آفرینش و خلقت در نهج البلاغه

آفرینش و خلقت در نهج البلاغه

۲۶ اسفند ۱۳۹۳ 0 اهل بیت علیهم السلام

1. عجز انسان

ما لابن آدم و الفخر، أولُه نطفة، و آخرُه جيفة و لا يرزق نفسه، و لا يدفع حَتفَه.
انسان را با فخر چه كار! او كه آغازش نطفه است و فرجامش مردار گنديده، نه مى تواند روزى خود دهد و نه مى تواند مرگ را دفع كند. (پس چرا فخر مى كند؟!)1

2. آفرينش جهان

خلق الخلق على غير تمثيل، و لا مشورة مشير، و لا معونة معين، فتمّ خلقه بأمره، و أذعن لطاعته، فأجاب.
خداوند موجودات را بدون در دست داشتن هيچ نمونه اى و بدون مشورت با هيچ مشاورى و بدون كمك گرفتن از هيچ ياورى آفريد و خلقت به فرمان او تمام و كامل شد و همگى به طاعتش اقرار كردند.2

3. شكوه و عظمت آفرينش

ما الذى نرى من خلقك، و نعجب له من قدرتك، و نصفه من عظيم سلطانك و ما تغيب عنا منه، و قصرت أبصارنا عنه، و انتهت عقولنا دونه، و حالت ستور الغيوب بيننا و بينه أعظم.
چه بزرگ است انچه ما از آفرينش تو مى بينيم و از قدرت تو در پديد آوردن آن به شگفت مى آييم و آن به عنوان نشانه بزرگى و قدرت تو وصف مى كنيم، و چه بزرگ تر از اين هاست آنچه از ما پنهان است و ديدگان ما از ديدن آنها قاصر است و خردهاى ما را به آن ها دسترسى نيست و پرده هاى غيب ميان ما و آن ها حايل شده است.3

4. طبع آدمى

لقد علق بنياط هذا الانسان بضعة هى أعجب ما فيه، و ذلك القلب. و له مواد من الحكمة و أضداد من خلافها، فان سنح له الرجاء أذله الطمع، و أن هاج به الطمع أهلكه الحرص، و ان ملكه الياس قتله الاسف، و ان عرض له الغضب اشتد به الغيظ و ان اسعده الرضا نسى التحفظ، و أن ناله الخوف شغله الحذر، و أن اتسع له الامن استلبثه الغرة، و ان أفاد مالا اطغاه الغنى، و ان أصابته مصيبة فصحه الجزع، و ان عضته الفاقة شغله البلاء، و ان جهده الجوع قعد به الضغف، و ان افراط به الشبع كظته البطنة. فكل تقصير به مضر، و كل افراط به مفسد.
بى گمان به بند دل اين انسان قطعه گوشتى آويخته شده كه از شگفت انگيزترين اعضاى بدن است و شگفتى اش اين است كه در آن مايه هايى از حكمت و اضدادى كه مخالف حكمت اند وجود دارد. پس اگر براى او اميدى رخ دهد طمع او را خوار گرداند و اگر طمع وى را از جا برانگيزد دچار حرصى شود كه نابودش سازد، و اگر نوميدى او را فراگيرد اندوه او را بكشد و اگر خشم بر آن عارض شود غليظ و تنگ خلقى بر او سخت بتازد، و اگر به سعادت رضا و خشنودى نايل آيد جانب احتياط كارى او را به خود مشغول گرداند، و اگر امن و آسايش بر او سايه افكند غفلت او را از بن براندازد و اگر مالى به او رسد سركشى ثروت به دامش ‍ كشد و اگر دچار مصيبتى شود گرفتارى او را مشغول كند و اگر گرسنگى به او فشار آورد ناتوانى از پايش در آورد، و اگر پرخورى كند نفسش در گلو بگيرد و خلاصه هر كاهش و نقصانى به او زيان آور و هر افزايش تباه كننده است.4

5. شكوه و عظمت آفرينش

سبحانك ما أعظم ما نرى من خلقك! و ما أصغر كل عظيمة فى جنب قدرتك! و ما أهول ما نرى من ملكوتك! و ما أحقر ذلك فيما غاب عنا من سلطانك! و ما أسبغ نعمك فى الدنيا، و ما أصغرها فى نعم الاخرة!
پاك و منزهی، چه عظيم و پر شكوه است آن چه از آفرينش تو مى بينيم! و چه خرد است هر بزرگى در برابر قدرت تو! و چه هول انگيز است آن چه ما از ملكوت تو مى بينيم! و چه حقير است آن چه ما مى بينيم در برابر قدرت و سلطنت ناپيداى تو از ديدگان ما! چه بسيار است نعمت هاى تو در اين دنيا! و چه اندك است اين نعمت ها در برابر نعمت هاى آخرت!5

6. آفرينش زمين

أنشأ الارض فأمسكها من غير اشتغال. و أرساها على غير قرار، و أقامها بغير قوائم. ورفعها بغير دعائم. و حصنها من الاود و الاعوجاج. و منعها من التهافت و الانفراج.
زمين را ايجاد كرده آن را نگه داشت بى آن كه وى را مشغول سازد و آن را بر جايى بدون قرار استوار كرد و بى هيچ پايه اى بر پايش داشت و بى هيچ ستونى برافراشتش و آن را از كجى نگاه داشت و از افتادن و شكافتن آن جلوگيرى كرد.6

7. عظمت آفرينش آسمان ها

فمن شواهد خلقه خلق السموات موطدات بلا عمد، قائمات بلا سند؛ دعاهن فأجبن طائعات مذعنات، غير متلكئات و لا مبطئات. و لولا اقرارهن له بالربوبية و اذعانهم له بالطواعية، لما جعلهن موضعا لعرشه، و لا مسكنا لملائكته، و لا مصعدا للكلم الطيب و العمل الصالح من خلقه. جعل نجومها أعلاما يستدل بها الحيران فى مختلف فجاج الاقطار. لم يمنع ضوء نورها ادلهمام سجف الليل المظلم. و لا استطاعت جلابيب سواد الحنادس ‍ أن ترد ما شاع فى السموات من تلالؤ نور القمر.
از نشانه هاى آفرينش خدا، پديد آوردن آسمان هاى استوار بدون ستون و ايستاى بدون تكيه گاه است. خداوند اراده ايجاد آن ها را فرمود و آن ها با ميل و رغبت و بى هيچ درنگ و كندى اجابتش كردند و اگر اقرار آن ها بر خداوندى او و اعتراف آن ها به طاعت و بندگى اش نبود آنها را جايگاه عرش خويش و مكان فرشتگان و محل فرا بردن گفتار و كردار شايسته بندگانش قرار نمى داد. ستارگان آسمان را نشانه هايى ساخت تا افراد سرگردان در آمد و شد راه هاى زمين به وسيله آن ها راه خويش را بيابند، پرده هاى شب تا پرتو نور آنها را نپوشانده و رداهاى سياه شب هاى تاريك توانايى محو درخشش نور پراكنده ماه در آسمان را ندارد.7

8. عظمت سلطنت الهى

كان من اقتار جبروته و بديع لطائف صنعته، أن جعل من ماء البحر الزاخر المتراكم المتقاصف، يبساً جامداً، ثم فطر منه أطباقا، ففتقها سبع سموات.
از نشانه هاى توانايى و سلطنت خداوند و شگفتى آفرينش هاى او اين است كه از آب درياى ژرف بر هم ريخته پر موج خشکی جامدى را آفريد، آنگاه از آن طبقاتى خلق كرد و آن طبقات را به آسمان شكافت.8

9. تعديل حركات زمين

عدّلَ حركاتها بالراسيات من جلاميدها، و ذوات الشناخيب الشُمّ من صَياخيدها.
حركت زمين را به وسيله صخره هاى عظيم و قله كوه هاى بلند و محكم تعديل كرد.9

10. آفرينش آسمان ها

نظم بلا تعليق رهوات فرجها، و لاحم صدوع انفراجها و وشج بينها و بنى ازواجها و ذلل للهابطين بأمره، و الصاعدين بأعمال خلقه، خزونة معراجها، و ناداها بعد اذ هى دخان، فالتحمت عرى أشراجها، و فتق بعد الارتتاق صوامت أبوابها، و أقام رصدا من الشهب الثواقب على نقابها، و أمسكها من أن تمور فى خرق الهواء بأيده، أمرها آن تقف مستسلمة لامره، و جعل شمسها آية مبصرة لنهارها، و قمرها آية ممحوة من ليلها، و أجراهما فى مناقل مجراهما، و قدر سيرهما فى مدارج درجهما، ليميز بين الليل و النهار بهما، و ليعلم عدد السنين و الحساب بمقاديرهما، ثم علق فى جوها فلكها، و ناط بها زينتها، من خفيات دراريها و مصابيح كواكبها، و رمى مسترفى السمع بثواقب شهبها، و أجراها على اذلال تسخيرها من ثبات ثابتها، و مسير سائرها، و هبوطها و صعودها، و نحوسها و سعودها.
راه هاى گشاده آسمان ها را بى آنكه به جايى پيوسته باشد منظم ساخت و شكاف هاى وسيعش را به هم پيوست و ميان هر آسمانى با آسمان هاى ديگر ارتباط برقرار كرد و براى فرود آيندگان به فرمان او و بالا روندگانى كه اعمال و كردار بندگان را مى برند دشوارى آن را آسان نمود و به آسمان ها كه از دود بودند ندا داد كه به هم به پيوندند و گرد آيند و پس از جمع شدن و گرد آمدن درهاى بسته آنها را گشود و از ستاره هاى درخشان بر راه هاى آسمان نگهبان گماشت و با قدرت خويش از به جنبش در آمدن آن ها در فضاى شكافته جلوگيرى كرد و فرمود تا در جاى خويش بايستند و به امر او تسليم باشند. خورشيد آسمان را نشانه اى روشنگر براى روز و ماه آن را كه نورش محو مى شود آيتى براى شب قرار داد و آنها را در مسيرشان روانه ساخت و حركت آنها را در منازل و راه هايى كه بايد طى كنند تعيين نمود، تا با سير آن ها شب و روز مشخص و شمار سال ها و حساب كارها دانسته شود. پس فلك را در فضا معلق نگه داشت و زينت هايش را به آن آويخت كه عبارتند از ستارگانى پنهانى همانند در سفيد و ستارگانى همانند چراغ روشن، و با شهاب هاى تابان شيطان هايى را كه گوش مى كشند براند و جاى ستارگان سيار و فرود و صعود و سعد و نحس هر يك را تحت تسخير خويش ‍ قرار داد.10

11. نيكوترين آفرينش

لم يخلق الاشياء من أصول أزلية، و لا أوائل أبدية، بل خلق ما خلق فاقام حدّه، و صوّر ما صور فأحسن صورته.
اشيا را از ماده اى ازلى يا نمونه هايى ابدى نيافريد، بلكه آفريد آن چه آفريد و حدودش را تعيين كرد و صورتى داد به آن چه داد و آن صورت را به نيكوترين شكل نگاشت.11

12. راز استوارى زمين

و وتّد بالصُخور مَيَدانَ أرضه.
جنبش و لرزش زمين را به وسيله سنگ هاى بزرگ و كوه ها ميخكوب و استورا گردانيد.12

13. ساکن آسمان ها

خلق سبحانه لاسكان سمواته، و عمارة الصفيح الاعلى من ملكوته، خلقا بديعا من ملائكته.
سپس خداوند سبحان براى سكونت دادن در آسمانهايش، و آباد ساختن پهنه اعلاى ملكوتش موجوداتى بى‏نظير از فرشتگانش را به عرصه هستى آورد.13

14. اوج عظمت خدا در آفرينش انسان

أيها المخلوق السَوى، و المنشاء المرعى فى ظلمات الارحام، و مضاعفات الاستار. بدئت من سلالة من طين، و وضعت فى قرار مكين، الى قدر معلوم و اجل مقسوم. تموز فى بطن أمك جنينا لا تحير دعاء و لا تسمع نداء. ثم أخرجت من مقرك الى دار لم تشهدها، و لم تعرف سبل منافعها. فمن هداك لاجتراء الغذاء من ثدى أمك! و عرفك عند الحاجة مواضع طلبك و ارادتك!
اى انسانى كه از نظر خلقت بى كم و كاست و متناسبى و در زهدان هاى تاريك و پرده هاى تو در تو پديد آمده و محافظت مى شدى! آفرينش از عصاره گل آغاز شد. و سپس از جايگاه به محيطى كه آن را نديده بودى و راه به دست آوردن منافعش را نمى دانستى بيرون آورده شدى. چه كسى تو را به مكيدن شير از پستان مادرت هدايت كرد؟ و چه كسى جايگاه هاى طلب و خواستن را به تو آموخت؟14

15. يكتايى در آفرينش

خلق الخلائق على غير مثال خلا من غيره، و لم يستعن على خلقها بأحد من خلقه.
موجودات را بدون نمونه اى كه از غير او صادر شده باشد خلق كرده و در آفريدن آن ها از هيچ يك از مخلوقاتش كمك نگرفت.15

16. آفرينش انسان از خاك

أم هذا الذى أنشاه فى ظلمات الارحام، و شغف الاستار؛ نطفة دهاقا، و علقة محاقا، و جنينا و راضعا، و وليدا و يافعا، ثم منحه قلبا حافظا، و لسانا لافظا، و بصرا لاحظا، ليفهم معتبرا، و يقصر مزدجرا؛ حتى اذا قام اعتداله، و استوى مثالفه، نفر مستكبرا.
آيا اين انسان همان كسى نيست كه خداوند او را در تاريكى هاى زهدان و پرده هاى غلاف مانند آفريد، از نطفه اى كه ريخته شد... آن گاه به او دلى حفظ كننده و زبانى گويا و چشمى بينا بخشيد تا بفهمد و عبرت گيرد و از زشتكارى ها باز ايستد اما چون قد راست كرد و به نهايت رشد خود رسيد، متکبرانه روى برگرداند.16

17. قدرت خدا در آفرينش

فطر الاخلائق بقدرته، و نشر الرياح برحمته.
آفريدگان را با قدرت خود بيافريد و بادها را با رحمت خود به حركت در آورد.17

18. راز آفرينش

لو أراد الله أن يخلق آدم من نور يخطف الابصار ضياؤه، و يبهر العقول رُواؤه، و طيب يأخذ الانفاس عرفه لفَعل. و لو فعل لظلت له الاعناق خاضعة، و لخفت البلوى فيه على الملائكه. و لكن الله سبحانه يبتلى خلقه ببعض ما يجهلون أصله، تمييزا بالاختبار لهم، و نفيا للاستكبار عنهم، و ابعادا للخيلاء منهم.
اگر خداوند مى خواست كه آدم عليه السلام را از نورى بيافريند كه روشنايى آن ديده ها را بربايد و زيبايى آن عقول آدميان را خيره سازد و او را چنان معطر نمايد كه نفس ها را بوى خوش و عطر او بگیرد، آن حضرت را چنين مى آفريد و در این صورت گردن ها در مقابل او خم مى شدند و آزمايش فرشتگان به وسيله خلقت آن حضرت سبك مى گشت، ولى خداوند سبحان مخلوقات خود را با بعضى از امور كه اصل آن را نمى دانند  امتحان مى نمايد، تا میان خوب از بد آنها تمایز دهد و تكبر را از آنان نفى و غرور و خودخواهى را از آنان دور سازد.18

19. آفرينش زمين

أنهد جبالها عن سهولها، و أساخ قواعدها فى متون أقطارها و مواضع أنصابها، فأشهق قلالها، و أطال أنشازها، و جعلها للارض عمادا، و أرزها فيها أوتادا، فسكنت على حركتها من أن تميد بأهلها، أو تسيخ بحملها او تزول عن مواضعها.
كوه هاى زمين را از دشت ها و پستى هايش برآمده ساخت و ريشه آن ها را در دل زمين هاى اطرافشان و جاهايى كه برقرار هستند فرو برد. و آن ها را تكيه گاه زمين و ميخ ‌های نگهدارنده آن قرار داد. پس، آن گاه زمين در عين متحرك بودن آرام گرفت تا ساكنان خود را در سقوط و اضطراب قرار ندهد، يا آنچه را حمل كرده است فرو نياندازد، يا آن را از جاى خويش جابه جا نكند.19

20. توصيف خلق آدم

جمع سبحانه من حَزَن الارض و سهلها، و عذبها و سبخها ترية سنها بالماء حتى خلصت. و لاطها بالبله حتى لزبت فجبل منها صورة ذات أحناء و وصول و أعضاء و فصول أجمدها حتى استمسكت و أصلدها حتى صلصلت لوقت معدود، و أمد معلوم ثم نفخ فيها من روحه فمثلت انسانا ذا اذهان يجيلها، و فكر يتصرف بها... .
سپس خداوند بزرگ، خاكى از قسمت‏هاى گوناگون زمين، از قسمت‏هاى سخت و نرم، شور و شيرين، گرد آورد، آب بر آن افزود تا گلى خالص و آماده شد، و با افزودن رطوبت، چسبناك گرديد، كه از آن، اندامى شايسته، و عضوهايى جدا و به يكديگر پيوسته آفريد. آن را خشكانيد تا محكم شد. خشكاندن را ادامه داد تا سخت شد تا زمانى معيّن و سر انجامى مشخّص، اندام انسان كامل گرديد. آنگاه از روحى كه آفريد در آن دميد تا به صورت انسانى زنده در آمد، داراى نيروى انديشه، كه وى را به تلاش اندازد و داراى افكارى كه در ديگر موجودات، تصرّف نمايد.20

21. آفرينش مخلوقات بى نظير

الذى ابتدع الخلق على غير مثال امتثله... و أرانا من ملكوت قدرته، و عجائب ما نطقت به آثار حكمته، و اعتراف الحاجة من الخلق الى آن يقيمها بمساك قوته، مادلنا باضطرار قيام الحجة له على معرفته.
خداوندى كه مخلوقات را پديدار ساخت بى آن كه مثل و مانندى از هر يك از آن ها قبلا وجود داشته و او آن را مثالى قرار داده باشد، خدايى كه عظمت و شكوه قدرت خود و شگفتى هايى كه نشانه هاى حكمت او، گوياى آن است به ما نشان داد. و نيز اعتراف همه مخلوقات در مورد احتياج خود به اين كه خداوند با قدرت خويش آن ها را نگاه دارد، همه اين ها چيزهايى است كه ما را از پذيرفتن دليل هايى استوار پابرجا بر شناخت خداوند ناگزير مى سازد.21

22. نابودى دنيا

ليس فناء الدنيا بعد ابتداعها بأعجب من انشائها و اختراعها... و أن الله سبحانه، يعود بعد فناء الدنيا وحده لا شىء معه.
نابودى دنيا، پس از آفريدن آن زياد شگفتى آورتر از آفريدن و ايجاد آن نيست. و خداوند سبحان، پس از نابودى جهان تنها باقى مى ماند و چيزى با او نيست.22

23. بخشش خدا

جعل لكم اسماعا لتعى ما عناها، و أبصارا لتجلو عن عشاها.
خداوند به شما دو گوش داد تا آن چه را به آن ها مربوط مى شود دريافت كنند و دو چشم داد تا از نابينايى به در آيند.23

24. عجب از اين آدم!

اعجبوا لهذا الانسان ينظر بشحم، و يتكلم بلحم، و يسمع بعظم، و يتنفّس من خَرم!
از اين انسان تعجب كنيد و پند بگيريد! با پيه نگاه مى كند، با گوشت حرف مى زند، با استخوان مى شنود و از شكافى (بينى) نفس مى كشد!24

_________________________
پی نوشت:

1. حكمت 454.
2. خطبه 155.
3. خطبه 160.
4. حكمت 108.
5. خطبه 109.
6. خطبه 186.
7. خطبه 182.
8. خطبه 21.
9. خطبه 91.
10. خطبه 91.
11. خطبه 163.
12. خطبه 1.
13. خطبه 91.
14. خطبه 163.
15. خطبه 186.
16. خطبه 83.
17. خطبه 1.
18. خطبه 192.
19. خطبه 1.
20. خطبه 1.
21. خطبه 91.
22. خطبه 186.
23. خطبه 83.
24. حكمت 8.


منبع:
نهج البلاغه موضوعى، عباس عزيزى

 
کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث