سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه دوم، مهلت الهی به کفار و تفکیک صف کفار از مؤمنین در ماجرای عاشورا

سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه دوم، مهلت الهی به کفار و تفکیک صف کفار از مؤمنین در ماجرای عاشورا

۰۲ اسفند ۱۴۰۱ 0 صوتی و تصویری

جلسه دوم، حرم مطهر قم: مهلت الهی به کفار و تفکیک صف کفار از مؤمنین در ماجرای عاشورا

مهلت خدای متعال به کفار

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در کتاب ارشاد شیخ مفید آمده که حضرت داستان درگیری خودشان با بنی امیه را با آیاتی از سوره مبارکه آل عمران که ذیل جنگ احد و حمراء الاسد نازل شده تطبیق فرمودند. ضحاک بن عبدالله وقتی به یاری امام آمد، عرض کرد من تا وقتی که احتمال پیروزی شما باشد هستم و اگر شکست شما قطعی شد می روم و حضرت هم قبول کردند، نقل می کند که در شب عاشورا، در حالی که ما در محاصره لشکر دشمن بودیم، سیدالشهداء این آیات را می خواندند «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي  لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ  * ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»(آل عمران/178-179) خدای متعال پاکان را از ناپاکان در قیامت جدا می کند. بنابراین باید صف های این ها هم در عالم دنیا کاملا از هم جدا بشوند. این امتحانات سنگین عالم دنیا و حتی ماجرای عاشورا راه تفکیک مؤمنین از غیر مؤمنین است.
حضرت این آیات را در شب عاشورا که دیگر صف آرایی ها مشخص و روشن می شود که تعداد یاران حضرت اندک هستند، در مقابل جمعیت چند ده هزار نفره دشمن تلاوت می کردند. بعد از تلاوت حضرت، یکی از لشکریان ابن زیاد گفت به خدای کعبه قسم که ما آن پاکیزگانی هستیم که خدا می گوید. نمی دانم داشت شوخی می کرد یا واقعا برایش امر مشتبه شده بود. بریر که یک قاری سرشناس در کوفه بود و مردم کوفه او را کاملا می شناختند و به طهارت و پاکی معروف بود جواب آن شخص را داد و گفت «يَا فَاسِقُ  أَنْتَ  يَجْعَلُكَ  اللَّهُ  مِنَ الطَّيِّبِينَ»(1) خدای متعال تو را جزء پاکان قرار داده و العیاذ بالله امام حسین را جزء ناپاکان؟ و با هم بحث هایی کردند.
مفاد این آیه این است که کفار خیال نکنند این فرصتی که خدای متعال در این عالم به آنها می دهد به نفع آن هاست. اگر خدای متعال به دستگاه بنی امیه فرصت حکومت می دهد و به ظاهر همه دنیای اسلام زیر دست آن ها قرار می گیرد، خیال نکنند که به نفعشان است. الان هم خدای متعال به کفار مهلت داده و بساط شیطنت شان در عالم پهن شده است. نکته این است که این مهلت بدون اذن خدای متعال نیست. ما باید از دریچه سنت های الهی به این عالم نگاه کنیم و الا شکست می خوریم و زمین گیر می شویم. بنابراین خدای متعال به این ها مشرف است و با اذن او، این مهلت داده می شود و آن ها نباید خیال کنند که این مهلت به نفع آنان است.
حالا این فرصت به چه دلیلی داده می شود؟ «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»(آل عمران/178) ما می خواهیم بر گناه این ها افزوده بشود. حالا یعنی چه؟ مگر خدای متعال می خواهد گناه در عالم زیاد بشود؟ این طور نیست، ولی وقتی دست  این جبهه باز باشد، عادتا مسیری که می روند، مسیر طغیان است و هر چه مهلتشان بیشتر باشد، بیشتر ناپاکی خودشان را آشکار می کنند. این اتفاق ها باید بیافتد و باید در عالم آن نیت های ناپاک فرصت اظهار پیدا کنند و خدا هم به این ها مهلت می دهد. این مهلتی که خدا می دهد موجب می شود آن ها خودشان را بیشتر اظهار کنند و آلودگی هایشان بیشتر آشکار بشود. در طی این داستان و مواجهه این ها با مؤمنین، ایمان مؤمنین هم صیقل می خورد و ناب می شود.
در سوره «بینه» خیلی لطیف این تفکیک را توضیح می دهد و می فرماید این تفکیک چطور بر محور بینه الهی که رسول گرامی و قرآن و اهل بیت هستند، صورت می گیرد. این سوره انسان ها را دو دسته می کند؛ شر البریه و خیر البریه، یعنی بهترین ها و بدترین ها. لذا در این جریان مهلت دادن، خوب ها خوب تر می شوند و بد ها هم بدتر می شوند؛ هر چند که خدای متعال نمی خواهد کسی بد بشود، ولی وقتی آن ها، آن مسیر را انتخاب کردند، به آنها فرصت داده می شود و خودشان را بروز می دهند و در طی این درگیری و شیطنتی که می کنند، مؤمنین هم صیقل می خورند و رشد می کنند.
 

تفکیک حق و باطل در این مهلت

پس صحنه عاشورا، مهلتی است که به دستگاه بنی امیه داده شده، یا به عبارتی به دستگاه سقیفه داده شده تا بتواند کار خود را تا مرز عاشورا جلو ببرد، ولی این فرصت و این امکاناتی که به آن ها داده شده، به نفعشان تمام نمی شود. این ها این فرصت را علیه خودشان استفاده می کنند و ناپاک تر و خبیث تر می شوند.
در ادامه می فرماید خدای متعال این دو صف را از هم جدا می کند. «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ»(آل عمران/179) خدای متعال مؤمنین را در همین وضعیت رها نمی کند. انقدر صحنه ها را سخت و پیچیده می کند «حَتَّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»(آل عمران/179) تا پاک ها از ناپاک ها جدا می شوند. همه مردم ادعای اسلام دارند، ولی واقعا این طور نیست که همه واقعا مسلمان باشند؛ یک عده ای طیب اند و یک عده ای خبیث و هر دو هم به حسب ظاهر شهادتین می گویند؛ خدای متعال این ها را از هم جدا می کند و خبیث ها را به بهشت نمی فرستد. وادی جنت برای طیبین است وادی نار هم برای خبائث.
این تفکیک ها هم در همین امتحان های سخت اتفاق می افتد. عاشورا هم یکی از این امتحان ها بود. حبیب و زهیر خون خودشان را پیش روی امام حسین می دهند و خودشان را سپر امام می کنند و آن طرف هم آن ها فرصت پیدا می کنند و خیمه های حضرت را غارت می کنند و خودشان را این طور نشان می دهند. خدای متعال این نوع فرصت ها را برای نشان دادن نیت های درونی قرار می دهد.
شما اگر دانه کاشته نشده یک میوه شیرین و حنظل تلخ را با هم ببینید، متوجه تفاوت های آن ها نمی شوید و نمی فهمید کدام شیرین است و کدام تلخ، ولی وقتی این ها را در دل زمین قرار می دهید و رشد می کنند و خودشان را نشان می دهند، تازه معلوم می شود که یکی تلخ است و یکی شیرین. خدای متعال هم این فرصت ها را می دهد تا نیت درونی افراد اظهار بشود. وقتی این نیت ها اظهار شدند، صف ها از هم جدا می شوند. اگر قبل را نگاه کنید، می بینید که هم این نماز می خواند و هم او، هم این هم روزه می گرفت و هم او، ولی در این صحنه های سخت تفاوت ها مشخص می شود و صف ها جدا می شوند.
یکی از جملات امام حسین علیه السلام این است «النَّاسُ  عَبِيدُ الدُّنْيَا»(2) این مردم، دنیا پرست و برده دنیا هستند «وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ» دین مانند سقزی در دهان آن هاست و تا وقتی شیرینی و طعمی دارد از آن استفاده می کنند و بعد آن را بیرون می اندازند. «يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ» وقتی خدای متعال کوره بلا را داغ می کند تا آن ها را خالص کند، آن هایی که پای خدا می ایستند، عده اندکی هستند.
این آیات ذیل داستان جنگ احد نازل شده. اتفاقی که در جنگ احد افتاد این بود که مسلمانان با این که جمعیتشان کم تر از لشکر قریش بود، در آستانه پیروزی قرار گرفتند. وقتی مسلمین داشتند پیروز می شدند، عده ای که باید از موضع حساس منطقه محافظت می کردند، وقتی دیدند که غنایم دارد خودش را نشان می دهد، مأموریتشان را رها کردند و به سمت غنایم رفتند. بعد از این ماجرا لشکر دشمن از فرصت استفاده کرد و از پشت به مسلمین حمله کرد و جز چند نفر، کسی دور رسول خدا نماند و عده ای به خاطر این کار مجروح شدند یا به شهادت رسیدند.
بعد از این ماجرا، یک عده فتنه ای به پا کردند و به دروغ، خبر شهادت حضرت رسول را در لشکر پخش کردند. برای همین غیر از مجروحان و شهدا و آن چند نفری که کنار پیامبر بودند، بقیه فرار کردند «وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ في  أُخْراكُمْ»(آل عمران/153) یک عده از این فتنه گرها تا جایی فرار کردند که بعضی هایشان بعد از دو سه روز آمدند؛ یعنی انقدر فاصله گرفته بودند. حالا در این صحنه، امیرالمؤمنین با این که نزدیک به هشتاد زخم سنگین برداشته بودند مثل پروانه دور رسول خدا می چرخیدند.
بنابراین در مواقع سخت است که صف ها جدا می شوند. اگر کوره احد داغ نشود و پیروزی در همان اول نصیب مؤمنین بشود، دیگر مشخص نمی شود که چه کسی چه کاره است و همه مدعی اسلام می شوند. اگر این صف ها جدا نشود، آن فتنه گران هم در روز قیامت می گویند که من می خواهم کنار امیرالمؤمنین باشم. آخر این می شود؟ این هایی که وقتی صحنه سخت می شود جانشان را بر می دارند و می روند و حاضر نیستند از رسول خدا حراست بکنند که نمی شود در روز قیامت کنار حضرت حمزه و حضرت امیر باشند.
نکته عجیب تر ماجرای احد این است که حضرت فردای شکست، دستور دادند که راه بیفتید برویم لشکر دشمن را تعقیب کنیم، چون ممکن است آن ها دوباره قصد حمله داشته باشند و همین طور هم بود؛ لشکر کفار تصمیم گرفته بود برگردد و کار را یک سره کند و وقتی فهمید حضرت آن ها را تعقیب می کند برگشت.
محققین تاریخ این طور می گویند که آن هایی که در این ماجرای حمراء الاسد و تعقیب کفار، همراه حضرت شدند، همان هفتاد نفری بودند که مجروح شده بودند و حضرت به آن هایی که فرار کرده بودند دیگر اجازه ندادند بیایند. بنابراین حضرت از این هایی که مجروح شده بودند، یک امتحان سخت تر گرفت و این کار خیلی هم خطرناک بود.
قرآن شرح حال آن ها را در این آیات توضیح می دهد «الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ»(آل عمران/172) آن هایی که دعوت خدا و رسول را بعد از این که از دشمن ضربه خورده و مجروح شده بودند اجابت کردند «لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ»(آل عمران/172)  خدای متعال از این ها، برای کسانی که مسیر احسان و تقوا را ادامه بدهند اجر عظیم در نظر گرفته است. یعنی پیداست که بعضی از این ها هم نتوانستند این راه را ادامه بدهند.
در ادامه این ها را توصیف می کند «الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ »(آل عمران/173) مردم به ایشان گفتند آقا لشکر دشمن خودش را دوباره آرایش داده و دارد برمی گردد. این لشکری که دیروز حمله کرده و هفتاد تا شهید گرفته، دوباره دارد برمی گردد به سوی شما «فَاخْشَوْهُمْ» از این ها بترسید و نروید. در چنین صحنه ای می فرماید «فَزادَهُمْ إيماناً» این حرف به جای این که آن ها را بترساند، بر ایمانشان اضافه می کند. هر چه آن ها با قدرت بیشتری بیایند، این ها مؤمنانه تر می ایستند. این ها یک جمع محدود و خاصی هستند.
شبیه این ماجرا در جنگ احزاب هم هست. منافقین می گفتند «ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً»(احزاب/12) لشکر قریش و هم پیمانانشان دست به دست هم داده بودند و مدینه را محاصره کرده بودند و مسلمانان هم مشغول کندن خندق بودند. گاهی انقدر امکانات کم بود که در روز فقط یک خرما به یک نفر می رسید. منافقین در این شرایط می گفتند خدا و پیامبرش جز دروغ به ما نگفته اند.
در روایات آمده وقتی این حرف را می زدند که حضرت مشغول به این بودند که سنگی را از خرد کنند و از زمین بیرون بیاورند. وقتی کلنگ اول را زدند، یک برقی جهید و حضرت تکبیر گفتند؛ کلنگ دوم و سوم هم همین اتفاق افتاد و حضرت در مجموع سه تکبیر گفتند و این سنگ را از سر راه برداشتند. گفتند آقا چرا تکبیر گفتید؟ فرمودند در برق اولی که جهید، فتح روم، در برق دوم فتح ایران و در برق سوم فتح یمن را دیدم. بعد از این ماجرا، منافقین می خندیدند و می گفتند پیامبر در محاصره لشکر دشمن و کارش رو به اتمام است ولی حرف از فتح ایران و روم می زند.
در آن طرف وقتی مؤمنین این صحنه سخت را دیدند گفتند «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»(احزاب/22) این همان وعده خداست. خدا و رسول به ما گفته بودند که شما هر چه بیشتر استقامت کنید، آن ها بیشتر با شما مخالفت می کنند و هر چه شما پا به جفت تر پای دین خدا بایستید، آن ها بیشتر احساس خطر می کنند و پا به جفت تر می آیند.
حالا حضرت بعد ماجرای احد، این مجروحین را برداشت و فرمود برویم لشکر دشمن را دنبال کنیم. به ایشان گفتند «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ»(آل عمران/173) این ها تجمع کرده اند تا شما را از میان بردارند «فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ»(آل عمران/173) سخنشان این بود که خدای متعال برای ما کافی است و او خوب وکیلی است؛ اگر کار را به او واگذار کنی، به نتیجه می رسی. تو بندگی بکن و کارت را به او واگذار کن، او کار تو را به نتیجه می رساند. «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ»(آل عمران/174) می فرماید وقتی برگشتند مقارن با نعمت و فضل بودند. فضل خدا شامل حال این جمعیت شد. حالا این که این فضل چیست توضیح دارد.
بعد از این که این ها به دنبال دشمن رفتند، وقتی دشمن مطلع شد حضرت دارند تعقیبشان می کنند برگشتند. اگر این هفتاد نفر نمی رفتند، این ها مصمم بودند که برگردند و کار را یکسره کنند و مدینه را فتح بکنند. لذا خدای متعال همین جمعیت اندک را پیروز کرد. «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»(انفال/10) پیروزی از آن خداست منتها پیروز کردن یک شرطی دارد. باید آن هایی که می خواهند پیروز بشوند پا به جفت بایستند؛ مهم هم نیست کم باشند یا زیاد.
قرآن وقتی داستان طالوت را ذکر می کند می فرماید لشکر او وقتی دیدند در برابر دشمن تعداد کم تری دارند گفتند «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»(بقره/249) چه جمعیت های اندکی که به اذن خدا بر جمعیت های کثیر پیروز شدند. اصلا جمعیت مهم نیست، بلکه نصرت از طرف خدا مهم است. اگر کسی در این درگیری ها این طوری فکر کند خیلی فرق می کند. به تعبیر امیرالمؤمنین «أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ»(3) در میدان جنگ سرت را به خدا بسپار و نگران تیر و نیزه و شمشیر دشمن نباش. تو تکلیفت را انجام بده و کارت را به خدا بسپار، وقتی کار را به خدا سپردی «قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ  * فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ»(آل عمران/173-174) پیروز می شوی.  
در ادامه می فرماید «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»(آل عمران/175) شما اگر در راه خدا باشید، شیطان شما را می ترساند. راه خدا که راه ترس نیست؛ خدا خدایی می کند و شما هم بندگی می کنید، این که ترس ندارد. می ترسید خدا یادش برود در حق شما خدایی کند، یا از دشمن شکست بخورد؟ بنابراین شیطان است که اولیاء خودش را می ترساند؛ شما هم مواظب باشید تا دچار تهدیدهای شیطانی نشوید. وقتی دشمن حلقه محاصره را تنگ می کند، شیطان شما را می ترساند که شما کم هستید و آن ها زیادند؛ مقدورات شما محدود است ولی آن ها فراوان. مگر مقدورات کار را تعیین می کند؟ خدای متعال است که پیروز می کند.
«إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»(آل عمران/175) از آن ها نترسید؛ از من بترسید. اگر شما مراعات من را بکنید و در انجام وظیفه بندگی کوتاهی نکنید، من خوب خدایی می کنم و هیچ سوئی از ناحیه آن ها به شما نمی رسد. حالا یکی از مصادیق نرسیدن بدی، همین داستانی است که در واقعه حمراء الاسد اتفاق افتاد. هفتاد نفر از مؤمنین تا حمراء الاسد رفتند و پیروز برگشتند «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ»(آل عمران/174). این فضل چیست؟ در ادامه می فرماید «وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ»(آل عمران/174) این ها دنبال مسیر رضوان الله رفتند. پیداست که آن فضلی که می فرماید، همان رضوان است. این ها مسیر رضوان خدا را رفتند و خدای متعال هم آن ها را به مقام رضوان رساند و از آن ها راضی شد. برای همین است که وقتی مؤمن در راه خدا قدم می گذارد نگران دشمن نیست. خدای متعال صاحب فضل عظیم است و محدود نیست.
حالا معنای این آيه در مورد حمراء الاسد که واضح است؛ سؤال این است که معنایش در مورد واقعه عاشورا چیست؟ در آیات بعد خدای متعال می فرماید «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي  لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» (آل عمران/178)این آیاتی که حضرت شب عاشورا خواندند ادامه همین آیات است.
در جنگ جمل عمار گفت من این پرچم را قبلا در جنگ بدر و احد دیده ام. این پرچم همان پرچم مقابل رسول الله است که الان در مقابل امیرالمؤمنین علم شده است. معاویه ادامه دهنده راه ابوسفیان و یزید هم ادامه دهنده راه معاویه است. لذا این پرچمی که مقابل سید الشهداست، همان پرچم ابوسفیان است.
 

ارتباط ماجرای عاشورا با آيه شریفه

حالا تطبیق این آیه با ماجرای عاشورا که همه به شهادت رسیدند و اهل و عیال حضرت به اسارت رفتند چطور می شود؟ شما اگر دقت کنید می بینید که لشکر دشمن، با همه این اتفاقات نتوانسته هیچ سوئی به سیدالشهداء برساند. امام حسین در عالم سر بلند است یا یزید؟ «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ»(آل عمران/174)  یعنی این.
خدای متعال به این ها مهلتی داده تا خودشان را بر ملا کنند. این ها حتی فرصت دارند خیمه ها را هم غارت بکنند. «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»(آل عمران/178) واقعا اگر خدای متعال بنی امیه را قبل از عاشورا از بین برده بود، گناهشان این طور آشکار می شد؟ خدای متعال نمی خواهد در عالم گناه شکل بگیرد ولی نتیجه مهلت دادن به آن ها ازدیاد گناه است و برایشان خیری ندارد. در عوض مؤمنین برعکس هستند و از این فرصت ها بهره مند می شود؛ ماجرای عاشورا برای اصحاب سید الشهداء تماما خیر است و برای لشکر بنی امیه جز شر چیزی نیست.
«إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»(آل عمران/178) با همین ازدیاد خیر و ازدیاد گناه است که آرام آرام، صف ها از هم جدا می شوند. طیب و خبیث این طور از هم جدا می شوند. جدایی شجره طیبه از شجره خبیثه این طور شکل می گیرد. جدایی جامعه مؤمنین از جامعه کفار و منافقین با همین صحنه های سخت انجام می شود.
 

پی نوشت ها:

(1) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص: 95
(2) تحف العقول، النص، ص: 245
(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 55
 
متن بالا سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 19 مرداد ماه 1400 است، که به مناسبت ماه محرم در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. 

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث