيان توست بر دروغ گويى در آن جا كه به سود توست مقدم دارى و اين كه گفتارت بيش از عملت نباشد و به هنگام سخن گفتن درباره ديگران تقواى الهى را پيشه كنى.
حقيقت ايمان:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه حقيقت ايمان را در ضمن سه چيز كه از مظاهر ايمان به خدا هستند بيان كرده است: نخست مى فرمايد: «ايمان آن است كه راست گويى را در آن جا كه به زيان توست بر دروغ گويى در آن جا كه به سود توست مقدم دارى»; (الإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ، عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ).بسيار مى شود كه انسان اگر در بيان حقيقتى، راستى را برگزيند زيان هايى دامن او را مى گيرد. مثل اين كه سؤال كنند: تو چيزى به فلان شخص كه از دنيا رفته است بدهكارى؟ و او حقيقتش را بگويد كه آرى فلان مبلغ را بدهكارم. اين اعتراف گرچه ظاهراً به زيان گوينده است و دروغ گفتن به سود اوست ولى قطعاً اين صدق و راستى از نشانه هاى ايمان به خدا و روز قيامت مى باشد. يا اين كه تصادفى موجب خسارت شده و شخص مى داند مقصر بوده است اگر تقصير خود را بپوشاند و دروغ بگويد نفع مادى مى برد ولى اگر حق را آشكار سازد گرفتار زيان مى شود ولى اين زيان در حقيقت منفعت است و از نشانه هاى ايمان مى باشد.قرآن مجيد نيز دروغ گفتن را نشانه بى ايمانى شمرده آن جا كه مى فرمايد: «(إِنَّما يفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذينَ لا يؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَأُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ); تنها كسانى دروغ مى بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند; (آرى،) دروغ گويان واقعى آن ها هستند!».[1]نيز در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه كسى از آن حضرت پرسيد: آيا شخص باايمان ممكن است (لغزش پيدا كند و) آلوده زنا شود؟ فرمود: امكان دارد. عرض كرد: ممكن است آلوده سرقت گردد؟ فرمود: گاه ممكن است چنين شود. عرض كرد: ممكن است دروغ بگويد؟ فرمود: نه. (مگر نمى دانى؟) خداوند متعال مى فرمايد: (إِنَّما يفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ).[2]در واقع راست گويى گاه همچون داروى تلخ شفابخش است و دروغ همچون غذاى مطبوع زيان بار. انسان عاقل آن داروى شفابخش را رها نمى كند و به سراغ آن غذاى زيانبار نمى رود.البته شكى نيست كه در مواردى، امر، داير بين اهم و مهم است يعنى راست گويى سبب به خطر افتادن جان يا منافع مهم مسلمانى مى شود. مثل اين كه يك ناصبى متعصب و مسلح از انسان سؤال كند: آيا تابع مكتب اهل بيت(عليهم السلام) هستى؟ كه اگر راستش را بگويد سلاح به روى او مى كِشد. به يقين اين گونه موارد از كلام امام(عليه السلام) مستثنى است همان گونه كه در باب تقيّه به آن اشاره شد.يا اين كه براى اصلاح ذات البين اگر مجبور به دروغ شويم مجاز است زيرا اصلاح ذات البين مهم تر از راست گويى است. البته تفاوتى نمى كند كه نفع و زيان، مربوط به خود انسان باشد يا مربوط به انسان ديگرى. اگر مصلحت اهمى ايجاب كند از قاعده كلى مورد بحث كه امام(عليه السلام) به آن اشاره فرمود مستثنى است.به هر حال اصل اساسى اين است كه انسان هميشه صدق و راستى را پيشه كند هر چند به زيان او تمام شود ولى اين قاعده موارد استثنايى هم دارد و آن در جايى است كه مصلحت مهم تر از مصلحت صدق به خطر مى افتد. مرحوم علامه مجلسى در جلد دوم بحارالانوار، صفحه 122 ذيل همين روايت به عنوان شرح و بيان مى فرمايد: ممكن است منظور امام(عليه السلام) از ضرر، در اين گفتار حكيمانه ضررى باشد كه تقيه در آن روا نيست.آنگاه امام(عليه السلام) به سراغ دومين نشانه ايمان مى رود و مى فرمايد: «اين كه گفتارت بيش از عملت نباشد»; (وَ أَلاَّ يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ).بسيارند كسانى كه سخن از نيكى ها و خوبى ها و صفات برجسته انسانى، بسيار مى گويند اما عملشان هماهنگ با آن نيست و اين نشانه ضعف ايمان آن هاست. مؤمنان حقيقى آنچه را مى گويند انجام مى دهند و اى بسا اعمالشان فراتر از گفتارشان است.به تعبير ديگر اگر انسان به چيزى كه مى گويد اعتقاد راسخ داشته باشد حتماً عمل او با آن هماهنگ خواهد بود و اگر نبود، نشانه عدم اعتقاد راسخ به آن گفتار است.قرآن مجيد مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ).[3]در بعضى از نسخه هاى نهج البلاغه به جاى «عَمَلِك»، «عِلمِك» آمده است كه در اين صورت مفهوم كلام امام(عليه السلام) چنين مى شود: نبايد انسان بيش از آنچه مى داند سخن بگويد. همان گونه كه قرآن مجيد مى فرمايد: (وَ لا تَقْفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْم).[4]در آيات و روايات اسلامى نكوهش شديدى از «قول به غير علم» شده چراكه اين كار سرچشمه اختلافات و مشكلات فراوان و گمراهى افراد و نزاع ها مى شود.بنابراين هركدام از اين دو نسخه واقعيت داشته باشد مفهوم صحيحى دارد هر چند بعضى از شارحان نهج البلاغه نسخه «عَمَلِك» را نادرست پنداشته اند.آنگاه نشانه سوم و آخر را بيان مى كند و آن اين كه «به هنگام سخن گفتن درباره ديگران تقواى الهى را پيشه كنى»; (وَ أَنْ تَتَّقِي اللّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ).اشاره به اين كه غيبت نكنيد، تهمت نزنيد، حق كسى را با سخنانتان باطل نسازيد، عيب بر مسلمانى ننهيد و او را با سخن نيش دار نيازاريد. خلاصه، تقواى الهى را در نظر داشته باشيد و تمام اين جهات را رعايت كنيد.در تفسير كلام مذكور دو احتمال ديگر نيز داده شده است: نخست اين كه هنگامى كه مى خواهى سخنى از ديگرى نقل كنى رعايت تقواى الهى كن و سخن او را بى كم و كاست و بدون اضافه نقل كن.ديگر اين كه در برخورد با سخنان ديگران تقوا پيشه كن و فوراً گفتار آن ها را نفى نكن; درست بينديش، اگر گفتار صحيحى است بپذير و جدال و مِراء نكن و از روى حسادت به نفى سخنان صحيح ديگران اقدام مكن.ولى معناى نخست مناسب تر به نظر مى رسد هر چند جمع ميان هر سه معنا نيز امكان پذير است.[5]*****پی نوشت:[1]. نحل، آيه 105.[2]. بحارالانوار، ج 19، ص 263، ح 47.[3]. صف، آيات 2 و 3.[4]. اسراء، آيه 36.[5]. سند گفتار حكيمانه: از كسانى كه اين گفتار حكيمانه را در كتاب خود آورده اند ابن شمس الخلافة (متوفاى 622) در كتاب الآداب (الآداب النافعة بالالفاظ المختارة الجامعة) است كه آن را با تفاوت مختصرى ذكر كرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 314)
امام (ع) فرمود: «عَلَامَةُ الْإِيمَانِ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ- وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ- وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ»:نشانه ايمان آن است كه راستگويى را حتّى در جايى كه براى تو زيان دارد بر دروغگويى سود بخش برگزينى، و ديگر اين كه گفتارت از حدّ دانسته ات بيشتر نباشد، و در باره (غيبت ديگران يا) نقل حديث ديگران از خدا بترسى.امام (ع) از نشانه هاى ايمان به سه مورد اشاره كرده است:1- راست زيانبخش را بر دروغ سودمند -به خاطر علاقه به فضيلت و نپسنديدن دونمايگى- ترجيح دهد.2- در سخنش چيزى علاوه بر دانسته هايش نگويد كه همين است عدالت در گفتار و دورى گزيدن از دروغ.3- در سخن گفتن راجع به ديگران خدا را در نظر بگيرد، و با غيبت كردن يا گوش دادن به غيبت ديگران آبروى كسى را به خطر نيندازد، و بعضى گفته اند: مقصود امام آن است كه در نقل حديث ديگران، چنان كه هست رعايت امانت كند، و كم و زياد نكند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 525
الرابعة و الثلاثون بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(434) و قال عليه السّلام: علامة الإيمان أن تؤثر الصّدق حيث يضرّك على الكذب حيث ينفعك، و أن لا يكون في حديثك فضل عن علمك [عملك] و أن تتّقى اللَّه في حديث غيرك. (86483- 86456)
المعنى:مقتضى الايمان باللّه و أنه هو الضارّ النافع أن لا يتوسّل في جلب النفع إلى ما هو مخالف لحكم اللَّه، و حيث إنّ اللَّه نهى عن الكذب مطلقا فمن يؤمن باللّه تعالى لا يكذب لجلب النفع بل يلازم الصدق و إن فات عنه هذا النفع المتوقع من الكذب كما إذا اختصّ عطيّة أو نذر للفقراء فيسأل عنه أنت فقير أو غنىّ و كان غنيا فلو قال: أنا فقير لجلب النفع آثر الكذب النافع على الصّدق الضارّ أى المفوّت لهذا النفع فعلامة الايمان ترك الكذب لجلب النفع و ملازمة الصدق، كما أنّ المؤمن يقيّد كلامه بما يعلمه و لا يحدّث بما لا يعلم خصوصا في الامور الدّينية و الأحكام الشرعية و لا يحدّث عن الغير إلّا بما يجوز الحديث عنه و يروي حديثه بلا نقصان و تحريف.الترجمة:فرمود: نشانه ايمان اينست كه راستگوئى را در آنجا كه زيانت دارد بر دروغى كه سودت بخشد برگزيني، و بيش از آنچه مى دانى نگوئى، و در حديث از ديگران تقوى از خدا را منظور دارى.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص269
علامة الايمان ان توثر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك، و الا يكون فى حديثك فضل عن علمك، و ان تتقى الله فى حديث غيرك. «نشانه ايمان آن است كه راستى را كه بر زيان تو بود به دروغى كه تو را سودبخش است برگزينى و نبايد در سخن تو زيادتى از علم تو باشد و بايد كه در سخن گفتن از قول ديگرى از خداى بپرهيزى.»
ابن ابى الحديد در شرح اين سخن مى گويد: هرگاه سخن آدمى افزون از علم او باشد كاستى او آشكار مى شود و به ياوه گويى مى افتد و فاضل كسى است كه علم او افزون از سخن او باشد و بايد در نقل و روايت سخن ديگران از خداى بترسد و همان گونه كه شنيده است بدون هيچ گونه تحريفى نقل كند.