اسناد هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها

اسناد هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها

۱۲ اسفند ۱۳۹۳ 0 اهل بیت علیهم السلام

ظلمی که  به ظاهر مسلمانان پس از رسول خدا بر اهلبیت ایشان روا داشتند آنچنان زشت و باور نکردنی است که هیچ کس را یارای پذیرفتن مسئولیت آن نیست. دوستداران خاندان علی همواره بر این حقیقت پافشاری دارند که خلیفه  دوم به دستور خليفه اول به همراه عده اي از دشمنان اهل بيت ، به خانه وحي همجوم برده و با آتش درب خانه را گشودند  در حالي كه فاطمه زهرا سلام الله عليها به همراه نوادگان رسول خدا در داخل خانه بوده اند. اما بسیاری از دانشمندان اهل سنت چشم خود را بر حقیقت بسته و به گمان خود آبروی خلیفه را خریده اند و سعی در خدشه دار نمودن اسناد این هجوم داشته اند و دیگران که دیده اند انکار این اسناد خود سندی بر بی انصافی آنهاست سعی در توجیه آن کرده اند. برخی نیز انصاف ورزیده و آن را پذیرفته اند.  آنچه در این نوشته خواهید دید اسنادی است که کتب اهل سنت وجود دارد و بر اصل واقعه شهادت می دهد. برخی از این اسناد روایاتی صحیح السند( از نظر خود اهل سنت) است و البته برخی دیگر نقل های تاریخی و برداشت های شخصی راویان تاریخ است که با جستجوی اسناد آنچه صحیح دانسته اند گزارش نموده اند.    


ما در اين جا به برخی از این روایات و نقل های تاریخی و غیر آن  اشاره می نماییم. لازم به توضیح است که سند این روایات پیش از این به تفصیل بررسی شده که در کنار هر روایت خواننده را به منابع مفید در این زمینه که سند را به صورت کامل تحلیل نموده اند ارجاءمی دهیم . 

1. روایت جوینی 

جويني « استاد ذهبي » از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه روايت مي كند :
 
روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نشسته بود ، حسن بن علي بر او وارد شد ، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد ، اشك آلود شد ، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پيامبر گريست . در پي آن دو ، فاطمه و علي عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند ، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد ، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند ، فرمود : "زماني كه فاطمه را ديدم ، به ياد صحنه اي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد ، گويا مي بينم ذلت وارد خانهء او شده ، حرمتش پايمال گشته ، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالي كه پيوسته فرياد مي زند : وا محمداه ! ؛ ولي كسي به او پاسخ نمي دهد ، كمك مي خواهد؛ اما كسي به فريادش نمي رسد . او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق مي شود ؛ و در حالي بر من وارد مي شود كه محزون ، گرفتار و غمگين و شهيد شده است 

و من در اينجا مي گويم : خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده ، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده ، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند .(1)

در مورد اعتبار این روایت این مطلب را مشاهده نمایید 

2. ابن أبي شيبه (239هـ) :

وي كه از استاتيد محمد بن اسماعيل بخاري بوده ، در كتاب المصنف مي گويد :
"هنگامي كه مردم با ابي بكر بيعت كردند ، علي و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مي پرداختند ، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اي دختر رسول خدا ! محبوب ترين فرد براي ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولي سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .اين جمله را گفت و بيرون رفت ، وقتي علي (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند ، دخت گرامي پيامبربه علي (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مي دهد"(2)

سند این روایت صحیح است و اشکال سندی به آن نیست( مشاهده کنید)    و جالب اینجاست که اهل سنت گاه خودشان به اعتبار این روایت اعتراف کرده اند به عنوان نمونه دکتر حسن بن فرحان مالکی، یکی از اساتید و محققین در امور تربیتی و آموزش و پرورش عربستان سعودی در باره روایت ابن ابی‌شیبه می‌نویسد:

« من در ابتدا فکر می‌کردم قصه  هجوم دروغ است و صحت ندارد؛ ولی پس از مراجعه و تحقیق، سندهای محکمی برای آن یافتم که یکی از این سندها، سخن ابن ابی‌شیبه در کتابش المصنف است؛ پس این حادثه دلخراش با سندهای صحیح ثابت می‌شود"(3) . (لینک دانلود کتاب, پاورقی 37 را مشاهده نمایید) 

3 . علامه بلاذري (270هـ) :

"ابو بكر به دنبال علي براي بيعت كردن فرستاد چون علي(عليه السلام) از بيعت با ابوبكر سرپيچي كرد، ابوبكر به عمر دستور داد كه برود و او را بياورد ، عمر با شعله آتش به سوي خانه فاطمه(عليها السلام) رفت. فاطمه(عليها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اي پسر خطّاب! آيا تويي كه مي خواهي درِ خانه را بر من آتش بزني؟ عمر پاسخ داد: آري! اين كار آنچه را كه پدرت آورده محكم تر مي سازد"(4) .
سند این روایت نیز قابل قبول است (مشاهده بررسی سند)

4 . ابن قتيبه دينوري (212-276هـ) :

ابي بكر به دنبال عده اي كه حاضر نشده بودند با او بيعت كنند بود همان افرادي كه نزد علي ( عليه السلام ) تجمع كرده بودند ، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسيد آنان را صدا كرد، ولي آنها اعتنايي نكرده و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت:به همان خدايي كه جان عمر در دست اوست، سوگند ياد مي كنم كه بيرون بياييد و گرنه خانه را با كساني كه در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: اي اباحفص! فاطمه(عليها السلام) در اين خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!(5)
در روايت ديگري آمده است :
عمر با عده زيادي از انصار و افراد كمي از مهاجرين درب خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها آمده بود .

... فاطمه(عليها السلام) چون صداي آن ها را شنيد ، با صداي بلند ندا كرد: اي پدر! اي رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم)! ما پس از تو چه (ظلم ها) كه از (عمر) بن خطاب و (ابوبكر) ابن ابي قحافه ديديم(6)...

برخي از وهابيون ، در انتساب كتاب الإمامة والسياسة به ابن قتيبه اشكال مي كنند و از اين طريق مي خواهند رواياتي را كه وي در كتابش آورده و حقايقي را كه آشكار كرده است ، از اعتبار بيندازند . این شبهه در جای خود پاسخ داده شده است (مشاهده کنید)

5 . محمد بن جرير طبري (310هـ) :

عمر بن خطاب به خانه علي آمد در حالي كه گروهي از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وي رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مي كشم مگر اينكه براي بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالي كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاي او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.(7)
سند این روایت نیز مورد قبول است (مشاهده بررسی سندی) 

6 . مسعودي شافعي (345هـ) :

به او هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بيرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند كه سبب سقط محسن گرديد(8) .

 

تقي الدين سبكي در كتاب "الطبقات الشافعية" نام او را در زمره علماي شافعي مذهب مي آورد(9) ؛ ولی برخی از اهل سنت او را به دلیل مطالبی که در کتابش آورده شیعه دانسته اند. 

7 . ابن عبد ربّه (463هـ) :

ابن عبد ربّه در العقد الفريد مي نويسد :
ابوبكر به عمر بن خطاب مأموريت داد كه برود و آنان را از خانه بيرون بياورد و به وي گفت: چنانچه مقاومت كردند و از بيرون آمدن خودداري كردند، با آنان جنگ كن. عمر با شعله آتشي كه همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(عليها السلام)برداشته بود، به سوي آنها حركت كرد. فاطمه(عليها السلام)گفت: يابن الخطاب اجيت لتحرق دارنا؟ اي پسرخطاب! آتش آورده اي خانه مرا بسوزاني؟ گفت: بلي، مگر اين كه به آنچه امت در آن داخل شده اند (بيعت با ابوبكر) شما هم داخل شويد ... (10).

این کتاب یک کتاب تاریخی و ادبی است بنابراین روایات را بدون سند ذکر کرده است. چنین نقلهایی اگر چه به خودی خود قابل استناد نیستند اما خود شاهدی هستند بر آن حقایقی که در روایات آمده است 

8 . ابن عبد البر قرطبي (368 -463هـ) :

ابن عبدالبر قرطبي مي گويد : 
پس فاطمه به ايشان گفت : عمر به نزد من آمد و قسم خورد كه اگر دوباره به اينجا آمديد قسم به خداوند كه چنين و چنان مي كنم . و قسم به خدا كه وي چنين خواهد كرد(11).

9 . مقاتل بن عطية (505هـ) :

"هنگامي كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتي را به سوي خانه علي و فاطمه (عليها السلام) فرستاد ، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد ..."(12)

10 . ابي الفداء (732هـ) 

وي در تاريخش مي نويسد :
"ابو بكر عمر را به نزد علي و همراهيان وي فرستاد تا ايشان را از خانه فاطمه بيرون آورد ؛ و گفت اگر ممانعت كردند پس با ايشان جنگ بنما . پس عمر با مقداري آتش به سمت ايشان آمد تا خانه را به آتش بكشد . پس فاطمه عليها السلام او را ديد و گفت به كجا مي روي اي فرزند خطاب . آيا آمده اي كه خانه ما را به آتش بكشي؟ گفت آري مگر اينكه همان كاري را بنماييد كه مردم كردند . پس علي بيرون آمده به نزد ابا بكر رفت پس با وي بيعت نمود"(13)

11 . صفدي (764هـ) 

"عمر در روز بيعت به شكم فاطمه ضربه اي زد كه منجر به سقط شدن محسن از شكمش شد" (14)

12 . ابن حجر عسقلاني (852هـ) و شمس الدين ذهبي (748هـ ):

ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان و ذهبي در ميزان الإعتدال مي نويسند :"عمر به فاطمه لگد زد كه سبب سقط محسن گرديد"(15) 
البته ابن حجر ، اين روايت را به دليل وجود ابن أبي دارم در سند آن و به بهانه رافضي (شیعه) بودن وي رد مي كند؛ در حالي ذهبي در سير اعلام النبلاء ، وي را اين گونه معرفي مي كند: "ابن أبي دارم امام و حافظ و فاضل است"(16) این الفاظ برای آشنایان با علوم حدیث نشان دهنده اعتبار بسیار بالای این راوی  است.
 ذهبي در جاي ديگر مي نويسد : "او را به حفظ( امانتداری در نقل) و معرفت وصف کرده اند  نکته ای که هست اینکه  او رافضی(شیعه) است"  سير اعلام النبلاء (17) 
و باز ذهبي در جاي ديگر مي گويد : "محمد بن حماد حافظ گفته که او در تمام عمرش در راه راست قدم برداشت"(18)
هر چند كه ذهبي نيز در ادامه وي را به همان دليل رافضي بودن و نقل همين روايت و برخي روايات ديگر در مذمت خلفاء ، مذمت مي كند و حتي به وي اين چنين فحاشي مي كند :شيخ ضال معثر(پيرمردي گمراه و خطا كار)!!! . اما آيا رافضي بودن يك راوي مي تواند دليل بر عدم وثاقت وي باشد ؟

و آيا به مجرد رافضي (شیعه) بودن مي توان روايت فردي را كنار زد و باطل قلمداد نمود ؟

اگر اينگونه باشد بايد اهل سنت بر تعداد زيادي از روايات صحاح سته خط بطلان بكشند زيرا مؤلفين صحاح سته در موارد بسياري از رافضه حديث نقل نموده اند كه به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي كنيم:

1- عبيد الله بن موسي :

ذهبي در مورد اين فرد مي گويد :به رافضي بودن معروف بود(19) 
و در جاي ديگر مي گويد :احاديث او در كتب صحاح سته موجود است(20) 
مزي نويسنده تهذيب الكمال مي گويد تمامي صحاح سته از اين شخص روايت نقل كرده اند .

2- جعفر بن سليمان الضبعي 

خطيب بغدادي از يزيد بن زريع نقل مي كند كه مي گفت : جعفر بن سليمان رافضي است(21)
مزي نويسنده تهذيب الكمال مي گويد : "بخاري در كتاب الأدب المفرد و بقيه نويسندگان صحاح يعني ( مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه ) در كتب صحاحشان از اين شخص روايت نقل كرده اند"(22) 

3- عبد الملك بن أعين الكوفي

مزي به نقل از سفيان مي گويد : "او رافضي است" (23)
مزي نويسنده تهذيب الكمال مي گويد: "تمامي صحاح سته از اين شخص روايت نقل كرده اند"(24)
 

13 . ابو وليد محمد بن شحنه حنفي (817هـ):

عمر به خانه علي آمد تا آن را با كساني كه در آن بودند به آتش بكشد ، پس فاطمه او را ديد ؛ عمر به او گفت : در آن چيزي كه همه امت در آن وارد شدند ، وارد شويد ( بيعت با ابو بكر)(25)

14 . محمد حافظ ابراهيم (1287-1351هـ):

محمد حافظ ابراهيم ، شاعر مصري كه به شاعر نيل شهرت دارد ، ديواني دارد كه در ده جلد چاپ شده است . وي در قصيده معروف به «قصيده عمريّة» ، يكي از افتخارات عمر بن خطاب اين دانسته كه در خانه علي عليه السلام آمد و گفت : اگر بيرون نياييد و با ابوبكر بيعت نكنيد ، خانه را به آتش مي كشم ولو دختر پيامبر در آن جا باشد .
جالب آن است كه وي قصيده اش را در يك جلسه بزرگ قرائت كرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند ؛ بلكه تشويق كردند و به وي مدال افتخار نيز دادند . وي در اين قصيده مي گويد :
 
وقولة لعلي قالها عمر أكرم بسامعها أعظم بملقيها * حرقت دارك لا أبقي عليك بها إن لم تبايع وبنت المصطفي فيها * ما كان غير أبي حفص بقائلها أمام فارس عدنان وحاميها(26) 
و گفتاري كه عمر آن را به علي (عليه السلام) گفت به چه شنونده بزرگواري و چه گوينده مهمي ؟! * به او گفت : اگر بيعت نكني ، خانه ات را به آتش مي كشم و احدي را در آن باقي نمي گذارم؛ هر چند دختر پيامبر مصطفي در آن باشد* جز ابو حفص (عمر) كسي جرأت گفتن چنين سخني را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وي نداشت .

15 . عمر رضا كحالة (معاصر) :

وي اينگونه نقل مي كند :
"ابو بكر عمر را به دنبال عده اي كه از بيعت با او سرباز زده بودند  از جمله عباس و زبير و سعد بن عبادة  و نزد آقا امير المؤ منين علي عليه السلام در خانه حضرت زهرا تحصن كرده بودند فرستاد ، عمر آمد و آنها را صدا زد كه بيرون بيايند آنها در خانه بودند و از بيرون آمدن ابا كردند ، عمر هيزم طلب كرد و گفت : قسم به آنكه جان عمر در دست اوست يا بيرون بيائيد و يا اينكه خانه را با اهلش به آتش مي كشم . به گفته شد اي اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه فاطمة است ، او گفت اگرچه فاطمه هم باشد ( خانه را به آتش مي كشم ) ."(27)

16 . عبد الفتاح عبد المقصو(28)

اين دانشمند خبير و شهير مصري ، داستان دربارِ هجوم به خانهء وحي را در دو مورد از كتاب خود آورده است كه ما به آن ها اشاره مي كنيم :
عمر گفت : قسم به كسي كه جان عمر در دست او است ، بيرون بياييد و الا خانه را بر سر ساكنانش به آتش مي كشم ! گروهي كه از خدا مي ترسيدند و حرمت پيامبر را در نسل او نگه مي داشتند ، گفتند : اي أبا حفص ! فاطمه در اين خانه است . و او بي پروا فرياد زد : باشد ! عمر نزديك آمد و در زد ، سپس با مشت و لگد در كوبيد تا به زور وارد شود ، علي (عليه السلام) پيدا شد . صداي ناله زهرا در آستانه خدا بلند شد . آن صدا ، طنين استغاثه اي بود كه دختر پيامبر سر داده و مي گفت : پدر ! اي رسول خدا ... مي خواست از دست ظلم يكي از اصحابش او را كه در نزديكي وي در رضوان پروردگارش خفته بود ، برگرداند ، تا كه سركش گردن فراز بي پروا را به جاي خود نشاند و جبروتش را زايل سازد و شدّت عمل و سختگيريش را نابود كند و آرزو مي كرد قبل از اين كه چشمش به وي بيفتد ، صاعقه اي نازل شده او را در يابد . وقتي جمعيت برگشت و عمر مي خواست همچون آهوان رميده ، از برابر صيحه زهراء فرار كند ، علي از شدت تأثير و حسرت با گلوي بغض گرفته و اندوهي گران ، چشمش را در ميان آنان مي گردانيد و انگشتان خود را بر قبضه شمشير فشار مي داد و مي خواست از شدت خشم در آن فرو رود .(29)
و باز در همان كتاب مي نويسد :
مگر دهان مردم بسته و بر زبانها بند است كه قصه هيزمي را كه زاده خطاب دستور داده بود كه در درب خانه فاطمه جمع كنند بازگو نكنند ؟! آري زاده خطاب دور خانه را كه علي و اصحابش در آن بودند محاصره كرد تا بدين وسيله آنان را قانع سازد يا بي محابا بتازند !همه اين داستان ها با نقشه اي از پيش طرح شده يا ناگهاني پيش آمد . مانند كفي روي موج ظاهر شد و اندكي نپائيد كه همراه جوش و خروش عمر از ميان رفت ! ... اين مرد خشمگين و خروشان به سوي خانه علي روي آورد و همه همدستانش دنبال او به راه افتادند و به خانه هجوم آوردند يا نزديك بود هجوم آورند ، ناگهان چهره اي چون چهره رسول خدا ميان در آشكار شد ـ چهره ايكه پرده اندوه آنرا گرفته آثار رنج و مصيبت بر آن آشكار است ، در چشمهايش قطرات اشك مي درخشد و بر پيشانش گرفتگي غضب هويدا بود ... عمر به جاي خود خشك شد و آن جوش و خروشش چون موج از ميان رفت ، همراهانش كه دنبالش به راه افتاده بودند پشت سرش در مقابل در بُهت زده ايستادند ، زيرا روي رسول خدا را از خلال روي حبيبه اش زهرا (سلام الله عليها) ديدند ، سرها از شرمندگي و حيا به زير آمد و چشمها پوشيده شد ، ديگر تاب از دلها رفت همين كه ديدند فاطمه مانند سايه اي حركت كرد و با قدمهاي حزن زده لرزان اندك اندك به سوي قبر پدر نزديك شد ... چشمها و گوشها متوجه او گرديد ، ناله اش بلند شد باران اشك مي ريخت و با سوز جگر پي در پي پدرش را صدا مي زد « بابا اي رسول خدا ... اي بابا رسول خدا ! ... » 
گويا از تكان اين صدا زمين زير پاي آن گروه ستم پيشه به لرزه درآمد ... باز زهرا نزديك تر رفت و به آن تربت پاك روي آورد و همي به آن غايب حاضر استغاثه مي كرد :
«بابا اي رسول خدا... پس از تو از دست زاده خطاب وزاده ابي قحافة چه برسر ما آمد!» ديگر دلي نماند كه نلرزد و چشمي نماند كه اشك نريزد ، آن مردم آرزو مي كردند كه زمين شكافته شود و در ميان خود پنهانشان سازد .(30)
علاوه بر این روایات و اعترافات دانشمندان معاصر که مستقیماً به نقل واقعه پرداخته است. روایات دیگری نیز وجود دارد که حکایت از پشیمانی ابوبکر از گشودن خانه فاطمه سلام الله علیها دارد که این روایات نیز در جای خود بررسی شده است و از بیان مجدد آن در اینجا چشم می پوشیم.( مشاهده کنید)   
همچنین به این نکته توجه داشته باشید آنچه در این مقاله بیان شد تنها مطالبی است که در کتابهای اهل سنت آورده شده وگرنه در کتب شیعه که انگیزه ای برای تحریف این واقعه و عدم نقل حقیقت وجود نداشته اسناد فراوانی وجود دارد که در مقالات دیگر می توانید آنها را مشاهده نمایید.   
 

(1)فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 .

(2)المصنف ، ج8 ، ص 572 .

(1) مزی می گوید:"عثمان بن سعيد دارمي از  يحيي بن معين نقل کرده که او ثقه(مورد اعتماد) است و ابو عبيد گويد : از داود سؤال كردم از روايت محمد بن بشير از سعيد بن أبي عروبه ، گفت : او از نظر حفظ ازهمه اهل کوفه بهتر است" تهذيب الكمال ، ج24 ، ص533 .

(3)قراءه فی کتب العقائد المذهب الحنبلی نموذجا ص ۵۲ باب وصیه ابی‌بکر لعمر بالخلافه و موقف المسلمین منها حسن بن فرحان المالکی
(4)انساب الاشراف، بلاذري، ج1، ص586.
(5)الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الشيري - ج 1 - ص 30 
(6)الامامة و السياسة، ابن قتيبه، ج1، ص 30 .
(7)تاريخ الطبري ، ج2 ، ص443.
(8)اثبات الوصية ، ص143.
(9)الطبقات الشافعية ج3 ، ص 456 و 457 ، رقم 225، چاپ دار احياء الكتب العربية .
(10)العقد الفريد، ابن عبدربه، ج3، ص 63 طبع مصر .
(11)الاستيعاب، ابن عبدالبر قرطبي، ج3، ص975 ؛ المصنف، ابن ابي شيبه، ج8، ص572 . 
(12)الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطيه ، ص160 و 161 كه با مقدّمه اي از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چاپ بيروت، مؤسّسة البلاغ .
(13).تاريخ ابوالفداء، ج1، ص156 طبع مصر بالمطبعة الحسينية 
(14).الوافي بالوفيات ، ج5 ، ص347 .
(15).لسان الميزان ، ج1 ، ص268.
(16) سير اعلام النبلاء ، ج15 ، ص576 ، رقم 349 ، ترجمه ابن أبي دارم .
(17)ج15 ، ص577 ، رقم 349 ، ترجمه ابن أبي دارم .
(18) سير اعلام النبلاء ، ج15 ، ص 578 ، رقم 349 ، ترجمه ابن أبي دارم . 
(19).سير أعلام النبلاء ج 9 ، ص 556 ، ترجمه عبيد الله بن موسي ، رقم 215 .
(20).سير أعلام النبلاء ج 9 ، ص 555 ، ترجمه عبيد الله بن موسي ، رقم 215 .
(21).تاريخ بغداد ج5 ، ص 372 ، ذيل ترجمه أحمد بن المقدام بن سليمان بن الأشعث بن أسلم بن سويد بن الأسود بن ربيعة بن سنان أبو الأشعث العجلي البصري ، رقم 2925 .
(22).تهذيب الكمال ج 5 ، ص 43 ، ترجمه جعفر بن سليمان الضبعي ، رقم 943 
(23) تهذيب الكمال ج 18 ، ص 283 ، ترجمه عبد الملك بن أعين الكوفي ، رقم 3514 .
(24).تهذيب الكمال ج 18 ، ص 282 ، ترجمه عبد الملك بن أعين الكوفي ، رقم 3514 .
(25)روضة المناظر في أخبار الأوائل والأواخر ( هامش الكامل لابن الأثير ) ، ج11 ، ص 113 ( ط الحلبي ، الأفندي سنة 1301 ) .
(26) .ديوان محمد حافظ ابراهيم ، ج1 ، ص82
(27)اعلام النساء : ج 4 ، ص 114.
(28)عبدالفتاح عبدالمقصود، از دانشمندان سني مذهب و نويسندگان برجسته مصر به حساب مي آيد كه به هر دو لغت فصيح عربي و زبان عاميانه شعر سروده است. در سال 1912 ميلادي در اسكندريه مصر متولد شد . او تحصيلات دانشگاهي اش را در رشته تاريخ اسلامي در مصر انجام داد . مدتي رييس دفتر معاون رييس جمهوري (حسن ابراهيم) و مدير كتابخانه نخست وزيري مصر بود و همچنين مؤسس و عضو هيأت تحريريه مجله «الحديث» در اسكندريه شد و در نهايت رييس دفتر نخست وزير مصر (محمد صدقي سليمان) گرديد .همچنين وي از جمله مؤلفين كتابهاي درسي رشته تاريخ و جغرافيا و علوم اجتماعي در مصر بوده است . علاوه بر اين ها وي داراي تأليفات متعددي است كه از جمله مي توان كتاب هاي «ابناءنا مع الرسول»، «يوم كيوم عثمان»، «صليبيه الي الأبد»، «الزهراء ام ابيها»، «الامام علي بن ابي طالب»، «السقيفة و الخلافة» و... نام برد.
بزرگترين و مهمترين اثر وي همان كتاب «الامام علي بن ابيطالب» در 9 جلد مي باشد كه آن را در مدت سي سال نگاشته است. در اين كتاب وي با بصيرت و ژرف نگري خاص ، درهاي نويني از تحقيق را در تاريخ تحليلي اسلام گشوده و بسياري از پرده هاي ابهام را از ميان برداشته است. 
او با شهامتي بزرگ و ستودني كه شايسته هر محقق آزادانديش است ، تاريخ و شخصيت هاي آن را از درون هاله تقديس و تنزيه كه جز به بهاي حق پوشي فراهم نشده بيرون آورد و در معرض نقد و تحليل و استنتاج قرار داد ، و در عين پايبندي به مذهب اهل سنت توانست با غلبه بر تعصبات و تعلقات گمراه كننده رايج در طي تحقيق و پژوهش سي ساله اش صادقانه جانب انصاف را رعايت كرده به تحليل علمي تاريخ نيم قرن نخستين اسلامي بپردازد .او در قسمتي از نامه اش در مورد ترجمه فارسي اين كتاب مي نويسد: 
اين ترجمه وسيله خيري براي نزديك ساختن مذاهب اسلامي (شيعه و سني) به يكديگر خواهد گشت ، چه شيعه برخلاف تصورش خواهد دانست كه شخصي سني مانند من درباره امام علي(عليه السلام) در كتاب خود چنين انصافي روا داشته است .
(29)الإمام علي بن أبي طالب ، عبد الفتاح عبد المقصود ، ج4 ، ص274-277 و ج1 ، ص192-193 .
(30)المجموعةالكاملة الامام علي بن ابيطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه سيد محمود طالقاني، ج1، ص190 تا 192.  ترجمه برگرفته شده از كتاب علي بن ابي طالب تاريخ تحليلي نيم قرن اول اسلام ـ ترجمه المجموعة الكاملة الامام علي بن ابيطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود ـ مترجم سيد محمود طالقاني ، ج 1 ، ص 326 تا 328 ، چاپ سوم ، چاپخانه افست حيدري .
 

منبع: برگرفته از سایت موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر 

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث