شعر آیا عباس را می شناسی؟
۰۵ مهر ۱۳۹۶ 0 اهل بیت علیهم السلامدر خیابانی که نقش مشک بود
در میانش قطره های اشک بود
تاگهان دیدم نگاهم می کند
سر به سر مانند آهم می کند
یاور در خون شناور! السلام
ساقی بی دست و ساغر ! السلام
خیمه بان مهربان! باب الحسین!
نقطه آغاز اصحاب الحسین!
تو همان اذن دخول حائری
بال و پر در خون نشسته طائری
آن گدای خسته از راه امده
از نجف با مرکب آه آمده!
ساکن احرام کویت بوده ام
عاشق آن رنگ و بویت بوده ام
مادرم آب فراتم داده است
از کف توف یک براتم داده است
روز محشر سایه دستان تو
دست می گیرد، همه مستان تو
من اسیر پیچش موی توام
ساکن شبهای گیسوی توام
زخم ها را با تو مرهم می نهم
آب نهرت را به مهرم می دهم
مشک خالی خاطرات کودکی است
عشق تو در قلب من از کوچکی است
مادرم در پای نخل علقمه
دائما می گفت هرجا با همه
دیده است از دست مجروح تو را
در طواف قبر تو، روح تو را
شیر من مخلوط آب نهر شد
تا که در دم جاودان دهر شد
مادرم روزی مرا گرداند و برد
مادرم در داغ تو دق کرد و مرد
************
***********
العطش از کودکان تشنه کام
می رسد در کاوران ما مدام
کودکان بر خاک نم افتاده اند
دائما در فکر یم افتاده اند
ای عمو! پیمانه ها خشکیده است
کام اصغر از عطش تفتیده است
عصر عاشورا تو هم حیران شدی
از تماشای عطش بریان شدی
خوب می دیدم تکلم می کنی
آن دقایق، خویش را گم می کنی
با حسینت نوبت توحید شد
روبرو آن ماه، با خورشید شد!
سینه ات از بی وفایی خسته است
آب را دشمن به رویت بسته است
************
**********
بازآمد نوبت رقص جنون
می شکافد غیرتم را خشم خون
ای برادر! نوبت اوج من است
این صدای غرش موج من است
ای برادر! از تجلی خسته ای
بار اسرایی دگر را بسته ای
من ز فقد لاله حسرت می خورم
خون به دل از فرط غیرت می خورم
ای برادر! اذن میدانم بده
جای در جمع شهیدانم بده
مشک خالی را به دستانت سپرد
غصه را با بوسه از روی تو برد
دست و بازوی تو را او بوسه زد
بوسه گاه مرتضا را می سزد
روز صفین است و خشم حیدر است
روز خندق، روز بدر و خیبر است
**************
*************
ای که شرح شرحه ام را خوانده ای!
ای که در تفسیر شعرم مانده ای!
بازکن آن چشم آیت بین خود
تا شوی از حافظان دین خود
درس عاشورا همان آین ماست
ادعای آیه های دین ماست
گریه بر این کشتگان عشق است و سوز
خون عاشورائیان جاری هنوز
خون غیرت، خون عزت، خون پاک
خون اللهی تبار سینه چاک
«اشک عاشورا به رنگ لاله است»
ناله بر عباس غیر از ناله ها است
***********
***********
قاصدی اینک پیام آورده است
ساقی لب تشنه، جام آورده است
یک صدایی از میان علقمه
می رسد در گوش ابن فاطمه
این صدا با گوش مولا آشنا است
سالکی بر روی سکوی فناست
خواهرم زینب! حسینت را ببین
ساقی اش بی دست بر روی زمین
طائر قدسی قفس بشکسته است
گرچه پرهایش به خون بنشسته است
دخترم دارد صدایت می کند
جان کوچک را فدایت می کند
کس نمی گیرد سراغ آب را
خوب بشنو ناله بی تاب را
دوست دارم با تو باشم یار من
صید خونیم! همه افکار من!
در فراغت قامت من بی گمان
خوب مبی بینی خمیده چون کمان؟
رسته تر مستی به هستی جز تو کیست؟!
دستها رفتند و در دست تو نیست
شاعر: حجه الاسلام علی رهبر
منبع: مجموعه شعر از قناری پر شوم، علی رهبر، اصفهان : پیام صادق، 1381، ص25-32