وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ لِلَّهِ [تَعَالَى] فِي كُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً؛ فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنْهَا، وَ مَنْ قَصَّرَ فِيهِ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِهِ.
و فرمود (ع): خداى تعالى را در هر نعمتى حقى است، هر كه آن را ادا كند، بر نعمتش بيفزايد و هر كه در اداى آن قصور ورزد، نعمت خدا را در خطر نابودى انداخته.
و آن حضرت فرمود: خداوند را در هر نعمتى حقّى است، هر كس ادا كند نعمتش را افزون كند، و هر كس كوتاهى ورزد خود را در خطر از دست رفتن نعمت قرار دهد.
مسؤوليّت نعمت هاى الهى (اعتقادى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: خدا را در هر نعمتى حقّى است، هر كس آن را بپردازد، فزونى يابد، و آن كس كه نپردازد و كوتاهى كند، در خطر نابودى قرار گيرد.
[و فرمود:] خدا را در هر نعمتى حقى است، هر كه آن حق از عهده برون كند خدا نعمت را بر او افزون كند و آن كه در آن كوتاهى روا دارد خود را در خطر از دست شدن نعمت گزارد.
امام عليه السّلام (در سود سپاسگزارى) فرموده است:محقّقا خداى تعالى را در هر نعمتى حقّ سپاسى است، پس هر كه آنرا بجا آورد خدا از آن نعمت او را فراوان دهد، و هر كه از بجا آوردن آن حقّ كوتاهى كند خدا آن نعمت را در خطر نابودى و دور شدن اندازد (ناگفته نماند كه حقّ سپاس خدا در هر نعمتى به تناسب آن است مثلا كسيرا كه خدا دولت و جاه بخشيده بايد با ناتوانان همراهى و فروتنى كند، و هر كه را عزيز و ارجمند گردانده بايد خود را ذليل و خوار پندارد، و هر كه را مال و دارائى داده بايد به بيچارگان و مستمندان و خويشان ببخشايد، و هر كه را علم و دانائى عطا فرموده بايد به اهلش ياد دهد).
امام عليه السلام فرمود: خداوند در هر نعمتى حقى دارد. كسى كه حق آن را ادا كند، آن نعمت را بر او افزون مىكند و كسى كه در آن كوتاهى نمايد آن نعمت را در خطر زوال قرار مىدهد.
راه بقاى نعمتها:امام عليه السلام در اين كلام نورانى اشاره به اهميت مسئله شُكر با تعبير جديد مىكند، مىفرمايد: «خداوند در هر نعمتى حقى دارد. كسى كه حق آن را ادا كند، آن نعمت را بر او افزون مىكند و كسى كه در آن كوتاهى نمايد آن نعمت را در خطر زوال قرار مىدهد»؛ (إِنَّ لِلّهِ فِي كُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً، فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنَها، وَمَنْ قَصَّرَ عَنْهُ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِهِ).«خاطَرَ» (از ماده مخاطره) به معناى به خطر افكندن است. منظور امام عليه السلام از حق نعمت، همان شكر است؛ نه تنها شكر زبانى و قلبى بلكه اساس شكر، شكر عملى است؛ يعنى از آن نعمت خداداد به نفع مظلومان استفاده كردن، صله رحم بهجا آوردن، آلام بيماران را تخفيف دادن، تعظيم شعائر نمودن، به فكر يتيمان بودن و امثال اينها. شكر نعمتهايى مانند چشم و گوش و عقل و هوش، اين است كه آنها را در مسير اهدافى كه براى آن آفريده شدهاند به كار بگيريم و مطابق تعبير معروف علماى اخلاق، «الشُّكْرُ هُوَ صَرْفُ الْعَبْدِ جَميعَ ما أنْعَمَهُ اللهُ فيما خُلِقَ لاِجْلِهِ؛ شكر عبارت از اين است كه انسان، تمام آنچه را خدا به او روزى داده براى آن اهدافى كه آفريده شده است صرف كند».البته شكر زبانى جايگاه خود را دارد؛ در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم : «تَمَامُ الشُّكْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ تمام شكر آن است كه انسان (از روى اخلاص و ايمان) بگويد: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ».(1)در حديث ديگرى از امام باقر و امام صادق عليهما السلام آمده است كه نوح عليه السلام همه روز صبحگاهان و عصرگاهان اين كلمات را به درگاه خدا عرضه مىداشت : «أَللّهُمَّ إِنِّى أُشْهِدُکَ أَنَّ ما أَصْبَحَ أَوْ أَمْسى بِى مِنْ نِعْمَةٍ فِى دِيْنٍ أَوْ دُنْيا فَمِنْکَ، وَحْدَکَ لا شَرِيْکَ لَکَ، لَکَ الْحَمْدُ وَلَکَ الشُّكْرُ بِها عَلَىَّ حَتّى تَرْضى، وَبَعْدَ الرِّضا؛ خداوندا من تو را گواه مىگيرم: هر نعمتى صبح و شام به من مىرسد، چه دينى و چه دنيوى، چه معنوى و چه مادى، همه از سوى توست، يگانهاى و شريكى ندارى، حمد مخصوص توست و شكر هم از آن تو، آنقدر شكرت مىگويم تا از من خشنود شوى و حتى بعد از خشنودى».(2) در بعضى از روايات آمده است كه خداى متعال بدين سبب او را عبد شكور خوانده است.(3)همچنين شكر قلبى نيز جايگاه خود را دارد كه انسان واقعاً از خداوند به سبب نعمتهايى كه به او ارزانى داشته راضى باشد؛ ولى به هر حال شكر در صورتى كامل مىشود كه جنبههاى عملى آن آشكار گردد.از بعضى روايات استفاده مىشود كه علاوه بر اينها انسان بايد از واسطه نعمت هم تشكر كند تا شكر او كامل گردد. در حديثى از امام زين العابدين على بن الحسين عليه السلام مىخوانيم: «إِنَّ اللَّهَ... يُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍ شَكُورٍ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى لِعَبْدٍ مِنْ عَبِيدِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَشَكَرْتَ فُلاناً فَيَقُولُ بَلْ شَكَرْتُکَ يَا رَبِّ فَيَقُولُ لَمْ تَشْكُرْنِي إِذْ لَمْ تَشْكُرْهُ ثُمَّ قَالَ أَشْكَرُكُمْ لِلَّهِ أَشْكَرُكُمْ لِلنَّاسِ؛ خداوند... هر بنده شكرگزارى را دوست دارد. خداوند متعال روز قيامت به بعضى از بندگانش مىگويد: آيا از فلان شخص تشكر كردى؟ عرض مىكند: خدايا! من شكر تو را گزاردم. خداوند مىفرمايد: به سبب آن كه از او تشكر نكردى شكر مرا ادا ننمودهاى. سپس امام عليه السلام فرمود: شاكرترين شما در برابر خدا شاكرترين شما در برابر بندگان خداست».(4)در احاديث متعددى آمده است كه شكر هر نعمتى پرهيز از گناهان است ازجمله در حديثى از امام اميرمؤمنان عليه السلام مىخوانيم: «شُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ الْوَرَعُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ».(5) دليل آن هم روشن است؛ پرهيز از گناه دليل فرمانبردارى بنده است وفرمانبردارى، بهترين تشكر به پيشگاه بخشنده نعمتهاست.در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم كه ابو بصير از حضرت سؤال كرد: «هَلْ لِلشُّكْرِ حَدٌّ إِذَا فَعَلَهُ الْعَبْدُ كَانَ شَاكِراً؛ آيا شكر حد نهايى دارد كه هرگاه بندهاى آن را انجام دهد شاكر محسوب شود؟» امام عليه السلام فرمود: آرى. ابوبصير سؤال كرد: آن كدام است؟ امام عليه السلام فرمود: «يَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى كُلِّ نِعْمَةٍ عَلَيْهِ فِي أَهْلٍ وَمَالٍ وَإِنْ كَانَ فِيمَا أَنْعَمَ عَلَيْهِ فِي مَالِهِ حَقٌّ أَدَّاهُ وَمِنْهُ قَوْلُهُ جَلَّ وَعَزَّ (سُبْحانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ)؛ انسان در برابر هر نعمتى كه خدا به او داده؛ خواه در خانوادهاش باشد يا در اموالش، او را شكر مىگويد و اگر حقى در اموال او در نعمتى كه به وى داده شده، باشد، آن را ادا مىكند و از آن جمله است گفتار خداوند متعال كه مىفرمايد: «(انسان به هنگام سوار شدن بر مركبى بگويد:) منزه است خداوندى كه آن را مسخّر ما كرد و (اگر لطف خدا نبود) ما نمىتوانستيم در كنار آن قرار بگيريم».(6)اين بخش از كلام حكيمانه را با حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام درباره آخرين مرحله شكرى كه از انسان امكانپذير است پايان مىدهيم. آن حضرت مىفرمايد: «أوْحَى اللهُ تَعالى إلى مُوسى عليه السلام: يا مُوسى! أُشْكُرْني حَقَّ شُكْري. فَقالَ : يا رَبِّ كَيْفَ أشْكُرُکَ حَقَّ شُكْرِکَ وَلَيْسَ مِنْ شُكْرٍ أشْكُرُکَ بِهِ إلّا وَأنْتَ أنْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ؟ فَقالَ: يا مُوسى! شَكَرْتَني حَقَّ شُكْري حينَ عَلِمْتَ أنّ ذَلِکَ مِنّي؛ خداوند به موسى وحى فرستاد كه اى موسى! حق شكر من را ادا كن. موسى عرض كرد : چگونه حق شكر تو را ادا كنم در حالى كه همين نعمت توفيق شكرگزارى، نعمت ديگرى از سوى تو بر من است؟ (بنابراين با شكرگزارى نعمت جديدى به من عطا مىشود كه بايد شكر آن را هم بگزارم) خداوند فرمود: اى موسى! حق شكر من را بهجا آوردى چون مىدانى اين توفيق هم ازسوى من است».(7)اما كفران نعمت بىشك مايه زوال نعمتهاست و در قرآن سرگذشت امتهايى كه كفران نعمت كردند و گرفتار شدند بهكرار نقل شده كه نمونه روشنى از آن داستان قوم سبأ است كه خداوند آن همه نعمت به آنها داد و كفران كردند وتمام آنها از آنان گرفته شد.در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم: «أَحْسِنُوا جِوَارَ نِعَمِ اللَّهِ وَاحْذَرُوا أَنْ تَنْتَقِلَ عَنْكُمْ إِلَى غَيْرِكُمْ أَمَا إِنَّهَا لَمْ تَنْتَقِلْ عَنْ أَحَدٍ قَطُّ فَكَادَتْ أَنْ تَرْجِعَ إِلَيْهِ قَالَ وَكَانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقُولُ قَلَّ مَا أَدْبَرَ شَيْءٌ فَأَقْبَلَ؛ با نعمتهاى پروردگار به خوبى رفتار كنيد و بترسيد كه (براثر كفران) آن نعمتها از شما گرفته شود و به ديگران داده شود بدانيد هيچ نعمتى از كسى منتقل نشد كه به اين آسانى به او بازگردد. على عليه السلام مىفرمود: كمتر مىشود كه نعمتى به انسان پشت كند و سپس بار ديگر بازگردد».(8) همين مضمون در حكمت 246 بهزودى خواهد آمد.(9)*****پی نوشت:(1) . کافى، ج 2، ص 95، ح 10.(2) . بحارالانوار، ج 11، ص 290.(3) . کافى، ج 2، ص 99، ح 21.(4) . کافى، ج 2، ص 99، ح 30.(5) . بحارالانوار، ج 67، ص 307، ح 31.(6) . کافى، ج 2، ص 95، ح 12؛ زخرف، آیه 13.(7) . میزان الحکمة، ح 9603.(8) . کافى، ج 4، ص 38، ح 3.(9) . سند گفتار حکیمانه: خطیب در مصادر تصریح مى کند که این گفتار حکیمانه از کلام مشروحترى اقتباس شده است که پیش از مرحوم سیّد رضى، ابن شعبه حرانى آن را در کتاب تحف العقول آورده است. بعد از سیّد رضى نیز نویسنده غررالحکم آن را با تفاوتهایى در کتاب خود ذکر کرده که نشان مى دهد منبع دیگرى داشته است.(مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 190)
امام (ع) فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ فِي كُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً- فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنْهَا- وَ مَنْ قَصَّرَ فِيهِ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِهِ»:حق خدا در نعمت، سپاسگزارى است كه واجب و لازم است، و امّا شكر نعمت باعث فزونى، و كوتاهى در شكرگزارى باعث از دست دادن نعمت مى گردد به دليل آيه مباركه «وَ إِذْ تَأَذَّنَ...». امام (ع) وادار به سپاسگزارى كرده، و از ناسپاسى برحذر داشته است، با يادآورى اين جهت كه قضاى الهى بر اين جارى است. و توضيح اين مطلب چندين بار قبلا انجام گرفته است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 312
الرابعة و الثلاثون بعد المائتين من حكمه عليه السّلام:(234) و قال عليه السّلام: إنّ للّه تعالى في كلّ نعمة حقّا، فمن أدّاه زاده منها، و من قصّر فيه [عنه ] خاطر بزوال نعمته. (79771- 79752)
المعنى:حقيقة شكر النعمة أداء حقّها الإلهي، فمن الحقوق الالهيّة في نعمه ما تقرّر حقّه بحدود معيّنة كالحقوق الزكويّة و الأخماس في مواردها المفروضة و المندوبة و منها ما ندب إليه على وجه الاطلاق كالحثّ على نشر العلم و المعرفة، و إعانة الضعيف و المستغيث، و برّ الوالدين و صلة الرحم و نحوها.فاذا كان أداء الحقّ شكرا فيوجب مزيد النعمة و يكون ترك أدائه من أقبح الكفران الموجب لخطر الزوال.الترجمة:فرمود: راستى كه براى خداوند در هر نعمتى حقّى است، هر كه آنرا بپردازد خداوند بر آن نعمتش بيفزايد، و هر كه در أداء آن حق كوتاهي كند در خطر زوال نعمت قرار دارد.هر آن نعمت كه بخشيدت خداوند در آن حقّي است با تو جفت و پيوند اگر پرداختي حقش فزايد و گر نه خود زوال نعمت آيد
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص 39
انّ للّه تعالى فى كل نعمة حقا، فمن اداه زاده منها، و من قصّر فيه خاطر بزوال نعمته. «همانا خداوند متعال را در هر نعمتى حقى است، هر كس آن را ادا كند، خداوند آن نعمت بر او افزون فرمايد و هر كس در آن كوتاهى كند به زوال نعمت در خطر افتد.»
در اين باره در گذشته سخن گفته شد، در خبر هم آمده است به هر كس نعمتى داده شود و با يارى درمانده و برآوردن نياز و كشف ستم، حق آن را بپردازد، نعمتش سزاوار دوام است و هر كس كوتاهى كند، عمر نعمتش كوتاه مى شود.