اسرار و معارف حج در روایات: یادآوری خاطرات هاجر و اسماعیل

اسرار و معارف حج در روایات: یادآوری خاطرات هاجر و اسماعیل

۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ 0 فرهنگ و اجتماع

 

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:
إِنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام لَمَّا خَلَّفَ إِسْمَاعِیلَ بِمَکَّهَ عَطِشَ الصَّبِیُّ فَکَانَ فِیمَا بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهِ شَجَرٌ فَخَرَجَتْ أُمُّهُ حَتَّی قَامَتْ عَلَی الصَّفَا، فَقَالَتْ: هَلْ بِالْبَوَادِی مِنْ أَنِیسٍ فَلَمْ تُجِبْهَا أَحَدٌ فَمَضَتْ حَتَّی انْتَهَتْ إِلَی الْمَرْوَهِ، فَقَالَتْ: هَلْ بِالْبَوَادِی مِنْ أَنِیسٍ فَلَمْ تُجَبْ ثُمَّ رَجَعَتْ إِلَی الصَّفَا وَ قَالَتْ ذَلِکَ، حَتَّی صَنَعَتْ ذَلِکَ سَبْعاً فَأَجْرَی اللَّهُ ذَلِکَ سُنَّهً وَ أَتَاهَا جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ لَهَا: مَنْ أَنْتِ؟ فَقَالَتْ: أَنَا أُمُّ وَلَدِ إِبْرَاهِیمَ. قَالَ لَهَا: إِلَی مَنْ تَرَکَکُمْ؟ فَقَالَتْ: أَمَا لَئِنْ قُلْتَ ذَاکَ، لَقَدْ قُلْتُ لَهُ حَیْثُ أَرَادَ الذَّهَابَ: یَا إِبْرَاهِیمُ إِلَی مَنْ تَرَکْتَنَا؟ فَقَالَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: فَقَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام : لَقَدْ وَکَلَکُمْ إِلَی کَافٍ. قَالَ: وَ کَانَ النَّاسُ یَجْتَنِبُونَ الْمَمَرَّ إِلَی مَکَّهَ لِمَکَانِ الْمَاءِ فَفَحَصَ الصَّبِیُّ بِرِجْلِهِ فَنَبَعَتْ زَمْزَمُ قَالَ فَرَجَعَتْ مِنَ الْمَرْوَهِ إِلَی الصَّبِیِّ وَ قَدْ نَبَعَ الْمَاءُ فَأَقْبَلَتْ تَجْمَعُ التُّرَابَ حَوْلَهُ مَخَافَهَ أَنْ یَسِیحَ الْمَاءُ وَ لَوْ تَرَکَتْهُ لَکَانَ سَیْحاً. قَالَ: فَلَمَّا رَأَتِ الطَّیْرُ الْمَاءَ حَلَّقَتْ عَلَیْهِ، فَمَرَّ رَکْبٌ مِنَ الْیَمَنِ یُرِیدُ السَّفَرَ فَلَمَّا رَأَوُا الطَّیْرَ قَالُوا: مَا حَلَّقَتِ الطَّیْرُ إِلَّا عَلَی مَاءٍ فَأَتَوْهُمْ فَسَقَوْهُمْ مِنَ الْمَاءِ فَأَطْعَمُوهُمُ الرَّکْبُ مِنَ الطَّعَامِ وَ أَجْرَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ بِذَلِکَ رِزْقاً وَ کَانَ النَّاسُ یَمُرُّونَ بِمَکَّهَ فَیُطْعِمُونَهُمْ مِنَ الطَّعَامِ وَ یَسْقُونَهُمْ مِنَ الْمَاءِ.»
امام صادق علیه السلام فرمود: آنگاه که ابراهیم، اسماعیل را در مکه گذاشت و رفت، کودک تشنه شد و بین صفا و مروه درخت بود. مادرش بر بالای کوه صفا رفت و فریاد کشید آیا انیس و مونسی هست؟ کسی او را پاسخ نداد به مروه آمد و سخنش را تکرار کرد و پاسخی نشنید باز به صفا برگشت و هفت بار این کار را تکرار کرد، خدا این سعی و تلاش او را سنتی قرار داد. جبرئیل آمد و گفت: تو کیستی؟ گفت: من مادر فرزند ابراهیم هستم. از او پرسید: ابراهیم شما را به چه کسی سپرد؟ گفت: من از ابراهیم همین مطلب را پرسیدم و او پاسخ داد: شما را به خدا می سپارم. جبرئیل گفت: به کفایت کننده سپرده است. به سبب نبودن آب مردم و قافله ها از عبور از مکه اجتناب می کردند. کودک پاهایش را بر زمین کشید و زمزم از زیر پایش جوشید. هاجر از مروه به سوی فرزندش آمد، آب را جوشان دید، خاک ها را بر گرد آن جمع کرد تا جاری نشود. اگر این کار را نکرده بود آب جاری می گشت. پرندگان آب را دیدند بر گرد آن حلقه زدند و قافله ای از یمن که در آن اطراف در حال حرکت بود وقتی پرواز پرندگان را در آن نواحی دیدند گفتند باید آبی باشد که پرندگان در این اطراف آمد و شد دارند به دنبال پرندگان بر سر آب آمدند و هاجر به آنان آب داد و قافله به آنان طعام و به این گونه خداوند رزق و روزی آنان را از عبور مردم از مکه مقدر فرمود.»

پی نوشت
الکافی، ج4، ص202، ح2.

منبع

  • رازها و رمزها: گزیده ای از اسرار حج و اماکن در روایات:پاییز 1387 - ناشر: دارالحدیث

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث