سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه یازدهم، آثار محبت و ایمان به خدا در زندگی انسان

سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه یازدهم، آثار محبت و ایمان به خدا در زندگی انسان

۰۸ بهمن ۱۴۰۱ 0 صوتی و تصویری

 

 

جلسه یازدهم حسینیه حضرت زهرا(س):آثار محبت و ایمان به خدا در زندگی انسان

رابطه ایمان و محبت به خدا

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني  يُحْبِبْكُمُ اللَّه»(آل عمران/31) یکی از مهمترین سرمایه هایی که خدای متعال به ما عنایت کرده، رشته محبتی است که بین ما و اولیائش قرار داده است. این رشته محبت در واقع همان محبت خداست. حقیقت ایمان هم همین است، این حقیقت است که باید در وجود انسان رشد کند، شکوفا بشود و همه قوای انسان را فرا بگیرد. به تعبیری که در روایات است، ایمان از قلب آغاز می شود بعد به اعضاء و جوارح انسان منتشر می شود «مَبْثُوثٌ لِجَوَارِحِ». انسان مومن اگر ایمانش کامل بشود، تمام قوایش ذیل ایمان قرار می گیرند؛ چشمش مومن می شود، گوشش مومن می شود، دست و زبانش مومن می شود، مومنانه حرف می زند، مومنانه نگاه می کند و مومنانه راه می رود.
این ایمانی که سرمایه انسان است و باید تمام قوای انسان ذیل ایمان قرار بگیرد را به محبت خدای متعال و محبت اولیائش تفسیر فرموده اند. روایات متعددی را هم در باب دین و هم در باب ایمان داریم «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض»(1)،  «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض »(2) سرمایه ما همین محبت و طبعیتا نقطه مقابلش عداوت نسبت به دشمنان هست. از ائمه مکرر سوال شده که آیا محبت و دشمنی هم جزو ایمان انسان است؟ آیا این حب و بغضی که ما داریم جزو ایمان به حساب می آید یا نه؟ حضرت فرمودند: «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض » ایمان چیزی جز حب و بغض نیست. بعد ائمه به آیاتی اشاره فرموده اند.
یکی از این آیات، این آیه سوره مبارکه حجرات است که خدای متعال به مومنین می فرماید، وقتی فاسقی یک خبری می آورد و می خواهد جامعه نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به هم بریزد، شما دنبال روی نکنید! «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى  ما فَعَلْتُمْ نادِمين»(حجرات/6) اگر فاسقی آمد و خبری آورد، شما مواظب باشید، چون او می خواهد جامعه شما را به هم بریزد. شما تبین کنید. بعد در باب تبین هم خدای متعال می فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّم»(حجرات/7) تبین هم راهش این است؛ پیامبر خدا در بین شماست و تبین را معلوم می کند. یعنی بروید سراغ پیامبر، وقتی پیامبر پیش شماست دیگری اصلا نباید حرفی بزنید. هرکسی نباید اصلا حق داشته باشد که در جامعه مومنین سخن بگوید.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّم»(حجرات/7) اگر در بسیاری از امور این پیامبر به حرف شما راه برود، شما به رنج می افتید، نه این که پیامبر ضرر می کند. بنابراین شما پیامبر را جلو قرار بدهید، اگر هم کسی خبری آورد، به ایشان رجوع کنید. خودتان اقدام نکنید که نتیجه اش می شود همانی که عرض کردم، درگیری و بعد بحث هایی که در آیات بعد ازش گفتگو شده. قرآن در این باره فرمود، بغی درست می کنند، قتال درست می کنند، کشتار ایجاد می کنند به همین وسیله سوء ظن ایجاد می کنند، غیبت ایجاد می کنند و روابط شما را بهم می زنند. این کار همان خبر فاسق است.
 

سرمایه انسان برای مقابله با خبر فاسق

بعد خدای متعال یک جمله ای را می فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»(حجرات/7) خدای متعال سرمایه ای به شما داده که می توانید با تکیه به این سرمایه، دنبال فاسق حرکت نکنید و مسیر خودتان را از او جدا کنید. آن سرمایه چیست؟ می فرماید: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ»(حجرات/7) خداوند ایمان را نزد شما محبوب قرار داده، «وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُمْ»(حجرات/7) ایمان را در دل شما جلوه داده، «كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ»(حجرات/7) فسوق و کفر و فسوق و عصیان را در نزد شما مکروه کرده، بعد هم می فرماید: «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»(حجرات/7) اینها راشدون اند.
در روایات متعدد ملاحظه کردید که از ائمه پرسیدند، ایمان چیست؟ فرمودند، ایمان چیزی جز حب و بغض نیست. یکی از آیاتی که استشهاد کردند، همین آیه است. این آیه دارد ایمان ما را توضیح می دهد. سرمایه ای که خدای متعال به شما داده ایمان تان است، با این ایمان تان می توانید با رسول خدا راه بروید و سر و صداهای دیگر را گوش ندهید. سرمایه تان چیست؟ از یک طرف حب ایمان و زینت ایمان در قلب انسان و از طرف دیگر کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان، این که خدای متعال باعث شده که شما مسیرهای مخالف را دوست نداشته باشید، سرمایه انسان است.
اگر این در وجود انسان نبود، اصلا دعوت معنایی نداشت؛ اگر خدای متعال درون انسان میلی به بندگی خودش، میلی به توحید، میلی به تبعیت از انبیاء و اولیاء خودش نمی گذاشت و در فطرت انسان هم یک نوع کراهتی نسبت به مسیر مقابل قرار نمی داد، اصلا دعوت معنا نداشت. یک سرمایه ای باید در وجود انسان باشد، براساس این سرمایه انبیاء می آیند دعوت می کنند. این همان ایمان انسان است که در فطرت انسان هست و این ایمان عبارت هست از حب ایمان و کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان.
این کفر و فسوق و عصیان هم جای گفتگو دارد. در روایات ملاحظه کردید که ایمان و کفر و فسوق و عصیان در این آیه به اشخاص تفسیر شده؛ به وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام و آن اشخاصی که مقابل حضرت بودند، تفسیر شده است. پس خدای متعال نسبت به حضرت، محبتی در وجود ما گذاشته و نسبت به دشمنان ایشان کراهتی گذاشته. این سرمایه حرکت با امیرالمومنین علیه السلام و جدا شدن از صفهای دیگر است و الا اگر خدای متعال در فطرت انسان حب چیز دیگری را قرار می داد، امکان حرکت با امیرالمومنین علیه السلام فراهم نبود.
در عین حال خدای متعال یک جاذبه هایی هم آن طرف گذاشته، در فطرتی که به ما داده آنطرف هم یک جاذبه هایی وجود دارد؛ هوای نفس در ما گذاشته است. هوای نفس طریق پیوند با شیطان و ایمان طریق پیوند با امیرالمومنین علیه السلام است. طریق پیوند با وجود مقدس نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم ایمان است و طریق پیوند با دستگاه باطل هم نفس انسان است.
بعد هم می فرماید: «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»(حجرات/7) اینها راشد هستند. راشد یعنی آن کسی که منافع خودش را می فهمد، سود و زیانش را می فهمد و می تواند خوب انتخاب کند. «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي  جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً»(نساء/5) «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُم»(نسا/6) رشد یعنی همین؛ کسی که می تواند منافع و مضار خودش را تمییز بدهد، می تواند بفهمد در کدام بازار باید تجارت کند و از کدام بازار باید فاصله بگیرد، می شود رشید.
رشیدی که می تواند راه نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم را از راه مقابل تشخیص بدهد آدمی است که خدای متعال این سرمایه را به او داده، راشدون آنهایی هستند که این سرمایه حب و کراهت درشان هست. آنهایی که این سرمایه را ندارند، راشد نیستند.
یکی دیگر از آیاتی که در روایات ائمه علیهم السلام به آن استشهاد شده، این آیه مبارکه سوره آل عمران هست. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني  يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم»(آل عمران/31) اگر خدا را دوست می دارید، از من تبعیت کنید! بهشان بگو، خدای متعال شما را دوست می دارد. اگر کسانی که خدای متعال را دوست دارند در مسیر تبعیت از نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم قرار بگیرند، نتیجه اش دو چیز است؛ یکی اینکه خدای متعال آنها را دوست می دارد و دوم اینکه گناهان شان را پاک می کند. انسانی که محب است، ممکن است یک جایی در راه زمین گیر بشود، ولی اگر در مسیر تبعیت حرکت کرد، نتیجه اش این است که «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم»(آل عمران/31).
 

پیوند با کفار و نتایج آن

 خدای متعال در چند آیه قبل می فرماید: «لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنين»(آل عمران/28) مومنین حق ندارند با کفار رابطه مودت و ولایت برقرار بکنند، حق ندارند با آنها پیوند ولایت ببندند. «وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في  شَيْ ءٍ»(آل عمران/28) اگر کسی با کفار پیوند ولایت بست، دیگر بهره ای از خدای متعال نخواهد داشت. بر اساس سیاق مفسرین گفته اند که مقصود، اینجا محبت است. کسی که با آنها پیوند داشت دیگر از ولایت خدا برخوردار نیست. اگر کسی با کفار پیوند ولایت ببندد، از ولایت الله خارج می شود، از ولایت و محبت خدا خارج می شود. این دو تا ولایت مقابل همدیگر هستند، ارتباط با دشمنان و پیوند بستن با آنها موجب می شود که انسان از ولایت الله خارج بشود.
«إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً»(آل عمران/28) البته گاهی یک تقیه ای هست و انسان مجبور است در مقام تقیه یک حرفی بزند، یک ابرازی بکند، این تقیه غیر از این است که واقعا تحت ولایت دشمن قرار بگیرد. مسلمانان در زمان ائمه در شرایط سخت بودند، تقیه می کردند، حتی یک موقعی نسبت به دستگاه بنی امیه و بنی عباس هم یک اظهاری می کردند اما این غیر از رابطه و پیوند ولایت بین مومن و کافر است.
«وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»(آل عمران/28) خدای متعال شما را از خودش پرهیز می دهد. داستان ولایت الله است. شما اگر می خواهید با ولایت خدا در عالم حرکت بکنید، راهش این است که از این متمایل به کفار بشوید، پرهیز کنید. اگر با آنها پیوند خوردید، این رشته قطع می شود. اگر این رشته را می خواهید، از آنها جدا شوید. شما نباید با دشمن پیوند ببندید. اگر یک جایی هم براساس تقیه حرفی، ربطی و پیوندی بود، باید حواستان باشد که این پیوند تبدیل به رابطه ودّ و ولایت نشود چون از خدای متعال محروم می شوید. این هم جایی است که خدای متعال «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» شما را از خودش پرهیز می دهد، کانه با من مواجه هستید «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» باید مواظب باشید؛ به یک تعبیری من بساط آنها را جمع می کنم، شما از من بترسید.
تقیه یک چیزی است که آدم خودش می داند که باطن کار، اتصال به دستگاه ولایت الله است. تقیه جزو مهمات دین ماست و لذا ائمه علیهم السلام در باب تقیه به همین آیه استشهاد کردند و به ما اجازه دادند که از باب تقیه یک جاهایی با دشمن پیوندهایی داشته باشیم، ولی این تقیه است و پیوند واقعی نیست، پیوندی برای عبور است. مومن وقتی دارد حرکت می کند، یک جایی هم باید پنهان کاری بکند. این پنهان کاری می شود تقیه ولی این نباید به یک امر واقعی تبدیل بشود. «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» یک جایی من بساط این ها را جمع می کنم، این بساط ماندگار و ماندنی نیست و بعد از آن شما با من مواجه می شوید.
 

تلاش بی ثمر شیطان برای گمراه کردن مومنان

در ذیل آیه ای که در غدیر نازل شد «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ»(مائده/3)، خدای متعال می فرماید: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»(مائده/3) امروز دیگر کفار از دین شما مأیوس شدند. آنچه ما باید نازل کنیم، نازل شد و کفار هم فهمیدند که دیگر نمی توانند بر این دین غالب بشوند. «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» معنایش چیست؟ قرآن می فرماید، اینها مأیوس شدند و دیگر دستشان به دین نمی رسد، دیگر نمی توانند بساط دین را جمع کنند.
حضرت می فرمایند، وقتی پیامبر خدا مبعوث شد، من صدای ناله شیطان را شنیدم. از حضرت پرسیدم و فرمودند، بعد از این که من مبعوث شدم دیگر از اینکه کسی او را عبادت بکند، مأیوس شد. تا قبلش توهم داشت که بندگان خدا را به بردگی و عبادت خودش بکشاند، ولی بعد از آمدن من مأیوس شد.
پس این همه تلاش شیطان برای چیست؟ این ها از سر یأس است. اینطور نیست که امیدوار است بتواند مومنی را گمراه کند، می داند که دیگر نمی تواند. می داند نبی اکرم صل الله و علیه و آله و سلم مومنین را از دست او بیرون آورده و با وجود مقدس نبی اکرم صل الله و علیه و آله و سلم دیگر از مومنین بهره ای ندارد.
یک روزی برای خدای متعال رجز می خواند که من غیر معصوم را گمراه می کنم «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين»(حجر/40) فقط مخلصین را استثناء کرد چون می دانست نسبت به آنها تصرفی ندارد. مخلص اند دیگر، خدای متعال خالصشان کرده و دستگیره ای ندارد که بتواند آنها را گمراه کند. گفت: «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين»(حجر/39-40). وقتی حضرت مبعوث شد، مطمئن شد که دیگر دستش به مومنین هم نمی رسد.
آن روزی که این رجز را می خواند، خودش را مقابل مومنین می دید و می دید این مومنین انقدر نقطه ضعف دارند که می تواند هر کدام را یک جوری با خود ببرد. متوجه نبود که خدای متعال از آنها یک حمایتی می کند و یک محیط امنی برایشان درست می کند. وقتی دید خدای متعال این محیط امن را درست کرد و یک بزرگتری مثل نبی اکرم صل الله و علیه و آله و سلم برایشان گذاشت، مطمئن شد که دیگر دستش به مومنین نمی رسد، لذا فریاد زد. حضرت فرمود، صدای ناله شیطان را شنیدم. وقتی این اتفاق افتاد، حضرت فرمود، دیگر با مبعوث شدن من از این که کسی او را عبادت کند، مأیوس شد. اینجا مقصود مومنین اند و الا فساق که همراه او بودند و هستند. خدای متعال مومنین را به وسیله نبی اکرم صل الله و علیه و آله و سلم نجات داد.
در عین حال شیطان هنوز تلاش می کند و عمده تلاشش هم برای گمراه کردن مومنین است. مشکل سر راه درست می کند، فتنه می کند، کار را سخت می کند، نه این که واقعا می تواند کار را سد کند، بلکه اینکارها از روی یأس است. بعد از غدیر هم همینطوری است. «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا»(مائده/3) این «كَفَرُوا» سران کفرند، آن پرچمدارانی اند که دارند نقشه می کشند تا یک جوری مسیر را برگردانند.
در روایت هست که یکی از مواضعی که شیطان قوای خودش را فراخوان کرده، همین داستان غدیر است. در غدیر شیطان قوای خودش را فراخوان کرد و جمع شدند گفتند، چه خبر است؟ گفت، این کاری که امروز پیامبر خدا کرد اگر به نتیجه برسد احدی معصیت نخواهد کرد، دیگر نه تنها باب شرک و کفر بلکه باب گناه هم بسته می شود. به او دلداری دادند و گفتند، تو توانستی حضرت آدم را از بهشت خارج کنی اینها هم فرزندان آدم اند.
گفت، من هم یک قول هایی از بعضی از این ها گرفته ام. آن موقعی که در روایت دارد آن شخص در محضر نبی اکرم صل الله و علیه و آله و سلم آن حرف را زد که حضرت بیمارند و از سر بیماری حرف می زنند، امیدوار شد. در یک روایتی دارد که وقتی ماجرا تمام شد، دوباره سران لشکر خودش جمع کرد و تاجگذاری کرد و گفت، بروید و خوش باشید، دوران ظهور حضرت به تأخیر افتاد. شیطان این صحنه ها را می فهمد.
 «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ»(مائده/3) وقتی خدای متعال دستور به اقامه غدیر می دهد و باب ولایت حضرت امیر را در عالم برای مومنین باز می کند، شیطان می فهمد که دیگر نمی تواند بساط دین را جمع کند، اما در عین حال دشمنی و درگیری خودش را رها نمی کند. خدای متعال می فرماید، من کار را تمام کردم و آنچه باید نازل بشود، نازل شد. کفار هم می دانند که دیگر دستشان به این دین نمی رسد ولی بعد از این با من مواجهید.
 

سرنوشت کوتاهی در نعمت ولایت

این نعمت، نعمت ولایت است. اگر کوتاهی کنید، سفره را از جلویتان جمع می کنم. «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ»(مائده/3) دیگر نگران آنها نباشید «وَ اخْشَوْنِ» ولی نسبت به من نگران باشید. اگر کوتاهی کنید، سفره را جمع می کنم و باید بروید و با شیاطین صحبت کنید. اگر نسبت به حضرت امیر تقصیر و قصوری داشتید دیگر باید بروید و با بنی امیه زندگی کنید.
خدای متعال فرمود، مومنان باید حواسشان جمع باشد، شمایی که یک قدم در وادی ایمان برداشته اید، با کفار پیوند نخورید. در این مواقع من گمانم این است که کفار شامل منافقین هم می شود. مقصود، فقط ولایت کفار بیرون از اسلام نیست، بلکه کفاری هم که داخل دنیای اسلام اند، در واقع کافرند و به ظاهر مومن اند را هم شامل می شود.
«لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياء»(آل عمران/28) مومنین نباید کفار را به عنوان اولیاء خودشان اخذ بکنند. «مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ» مومنین را رها کنند و سراغ کفار بروند. «وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في  شَيْ ءٍ»(آل عمران/28) اگر با کفار پیوند خورد، دیگر دستش از ناحیه خدا به جایی بند نیست و رشته اش با خدا قطع می شود. دو تا رشته وجود دارد، می خواهید بروید آن طرف، بروید! ولی حواستان باشد اگر رفتید آن طرف، این رشته قطع می شود «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في  شَيْ ءٍ»(آل عمران/28).
خدای متعال فضا را برای تقیه باز می کند. یک جایی جامعه مومنین یک برنامه ای دارند و پیشبرد آن برنامه اقتضاء دارد که در ظاهر یک اقدامی بکنند، این می شود تقیه. «إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً»(آل عمران/28) ولی در این تقیه هم حواستان باشد «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»(آل عمران/28) با خدا روبرو هستیم. اگر کسی رفت آن طرف، رشته ولایتش قطع می شود. رفت طرف کفار، ما رشته اش را با امیرالمومنین علیه السلام قطع می کنیم لذا اینجا جای شیطنت نیست، چون طرف حساب من هستم. من رشته تان را قطع می کنم، من یک جایی بساط جریان کفر را جمع می کنم و شما هم با آنها بساط تان را جمع می کنید.
در یک روایتی نقل شده که وقتی قوم فرعون وارد دریا شدند و بنا شد این بساط دیگر جمع بشود، فرعونیان خیال می کردند که راه برای اینها هم باز است. حضرت موسی اینقدر طبیعی دریا را باز کرده بود که اینها حواسشان نبود دریا باز نمی شود، دریا جای راه رفتن نیست. انقدر طبیعی بود که اینها هم با خیال راحت وارد شدند. برادر یکی از اطرافیان حضرت موسی در جبهه فرعون بود، رفت دست برادرش را بگیرد و او را به این طرف بیاورد اما همراه با فرعونیان غرق شد. مومن بود ولی حضرت فرمود، وقتی عذاب نازل می شود شما اگر کنار آنها باشید، عذاب شما را هم می گیرد، لازم نیست شما هم کافر باشید. وقتی عذاب نازل می شود نباید در جمع آنها باشید.
«وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»(آل عمران/28) من بساط آنها را جمع می کنم و شما هم با آنها از دست می روید. اگر آن طرف رفتید من رشته پیوندتان با امیرالمومنین علیه السلام را قطع می کنم. حضرت فرمود، اگر عذاب نازل شد مواظب باشید که موقع عذاب آن طرف نباشید.
در قرآن این آیه مکرر هست. تقریبا هرجا داستان حضرت لوط آمده این هم هست. خدای متعال به حضرت فرمود: «وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ»(هود/81) شما شبانه بروید و اصلا به پشت سر التفات نداشته باشید. اینها را رها کنید؛ نگویید اینها قوم و خویش هایم هستند، دوستانم هستند، رهایشان کنید. چرا؟ به خاطر این که اگر التفات به آنها داشتی، وقتی خدا می خواهد عذاب کند، عذاب تو را هم می گیرد. پیوندتان را با آنها قطع کنید. این که به ما می گویند، لعن کنید و تبری داشته باشید، نکته اش همین است. اگر کمترین التفاتی نسبت به آنها داشته باشید ممکن است عذاب شما را فرا گیرد.
حتی اگر التفات هم نداشته باشید، آنها امواج خودشان را به سمت شما می فرستند. خیال نکنیم آنهایی که به ما گفتند لعنشان کنید ما را رها می کنند، آنها امواجشان را می فرستند، ظلماتشان را می فرستند، اگر ما لعن نکنیم و تبری نجوییم این ظلمت ما را فرا می گیرد. اگر انسان با آنها پیوند بخورد، ظلماتشان انسان را می گیرد. «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»(آل عمران/28) اینجا یک جایی است که با من روبرو هستید. امر ولایت است، اگر با کفار ولایت بستید، بدانید که رابطه تان با من قطع می شود. از ولایت الله بیرون می روید، اینجا جای پنهان کاری و شیطنت نیست، چون با من مواجه هستید. «إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً»آل عمران/28) اگر تقیه هم هست، باید از خدای متعال تحذیر داشته باشید. «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصير» بازگشت به سمت خدای متعال است و چیزی بر او پوشیده نیست.
بعد می فرماید: «قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما في  صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى  كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ»(آل عمران/29) اگر آنچه در سینه هایتان هست پنهان کنید یا آشکار کنید، این از علم خدا بیرون نیست. یعنی اینجا دیگر سر و کار شما با علم خداست. اینجا مسئله، مسئله قلبی است، مسئله ما فی الصدور است. ظاهر سازی چیزی را عوض نمی کند.
آن رشته ای که انسان را از خدا جدا می کند یا به خدای متعال گره می زند، رشته قلبی است. اگر قلبتان با جبهه مقابل بود، با آنها پیوند خوردید، به اسم تقیه یا به هر اسم دیگری آنها را ولیّ خودتان گرفتید، این احتیاج به اظهار ندارد، پنهان کنید یا نکنید خدای متعال می داند و او با شما مواجه می شود. عنایت می کنید چقدر خدای متعال اینجا سختی گیری می کند. در موضوع ولایت الله که همان ایمان است، خدای متعال می فرماید، مسئله، قلبتان است. اظهار بکنید یا نکنید از علم خدا پنهان نمی شود. «قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما في  صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»(آل عمران/29) عالم به پنهان های شماست. حالا این دو تا علم چرا کنار هم ذکر شده؟ خدای متعال می خواهد بفرماید که من به این که در دلتان چه می گذرد، عالم هستم و با آن اخذتان می کنم. «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» در موضوع ایمان و ولایت سر و کارتان با خداست، او هم به قلب شما مشرف است و جای پنهان کاری نیست.
اگر به یک تعبیر صدر وجود انسان، یک قوه ای در وجود انسان است که قوه رئیسه است و بالای سر همه است، آنجا جای ایمان است. اگر شما در آنجا به صورت پنهانی یک ارتباطی با دشمن برقرار کردید، این از علم خدا پنهان نمی ماند. خدای متعال عالم است. «وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»(آل عمران/29) این علم اینجا معنایش چیست؟ بزرگان بفرمایند چون من خیلی نمی فهمم.
بعد هم «وَ اللَّهُ عَلى  كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ»(آل عمران/29) خدای متعال بر هر کاری تواناست. این جمله در اینجا یک معنایی دارد، یعنی خدای متعال مسائل پنهانی شما را هم می داند و این مسئله ای نیست، اما چرا اینجا «وَ اللَّهُ عَلى  كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ»(آل عمران/29) ذکر شده؟ اینجا بحث از قدرت الهی است، بحث از این است که خدای متعال بر هر کاری تواناست. اینجا با علم خدا روبرو هستید، با قدرت خدا روبرو هستید، خدای متعال ما را از قدرت خودش و از علم خودش پرهیز می دهد، این «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ» یعنی همین. این جا تحذیر از علم و قدرت است؛ یعنی در این داستان شما یک مواجهه ای با خدای علیم و با خدای قدیر دارید.
خدای متعال یک طرحی دارد و با قدرت طرح را جلو می برد. این خدایی که قبض و بسط دست اوست، یک جایی جمع تان می کند. این خدایی است که همه امکانات عالَم، لشکر او هستند. «وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»(آل عمران/29) نه فقط عالِم به ما فی الصدور شماست بلکه آن قوایی که در عالم هست و خدای متعال به آن قوا کار را جلو می برد، همه تحت اشراف علم الهی هستند.
بنابراین خدای متعال در مسئله محبت و ولایت مواجهه اش این است و می فرماید، ای مومنین نباید پیوندی با کفار برقرار کنید؛ تقیه اشکال ندارد. اگر پیوند برقرار کردید چه پنهان و چه آشکار باشد، بر من آشکار است. همه قوای عالم در اختیار من است، من مشرفم، برنامه من، یک برنامه ای است که با قوای عالم پیش می رود و همه اینها تحت اشراف من هستند، من می دانم چطوری اینها را تنظیم کنم. من نمی گذارم با ذهن و خیال و پنهان کاری شما قوای عالم راه بروند. قوای عالم با علم من راه می رود. بنابراین شما در مسئله ولایت، با علم و قدرت الهی مواجهید. جای پنهان کاری نیست، جای فرار نیست، جای بدل کاری نیست.
«يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً»(آل عمران/30) یک روزی پیش می آید که شما کرده های خودتان را آشکارا می بینید. آن وقت آن کسی که عمل سوئی داشته یعنی تولی با دشمنان داشته، آرزو می کند ای کاش من با این عملم فاصله طولانی داشتم، ولی دیگر فایده ندارد. وقتی با آنها پیوند خورده، جزو آنها محسوب می شود.
«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم»(اسراء/71) در قیامت مردم را با امام شان صدا می زنند. در روایت دارد که در هر دوره ای با امام همان زمان است. جبهه کفار هم با پرچمداران خودشان وارد محشر می شوند. در آن روزی که همه حقایقی که شما پنهان کردید آشکار می شود، دیگر این پنهان کاری ها به درد نمی خورد. شما یک روزی آشکارا با عملتان روبرو می شوید. اگر یک پیوندی با آنها خوردید، آرزو می کنید که ای کاش فاصله ای بین من و آنها بود.
«الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ»(زخرف/67) این خلت ها به عداوت تبدیل می شود. یک روایتی از امیرالمومنین علیه السلام در تفسیر علی بن ابراهیم قمی نقل شده که خیلی روایت عجیبی است، «فِي خَلِيلَيْنِ مُؤْمِنَيْنِ وَ خَلِيلَيْنِ كَافِرَيْن »(3)؛ دو دسته رابطه خلت داریم؛ یکی بین دو مومن و دیگری بین دو کافر. اینها با هم رابطه خلت دارند، صمیمیت دارند، در همدیگر نفوذ کرده اند. خلت یعنی همین دیگر؛ این در قلب او نفوذ کرده و می شود خلیل.
در باب مومن فقیر و غنی حضرت فرمودند: «فَأَمَّا الْخَلِيلَانِ الْمُؤْمِنَانِ فَتَخَالَّا حَيَاتَهُمَا فِي طَاعَةِ اللَّه » دو تا خلیل مومن که خلتشان در طاعت بوده، با هم صمیمی بودند، همدیگر را کمک می کردند، کمک کار هم در طاعت بودند، «وَ تَبَاذَلَا وَ تَوَادَّا عَلَيْهَا» با این خلت در راه خدا بذل می کردند، مواده و محبت داشتند، رشته خلتشان بر محور طاعت و بندگی خدا بود، «فَمَاتَ أَحَدُهُمَا قَبْلَ صَاحِبِه» وقتی  یکی از این دو از دنیا می رود، «فَأَرَاهُ اللَّهُ مَنْزِلَهُ فِي الْجَنَّةِ يَشْفَعُ لِصَاحِبِه»  و جایگاهش را در بهشت به او نشان می دهند، آنجا برای دوست خودش شفاعت می کند و به خدای متعال عرضه می دارد، «يَا رَبِّ خَلِيلِي فُلَانٌ كَانَ يَأْمُرُنِي بِطَاعَتِك » اینجایی که من آمده ام به تنهایی نیامدم، او کمک کار من بوده، او من را به طاعت تو دستور می داد، او من را از معصیت تو دور می داشت. «فَثَبِّتْهُ عَلَى مَا ثَبَّتَّنِي عَلَيْهِ مِنَ الْهُدَى»  او را در وادی هدایت ثابت قدم نگه بدار تا به او هم آنچه را به من نشان دادی، نشان بدهی.
«فَيَسْتَجِيبُ اللَّهُ لَهُ حَتَّى يَلْتَقِيَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»  خدای متعال دعایش را مستجاب می کند و این دو یک جایی در صحنه های بهشت با هم ملاقات می کنند. «فَيَقُولُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا لِصَاحِبِهِ جَزَاكَ اللَّهُ مِنْ خَلِيلٍ خَيْرا» هر یکی برای دیگری از خدای متعال درخواست خیر می کند و می گوید، ان شاء الله خدای متعال به تو پاداش بدهد، تو به من کمک کردی و من را بهشتی کردی.
آنهایی که مودتشان بر مدار طاعت است به همدیگر در مسیر طاعت کمک می کنند، وقتی یکیشان از دنیا می رود درخواست می کند که خدایا من این راه را تنهایی نیامدم و یک رفیقی داشتم، آن رفیقم را به من ملحق کن. وقتی هم ملحق می شوند، در حق همدیگر دعا می کنند و می گویند، تو به من کمک کردی تا اینجا باشم، این خلتی است که باقی می ماند. «جَزَاكَ اللَّهُ مِنْ خَلِيلٍ خَيْرا» خدا پاداش خیر به تو بدهد، «كُنْتَ تَأْمُرُنِي بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ تَنْهَانِي عَنْ مَعْصِيَةِ اللَّه»  تو من را در این راه ثابت قدم می کردی.
«وَ أَمَّا الْكَافِرَانِ فَتَخَالَّا بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ تَبَاذَلَا عَلَيْهَا وَ تَوَادَّا عَلَيْهَا» دو تا کافر که آنها هم با هم خلت دارند اما خلتشان در وادی معصیت است، به همدیگر کمک می کنند، تباذل می کنند، در راه همدیگر بخشش می کنند، با همدیگر مواده دارند، همکاری دارند، «فَمَات» وقتی  یکی از این دو تا قبل از دیگری از دنیا می رود، «فَأَرَاهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَهُ فِي النَّار» خدای متعال جایگاهش در جهنم را به او نشان می دهد. او به خدای متعال عرضه می دارد، خدایا من تنهایی راه جهنم را نرفتم و این رفیقم من را وسوسه می کرد. من یک دوستی داشتم که «كَانَ يَأْمُرُنِي بِمَعْصِيَتِكَ وَ يَنْهَانِي عَنْ طَاعَتِك»  او من را تقویت می کرد. «فَثَبِّتْهُ عَلَى مَا ثَبَّتَّنِي عَلَيْه»  نکند او هدایت بشود و به بهشت برود، اما من در جهنم بمانم، او را هم در مسیر معصیت ثابت قدم بدار. یک جایی با هم مواجه بشویم «حَتَّى تُرِيَهُ مَا أَرَيْتَنِي مِنَ الْعَذَاب»  آن عذابی را که به من نشان دادی به او هم نشان بده.
«فَيَلْتَقِيَانِ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَة» اینها هم یک ملاقاتی در قیامت دارند. «يَقُولُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا لِصَاحِبِهِ جَزَاكَ اللَّهُ مِنْ خَلِيلٍ شَرّا»ً هر یک از آنها به دیگری می گوید، خدا از این خلتت شر به تو پاداش بدهد و مجازاتت کند! چرا؟ «كُنْتَ تَأْمُرُنِي بِمَعْصِيَةِ اللَّه» تو من را به اینجا کشاندی. وقتی امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که چطور با هم مواجه می شوند، این آیه را خواندند «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ»(زخرف/67).
بنابراین خدای متعال می فرماید که در موالات تان مواظب باشید چون حساب و کتابتان با من است و جای هیچ پنهان کاری ای هم نیست. با علم و قدرت من روبرو هستید. یک روزی همه پنهانی ها را آشکار می کنم و شما آن وقت آرزو می کنید که ای کاش با آنها پیوند نخورده بودید. «تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَه»(آل عمران/30) دوباره می فرماید تا باز شما را تحذیر دهد، حواستان جمع باشد در این موضوع با من رو به رو هستید.
 

راه رهایی از پیوند با کفار

«وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(بقره/ 207) من نسبت به شما رأفت دارم، این که دارم تحذیرتان می کنم از سر محبت است، این که می گویم: «لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياء»(آل عمران/28)  و اگر این کار را کردید «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَه»(آل عمران/30) با علم و قدرت من مواجهید، از سر رأفت و رحمت من است. من برای شمای مومنین یک راهی باز کردم، من می گویم آن طرف نروید و این طرف برای شما یک راهی باز کردم.
آن راه چیست؟ «إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّه»(آل عمران/31) شما مومنینی که محبت خدا دارید، ایمان همان محبت خداست. حضرت به این آیه استشهاد کردند و فرمودند: «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض»  شمایی که سرمایه ایمان دارید، من راه را برایتان باز کردم، چرا می روید و با آنها پیوند می خورید؟ «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی»(آل عمران/31) پیامبر ما، بهشان بگو اگر خدا را دوست دارید، از من تبعیت کنید، راه محبت خدا با تبعیت از من به سویتان گشوده می شود.
اگر در این وادی قدم زدید به یک نقطه ای می رسید که خدای متعال شما را دوست می دارد «يُحْبِبْكُمُ اللَّه». ایمانتان شما را به یک نقطه ای می رساند که می شوید حبیب خدا. ایمان اگر انسان را در وادی تبعیت از نبی اکرم بیاورد، انسان حبیب می شود، چون «لَا حَبِيبَ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُه » جز وجود مقدس نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام شخص دیگری حبیب نیست. دیگران به اندازه ای که رنگ و بوی حضرت بگیرند، حبیب می شوند. «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَيْن»  یعنی همین؛ وجاهت مال امام حسین علیه السلام است، به اندازه ای که انسان رنگ امام حسین علیه السلام پیدا کند، وجاهت عندالله پیدا می کند.
مسیر نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم، مسیر محبت است؛ «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِه »(4) خداوند پیامبر را با محبت خودش تربیت کرده و بعد سیاست عباد را به او سپرده است. طریق او، طریق محبت الله است و به وادی محبت هدایت می کند. اگر کسی از حضرت تبعیت کرد، در وادی محبت حرکت می کند. حرکت در وادی محبت انسان را به یک نقطه ای می رساند که «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ». بنابراین اگر می گویم با آن طرف پیوند نبندید، محبت هایتان را آن طرف سرمایه گذاری نکنید، با آن طرف موالات نداشته باشید و آنها را دوست نداشته باشید، این طرف هم یک راهی هم برایتان باز کرده ایم.
این آیه ناظر به مومنینی است که یک منزلتی از ایمان دارند؛ «لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ»(آل عمران/28) شمایی که در وادی ایمان قدمی برداشتید، مواظب باشید تا با آنها پیوند نخورید. اگر با آنها پیوند خوردید، من رشته تان با خودم را قطع می کنم. «وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في  شَيْ ءٍ» چیزی دستتان نخواهد بود. رشته تان با من قطع می شود. نمی شود اینها را کنار هم جمع کنید. امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِه»(احزاب/4)  نمی شود کسی من را دوست بدارد، دشمنان من را هم دوست بدارد(5). این سرمایه را آن طرف نبرید، این طرف سرمایه گذاری کنید. اگر آن طرف بردید با قدرت و علم من مواجهید. من شما را از خودم تحذیر می دهم. این تحذیر هم از سر رأفت و رحمت است چون دوست تان دارم نمی خواهم در آن وادی بروید.
پس ما باید از کدام راه برویم؟ «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ»(آل عمران/31) اگر مومنید و محبتی از خدا در دلتان هست، «فَاتَّبِعُوني». حالا  نتیجه اش چیست؟ دو چیز است؛ «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» محبوب خدا می شوید و بعد از این که محبوب خدا شدید، «وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ»(آل عمران/31) از این آیه پیداست یک جریان کفاری هستند، آنها قدرتی دارند، امکاناتی دارند، ممکن است یک عده از مومن فریب این امکانات را بخورند و بروند و یک پیوندی با آنها ببندند، اسمش را هم بگذارند تقیه.
قرآن می فرماید، اگر مسیرتان مسیر تبعیت بود، یک جایی ممکن است گرفتار آنها بشوید. یک فریبی بدهند، یک گناهی درست کنند، مومنی که سرش را انداخته زیر و دارد راه خدا را می رود، یک جایی خار راهش شوند، اینجا خدای متعال «وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ»(آل عمران/31)، ادامه های عملتان را جبران می کند. اجازه نمی دهد کاری که کردید با شما بماند. یک جایی یک دستی به کفار دادید، این را خدای متعال جبران می کند و ادامه اش را از بین می برد.
یک عملی واقع شده و نمی تواند استمرار نداشته باشد؛ فرض کنید انسان در طبیعت به خصوص اگر یک جایی باشد که باران می بارد، یک بذری پاشید. این سبز می شود دیگر. چه گل باشد و چه خار، سبز می شود. ادامه اش همین است. من یک بذری پاشیدم و ادامه اش می شود خارستان. خدای متعال ادامه اش را جمع می کند. این می شود مغفرت ذنوب. ذنب یعنی دنباله عمل. مغفرت ذنوب یعنی من یک کاری کردم و عملم هم دنباله دارد، دنبال من می آید و رهایم نمی کند، خدای متعال دنباله آن عمل را قطع می کند و دیگر نمی گذارد عمل استمرار پیدا کند.
یک بذری پاشیدی، خدا جمعش می کند. اگر خدای متعال جمعش نکند، آدم با یک خارستان روبرو می شود. یک نگاه کرده و روز قیامت می بیند آن نگاه چه کار کرده، یک کلمه گفته و روز قیامت می بیند که این کلمه قلوبی را به هم ریخته، یک کلمه می گوید و یک زندگی را به هم می ریزد، به خصوص اگر روی حرف آدم حساب کنند خیلی باید حواسش جمع باشد. بزرگتر فامیل یک جمله می گوید و یک فامیل را به هم می ریزد. اگر خدای متعال این را جمع نکند، انسان روز قیامت می بیند که هزار نزاع و دعوا و فساد به پا کرده است، مغفرت یعنی این.
داری با حضرت راه می روی، محبت داری، رشته محبت را محکم گرفتی، از حضرت تبعیت می کنی اما یک جایی شیطان می آید و به هم می زند. آن طرف هم امکاناتی دارد. اگر با خدا بودی «وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ». خدای متعال شما را دوست می دارد و نمی گذارد این عمل دنباله دار بشود، دنباله اش را قطع می کند.
 

علم الهی و لغزش مومنین

 یک نکته این که خدای متعال فرمودند: «وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»(آل عمران/29)  شاید همین است. خدای متعال در سوره نجم می فرماید، امکانات آسمان و زمین در اختیار خداست «وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى»(نجم/31). این لشکر برای چیست؟ خدای متعال بد ها را با همین مجازات می کند و خوبها را با همین پاداش می دهد. خدای متعال هم با این لشکر مجازات می کند، هم پاداش می دهد.
بعد می فرماید: این «الَّذينَ أَحْسَنُوا» چه کسانی اند که خدای متعال پاکشان می کند؟ «الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ»(نجم/32) آنهایی که از کبائر پرهیز می کنند، از فحشا پرهیز می کنند الا این که لغزشی باشد. این سلیقه شان نیست. یک جایی ممکن است مومن بلغزد و کبیره ای هم ازش سر بزند، اما «إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ»(نجم/32) مغفرت خدا واسع است.
این «واسِعُ الْمَغْفِرَةِ» یعنی چه؟ مومن یک گناه کرده، این مگر وسعت مغفرت می خواهد؟ بله، این یک گناه می رود و یک جامعه ای را به هم می ریزد «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»(روم/41). یک حرف انسان یک فساد به پا می کند. بستگی به موقف انسان، اگر کسی اهل نیکی بود خدای متعال با این لشکری که در اختیارش است به او پاداش می دهد.
این علم خدا جایش کجاست؟ می فرماید: «هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في  بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ»(نجم/32) خدای متعال حالات شما را از آن موقعی که از خاک خلقتان می کرد، می داند. از آن موقع که در رحم های مادران پنهان بودید، می داند. نمی خواهد برای خدا به اصطلاح سجاده آب بکشید. «هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في  بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى»(نجم/32) ؛ «اتقی» فعل ماضی است. خدا می داند چه کسانی متقی اند. آنهایی که متقی بودند، ما پاکشان می کنیم.
می فرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ»(آل عمران/31) من به شما می گویم اگر مومنید، با آنها پیوند نخورید. پنهان کاری هم اینجا فایده ای ندارد. پس چه کار بکنید؟ «فَاتَّبِعُوني » با همه وجود تبعیت از من کنید. نتیجه اش چیست؟ دو چیز است؛ «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ»(آل عمران/31) آدمی که دارد وسط دولت بنی امیه راه می رود، یک جایی گرفتار می شود.
می گویند زمان بنی عباس و بنی امیه هم همینطور بود که در شهرها حتی در مدینه مُغَنّی های فراوان می آوردند. این عجیب است که مدینه ای که مدینه الرسول است این بلا را سرش آمده بود که در آن مغنیه می آوردند. یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام یا موسی بن جعفر علیه السلام داشت به یک مجلسی می رفت و سر راهش این بساط لهو و لعب بود، او هم رفت تا تماشا کند. حضرت گفتند، تو چرا تماشا کردی! مگر خدای متعال نفرمود: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً»(فرقان/72). بالاخره مومن است دیگر، آنها بساط به پا می کنند و این هم یک جایی پایش می لغزد، اما خدای متعال آنها را تطهیر می کند. خدای متعال نسبت به شمایی که تبعیت می کنید «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» است.
بعد می فرماید: « قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ»(آل عمران/32) از خدا و رسول اطاعت کنید، اگر از اطاعت رسول بیرون رفتید، جزو همان کافرها می شوید. همان هایی که خدای متعال آنها را دوست ندارد. اگر می خواهید در وادی محبت باشید، ایمان محبت است. اگر انسان کسی را دوست دارد، دوست دارد او هم آدم را دوست داشته باشد. این اثر محبت است؛ اگر آدم کسی را دوست داشته باشد، کمترین تلخ کامی او در ذائقه اش خیلی تلخ می آید. اگر خدا را دوست می دارید و می خواهید شما را دوست بدارد، این راهش است. اگر رویگردان شدید آنوقت خدای متعال دیگر شما را جزو کفار به حساب می آورد، «فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ»(آل عمران/32).

پی نوشت ها:

(1) تفسير فرات الكوفي، ص: 430
(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 125
(3) تفسير القمي، ج 2، ص: 287
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 265
(5) تفسير القمي، ج 2، ص: 171
 
* متن بالا سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 18 مرداد ماه 1401 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد فرمودند.
 

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث