آیا زنان ايمان و عقل ناقصی دارند؟
۱۵ بهمن ۱۳۹۳ 0 فرهنگ و اجتماعمتن زیر برگفته از کتاب «زن در آينه جلال و جمال» آية الله جوادى آملى می باشد.
يكى از شبهاتى كه پيرامون موضوع زن همواره مطرح مى شود، مضمون روايتى در نهج البلاغه است كه در آن از زنها به بدى ياد كرده و فرموده است :
«معاشر الناس، ان النساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، فاما نقصان ايمانهن، فقعودهن عن الصلاة والصيام فى ايام حيضهن، و اما نقصان عقولهن فشهادة امراتين كشهادة الرجل الواحد، و اما نقصان حظوظهن فمواريثهن على الانصاف من مواريث الرجال ...». (1)
زن ايمانش ناقص است، زيرا در ايام عادت از نماز و روزه محروم است ، عقلش كم است، زيرا شهادت دو زن معادل يك مرد است، و حظّ مالى او نيز نصف سهميه مرد است . مشابه اين مضمون از رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز رسيده است . (2)
براى پاسخ به اين شبهه لازم است مقدمه اى در مورد زمينه ستايش ها و نكوهش هايى كه در بعضى از آيات و روايات آمده است ذكر شود.
ستايش ها و نكوهش ها
گاهى حادثه و يا موضوعى، در اثر يك سلسله عوامل تاريخى، زمان، مكان، افراد، شرايط و علل و اسباب آن، ستايش يا نكوهش مى شود، معناى ستايش يا نكوهش بعضى حوادث و يا امور جنبى يك حادثه، اين نيست كه اصل طبيعت آن شیء، قابل ستايش و يا مستحق نكوهش مى باشد، بلكه احتمال دارد زمينه خاصى سبب اين ستايش يا نكوهش شده است . مثلا اگر از قبيله اى ثناء و ستايش به عمل آمده، احتمال دارد در اثر آن باشد كه مردان خوبى در آن عصر از اين قبيله برخاسته اند، و شايد در فاصله اى كم ورق برگردد، افراد ديگرى از آن قبيله برخيزند كه مورد نكوهش واقع شوند. و گاهى به عكس، در يك سرزمين افرادى مورد نكوهش قرار مى گيرند، بعد طولى نمى كشد كه افراد شايان ستايشى از آن سرزمين برمى خيزند.
در همين ايران شهرهايى بوده كه درباره آنها مذمت هاى فراوانى وارد شده است ليكن وقتى به بركت اهل بيت عليه السلام شهروندان عوض شده ، شهرها و بلاد نيز جزو بلاد نمونه و برجسته اين كشور شده اند و افرادى از آن سرزمين برخاسته اند كه از نظر فضائل اخلاقى و علمى و نبوغ ، ممتاز شده اند. در نتيجه ، مذمت ها و نكوهش ها تا ابد لازمه آن آب و خاك نبوده ، بلكه مقطعى است . و دليلش آن است كه با يك تحول فكرى و اعتقادى ، ممكن است نظر سابق برگردد.
بخشى از نكوهش هاى نهج البلاغه راجع به زن، ظاهرا به جريان جنگ جمل بر مى گردد، همان گونه كه از بصره و كوفه نيز در اين زمينه نكوهش شده است با اين كه بصره ، رجال علمى فراوانى تربيت كرده و كوفه مردان مبارز و كم نظيرى را تقديم اسلام نموده و بسيارى از كسانى كه به خونخواهى سالار شهيدان - صلوات الله و سلامه عليه - برخاستند از كوفه نشاءت گرفتند، و هم اكنون نيز كوفه جايى است كه به انتظار ظهور مهدى عليه السلام در آنجا نماز مى خوانند، مسجدى دارد كه مقامات بسيارى از صالحين و صديقين در آن واقع شده است و نمى توان گفت كه چون مثلا از كوفه يا از بصره نكوهش شده است ، آن دو شهر براى هميشه و ذاتا بد و سزاوار نكوهش مى باشند. قضاياى تاريخى در يك مقطع حساس زمينه ستايش يا نكوهش را فراهم مى كند و سپس با گذشت آن مقطع زمينه مدح و ذم نيز منتفى مى شود.
پيش بينى وحى
اين تحليل در اصل موضوع زن و بويژه در اين مورد خاص قابل دقت است . اصولا اصرارى كه قرآن كريم درباره زنان پيامبر صلى الله عليه و آله دارد نشانه پيش بينى وحى از يك حادثه تلخ تاريخى است . اين كه قرآن با اصرار، به زنان پيامبر مى فرمايد:
«و قرنَ فى بيوتكنّ و لا تبرّجن تبرّج الجاهلية الاولى» (3)
و در خانه هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينت هاى خود را آشكار نكنيد.
نشانه آن است كه صحنه اى را ذات اقدس اله پيش بينى مى كرده است . خداوند عالم غيب و شهادت از آينده اى با خبر بوده و زنان پيامبر را از ثمرات تلخ آن قيام بى جا، بر حذر مى داشت ، لذا فرمود در خانه ها بنشينيد و خود را نشان ندهيد، تبرج نكنيد...، كه على رغم اين هشدارها، جنگ جمل پيش آمد و رو در روى ولى الله مطلق حضرت على بن ابيطالب اميرالمؤمنين - عليه افضل صلوات المصلين -، به مبارزه برخاستند. آن مقطع ، يك سلسله نكوهش هايى را در پى داشت و يك سلسله ستايش هايى را به همراه داشت . از سرزمينى ، يا از مردمى ستايش شده كه در آن صحنه ، خوب عمل نموده و از گروهى و سرزمينى ، نكوهش شده است چون در اين رخداد، بد عمل كرده اند. بنابراين نبايد اين نكوهش ها و ستايش ها، به حساب گوهر شىء گذاشته شود. اگر طلحه و زبير در برابر ولى الله مطلق ايستادند و مورد نكوهش قرار گرفتند، طبيعى است عايشه هم كه در مقابل حضرت قرار گرفت و افراد ديگرى هم كه به اين سانحه سنگين كمك كردند، مورد نكوهش قرار گيرند. بنابراين نبايد اين گونه از نكوهش ها يا ستايش ها به گوهر ذات برگردد، البته تاءثير مقطعى آن محفوظ است .
جنگ جمل و مذمتها
روايتى كه در نهج البلاغه وارد شده است، به عنوان يك قضيه حقيقيه نيست، تقريبا نظير قضيه شخصيه يا قضيه خارجيه است. اصل قضيه اين است كه عايشه ، اين جنگ را به راه انداخت . اهل سنت هم معتقدند جنگ جمل را او به پا نموده و سبب و محرك ، او بوده است . چنان كه ابن ابى الحديد معتزلى از بزرگان اهل سنت قبول كرده است كه: عایشه در این کار اشتباه کرد. به هر صورت بعد از اين كه در جريان جنگ جمل ، عايشه سوار شتر شد و طلحه و زبير را هم تحريك كرد و خونها فراوانى ريخته شد و سرانجام شكست خورد، اميرالمؤ منين - عليه افضل صلوات المصلين - اين سخنان را بيان فرمود.
همان گونه كه درباره همين جريان جنگ جمل و مردم بصره ، خطبه اى با عنوان فى ذم اهل البصرة بعد وقعة الجمل در نهج البلاغه آمده است كه:
«كنتم جند المراة و اتباع البهيمة». (4)
شما سپاه زن بوديد - فرماندهى شما را عايشه به عهده داشت -، و دنباله رو حيوان چهارپايى شديد، يعنى آن شتر كه عايشه را مى برد، جلو حركت مى كرد و شما هم به دنبال آن نا آگاهانه حركت مى كرديد. مى فرمايد: شما نا آزموده اين كار را انجام داديد و به كار نپخته اى اقدام كرديد.
پيروان شتر را مذمت كردن نه براى آن است كه شتر بد است و يا در ساحل دريا قرار گرفتن بد است، بلكه براى آن است كه راكب آن در اين صحنه بدرفتار نموده است. وگرنه وجود مبارك پيغمبر صلى الله عليه و آله نيز شتر سوار شد و در جريان مهاجرت ، از مكه به مدينه آمد و هنگامى كه وارد مدينه شد، اهل مدينه از روى علاقه و اشتياق شتر پيامبر را به سوى منطقه و خانه خود هدايت مى كردند، و پيامبر صلى الله عليه و آله براى آن كه هيچ كس آزرده نشود فرمود: كارى به شتر نداشته باشيد، اين شتر ماءموريت خدايى دارد هر جا كه خود اين شتر ايستاد و زانو زد و خوابيد من همانجا پياده مى شوم و شتر آمد در منزل ابو ايوب كه در رديف مستمندترين مردم مدينه بود ايستاد.
پس به دنبال شتر رفتن يا سوار شتر شدن يا بر اساس حركت شتر كار كردن ، به خودى خود مذمتى ندارد، بايد توجه كرد راكبش چه كسى و در چه قضيه و قصه اى است ؟ آيا اگر خود حضرت امير - سلام الله عليه - يا حضرت صديقه طاهره - سلام الله عليها - سوار شتر يا اسب شوند و عده اى به دنبال ايشان حركت كنند مى توان گفت كه پيروان شتر مذمومند يا پيروان اسب مذمومند؟
داشتن مال كمال نيست
نكته ديگر اين كه در روايت مزبور، نقصان حظ، به نقص در ارث توجيه شده و مى گويد: چون زن از ارث كمترى برخوردار است لذا محترم نيست ، در صورتى كه به هنگام مهاجرت پيامبر به مدينه ، شتر حضرت در مقابل خانه كسى كه از فقيرترين مردم مدينه بود خوابيد. پس نداشتن مال ، نقص نيست چه اين كه داشتن آن كمال نيست .
خطبه مبسوطى در نهج البلاغه است كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد: نشانه اين كه داشتن مال كمال نيست ، آن است كه همه انبيا از مال دنيا بهره اى نداشته اند. يا بايد گفت داشتن مال كمال نيست يا معاذ الله بايد گفت كه خدا اين كمال را به انبياى خود نداده است. آنگاه قصه موسى كليم ، عيسی مسيح ، داود و خود رسول خدا - عليهم الصلاة و عليهم السلام - را ذكر مى كند و مى فرمايد وضع زندگى اينها ساده بود، پس با اين شواهد فراوان معلوم مى شود كمال ، در فراوانى مال نيست .
مضافا بر اين كه : اولا، در بعضى از موارد زن و مرد همتاى هم ارث مى برند، در مواردى مرد بيشتر ارث مى برد و در مواردى هم زن بيشتر ارث مى برد. ثانيا، اگر ارث زن - دختر و خواهر ميت - كم است ، در مقابل ، تمام زندگى زن توسط مرد تاءمين مى شود و مهريه را نيز اضافه بر مخارج زندگى در اختيار دارد.
از لذتها و پوشيدنى ها و زيور آلات زن بهره مى گيرد و توليد اينها، وظيفه مرد است يعنى بهره مهم ، از آن زن و توليد مهم مربوط به مرد است .
اينجا دو مساءله دقيق و كاملا از هم جدا وجود دارد: حضرت على عليه السلام نمى خواهد بفرمايد چون سهم ارث زن كم است او كم ارزش است ، بلكه مى فرمايد همان مال را دين ، به زن مى دهد اما با سرپرستى مرد، و به عنوان مهريه و نفقه به او مى دهد، حق او را مستقيما به خود او نمى دهد، تا عهده دار دخل و خرج و زحمت توليد نباشد.
شهادت زن و نسيان
تعليل حضرت در مورد نقصان عقل اين است كه شهادت دو زن ، در حكم شهادت يك مرد است ، زيرا كه در قرآن مى فرمايد:
«فان لم يكونا رجلين فرجل و امراتان ممن ترضون من الشهداء» (5)
شهادت دو زن ، در حكم شهادت يك مرد است . در اين مورد نيز مضافا بر آنچه در آغاز فصل اشاره شد به اين كه شهادت امرى مستند به حس و مشاهده است و حضور و شهود زن در همه جا محذور و يا محدود مى باشد، خود قرآن نكته آن را ذكر مى كند و مى فرمايد: اين كه شهادت دو زن ، در حكم شهادت يك مرد است ، نه براى آن است كه زن ، عقل و دركى ناقص دارد و در تشخيص ، اشتباه مى كند بلكه :
«ان تضلّ احداهما فتذكر احداهما الاخرى» (6): اگر يكى از اين دو فراموش نمود ديگرى او را تذكر بدهد.
زيرا كه زن مشغول كارهاى خانه ، تربيت بچه ، و مشكلات مادرى بوده و ممكن است صحنه اى را كه ديده فراموش كند، بنابراين دو نفر باشند تا اگر يكى يادش رفت ديگرى او را متذكر كند.
مذمت زن پرستى
شبهه ديگر اين كه در بعضى روايات از زن مذمت شده و از ارتباط با او منع شده است . به عنوان نمونه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
«المراة عقرب حلوة اللبسة» (7): زن مثل عقرب است كه نيش آن در آغاز شيرين ولى مسموم است .
بايد توجه داشت اين گونه روايات هشدارى به مرد است تا فريب شهوت را نخورد. نيش عقرب مثل نيش زنبور عسل و نظير سوزن نيست بلكه اگر انسان نداند عقرب است از نيش آن احساس لذت و شيرينى مى نمايد مثل آن كه يك شيرينى در كام بچه بريزند كه ظاهرش شيرين ، اما درونش تلخ و مسموم است . اين سخن براى آن نيست كه بگويد زن عقرب است بلكه مى فرمايد: خود را به وسيله نگاه به نامحرم به آتش ندهيد، ديدن نامحرم شيرين است اما اين گناه ، درونش عقرب است ، چه اين كه اگر زنى به دام مرد بيفتد آن مرد پرستى ، عقرب مى شود و بين زن و مرد فرقى نيست ، منتها چون جاذبه از آن سو بيشتر است ، حضرت به آن اشاره نموده است .
همين تعبير، درباره دنيا هم ذكر شده است ، حضرت امير - سلام الله عليه - در نامه اى كه براى سلمان مى نويسد، مى فرمايد:
«فانما مثل الدنيا مثل الحية ، لين مسها قاتل سمها» (8): دنيا، مثل آن مار خوشرنگى است كه پوست او بسيار نرم اما سم کشنده ای است .
چرا مصافحه با زن معصيت است ؟ چون لين مسها قاتل سمها، اين جمله مذمت زن نيست ، بلكه مذمت نگاه به نامحرم است . همچنانكه آن روايت ، دليل مذمت دنيا نيست ، مذمت دنيا پرستى و به سوى دنيا جذب شدن است . وگرنه در همين نهج البلاغه از دنيا ستايش كرده و فرموده هر كس به هر جا رسيده ، در دنيا رسيده است .
اين همه انبيا و اوليا و حكما و عرفا و صالحين و صديقين و شهدا، در همين دنيا به كمال رسيده اند، اينها اگر به دنيا نمى آمدند خاكى بودند، يا نطفه اى بودند كه همراه پدر دفن مى شدند و به كمال نمى رسيدند. ولى هنگامى كه به اين بازار دنيا آمدند و داد و ستد كردند، سود بردند، زيرا كه : دنيا متجر اولياست ، همه خوبان در دنيا خوب شدند پس ، اگر كسى به طمع رزق و برق دنيا خود را گرفتار نمود مثل آن كودكى است كه نشناخته ، پشت مار ابلق را لمس مى نمايد و يا با نيش عقربى بازى مى كند.
غرض اين است كه مذمت هاى مربوط به عمل انسان را نبايد به موضوع عمل اسناد داد.
_______________________
پی نوشت:
1- نهج البلاغه صبحى صالح ، خطبه 80.
2- بحارالانوار، ج 103، ص 259.
3- احزاب ، 33.
4- نهج البلاغه ، خطبه 13 و 14.
5- بقره ، 282.
6- بقره ، 282.
7- كلمات قصار، رقم 61.
8- نهج البلاغه ، صبحى صالح ، نامه 68.
منبع:
زن در آينه جلال و جمال
نویسنده: آية الله عبدالله جوادى آملى