اقسام بهتان
۲۰ اسفند ۱۳۹۳ 0 فرهنگ و اجتماعبهتان بر دو قسم است.
1. گاه در غياب كسى به او دروغى مى بندند و رفتار ناپسندى را مرتكب آن نشده است، به او نسبت مي دهند. در اين قسم از بهتان، دو گناه بزرگ نهفته است: يكى دروغ و ديگرى غيبت؛ زيرا مطلب نسبت داده شده غير واقعي است و در غياب شخص هم ابراز شده است. [1]
2. گاه رفتار يا صفتى از صفات زشت نفسانى را كه در شخص وجود ندارد، پيش رويش به او نسبت مىدهند كه در اين قسم از بهتان فقط گناه دروغ نهفته است؛ ولى از نظر درجات دروغ، شديدترين نوع دروغ به شمار مىرود.
زشت ترين قسم بهتان
گاه بهتان زننده، آن چه را به دروغ نسبت داده، خود مرتكب نشده است؛ اما گاهى رفتار ناشايستى را كه از خودش سر زده، به ديگري نسبت مي دهد كه اين زشتترين و ناپسندترين نوع بهتان به شمار مىرود. خداوند متعالى همان طور كه گذشت، در قرآن كريم به همين قسم اشاره دارد؛ آن جا كه مىفرمايد:
و من يكسب خطيئه او اثما ثم به بريئا فقد احتمل بهتانا و اثما مبينا. [2]
كسى كه «خطا» يا «گناهى» مرتكب شود، سپس بىگناهى را متهم سازد، بار «بهتان» و گناه آشكاري را بر دوش گرفته است.
حال و ملكه بهتان [3]
بهتان نيز مانند رفتارهاى زشت ديگر، گاه به صورت رفتارى اتفاقى و ناپايدار از انسان سر مىزند كه با هوشيارى اندك مىتواند به رفع آن پرداخت و به آسانى از تكرار آن جلوگيرى كرد؛ اما اين رفتار بر اثر غفلت، تكرار شده، به صورت عادت و رفتارى ريشه دار در مىآيد تا آن جا كه مايه خشنودى بهتان زننده و وسيلهاى براى خارج كردن رقيبان از صحنههاى اجتماعى مىشود، و به صورت ابزارى تبليغاتى مورد بهره بردارى قرار مىگيرد. اينجا است كه شخص از ولايت الاهى خارج، و در ولايت و سرپرستى ابليس داخل مىشود؛ همان گونه كه امام صادق (ع) فرمود:
من روى على مومن روايه يريد بها شينه و هدم مروءته ليسقط من اعين الناس اخرجه الله من ولايته الى ولايه الشيطان فلا يقبله الشيطان. [4]هر كس بر ضد مومنى سخنى نقل كند و قصدش از آن، زشت كردن چهره او و از بين بردن وجهه ] اجتماعى [ اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بيندازد، خداوند او را از ولايت خويش خارج مىكند، و تحت سرپرستى شيطان قرار مىدهد، و شيطان هم او را نمىپذيرد.
پانویس :
[1]. علامه مجلسى قدس سره اجتماع دو گناه در بهتان غير حضورى را بعيد دانسته، مىنويسد: و قد يقال فىالبهتان انها غيبه و بهتان و تجتمع عليه العقوبتان و هو بعيد. (علامه مجلسى: بحارالانوار، ج 72، ص 246).
[2]. نساء (4): 112.
[3]. حال به صفات ناپايدار درونى و ملكه به صفات پايدار درونى گفته مىشود.
[4]. كلينى: كافي، ج 2، ص 358، ح 1.
اخلاق الاهى (أفات زبان ) ج4 ص 132
منبع:
أيت الله مجتبى تهرانى، اخلاق الاهی، جلد چهارم