وَ قَالَ (عليه السلام): مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ، صَرَعَهُ.
و فرمود (ع): هر كه با حق پنجه در افكند، حق او را بر زمين زند.
و آن حضرت فرمود: آن كه با حق در آويزد، حق بر زمينش زند.
سر انجام حق ستيزى (اعتقادى):و درود خدا بر او، فرمود: هر كس با حق در افتاد نابود شد.
[و فرمود:] آن كه با حق درآويخت، خون خود بريخت.
امام عليه السّلام (در باره غلبه حقّ بر باطل) فرموده است:هر كه با حقّ در آويزد (زد و خورد نموده بخواهد آنرا از بين ببرد) حقّ او را بخاك افكند (نابود سازد، زيرا خداوند يار حقّ است و كسيرا توانائى نيست كه با او پنجه اندازد).
امام(عليه السلام) فرمود: آن كس كه با حق درافتد، حق او را بر زمين خواهد زد.
با حق ستيزه مكن! به زمين خواهى خورد:امام(عليه السلام) در اين گفتار كوتاه و حكيمانه به نكته مهم و سرنوشت سازى اشاره كرده، مى فرمايد: «آن كس كه با حق درافتد حق او را بر زمين خواهد زد»; (مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ).آنچه امام(عليه السلام) در اين گفتار نورانى بيان فرموده همان چيزى است كه بارها تجربه شده و تاريخ شواهد فراوانى براى آن دارد. زيرا حق به معناى واقعيت است و در برابر آن، باطل چيزى است كه برخلاف واقع است و طرفداران آن مى خواهند با زور و فشار آن را سرپا نگاه دارند و طبيعى است روزى فرا مى رسد كه آن زور و فشار كم مى شود و بساط باطل برچيده خواهد شد. شك نيست كه طرفدارى از حق نيز گاه مشكلات فراوانى دارد و طرفدارى از باطل گاه ساده و آسان است ولى اصل كلى بر اين است كه حق چون بر پايه واقعيت ها استوار است سرانجام ثابت و برقرار خواهد شد و باطل چون برخلاف واقعيت هاست سرانجام شكست خواهد خورد.قرآن مجيد در مثالى كه براى حق و باطل زده مى فرمايد: حق همچون آب است و باطل همچون كف هاى روى آب، اين كف ها مدتى خودنمايى و جوش و خروش دارند ولى چيزى نمى گذرد كه محو و نابود مى شوند و آب كه حق است باقى مى ماند: (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الاَْرْضِ).[1]از اين گذشته، بالاترين حق و واقعيت در عالم، ذات پاك خداست و اوست كه از حق حمايت مى كند و فرشتگان او مأمورند كه طرفداران حق را حمايت كنند. «(إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُواوَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ); به يقين كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداوند يگانه است!» سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند كه «نترسيد و غمگين مباشيد، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است».[2]هنگامى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ظهور كرد تنها بود و با گروه عظيم دشمنان سرسخت و لجوج و نيرومند روبرو شد اما چون طرفدار حق بود پيروز گشت و چون دشمنانش با حق درآويختند بر زمين خوردند. ساير انبيا از ابراهيم گرفته تا موسى بن عمران(عليهما السلام) و مردان مبارزى كه حمايت از حق كردند به پيروزى رسيدند گرچه گروهى از آن ها در اين راه شربت شهادت نوشيدند ولى اهداف و برنامه هاى آن ها زنده و جاويدان ماند.اين وعده الهى است كه در آيات متعددى از قرآن نيز به آن اشاره شده ازجمله: «(وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الاَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِّنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِى لاَ يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً); خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده مى دهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه به پيشينيان آن ها خلافت روى زمين را بخشيد; و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده، پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت; و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدّل مى كند، آن چنان كه تنها مرا مى پرستند و چيزى را شريك من نخواهند ساخت».[3]جالب توجه اين كه ابن ابى الحديد در شرح خطبه قاصعه پس از اشاره به فعاليت هاى تبليغاتى بنى اميه براى محو آثار على(عليه السلام) و فضايل او و تعيين جايزه براى كسانى كه اخبار و احاديث براى خلفاى پيشين ذكر كنند مى گويد: آن ها در هنگامى كه قدرت به دست داشتند از هيچ كوششى براى محو كردن نام على(عليه السلام) و فرزندانش و خاموش كردن نور آن ها و كتمان فضايل و مناقب و سوابقشان و وادار كردن مردم به سب و لعن آن ها بر منابر كوتاهى نكردند. پيوسته خون از شمشيرهاى آن ها مى چكيد در حالى كه اهل بيت(عليهم السلام) در آن زمان عده كمى بودند و دشمنان، بسيار. بعضى را كشتند و بعضى را اسير كردند و بعضى را تبعيد نمودند و بعضى فرار كردند و پنهان شدند و بعضى پيوسته در خوف به سر مى بردند اين اوضاع به قدرى وخيم بود كه گاه فقيه و محدث و قاضى و متكلمى را ملاقات مى كردند و او را تهديد شديد به اشد عقوبات مى نمودند كه كمترين سخنى از فضايل اهل بيت(عليهم السلام) نگويد و كار تقيه به جايى رسيد كه وقتى يكى از محدثين مى خواست حديثى از على(عليه السلام) نقل كند نام او رانمى برد و به جاى آن مى گفت: مردى از قريش چنين گفت يا مردى از قريش چنين كرد... .سپس مى افزايد: معاويه و يزيد و بنى مروان در ايام حكومتشان كه هشتاد سال طول كشيد با تمام توان تلاش كردند كه مردم را مجبور به دشنام دادن به اميرمؤمنان على(عليه السلام) و پنهان كردن فضايلش كنند تا آن جا كه عامر بن عبدالله بن زبير به فرزندش گفت: پسرم على(عليه السلام) را جز به نيكى ياد مكن زيرا بنى اميه هشتاد سال او را بر منابر لعن كردند اما اين كار چيزى جز بر رفعت مقام و عظمت على(عليه السلام) نيفزود. سپس اشاره به دوران حجاج مى كند كه چه جناياتى را براى اخفاء فضايل على(عليه السلام) و فرزندان و شيعيانش مرتكب شد.و در پايان مى گويد: ولى خداوند اراده كرده بود كه روزبه روز بر نور و روشنايى فضايل آن ها بيفزايد و محبت آن ها را در دل ها افزون كند. اگر فضايل آن حضرت مانند كعبه آشكار و روشن نبود چيزى از آن امروز به دست ما نمى رسيد.[4]آرى، به گفته امام شافعى: در شگفتم از مردى كه دشمنانش فضايل او را از روى حسد كتمان كردند و دوستانش از ترس، ولى با اين حال شرق و غرب جهان را پر كرده است.[5]در مقابل، دشمنانش چنان منفور شدند كه در مركز حكومت آن ها (شام) حتى قبر آبادى از آن ها ديده نمى شود در حالى كه آثار اهل بيت(عليهم السلام) در پايتخت حكومت آن ها مثل آفتاب مى درخشد. آرى كسى كه با حق بجنگد حق او را بر زمين مى كوبد.در اين جا ممكن است سؤال شود كه پس چرا ما جمعى از طرفداران باطل را مى بينيم كه مدت ها بر سر كار ماندند و حكومت كردند و با حق درافتادند و در عين حال به زمين نخوردند؟پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اين كه اين گونه حكومت ها براى حفظ خود كارهاى مثبتى نيز داشتند: ايجاد امنيت، پيشرفت اقتصادى و گاه كمك به نيازمندان. آن ها به دليل همين مقدار از حق كه عمل مى كردند مدتى بر سر كار ماندند نه به سبب حمايت هايى كه از باطل داشتند.اين نكته را نيز نبايد فراموش كرد كه گروه هايى ممكن است براثر اشتباه در راه باطل گام گذاشته باشند و اكثريت را در بعضى از جوامع تشكيل دهند اما چون با حق مبارزه ندارند مصداق كلام اميرمؤمنان(عليه السلام) نيستند كه حق، آن ها را بر زمين بزند.[6]*****پی نوشت:[1]. رعد، آيه 17.[2]. فصلت، آيه 30.[3]. نور، آيه 55.[4]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13، ص 219 به بعد.[5]. على فى الكتاب و السنة، ج 1، ص 10.[6]. سند گفتار حكيمانه: از كسانى كه «قبل از سيد رضى» اين گفتار حكيمانه را نقل كرده اند مرحوم شيخ مفيد در ارشاد است و از كسانى كه «بعد از سيد رضى» آن را در كتب خود آورده اند ميدانى در مجمع الامثال و زمخشرى در ربيع الابرار و قضاعى در دُستور معالم الحكم است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 291)
امام (ع) فرمود: «مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ»:هر كس با حق در افتد، حق او را به خاك اندازد. كلمه: «مصارعه» را استعاره براى مقاومت آورده است، توضيح اين كه خداوند پاك و فرشتگان و كتابها و پيامبرانش و بندگان صالح او همه ياوران حقند و در برابر آنها، مقاومت و ايستادگى غير ممكن است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 488
الثامنة و الثمانون بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(388) و قال عليه السّلام: من صارع الحقّ صرعه. (85208- 85202)
المعنى:قال ابن ميثم: و ذلك لأنّ اللَّه سبحانه و ملائكته و كتبه و رسله و الصّالحون من عباده أعوان الحقّ و لا مقاوم لهم.الترجمة:فرمود: هر كه با حق در ستيزه شود هلاكش سازد.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص205
من صارع الحق صرعه. «هر كس با حق در آويخت حق هم با او در آويخت.» يا «هر كه بيندازد حق را، حق او را بيفكند.»
نظير سخن ديگر آن حضرت است كه فرموده است: «هر كس ستيز خود را با حق آشكار سازد هلاك مى شود.»