سخنرانی آیت الله میرباقری :جلسه اول، شرح ماموریت سید شهداء (ع) با آیات تلاوت شده در روز عاشورا
۲۴ تیر ۱۴۰۳ 0 صوتی و تصویری
جلسه اول حسینیه حضرت زهرا(س): شرح ماموریت سید شهداء (ع) با آیات تلاوت شده در روز عاشورا
داستان حضرت موسی و بنی اسرائیل
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. «كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَريمٍ * وَ نَعْمَةٍ كانُوا فيها فاكِهينَ * كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرينَ * فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرينَ»(دخان/25-29). در این آیات شریفه خدای متعال وقتی سرنوشت فرعون و پیروانش و آن عذابی که شامل آنها شد را بیان می کند، می فرماید: «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ» آسمان و زمین بر آنها گریه نکردند و فرصتی هم به آنها داده نشد «وَ ما كانُوا مُنْظَرينَ».
یکی از اصحاب امیرالمؤمنین نقل می کند: «مَرَّ عَلَيْهِ رَجُلٌ عَدُوٌّ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِه »(1) کسی بر امیرالمؤمنین عبور می کرد که از دشمنان رسول خدا بود و اینکه نام او را نبرده، نشان دهنده این است که از اعیان و سرکرده های دشمنان حضرت بوده است. حضرت فرمودند: «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرينَ» (دخان/25)حضرت این آیه را در مورد او خواندند که آسمان و زمین بر اینها گریه نمی کنند و موقعش که برسد، به آنها مهلت هم نمی دهند.
«ثُمَّ مَرَّ عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ» بعد فرزندشان امام حسین علیه السلام وارد شدند و عبور کردند و حضرت فرمودند: «لَكِنْ هَذَا لَيَبْكِيَنَّ عَلَيْهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْض » اما بر این وجود مقدس آسمان و زمین گریه می کنند. بعد حضرت آیه را خواندند، «وَ مَا بَكَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا عَلَى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي » آسمان و زمین بر این دو بزرگوار گریه کردند. البته در بعضی روایات به بعضی از انبیاء و به خود امیرالمؤمنین علیه السلام گسترش داده شده که آسمان و زمین بر حضرت گریستند. اینجا حضرت فرمودند که آسمان و زمین بر وجود مقدس سیدالشهداء و یحیی گریستند و گریه می کنند.
در خطبه ای که سیدالشهداء در صبح روز عاشورا خواندند، حضرت همین آیات و آیات قبلش را خواندند و درگیری خودشان با بنی امیه را از موارد همین آیات به حساب آوردند. یکی آیه سوره مبارکه غافر را در خطبه اول صبح خواندند که داستان درگیری فرعون و حضرت موسای کلیم در آن توضیح داده شده، یکی هم همین آیه مبارکه سوره دخان را خواندند.
بیش از هزار آیه قرآن تقریباً راجع به قوم بنی اسرائیل و حضرت موسای کلیم است. یک نکته مهم این است که حضرت فرمودند آنچه در بنی اسرائیل واقع شده طابق النعل بالنعل و بی کم و کاست در امت من واقع خواهد شد و این آیات تأویلش معمولاً مربوط به امت خود حضرت است؛ ولو این که تنزیل این آیات در باب بنی اسرائیل است ولی آیات بنی اسرائیل عمدتاً تأویلش وقایعی است که در این امت اتفاق می افتد. این دو آیه ای که حضرت در خطبه سر صبح تلاوت فرمودند ناظر به همین است.
خدای متعال در باب بنی اسرائیل و فرعون، در سوره مبارکه غافر می فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبينٍ * إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُون »(غافر/23-24) ما جناب موسای کلیم را با یک آیات روشنی به سوی فرعون و هامان و قارون فرستادیم که این ها سه قطب قدرت بودند. «فَقالُوا ساحِرٌ كَذَّاب » آن ها حضرت موسی را به سحر و دروغگویی متهم کردند، «فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا»(غافر/۲۵) وقتی آن حق را از محضر ما آورد، از خودش حرفی نمی زد. رسول ما بود و این حقی که ما در دست او برای بنی اسرائیل و قوم فرعون قرار داده بودیم را آورد. «قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ»(غافر/۲۵) طرحی که فرعون در مقابل حضرت موسای کلیم داشت این بود که پسران آن کسانی را که به حضرت موسی ایمان آوردند را بکشند «وَ اسْتَحْيُوا نِساءَهُم »(غافر/۲۵) و زنانشان را زنده نگه بدارند و طبیعتاً این زنان را کنیزهای خودشان قرار بدهند ولی «وَ ما كَيْدُ الْكافِرينَ إِلاَّ في ضَلال »(غافر/۲۵) این نقشه در وادی هدایت نیست که به نتیجه برسد، در وادی ضلال است و به نتیجه هم نمی رسد و گم می شود.
علاوه بر این طرح ها فرعون ادامه داد «وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُوني أَقْتُلْ مُوسى »(غافر/۲۶) اجازه بدهید من خود موسی را هم به قتل برسانم «وَ لْيَدْعُ رَبَّه »(غافر/۲۶) او هم پروردگار خودش را صدا بزند تا ببینیم چه می شود. ما کار خودمان را می کنیم و ایشان هم که مدعی است پروردگار خودش را صدا بزند. اجازه بدهید تا من خودش را از سر راه بردارم. طرح فرعون این است. طرح بنی امیه در مقابل حضرت امیر و سیدالشهداء همین است.
بعد فرعون می گوید: «إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَساد»(غافر/۲۶) من می ترسم دین شما را از بین ببرد و در سرزمین شما فساد کند. او قصد به اصلاح ندارد، من نگران فساد در امت و نگران از بین رفتن دین شما هستم. موسای کلیم در مقابل یک جمله ای دارد، «وَ قالَ مُوسى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِساب »(غافر/۲۷) من به پروردگار خودم پناه می برم ولی پروردگار شما اینطور نیست. آیا شما یک خدایی دارید که از شما حمایت کند؟ آیا طرح شما غیر از خدای من حامی دارد؟ اگر بنا باشد طرح شما امداد بشود، خدای متعال باید امداد کند. رب شما و رب من یکی است. آن کسی که شما را ربوبیت می کند و طرحتان را اداره می کند با آن کسی که طرح حضرت موسای کلیم در دست اوست، دو نفر نیستند. اینطور نیست که دو خدا باشند؛ من و شما یک خدا داریم «إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ»(غافر/۲۷) من به پروردگار خودت پناه می برم «مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِساب »(غافر/۲۷) از متکبرینی که به یوم الحساب ایمان ندارند.
این داستان قوم فرعون است؛ اینها اولا اهل استکبار بر خدا و تکبر بر مؤمنین هستند و لذا همه طرح هایشان از سر همین استکبار است، یعنی دنبال تحقیر دیگران و ذلیل کردن دیگران هستند. بر خلاف انبیاء الهی که در طرحشان ذلت دیگران نیست و دنبال تکریم دیگران و کرامت دیگران هستند و از خودشان برای عزت دیگران خرج می کنند. فراعنه اینطوری هستند و طرح شان این است که حتما دیگران در آن ذلیل می شوند چون اینها متکبر هستند. خصوصیت اول متکبرین این است که «لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِساب » به یوم الحساب ایمان ندارند و بالای دست خودشان یک حساب و کتابی هم نمی بینند و احساس می کنند همه چیز در دست خودشان است و حاکم فعال ما یشاء هستند و هر حکمی که بخواهند می توانند بکنند.
«إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِساب »(غافر/۲۷) حضرت دارند توضیح می دهند که اینها اینطوری هستند و طرح اینها طرح انسان متکبری است که خودش را فرمانده مطلق می داند و بالای دست خودش حساب و کتابی قائل نیست. علاوه بر این تمام طرح و نقشه آنها هم در حصار دنیاست و برای بیش از دنیا هم برنامه ای ندارند؛ چون «لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِساب » خودشان را فرمانده مطلق می دانند و افق نگاهشان هم دنیاست و یک فرماندهی مطلق با یک تکبری برای دنیای مردم طراحی می کنند و خروجی اش هم ذلت آن کسانی است که تحت فرمان آنها هستند. طرح فرعون همین است و می خواهد موسای کلیم و اطرافیانش را ذلیل کند و طرح موسای کلیم را در درون برنامه و نقشه خودش ببرد و آن طرح را هم ابتر بکند.
رجم جریان حق
این ها هر کجا قدم بگذارند همراه با تحقیر و خواری و توهین است. متکبرین همینطور هستند و برای خودشان حساب و کتابی هم قائل نیستند که حد و مرز قائل باشند. «لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِساب » یوم حسابی قائل نیستند و احساس می کنند دستشان باز است و هر چه انجام بدهند فعال ما یشاء هستند و ازشان چیزی سوال نمی شود و بالادستی در کار نیست. بنابراین داستان حضرت موسی و فرعون این است که فرعون بر اساس تکبر خودش موسای کلیم را هم می خواهد از سر راه بردارد یا تسلیم و ذلیل خودش کند و به همین کیفیت حواریون و اطرافیانش را با آن طرحش از بین ببرد.
حضرت موسای کلیم هم در مقابل این طرح و نقشه به خدای متعال پناه می برد. پیداست این پناه بردن به خدا برای حفظ جان خود نیست. حضرت موسای کلیم پیامبر هستند و باید یک امتی را بسازند و یک برنامه ای در دستشان است و باید این برنامه را اجرا کنند. این نقشه شیطان برای این است که راه حضرت را سد بکند و نگذارد یک امتی بسازند و نگذارد این برنامه الهی و طرحی که خدای متعال به حضرت موسای کلیم دادند، این طرح به نتیجه برسد. حضرت هم می گوید: «إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ» یک رب بیشتر نیست و اوست که همه کارها در دست اوست و من به او پناه می برم، «مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِساب ». این آیه را سیدالشهداء سر صبح در خطبه اولشان خواندند.
آیه دیگری که حضرت در بیانات صبح خودشان خواندند، آیه سوره مبارکه دخان است. خدای متعال وقتی داستان حضرت موسای کلیم و فرعون را در سوره مبارکه دخان ذکر می کند می فرماید: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ»(دخان/۱۷) ما قوم فرعون را هم مورد امتحان قرار دادیم، «وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَريم»(دخان/۱۷) یک رسول کریم به سوی آنها آمد که مقصود حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام است. «أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمين »(دخان/۱۸) گفت عبادالله را به من واگذار کنید و بندگان خدا را در دست من قرار بدهید. من از ناحیه خودم نیامدم، من از طرف خدای متعال مأموریت دارم و در برنامه خودم امین هستم و دست در طرح خدا نمی برم و عین برنامه خدا را عمل می کنم، «أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ»(دخان/۱۸). فرمایش حضرت موسی و قوم فرعون هم همین است که عباد و بندگان خدا را رها کنید و دست از سر آنها بردارید.
حضرت موسی گفت آنها را کنار من بفرستید که من رسول امین خدا هستم، «وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّي آتيكُمْ بِسُلْطانٍ مُبين »(دخان/۱۹) بر خدای متعال علو نکنید. من دست خالی نیامدم، من که از عالم غیب آمدم و ادعای نبوت و رسالت می کنم و با عدل روشن آمدم و دست من از آیات الهی پر است «وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ» علو بر خدا را کنار بگذارید و استعلا نداشته باشید. بعد می فرماید بنی اسرائیل و مؤمنین را به من واگذار کنید.
محل نزاع همین جاست. حضرت موسای کلیم می خواهد عبادالله را از دست فرعون بیرون بیاورد. همان کاری که سیدالشهداء کردند «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَة». مأموریت حضرت موسای کلیم این است و می گوید من رسول امین هستم و آمدم عبادالله را با خودم ببرم «وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُون »(دخان/۲۰) من به پروردگار شما و خودم پناه می برم که شما من را رجم کنید. این هم باز طرح شیطان و فرعون است. این رجم به معنی سنگ باران کردن خود حضرت موسی نیست، رسالت حضرت را رجم می کنند و تهمت می زنند و حضرت را از چشم ها می اندازند و امت را علیه حضرت تحریک می کنند و حضرت متهم به کفر و ارتداد و خروج می شود.
داستان سیدالشهداء همین است. حضرت را رجم می کردند که از دین جدش خارج شده و مهدورالدم است! «وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُون »(دخان/۲۰) این هتک صرفا هتک ظاهری نیست. کاری سر حضرت می خواهند بیاورند که دیگر دعوتش به نتیجه نرسد. پناه حضرت هم همین است. حضرت با تمام مأموریت و نبوت و رسالتی که دارد، با همه وجود پناه می برد که مبادا این پیامبر و رسول رجم بشود و طرحش زمین بماند و بدنام بشود و سوء ظن به او پیدا بشود. همان کارهایی که فرعون می کردد را عینا در امت وجود مقدس نبی اکرم کردند. سیدالشهداء را رجم کردند و اول او را به عنوان خارجی و مهدور الدم حساب کردند بعد حضرت را به شهادت رساندند و در این کار بر هم سبقت می گرفتند، «كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِه »(2)؛ این همان معنی رجم است که حضرت به خدا عرضه می دارد.
حضرت هم این آیه را در صبح خواندند و هم آن آیه ای که «وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُون » من به پروردگار خودم که رب شما هم هست پناه می برم از این که شما بتوانید رجم کنید یا جوری نشود که شما دستتان باز بشود تا بتوانید طرح حضرت موسای کلیم و رسالت او را رجم و متهم کنید و راه را بر حضرت موسی ببندید. بعد حضرت می فرماید: «وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لي فَاعْتَزِلُون »(دخان/۲۱) اگر ایمان به من نمی آورید، از سر راه من کنار بروید و اگر سر راه من بایستید، خدای متعال شما را از سر راه بر می دارد.
مأموریت سیدالشهداء
پس طرح این است؛ حضرت موسای کلیم با یک رسالتی آمدند «أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّه »(دخان/۱۸)، نقطه مقابلش هم یک علو و استعلایی در مقابل خدای متعال و رجم حضرت موسای کلیم است «وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُون »(دخان/۲۰). بعد حضرت می فرماید: «وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لي فَاعْتَزِلُون »(دخان/۲۱) اگر ایمان نمی آورید، از سر راه من کنار بروید. من راهم را دارم ادامه می دهم و نقشه خودم را اجرا می کنم. شما یا مؤمن بشوید و کنار من بیایید یا از سر راه کنار بروید. داستان سیدالشهداء همین است و دیگر چیزی غیر از این نیست.
حضرت یک مأموریتی از عالم میثاق دارد و این طرح را جلو می برد و یا باید این فرعون ها و بنی امیه و دیگران بیایند و ایمان بیاورند و یا این که باید لااقل از سر راه حضرت کنار بروند و طبیعتا اینها کنار هم نرفتند؛ «فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ»(دخان/۲۲). این همانی است که فرعون می گفت: «ذَرُوني أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ» اجازه بدهید من خودش را از سر راه برمیدارم و او هم صدا بزند تا ببینیم چه می شود.
خدای متعال می فرماید وقتی موسای کلیم «فَدَعا رَبَّهُ»، دعا کرد، نتیجه این شد که خدایا «أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُون » اینها قوم مجرم هستند و حاضر نیستند ایمان بیاورند. اینها نه از سر راه کنار می روند و نه همراهی می کنند، ایستادند و سد سبیل کردند و راه خدا را بستند. نفرین کردن انبیاء یک وقت هایی حساب و کتاب دارد و نباید عجله کنند. در باب حضرت نوح هم آمده که وقتی حضرت نهصد و پنجاه سال پیامبری کردند و چندین قرن دعوت کردند و اینها اجابت نکردند، حضرت به خدا عرضه می دارد: «إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَك »(نوح/۲۷) اگر به آنها مهلت بدهی، اینها راه بندگان تو را می بندند و بندگانت را در حیرت و ضلال می برند، «يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّارا» نسل مؤمنی هم نمانده است. اگر مؤمنی در نسلشان بوده او هم متولد شده «وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّارا». اینجاست که حضرت دعا می کند «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيَّارا»(نوح/۲۶) احدی از اینها را دیگر بر عالم ارض باقی نگذار.
دعای حضرت موسی هم همین کارها را کرده و مأموریت را انجام داده و سراغ فرعون آمده و بعد از دعوت ها به یک نقطه ای رسیده که دیگر «فَدَعا رَبَّهُ». خدای متعال هم فرمود: «فَأَسْرِ بِعِبادي لَيْلاً إِنَّكُمْ مُتَّبَعُون »(دخان/۲۳) بندگان من را بردار و شبانه با خودت ببر و بدان که حتما پشت سرتو می آیند. حضرت موسی می دانست که دارد چه کار می کند. حضرت قریب ششصد هزار نفر از بنی اسرائیل را با خودشان برداشت و پشت دریا برد، «وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً»(نوح/۲۴) دریا را بشکاف و رد شو و دریا را نبند. لذا حضرت موسی کاملا برایش واضح بود که مأموریتش این است که دریا را باز کند و بنی اسرائیل را عبور بدهد. خدای متعال به او وعده داده بود که «إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُون » آن ها یک لشکری هستند که شما آن ها را غرق شده حساب کنید و کارشان را تمام شده بدانید. وقتی حضرت دعا کرد و راه باز شد، خدای متعال فرمود حالا دیگر شما بروید و بدانید که بساط اینها جمع می شود.
بعد می فرماید: «كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُون » چه بسیار باغستان ها و چشمه سارهایی که رها کردند و رفتند «وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَريم » کشتزارها و آن مواقف محترم را رها کردند. «وَ نَعْمَةٍ كانُوا فيها فاكِهين » آن خوشی هایی که داشتند و نعمت هایی که در آن نعمت ها سر خوش بودند، همه را رها کردند «كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرين » ما آنها را از دست اینها گرفتیم و چه زحمت ها که برای اینها کشیده بودند. اینها را که مفت به دست نمی آورند. آیا الان این تمدنی که شیاطین دارند، همینطوری به دست آوردند؟ خیر، خیلی بی خوابی کشیدند و خیلی زحمت کشیدند و خیلی کشته دادند و با دنیا جنگیدند تا یک امکاناتی را برای خودشان جمع و جور کردند. اینها که ساده به دست نیامده است، برایش زحمت کشیدند. اما این رنجی که بردند، رنج بی فایده ای بود. خدای متعال می فرماید امکاناتی را که اینها جمع کردند، ما یک جا از آن ها گرفتیم و اینها را به دیگران دادیم و خودشان را هم در دریا غرق کردیم.
«كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَريمٍ * وَ نَعْمَةٍ كانُوا فيها فاكِهينَ * كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرينَ * فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرينَ» آسمان و زمین هم برای اینها گریه نکردند و فرصتی هم بهشان ندادیم و آن ها را در دریا بردیم و خفه شان کردیم. خدای متعال می فرماید آنها با پیامبر ما درگیر شدند و کار به نقطه ای رسید که پیامبر ما علیه اینها دعا کرد. وقتی به این نقطه رسید ما بساطشان را اینطوری جمع کردیم و اینها را در دریا بردیم و همه امکاناتشان را هم به دیگران سپردیم. واقعا یک نفر که در سیل غرق می شود، آدم برایش غصه می خورد، چطور است که خدای متعال فرعون و لشکر که تقریبا یک میلیون نفر بودند را با این همه امکاناتی که با رنج و زحمت و تلاش به دست آورده بودند یکجا غرق کرد ولی «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرينَ» آسمان و زمین بر اینها گریه نکردند و هیچ تأسفی نخوردند!
معمولا مفسرین اینجا را اینطوری معنا کردند و می فرمایند که این یک تعبیر کنایی است؛ یعنی این ها هیچ ارزشی در دستگاه خدا نداشتند. ارزشی که کسی بر آنها اشک بریزد نداشتند. شاید یک معنای دیگری هم بشود کرد؛ خدای متعال می فرماید: «وَ لَقَدْ نَجَّيْنا بَني إِسْرائيل َمِنَ الْعَذابِ الْمُهين »(دخان/۳۰) ما بنی اسرائیل و فرزندان حضرت یعقوب را به دست حضرت موسی از دست فرعون نجات دادیم و فرعون و لشکرش را دچار عذاب خوارکننده کردیم؛ عذابی که همراه با تحقیر و رنج است و این عذاب مهین است. این عذاب مهین چیست؟ «مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفين »(دخان/۳۱) این عذاب مهین خود فرعون است؛ «إِنَّهُ كانَ عالِياً» کسی که علو و اسراف دارد، کارش ایجاد رنج است و طرحش هر کجا بر اراده او جاری می شود برای دیگران رنج درست می کند.
تفاوت برخورد مستکبرین با اولیاء الهی
پس فرعون انسانی بود که این دو صفت در او بود؛ یعنی علو داشت و از امکانات خدا به اندازه بهره برداری نمی کرد و زیاده روی می کند. واقعا فراعنه اینطوری هستند و نگاهشان به بندگان خدا، نگاه از بالا به پایین است و آن ها را تحقیر می کنند. کسی که علو بر خدای متعال دارد، «وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّه » بر خدا علو می کند و بندگان خدا را به حساب نمی آورد. واقعا کشورهای استکباری و مستکبرین این دنیا وقتی به قول خودشان در کشورهای جهان سوم می آیند حق توحش می گیرند و این نگاهشان است. آن ها بقیه را برده خودشان می دانند. کسی که به خدا علو دارد، نسبت به بندگان خدا هم این نگاه را دارد. این آدم هر کجا می رود اراده اش رنج است و هر کجا دامنه اراده او می رود، دیگران را به رنج می اندازد؛ چون علو دارد و دیگران را تحقیر می کند و دیگران را برای خودش می خواهد. او می خواهد اختیارات عباد را سلب کند و آنها را برده خودش قرار بدهد.
بر خلاف انبیاء و اولیاء الهی که هیچ نگاهی به امکاناتی که در دست مردم است ندارند، بلکه فقط می خواهند مردم را به سمت خدای متعال پیش ببرند و برای امتشان فداکاری می کنند. امیرالمؤمنین فرمود اگر همه مردم دور من جمع بشوند، چیزی به عزت من اضافه نمی شود و اگر همه پراکنده شوند نگران نمی شوم «لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَة»(3). چون کسی که دستش در دست خداست عزیز است. این با آمد و شد مردم جا به جا نمی شود. کسی که با خدا به عزت نرسیده باشد و عزتش را بخواهد از جای دیگر بگیرد، مطمئن باشید که این عزت را با تحقیر دیگران به دست می آورد و پا روی دوش دیگران می گذارد. انبیاء اینطوری نیستند. انبیاء دیگران را روی دوش خودشان قرار می دهند که با خودشان بالا ببرند.
خدای متعال وقتی حزب الله را معرفی می کند، می فرماید: «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين »(مائده/۵۴) آنها در مقابل مؤمنین متواضع هستند و این ذلت هم از سر ذلت در مقابل امکانات نیست و الا امکانات خیلی وقت است که دست کفار است؛ «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين » با این که همه قدرت ظاهری دست کفار است، در مقابل آنها عزیز هستند و نه می ترسند و نه تهدید کفار در آنها اثر می کند. جبهه مقابل تهدید و تطمیع می کنند و وعده می دهند. اینها «أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين » در مقابل کافر عزیز اند و هیچ نفوذی نمی پذیرند، اما در مقابل مؤمن متواضع هستند «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ». اشک یک مؤمن و اندوه یک مؤمن او را زیر و رو می کند؛ هیچ پیوند عاطفی هم با کفار ندارند «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّار»(فتح/۲۹).
انبیاء اینطوری هستند و اصلا تا اینطوری نشوند برای مردم نمی توانند کار کنند. کسی که نگاهش به آمد و شد مردم است، هیچ کاری برای مردم نمی تواند بکند. این توهین به مردم نیست که امیرالمؤمنین فرمود «لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَة» اگر همه مردم دور من بیایند و اگر همه بروند برای من فرقی نمی کند. نه آن موقع وحشت می کنم و نه این موقع احساس عزت می کنم. تا اینجوری نشوی نمی توانی برای مردم کار کنی. اگر وابسته به آمد و شد مردم بودی، هیچ قدمی برای مردم نمی توانی برداری. کسی که بر خدای متعال علو و استکبار دارد، نسبت به بندگان خدا هم تکبر دارد و متکبر است و دیگران را تحقیر می کند و آن ها را زیر پای خودش می بیند و دیگران را چیزی به حساب نمی آورد؛ «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين » اینجا بالعکس است. اگر یک قدرتی بالا دست خودش ببیند سر خم می کند و نسبت به مؤمنین که می رسد تکبر می کند.
غلبه جریان حق بر استکبار
خدای متعال می فرماید ما اینطوری قدرت را جا به جا کردیم، ما اول پیامبر را فرستادیم و این پیامبر آمد و اتمام حجت کرد و کار به جایی رسید که آنها گفتند: «أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّه » ریشه او را می کنیم. حضرت هم به یک نقطه ای رسید که گفت خدایا دیگر اجازه بده. حضرت موسای کلیم امکانات داشت ولی مأذون به استفاده نیست. حضرت اسم اعظم را داشت. در روایت است آن کاری که وصی حضرت سلیمان کرد و تخت بالقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن تا شام آورد، این کار را خود حضرت سلیمان بهتر بلد بود. او اسم اعظم را از حضرت سلیمان یاد گرفته بود و حضرت سلیمان می خواست او را معرفی کند. حضرت سلیمان هم این اسم اعظم را دارد و می تواند استفاده کند. حضرت موسی هم دارد و اینطور نیست که حضرت موسی نمی تواند بساط فرعون را جمع کند. جمع کردن بساط فرعون کاری ندارد؛ می تواند جمع کند ولی باید فرصت ها بگذرد.
مهلتش که رسید حضرت دست به دعا برد و بعد خدا فرمود برو و بنی اسرائیل را با خودت ببر، حالا به شما اجازه دادیم. دریا را باز کن و اینها را عبور بده و بگذارید فرعونی ها هم دنبال سرشان بیایند و آن وقت دریا را به هم بیاور. این کار حضرت موسی به اذن الله بود. این فرمان الهی که جاری می شود و دریا شکافته می شود و بعد دریا به هم می آید، این فرمان در دست خود حضرت موسی است. منتها نمی تواند بدون اذن خدای متعال این امر را اجرا بکند. فرمان الهی در دست کسی است که به مقام نبوت می رسد، ولی وقتی مأمور به اجرا نیست صبر می کند، نوبتش که رسید «فَدَعا رَبَّه ». داستان بنی اسرائیل و حضرت موسای کلیم که در امت واقع می شود همین است. که اینها تفرعن می کنند و علو و استکبار دارند و طرحشان طرحی است که عذاب مهین است و دیگران را هم تحقیر می کنند و آن ها را هم به رنج می اندازد. هر کجا که اینها می روند ایجاد رنج و حقارت می کنند. حتی برای اطرافیان خودشان رنج ایجاد می کنند و آن ها هم در این تحقیر و حقارت هستند.
خدای متعال هم می فرماید ما اینطوری ترازو را آوردیم. موسای کلیم وقتی دست را بالا برد گفتیم شما مأذون هستید بروید و کار را یکسره بکنید. حضرت موسی رفتند و دریا را باز گذاشتند، «إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُون ». بعد می فرماید یک لشکر بزرگ یک میلیون نفری را خدای متعال در دریا غرقشان کرد و همه امکاناتی که به رنج به دست آورده بودند را از اینها گرفت و به دیگران داد. دیگر نه آسمان بر آنها گریه کرد و نه زمین.
بکاء عالم بر سیدالشهداء
حضرت فرمود یکی از دشمنان امیرالمؤمنین عبور کرد که ظاهراً همین سران فتنه بودند و حضرت فرمودند اینها همان کسانی هستند که «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ» یک روزی خدای متعال سفره را از جلویشان جمع می کند و فرش را از زیر پایشان می کشد و بساطشان را جمع می کند؛ یک جوری هم جمع می کند که «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ» هیچ اتفاقی در عالم نمی افتد. بساطشان را جمع می کنیم بدون این که کسی متألم بشود. این تهدیدی است که خدای متعال نسبت به فرعون های این امت کرده است. بنی امیه و بنی عباس و قبلی ها و بعدی هایشان بدانند که یک جایی بساطشان را جمع می کنیم که «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ»، مهلت نفس کشیدن بهشان نمی دهیم، «وَ ما كانُوا مُنْظَرين » هیچ فرصتی بهشان نمی دهیم و امکاناتشان را دست به دست می کنیم و هیچ اتفاقی هم در عالم نخواهد افتاد و هیچ کسی به نفع آنها اقدام نخواهد کرد. اما در باب سیدالشهداء فرمود این همان کسی است که وقتی به شهادت می رسد همه آسمان ها و زمین بر او گریه می کنند.
این بکاء هم شاید واقعا بکاء موجودات حقیقی است، منتها متناسب با خودشان است. لذا در روایات مصادر این احادیث نقل شده که آسمان و زمین و خورشید و جمادات و نباتات گریستند. در زیارت اول مطلقه حضرت که خیلی زیارت فوق العاده ای است آمده، «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِقِ وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا وَ مَا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى ». در بعضی روایات دارد که «وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّار»(4) جهنمی ها و بهشتی ها همه گریه کردند. این هم امر عجیبی است که جهنمی ها هم گریه کردند. البته بعد حضرت در روایات متعدد دارد همه جز سه دسته گریه کردند؛ یکی اهل دمشق که همان بنی امیه و لشکر معاویه هستند، یکی اهل بصره که همان جملی ها هستند و دیگری آل عثمان هستند و جز این دسته بقیه بر سیدالشهداء گریستند. آن سه دسته هم قابل نبودند که بر امام حسین گریه کنند.
آنها کسانی هستند که «وَ هَذَا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ» همینطوری که ما روحمان یک اشک و آهی دارد، جسممان هم گریه می کند. ما وقتی حالمان منفعل می شود، فقط روحمان نیست که گریه می کند، جسممان هم گریه می کند و متألم می شود. حتی اگر این ادامه پیدا کرد تأثرات جدی پیدا می کند و این جسم آدم ذوب می شود. استخوان ها و گوشت ها آب می شود. آنهایی که اهل بکاء و گریه هستند اینطوری می شوند. این گریه جسم است. واقعا جسم هم گریه می کند. جسم هم یک موجود زنده ای است و یک جایی متألم و متأثر می شود. عالم هم همینطوری است. عالم هم جسم و روح دارد. وقتی روح عالم متألم می شود، جسم عالم هم متألم می شود. ما نسبتمان به امام زمان اینطوری است «وَ أَجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاح »، وقتی امام متألم می شوند روح ما هم متألم می شود.
در روایت دارد که شخصی محضرت حضرت آمد و گفت آقا گاهی من متأثر می شوم و هرچه هم حساب می کنم می بینم حادثه ای پیش نیامده است و بی خودی محزون و غصه دار هستم. حضرت فرمودند وقتی امام غصه دار می شود شما هم غصه دار می شوید؛ چون روح امام به روح شما متصل است. روح ما به منزله جسم امام است و واقعا ما اشک می ریزیم. البته پیداست آن احساسی که امام نسبت به احساس ما دارند، مثل روح ما به جسم ماست. پس اینطور نیست که جسم ما درک و گریه ای ندارد. آن هم برای خودش احساسی دارد. آسمان و زمین هم احساسات دارند. روایات متعددی است که فرمود گریه آسمان آن قرمزی است که شما در افق می بینید. اینکه چهل شبانه روز آسمان و زمین گریه کرده؛ توضیح می دهند که خون از آسمان باریده و از زمین جوشیده است. اینها معنا دارد. گریه آسمان هم واقعی است نه این که گریه ظاهری است.
پس این عالم و اجسامی که ما می بینیم، اینها هم برای خودشان نشاط و غصه ای دارند. اینجا در روایات توضیح داده شده که می گوید اگر در زمین گناه بکنید، زمین صاحب گناه را لعن و نفرین می کند. زمین مجبور و مسخر است و خدای متعال به او دستور داده که تبعیت کند ولی کسی را که به روی آن گناه می کند، لعن می کند. جسم انسان هم مسخر ماست ولی راضی نیست با آن گناه بشود. وقتی گناه می کند متألم و متأثر می شود. لذا روز قیامت علیه ما شهادت می دهد و می گوید بله این کار را کرده است. شخص به جسمش می گوید تو هم علیه من شهادت می دهی؟ می گوید من که تحت فرمان تو نبودم، من مسخر خدا بودم و خدای متعال فرموده بود یک مدتی در اختیار تو باشم. حالا هم به من گفته تا علیه تو شهادت بدهم و شهادت می دهم.
لذا آسمان و زمین حقیقتا گریه می کنند؛ «وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ» کسانی که روی زمین رفت و آمد می کنند، همه گریستند. آن طرف هم «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ». این بیان امیرالمؤمنین که این آیه را تطبیق کردند، یعنی حضرت سیدالشهداء با جبهه مقابل خودشان یک درگیری دارند و در این درگیری کار به جایی می رسد که خدای متعال بساط آنها را جمع می کند و نابودشان می کند و یکجا همه امکانات را ازشان می گیرد ولی در عالم آب از آب تکان نمی خورد و هیچ موجودی متألم و متأثر نمی شود. با این که یک پیوند عاطفی بین ماست و این امکاناتی که در اختیار ماست واقعا یک پیوندی با ما دارند؛ اما مؤمن وقتی از دنیا می رود آن طرق آسمان که عبادتش از آن طرق بالا می رفته برایش گریه می کنند و زمینی که عبادت می کرده برایش گریه می کند. این گریه پیوندی است و یک ربط عاطفی برقرار می شود.
اما این امکانات با این که سال ها در اختیار فرعون بوده و با آن ها کار می کرده، هیچ اتصالی به او ندارند. خدای متعال بساطشان را جمع می کند و هیچ امری اتفاق نمی افتد که حتی یک برگی برای آنها متأثر باشد. از آن طرف فرمود سیدالشهداء کسی است که «لَيَبْكِيَنَّ عَلَيْهِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْض » همه بر او گریه می کنند. «در بارگاه قدس که جای ملال نیست، سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»، «گرچه بری است از ملال ذات ذوالجلال، او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال».
کأنه خدای متعال هم بر سیدالشهداء گریسته است. یک طرف اینطوری است و همه عالم به سیدالشهداء پیوند دارند و همه عوالم الا سه دسته برای حضرت گریه می کنند و با این بکاء نجات پیدا می کنند. این لفظ نیست، به حدی واقعه عظمت دارد که همه مخلوقات گریه می کنند و همه مخلوقات پیوند عاطفی با حضرت دارند و حضرت یک جوری کار را جلو بردند که نه فقط امواج عواطف ما را حضرت می شورانند و ما را تحریک می کنند، بلکه ما را تطهیر می کنند و سیر می دهند. حضرت تمام کائنات را، اعم از پیامبران اولوالعزم تا جامدات و نباتات را با خودشان سیر می دهند. لذا در روایات هم بکاء انبیاء و ملائکه را قبل از وقوع کربلا می گوید. هزاران سال قبل از وقوع کربلا حضرت نوح و حضرت ابراهیم خلیل و موسای کلیم همه گریستند. هم بکاء آسمان و زمین را می گوید و هم بکاء نباتات را می گوید و هم بکاء حیوانات و اجنه و ملائکه تا ما انسان ها را می گوید. حتی گریه جهنم را اشاره می کنند.
در روایات آمده که وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها گاهی ناله می کنند، جهنم به حرکت در می آید و اینها هم متأثر می شوند و اگر مهارش نکنند می خواهد همه چیز را ببعلد. در روایت است که گاهی جبرئیل می آید و با پر خودش می زند و جهنم را متوقف و کنترل می کند. این طرف یک چنین اتفاقی می افتد.
پس داستان بنی اسرائیل در امت این است که یک جریان و تفرعن و یک شیطنت و علو و عذاب مهینی است و این طرف هم حضرت سیدالشهداء علیه السلام است که امت را نجات می دهد. حضرت کار را به یک نقطه ای می رسانند که مسیر عالم را تغییر می دهند و همه عوالم بر حضرت گریه می کنند و راه باز می شود. بعد عاشورا به یک نقطه ای می رسد که خدای متعال آن را جمع می کند. با رفتن سیدالشهداء همه عوالم متأثر می شوند و این تأثر یک تأثر واقعی است؛ چون همه عالم یک پیوند عاطفی با امام دارند و امام به منزله روح کل هستی است. واقعا وقتی امام وارد یک میدانی می شوند، عوالم با امام وارد آن میدان می شوند و با ورود امام عوالم را عبور می دهند. حضرت با بلای خودشان عالم را به یک نقطه ای می رسانند که آن وقت بساط جمع می شود. در آن نقطه دیگر خدای متعال بساط اینها را جمع می کند.
پی نوشت ها:
(۱) تفسير القمي، ج 2، ص: 291
(2) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 462
(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 409
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 4، ص: 576
*متن بالا سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 8 مرداد 1401 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند.