مرگ در نهج البلاغه
۲۹ فروردین ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلام1. زمان عمر معين
خلق الآجال فأطالها و قصّرها، و قدّمها و أخّرها، و وصل بالموت أسبابها، و جعله خالجا لاشطانها، و قاطعا لمرائر أقرانها.
مدت عمر هر كس را بيافريد و مقدر و معين كرد، پس آن را طولانى و كوتاه و مقدم و مؤخر قرار داد. براى مرگ هر موجودى سبب ها و علت هایى همراه نمود، و مرگ را كِشنده ريسمان هاى طولانى و قطع كننده بندهاى بسيار محكم زندگى قرار داد.1
2. حافظ انسان
كفى بالاجل حارسا.
اجل براى حفاظت انسان كافى است.2
3. از بين برنده خوشى ها
أن الموت هادم لذاتكم، و مكدر شهواتكم، و مباعد طياتكم، زائر غير محبوب، و قرن غير مغلوب، و واتر غير مطلوب. قد أعلقتكم حبائله و تكنفتكم غوائله، و أقصدتكم معابله و عظمت فيكم سطوته و تتابعت عليكم عدوته، و قلت عنكم نبوته. فيوشك أن تغشا كم دواجى ظلله و احتدام علله.
مرگ لذت ها و خوشى هاى شما را از ميان مى برد و آرزوهاى شما را تيره و تار مى سازد و ميان شما و هدف هايتان فاصله مى اندازد، ديدار كننده اى است كه هيچ كس او را دوست ندارد و مبارزى است كه هرگز شكست نمى خورد و جنايتكارى است كه هرگز بازخواست نمى شود. هم اكنون بندهاى دام خويش را (به دست و پاى) شما انداخته. نزديك است كه تاريكى سايه هاى مرگ و شدت دردهاى آن شما را فرا گيرد.3
4. مرگ ميعادگاه نهايى
و وَأى على نفسه أن لا يضطرب شبح مما أولج فيه الروح، الّا و جعل الحمام موعده، و الفناء غايته.
و وعده نموده خداوند متعال كه هيچ موجودى را كه روح در آن دميده است (از وضع مقرر خود) دگرگونى نباشد، جز اين كه مرگ را وعده گاه نهايى و فنا را پايان كار او قرار داده است.4
5. بيچاره فرزند آدم !
مسكين ابن آدم! مكتوم الاجل، مكنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة و تقتله الشرقة، و تنتنه العرقة.
بيچاره فرزند آدم! زمان مرگش نامعلوم، علل بيمارى اش ناپيدا، عملش محفوظ، پشه اى او را مى آزارد و تابش آفتاب او را مى كشد، و عرق بدنش بدبويش مى سازد.5
6. سپرى نگاهدارنده
ان مع كل انسان ملكين يحفظانه، فاذا جاء القدر خليا بينه و بينه، و أن الاجل جُنّة حصينة.
همراه هر انسانى دو فرشته است كه او را محافظت مى كنند، پس هنگامى كه تقدير فرا رسد از او جدا شوند و اجل، سپرى است نگاه دارند.6
7. بى اعتبارى دنيا
لو أن أحدا يجد الى البقاء سُلّما او لدفع الموت سبيلا، لكان ذلك سليمان بن داود عليه السلام الذى سخر له ملك الجن و الانس مع النبوة و عظيم الزلفة. فلما استوفى طعمته، و استكمل مدته، رمته قسى الفناء بنبال الموت، و أصبحت الديار منه خالية ، و المساكن معطلة، و ورثها قوم آخرون.
اگر كسى مى توانست نردبانى براى جاودانگى پيدا كند، يا براى دفع مرگ راهى پيش گيرد، قطعا اين شخص سليمان بن داوود عليه السلام بود كه ملك جن و انس براى او مسخر بود، با منصب پيامبرى و تقرب بزرگ به خدا. او هنگامى كه روزى خود را تمام كرد و مدت عمرش را به پايان رساند، كمان هاى فنا تيرهاى مرگ را به طرف او نشانه گرفت. شهر از وى خالى گشت و مساكن از وجود او تهى شد و از كار افتاد و گروهى ديگر آن ميراث ها را به ارث بردند.7
8. فاصله بهشت و جهنم
ما بين أحدكم و بين الجنة أو النار الا الموت أن ينزل به. و أن غاية تنقصها اللحظة، و تهدمها الساعة، لجديرة بقصر المدة. و أن غائبا يحدوه الجديدان: الليل و النهار، لحرى بسرعة الاوبة. و أن قادما يقدم بالفوز أو الشقوة لمستحق لافضل العُدة.
فاصله شما با بهشت يا جهنم بيش از فرا رسيدن مرگ نيست، زندگانى كه گذشت لحظات از آن مى كاهد و مرگ آن را نابود مى كند، حتما كوتاه خواهد بود، و سزاوار است كه كوتاه باشد. زندگى كه گذشت شب و روز آن را به پيش مى برد و به زودى به پايان خواهد رسيد و مسافرى كه سعادت و يا شقاوت را به همراه دارد بايد بهترين زاد و توشه را با خود بردارد.8
9. سپرى در برابر مرگ
ان علىّ من الله جُنّة حصينة، فاذا جاء يومى انفرجت عنى و أسلمتنى؛ فحينئذ لا يطيش السهم، و لا يبرأ الكلم.
خداوند براى من سپرى محكم قرار داده است. چون روز مرگ من فرا رسد، آن سپر از من جدا شده و مرا به دست مرگ مى سپرد. در آن هنگام، نه تير به خطا رود و نه زخم بهبود يابد.9
10. روزى و اجل مقدر
الى عبدالله بن العباس: فانك لستَ بسابق أجلك، و لامرزوق ما ليس لك.
خطاب به ابن عباس فرمود: نه بر مرگ پيشى مى گيرى و نه از آن چه روزى تو نيست خواهى خورد.10
11. همه چيز فانى است
ماينجو من الموت مَن خافه، و لا يعطى البقاء من أحبه.
هر كس از مرگ بترسد از آن رهايى نيابد و هر آن كس كه زندگانى را دوست داشته باشد هميشه زنده نماند.11
12. عظمت سختى هاى مرگ
ان للموت لغمرات هى أفظع من أن تستغرق بصفة، أو تعتدل على عقول أهل الدنيا.
همانا مرگ سختى هايى دارد كه دشوارتر از آن است كه به وصف آيد، يا خرده هاى مردم جهان بتواند آن را درك كند.12
13. پايان زندگى دنيوى
بالعلم يُرهَب الموت، و بالموت تُختم الدنيا .
با دانش و آگاهى، هراس از مرگ حاصل مى شود و با مرگ دنيا به پايان مى رسد.13
14. نداى فرشته
ان لله ملكا ينادى فى كل يوم: لِدوا للموت واجمعوا للفناء، و ابنوا للخراب.
همانا خداوند متعال فرشته اى دارد كه هر روز بانگ مى زند: بزاييد براى مردن، گرد آوريد براى نيست شدن، بسازيد براى ويران شدن!14
15. پنهان زديده ها
ان أجله (الانسان) مستور عنه، و أمله خادع له .
همانا مرگ از نظر انسان پنهان و آرزوهايش فريبنده اوست.15
16. اجل معين
إن لكل أجل وقتا لا يعدوه، و سببا لا يتجاوزه .
هر اجلى مدتى، و وقت معينى دارد كه از آن نمى گذرد و سببى كه از آن تجاوز نمى كند.16
17. كوتاهى در اعمال
ألا و أنكم فى أيام أمل من ورائه أجل ؛ فمن عمل فى أيام أمله قبل حضور أجله فقد نفعه عمله، و لم يضرره أجله. و من قصر فى أيام أمله قبل حضور أجله، فقد خسر عمله، و ضره أجله.
آگاه باشيد! همه در دوران آرزويى به سر مى برند كه اجل در پى آن است، بنابراين هر كس پيش از رسيدن اجلش در همان دوران آرزوها به عمل پردازد، اعمالش به او سود مى بخشد و فرارسيدن مرگش به او زيانى نمى رساند و كسى كه در اين ايام آرزو و پيش از رسيدن مرگ در عمل كوتاهى كند، گرفتار خسران شده و فرارسيدن مرگش براى او زيان خواهد داشت.17
18. گروگان عمل
فارعوا عباد الله ما برعايته يفوز فائزكم و باضاعته يخسر مبطلكم، و بادروا آجالكم بأعمالكم ؛ فانكم مرتهنون بما أسلفتم، و مدينون بما قدمتم.
اى بندگان خدا! رعايت كنيد آنچه را كه به سبب رعايتش رستگار شما سود مى برد و با فرو گذاشتنش تبهكار شما زيان مى بيند و پيش از فرا رسيدن اجل هايتان كار كنيد، زيرا شما گروگان چيزى هستيد كه پيشاپيش فرستاده ايد و در قبال آنچه كرده ايد، جزا داده مى شويد.18
19. از مرگ پيشى بگيريد!
بادروا الموت الذى ان هربتم منه أدرككم، و ان أقمتم أخذكم، و ان نسيتموه ذكركم.
بر مرگ پيشى گيريد، زيرا كه اگر بگريزيد شما را دريابد و اگر برجا بمانيد، شما را مى گيرد و اگر فراموشش كنيد شما را به ياد آورد.19
20. رسيدن به مرگ
و الله ما فجأنى من الموت وارد كرهته، ولا طالع أنكرته، و ما كنت الا كقارب ورد، وطالب وجد.
قسم به خدا، هيچ چيز مانند مرگ نيست كه ناگهان به من برسد و من از آن كراهت داشته باشم و چيزى از آن بر من آشكار نمى گردد كه آن را نشناخته و از آن امتناع داشته باشم. من در رسيدن به مرگ، مانند كسى هستم كه هنگام شب تشنگى بر او چيره شده و اكنون به آب رسيده كه در آرزوى چيزى است و اينك مطلوب خود را يافته است.20
21. مهياى مرگ باشيد!
بادروا الموت و غمراته، و امهدوا له قبل حلوله، و أعدّوا له قبل نزوله.
براى استقبال مرگ و سختى هاى آن، پيش از آن كه پيك اجل بر سر شما تاختن بياورد آماده شويد، پيش از فرود آمدن آن، براى پذيرشش مهيا شويد.21
22. آمادگى براى مرگ
استعدوا للموت فقد أظلكم، و كونوا قوما صيح بهم فانتبهوا، و علموا أن الدنيا ليست لهم بدار فاستبدلوا... و ما بين أحدكم و بين الجنة أو النار الا الموت أن ينزل به... نسأل الله سبحانه أن يجعلنا و اياكم ممن لا تبطره نعمة، و لا تقصر به عن طاعة ربه غاية، و لا تحلّ به بعد الموت ندامة و لا كابة.
براى مرگ آماده باشيد كه سايه اش بر شما گسترده است و همچون گروهى باشيد كه چون بر آنان بانگ زدند زود بيدار شدند و ميان هيچ يك از شما و بهشت و دوزخ جز مرگى كه بر او فرود آيد فاصله اى نيست... از خداى بزرگ مى خواهيم كه ما و شما را از گروهى قرار دهد كه نعمت دنيا آنان را سرمست و مغرور نمى سازد و هيچ هدفى آن ها را از بندگى حق باز نمى دارد و پس از مرگ پشيمان و اندوهگينى نمى شوند.22
23. امر فراگير
بادروا أمر العامة و خاصة أحدكم و هو الموت، فان الناس أمامكم، أن الساعة تحدوكم من خلفكم؛ تخفّفوا تلحقوا، فانما ينتظر بأولكم آخركم.
پيشدستى كنيد براى آمادگى به استقبال امرى كه فراگير همه و در برگيرنده هر يك از شما با كيفيت مخصوص به شما است، اين امر همان مرگ است، مردم را با سرنوشت حتمى مرگ پيش چشمانتان مى بينيد و قيامت شما را از پشت به سوى خوى مى راند، سبك شويد! برسيد! جز اين نيست كه گذشتگان در انتظار آيندگان اند.23
24. فرا رسيدن مرگ
فبادروا العمل، و خافوا بغتة الاجل فانه لا يرجى من رجعة العمر ما يرجى من رجعة الرزق.
به سوى عمل بشتابيد و از فرا رسيدن ناگهانى مرگ بترسيد، زيرا آن اميد كه به بازگشت روزى هست به بازگشت عمر نيست.24
25. براى سفر خويش آماده شو!
خُذ ما يبقى لك مما لا تبقى له، و تيسّر لسفرك و شم بَرق النجاة و ارحل مطايا التشمير.
بگير آنچه را كه براى تو جاودانى است از آنچه كه براى آن نخواهى ماند و براى سفر خود آماده باش و بيدار و ببين كه برق نجات از كجا درخشيدن مى گيرد و با آماده كردن موكب سفر، آماده كوچ از اين دنيا باش!25
26. بهترين مرگ ها
ان أكرم الموت القتل! و الذى نفس ابن أبى طالب بيده، لالف ضربة بالسيف أهون على من ميتة على الفراش فى غير طاعة الله !
همانا بهترين مرگ ها كشته شدن در راه خدا است، به خدايى كه جان فرزند ابوطالب در دست اوست سوگند، كه هزار ضربه شمشير بر من آسان تر است تا مرگ در بستر در غير طاعت پروردگارم.26
27. زيانكارترين مردم دنيا
ان اخسر الناس صفقة و أخيبهم سعيا رجل أخلق بدنه فى طلب ماله، و لم تساعده المقادير على اراده، فخرج من الدنيا بحسرته، و قدم على الاخرة بتبعته.
زيانكارترين مردم در داد و ستد و ناكام ترين شان در سعى و تلاش، مردى است كه تن خويش در طلب مال بفرسايد و مقدرات با خواست او مساعدت نكند و آن گاه با دريغ و حسرت از دنيا رود و با وبال آن به آخرت روى نهد.27
28. وصيت آخر امام (علیه السلام(
فى ختام وصيته لابنه الحسن عليه السلام: استودعِ الله دينك و دنياك. و اسأله خير القضاء لك فى العاجلة و الاجلة، و الدنيا و آلاخرة، و السلام.
در آخر وصيتش به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمودند: پسرم ! دين و دينانت را به خدا مى سپارم و بهترين فرمان و قضاى الهى را امروز و فردا و در دنيا و آخرت از او، براى تو مسألت دارم، والسلام. 28
29. نتايج ياد مرگ
من أكثر من ذكر الموت رضى من الدنيا باليسير.
هر كه زياد ياد مرگ كند، به اندكى از دنيا خشنود گردد.29
30. نتيجه ياد آخرت
من تذكّر بُعد السفر استعد.ّ
كسى كه دورى سفر آخرت را به ياد داشته باشد، خود را آماده خواهد ساخت.30
31. ياد معاد
طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب و قنع بالكفاف، و رضى عن الله.
خوشا به حال كسى كه در ياد معاد است و براى حساب روز قيامت كار كند و به كفاف معيشت قناعت دارد و از خدا راضى و خشنود است.31
32. عجله به سوى خوبى ها
من ارتقب الموت سارع الى الخيرات.
كسى كه مراقب مرگ باشد به سوى خوبى ها شتاب كند.32
33. به ياد مرگ باش !
أكثر ذكر الموت و ما بعد الموت، و لا تتمنّ الموت الا بشرط وثيق.
بيش از همه از مرگ و دنياى پس از مرگ ياد كن و آن را جز به شرط محكم و استوار آرزو مكن!33
34. از مرگ بترسيد
بادروا العمل، و خافوا بغتة الاجل.
به كارهاى شايسته بپردازيد و از فرا رسيدن مرگ بترسيد!34
35. علت دنيا طلبى
قد غاب عن قلوبكم ذكر الآجال، و حضرتكم كواذب الآمال، فصارت الدنيا أملك بكم من الاخرة !
ياد مرگ ها از دل هاى شما رخت بربسته است و آرزوهاى دروغين شما را فرا گرفته است و دنيا بيش از آخرت بر شما تسلط يافته است.35
36. ارتهان الانسان
اذكروا تيك التى آباؤكم و اخوانكم بها مرتهنون و عليها محاسَبون.
به ياد آوريد آنچه را كه پدران و برادران شما در گرو آن هستند و براى آن حسابرسى مى شوند.36
37. هدف تيرهاى مرگ
أيها الناس! انما أنتم فى هذه الدنيا غرض تنتضل.
اى مردم! شما در اين جهان هدف تيرهاى مرگ هستيد.37
38. فراموشى آخرت
فى ذكر عمرو بن العاص: أما و الله أنى ليمنعنى من اللعب ذكر الموت و أنه ليمنعه من قول الحق نسيان الاخرة.
درباره عمرو بن عاص فرمود: به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از شوخى و بازى باز مى دارد و فراموشى آخرت او را از گفتن حق باز مى دارد.38
39. زياد به ياد مرگ باش
يا بُنىّ! أكثِر من ذكر الموت، و ذكر ما تهجم عليه، و تقضى بعد الموت اليه، حتى يأتيك و قد أخذت منه حذرك، و شددت له أزرك، و لا يأتيك بغتة فيبهرك.
فرزندم ! مرگ را بسيار به ياد آور و هجوم ناگهانى آن را ياد كن تا هنگامى كه فرا مى رسيد با همه نيرو آماده باش و بايد كمر بسته و آماده منتظر او باشى، نه اين كه ناگهان فرا رسد و بر تو چيره شود.39
40. دنيا سراى گذر است !
ألا و ان هذه الدنيا التى أصبحتم تتمنّونها و ترغبون فيها، و أصبحت تغضبكم و ترضيكم ليست بداركم، و لا منزلكم الذى خلقتم له و لا الذى دعيتم أليه... فدعوا غرورها لتحذيرها، و أطماعها لتخويفها. و سابقوا فيها الى الدار التى دعيتم اليها.
بدانيد كه اين دنيا كه پيوسته آرزومند آن هستيد و به آن مشتاقيد، و گاهى شما را خشمگين كرده و زمانى شما را خشنود مى سازد، سراى هميشگى شما نيست و جايى نيست كه براى آن آفريده و يا به آن فرا خوانده شده باشيد. پس فريب هايش را به خاطر برحذر داشتنش، و به طمع آوردنش را به خاطر ترساندنش و به طمع آوردنش را به خاطر ترسانيدنش رها كنيد و در آن براى رسيدن به سرايى كه بدان فرا خوانده شده ايد از يكديگر پيشى بگيريد.40
41. وصيت به ياد مرگ
أوصيكم بذكر الموت و اقلال الغفلة عنه و كيف غفلتكم عما ليس يغلكم و طمعكم فيمن ليس يمهلكم.
شما را به يادآورى مرگ و كمى غفلت از آن سفارش مى كنم و چگونه از چيزى غفلت مى كنيد كه از شما غافل نيست و چگونه از كسى كه شما را مهلت نمى دهد مهلت مى خواهيد.41
42. ياد آخرت
فى وصيته للحسن عليه السلام: و اعلم يا بُنى! أنك انما خلقت للاخرة لا للدنيا، و للفناء لا للبقاء، و للموت لا للحياة.
از وصيت امام عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام: اى پسرم ! بدان كه تو براى آخرت آفريده شدى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا و ماندن، براى مرگ نه براى زندگى در اين جهان آفريده شده اى.42
43. وابسته نبودن به دنيا
ان الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها، و ابتلى فيها أهلها، ليعلم أيهم أحسن عملا، و لَسنا للدنيا خلقنا، و لا بالسعى فيها أمرنا.
همانا خداى سبحان دنيا را براى پس از آن آفريده و اهل دنيا را در آن مى آزمايد تا معلوم شود كه چه كسى نيك كردارتر است، ما براى دنيا آفريده نشده ايم و به كوشش در آن براى به دست آوردن حطام دنيوى مأمور نگشته ايم.43
44. موعظه مرگ
ان الغاية القيامة. و كفى بذلك واعظا لمن عقل.
پايان كار قيامت است و براى خردمند مرگ پند دهنده اى است كافى.44
45. غافلگيران مرگ
فى صفة المأخوذين على الغرة عند الموت: ثم ازداد الموت فيهم ولوجا فحيل بن أحدهم و بنى منطقه، و أنه لبين أهل ينظر ببصره و يسمع باذنه، على صحة من عقله و بقاء من لبّه، يفكر فيم أفنى عمره، و فيم أذهب دهره !
در وصف كسانى كه غافلگير مرگ مى شوند، مى فرمايد: آن گاه مرگ بيشتر به آنان نفوذ مى كند و شخص را از سخن گفتن مى اندازد، در حالى كه ميان اعضاى خانواده خويش است و با چشمانش آنان را مى بيند و با گوشش مى شنود و خودش سالم و عقلش به جاست. به اين مى انديشد كه عمرش را در چه راهى صرف كرده و روزگارش را چگونه به سر برده است!45
46. فراموش كردن مرگ
عجبتُ لمن نسىَ الموت، و هو يرى الموتى.
در شگفتم از كسى كه مرگ را فراموش كرده با اين كه مردگان را به چشم مى بيند.46
47. مرگ حقيقتى است انكارناپذير
و الله الجد لا اللعب، و الحق لا الكذب، و ما هو الا الموت أسمع من نفسك.
سوگند به خدا، كه اين جدى است نه شوخى و راست است نه دروغ. منظورم چيزى جز مرگ نيست كه دعوت كننده اش نداى خود را به گوش همگان رسانيد.47
48. نتايج ترس از خدا
فاتقى عبدٌ ربه... فأن أجله مستور عنه، و أمله خادع له، و الشيطان مؤكل به، يزيرين له المعصية ليركبها، و يمنيه التوبة ليسوفها، اذا هجمت منيته عليه أغفل ما يكون عنها.
پس بنده اى از پروردگارش ترسيد...؛ زيرا روز مرگش را نمى داند و آرزوهايش او را مى فريبد و شيطان موكل اوست، معصيت را برايش مى آرايد تا مرتكب آن شود و به تو به اميد وارش مى كند تا در كار آن امروز و فردا كند، تا آن كه مرگ بر او هجوم آورد، در حالى كه در غفلت و بى خبرى محض از آن به سر مى برد.48
49. دشمن غرور
لو رأى العبد الاجل و مصيره لابغض الامل و غروره.
اگر انسان عاقبت كارش را مى ديد، بى گمان با آرزو و غرورش دشمن مى شد.49
50. تحذير از فريب دنيا
لا يغرنك سواد الناس من نفسك، و قد رأيت من كان قبلك ممن جمع المال و حذر الاقلال، و أمن العواقب - طول أمل و استبعاد أجل - كيف نزل به الموت فأزعجه عن وطنه... أما رأيتم الذين يأملون بعيدا، و يبنون مشيدا، و يجمعون كثيرا! كيف أصبحت بيوتهم قبورا، و ما جمعوا بورا؛ و صارت أموالهم للوارثين و و أزواجهم لقوم آخرين.
انبوه مردم كه پيرامون تو را بگيرند فريبت ندهد. در حالى كه پيش از خود ديده اى آن كسى را كه مال و منال دنيا را اندوخت و از كم شدن آن ترسيد و به جهت آرزوى دراز و بعيد شمردن مرگ از عواقب امور خود را در امان ديد، چگونه مرگ بر او فرود آمد و او را از وطنش بر گرفت. آيا نديديد كسانى را كه آرزو دور و دراز در سر داشتند و كاخ هاى محكم مى ساختند و اموال كثير جمع مى كردند، چگونه خانه هاى آنان مبدل به گورها گشت و اندوخته هايشان نابود شد. اموالشان به وارثانشان منتقل گشت. و زن هايشان را اقوام ديگر گرفتند.50
51. روزگار رنج و زحمت
الدهر يخلق الابدان، و يجدد آلامال، و يقرب المنية و يباعد الامنية من ظفر به نصب، و من فاته تعب.
روزگار بدن ها را كهنه و آرزوها را زنده و مرگ را نزديك و خواسته ها را دور مى سازد. كسى كه به روزگار برسد خسته مى شود و هر كه آن را از دست بدهد به زحمت و رنج مى افتد.51
52. شكارچى مرگ
من وصاياه لابنه الحسن عليه السلام: و اعلم يا بنى! أنك أنما خلقت للآخره لا للدنيا، و للفنأ و للموت لا للحياة، و أنك فى منزل قلعة ودار بلغة، و طريق ألى الاخره و أنك طريد الموت الذى لا ينجو منه هاربه، و لا يفوته طالبه، و لا بدّ أنه مدركه، فكن منه على حذر أن يدركك و أنت على حال سيئة قد كنت تحدث نفسك منها بالتوبة فيحول بينك و بين ذلك، فاذا أنت قد أهلكت نفسك.
پسرم! بدان که تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا، و براى فنا نه براى بقا، و براى مرگ نه براى حيات، در منزلى هستى كه بايد از آن كوچ كنى، و جايى كه از آن به جاى ديگر برسى، و خلاصه در راه آخرتى، و صيد مرگى كه گريزنده از آن را نجات نيست، و از دست خواهنده اش بيرون نرود، و ناگزير او را بيابد. از اينكه مرگ تو را به هنگام گناه دريابد- گناهى كه با خود مى گفتى از آن توبه مى كنم- بر حذر باش، مرگى كه بين تو و توبه ات مانع گردد، و بدين صورت خود را به هلاكت انداخته باشى.52
53. پشت به زندگى و رو به مرگ
اذا كنت فى إدبار، و الموت فى إقبال، فما أسرع المُلتقى.
چون تو پشت به زندگى دارى و مرگ رو به تو دارد، چه زود به يكديگر برخورد خواهيد كرد.53
54. گامى به سوى مرگ
نفَس المرء خُطاه الى أجله.
هر نفس انسان گامى است به سوى مرگ!54
55. لغزيدن توسط مرگ
من جرى فى عنان أمله عثر بأجله.
هر كس به دنبال آرزوى خويش بشتابد و زمام آن را رها كند، مرگ او را بلغزاند.55
56. جوينده اى شتابناك
ان الموت طالب حثيث لا يفوته المقيم، و لا يعجزه الهارب.
همانا مرگ جوينده اى است شتابناك، نه كسى كه در محل خود اقامت دارد از نظر آن محو مى شود و نه از يافتن آن كس كه گريزان است ناتوان مى گردد.56
57. نزديكى كوچ
الرحيلُ وشيكٌ.
كوچ به دنياى ديگر نزديك است.57
58. چه نزديك است مرگ !
بادروا المعاد و سابقوا الاجال. فان الناس يوشك أن ينقطع بهم الامل، و يرهقهم الاجل و يسد عنهم باب التوبة.
به سوى قيامت روز معاد مبادرت ورزيد و قبل از فرا رسيدن مرگ كار كنيد، چرا كه نزديك است رشته آرزوى مردم قطع گردد و مرگشان فرا رسد و در توبه به رويشان بسته شود.58
59. نزديك تر از سايه
احذروا عبادلله الموت و قربه! و أعدّوا له عُدّته... و أنتم طُرداء الموت، أن أقمم له أخذكم، و أن فررتم منه أدرككم، و هو ألزم لكم من ظلكم. الموت معقود بنواصيكم؛ و الدنيا تطوى من خلفكم.
اى بندگان خدا! از مرگ و زود فرارسيدنش بترسيد و زاد و توشه راه را فراهم سازيد... و شما رانده شدگان مرگيد، اگر بايستيد شما را مى گيرد و اگر بگريزيد به شما مى رسد، مرگ از سايه شما به شما وابسته تر است و در پيشانى شما مهر مرگ زده شده و دنيا طومار عمرتان را در مى نوردد.59
60. حقانيت مرگ
أنه و الله الجد لا اللعب، و الحق لا الكذب، و ما هو الا الموت أسمع داعيه، و أعجل حاديه. فلا يغرنك سواد الناس من نفسك.
به خدا سوگند آن جدى است نه شوخى، حقيقت است نه دروغ. مرگ را مى گويم كه صداى خود را به گوش همه زندگان رسانده و همگان را به سرعت مى راند، پس انبوه مردمان (زنده) تو را نفريبد.60
61. امرى حتمى و قريب
الامر قريب و الاصطحاب قليل.
امر (يعنى مرگ) نزديك و مدت همراه بودن با دنيا اندك است.61
62. از مرگ نگريز!
ان الفارّ لغير مزيد فى عمره، و لا محجوز (محجوب) بينه و بين يومه.
كسى كه از مرگ بگريزد نه بر عمرش افزوده مى شود و نه گريختن مانع فرا رسيدن روز مرگش مى شود.62
63. فاصله دوزخ و بهشت
ما بين أحدكم و بين الجنة أو النار الا الموت أن ينزل به.
ميان هيچ يك از شما با بهشتت و يا جهنم فاصله اى نيست مگر مرگى كه بر شما وارد مى شود.63
64. مردگان چه مى بينند؟!
انكم لو قد عاينتم ما قد عاين من مات منكم لجز عتم و وهلتم و سمعتم و أطعتم و لكن محجوب عنكم ما قد عاينوا، و قريب ما يطرح الحجاب !
پس به راستى اگر شما آنچه را كه مردگان شما آشكارا ديده اند به همان نحو مى ديديد هر آينه بى تابيى مى كرديد و مى ترسيديد. و در نتيجه آن سخن حق را شنيده و فرمان برده بوديد؛ ليكن چيزهايى كه آن ها ديده اند از شما پوشيده گرديده، طولى نخواهيد كشيد كه اين پرده برداشته مى شود.64
65. آداب تشييع
تبع جنازة فسمع رجلا يضحك، فقال: كأن الموت فيها على غيرنا كتب، و كان الحق فيها على غيرنا وجب، و كأن الذى نرى من الاموت سفر عما قليل الينا راجعون! نبوّئهم أجداثهم، و نأكل تراثهم، كأنا مخلدون بعدهم، ثم قد نسينا كل واعظ و واعظة، و رمينا بكل فادح و جائحة!!
امام على عليه السلام در تشييع جنازه اى شركت فرموده بود شنيد كه مردى مى خندد، پس فرمود: گويا مرگ براى ديگران نه براى ما مقرر شده است و گويا حق در آن نه براى ما بلكه براى جز ما ثابت شده است و گويا اين مردگان كه رو به خاك نهاده اند مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما برمى گردند، بدن هاى آنان را زير خاك مى پوشانيم و آنچه را كه ارث گذاشته اند مى خوريم، گويى ما بعد از رفتن آنان جاويدان خواهيم ماند، سپس هر گونه پند دهنده را فراموش مى كنيم و نشانه هر بلا و مصيبتى مى شويم.65
66. گروگان هاى كوى مردگان
قد غودر فى محلة الاموات رهينا، و فى ضيق المضجع وحيدا... و صارت الاجساد شحبة بعد بضتها، و العظام نخزة بعد بضتها، و العظام نخزة بعد قوتها، و الارواح مرتهنة بثقل أعبائها، موقنة بغيب أنبائها.
در كوى مردگان گروگان است و در تنگناى گور تنها... بدن هاى تازه و لطيف دگرگون گشته و استخوان هاى محكم و نيرومند پوسيده اند و جان ها در گرود بارهاى سنگين (گناهان) خود هستند و به خبرهاى عالم غيب يقين يافته اند.66
67. گفتگو با مردگان
لما أشرف عليه السلام على القبور و هو يرجع من صفين: يا أهل الديار الموحشة، و المجال المقفرة، و القبور المظلمة، يا أهل التربة! يا أهل الغربة! يا اهل الواحدة! يا أهل الوحشة! أنتم لنا فرط سابق، و نحن لكم تبع لا حق. أما الدور فقد سكنت، و أما الازواج فقد نكحت، و أما الاموال فقد قسمت. هذا خبر ما عندنا، فما خبر ما عندكم؟ ثم التفت ألى أصحابه فقال: أما لو أذن لهم فى الكلام لاخبروكم أن خير الزاد التقوى.
اميرالمؤمنين عليه السلام در حالى كه از جنگ صفين برگشته، و بر گورهاى بيرون كوفه مشرف و متوجه شده بود، فرمود: اى ساكنان سراهايى وحشتناك و محل هاى بى آب و گياه و (خفتگان در) گورهاى تاريك ! اى در خاك رفتگان ! اى دور از وطنان ! اى تنها ماندگان ! اى وحشت زدگان ! شما براى ما پيش افتادگانيد و ما به دنبال شما آيندگانيم و به شما ملحق شوندگانيم ؛ اما بدانيد كه در سراهاى شما، ديگران ساكن شدند. زنانتان با مردان ديگرى ازدواج كردند و اما اموالتان پس به تحقيق قسمت شد، اين خبرى بود كه ما از آن آگاه بوديم و شما براى ما چه خبرى داريد؟(آن گاه حضرت رو به اصحاب خود كرد و فرمود:) اما اگر به آنان اجازه سخن گفتن داده مى شد، هر آينه به شما خبر مى دادند كه بهترين توشه براى سفر آخرت، تقوا است.67
68. ديدن مرگ
عجبت لمن نسی الموت، و هو يرى الموتى.
در شگفتم از كسى كه مرگ را فراموش مى كند، در حالی که مردگان را می بیند!68
69. قبر را آماده ورود كن !
و اعلم أن أمامك عقبة كئودا، المخف فيها أحسن حالا من المثقل، و المبطئ عليها أقبح حالا من المسرع... فارتد لنفسك قبل نزولك و وطىء المنزل قبل حلولك.
و بدان كه در جلو روى تو گردنه اى است كه بالا رفتن از آن دشوار است و در آن راه، حالت آن كه سبك بار مى باشد از كسى كه بار سنگين بر دوش دارد بهتر است و حال آن كس كه به كندى راه مى پيمايد از آن كه شتابان ره مى سپرده بدتر است. بنابراين پيش از فرود آمدن قاصدى بفرست تا محلى مناسب برايت آماده سازد و باز پيش از آن كه فرود آيى محل فرود را، نرم و هموار كن تا با آسودگى در آن زيست نمايى.69
70. تنهايى آدمى با عملش
فى صفة الماخوذ على الغرة عند الموت: ثم حملوه الى مخطّ فى الارض، فأسلموه فيه ألى عمله.
امام على عليه السلام در وصف غافلگير شدگان در هنگام مرگ مى فرمايد: سپس او را تا منزلى در دل زمين مى برند و در آن جا او را به عملش مى سپارند.70
71. به كار گرفتن همت
وليكن همّك فيما بعد الموت.
بايد همت خود را در راه چيزى صرف كنى كه پس از مرگ تو را به كار آيد.71
72. آمادگى برای جايگاه قبر
فليقبل امرؤ كرامة بقبولها، وليحذر قارعة قبل حلولها، ولينظر امرؤ فى قصير أيامه، و قليل مقامه، فى منزل حتى يستبدل به منزلا، فليصنع لمتحوله، و معارف منتقله.
هر انسانى بايد كرامت و خير را با پذيرش آن استقبال كند و از هر حادثه كوبنده پيش از آن كه وارد شود بر حذر باشد و هر كسى بايد بنگرد در كوتاهى روزها و اقامت اندك در منزلگاهى كه (با سرعت) آن را به منزلگاه ديگر تبديل خواهد كدر، پس عمل كند به منظور آمادگى براى جايگاهى كه رو به آن دارد و حقايق روشنى كه به سرنوشت نهايى اش در آن جا خواهد رسيد.72
73. ورود به گور
يسلمّك الى قبرك خالصا.
به زودى ملك الموت تو را از همه چيز جدا كرده و به دامن گور مى سپارد.73
74. ياد آخرين منزل
ضع فخرك، و احطط كبرك، و اذكر قبرك فان عليه ممرّك.
فخر و مباهات را بگذار و كبرت را ساقط نما! گورى را (كه آخرين منزلگه حيات طبيعى تو است) به ياد بياور؛ زيرا كه بالاخره گذارت به همان خاك تيره خواهد افتاد.74
75. تنهايى در گور
حتى اذا انصرف المشيع، و رجع المتفجع، و أقعد فى حفرته نجيا البهتة السؤال، و عثرة الامتحان.
آن گاه كه تشييع كنندگانش برگشتند و آنان كه در فراقش اندوه و ناله سر داده بودند دنبال كار خود را گرفتند (در همان شب كه زير خاك تيره دفن گشته است) براى پاسخ از سوال بحث انگيز و گوياى راز و آشكار ساختن لغزش هاى او.75
76. نهى از شيون
لحرب بن شرحبيل الشبامى لما سمع بكاء النساء على قتلى صفين: أتغلبكم نساؤكم على ما أسمع؟ ألا تنهونهن عن هذا الرنين.
هنگامى كه امام على عليه السلام شيون زنان بر كشتگان صفين را شنيد، به حرب بن شرحبيل شبامى فرمود: آيا زنان شما آن طور كه مى شنوم بر شما غلبه مى كنند! آيا آنان را از اين ناله ها نهى نمى كنيد.76
77. امانتگاه گور
كأن قد صرتم الى ما صاروا اليه، و ارتهنكم ذلك المضجع، و ضمكم ذلك المستودع .
گويى شما نيز رهسپار همان جا شده ايد كه آنان شده اند و آن آرامگاه، شما را گروگان گرفته و آن امانتگاه شما را در آغوش كشيده است. 77
78. خيمه بر گور زدن
كونوا كالسابقين قبلكم، و الماضين أمامكم. قوضوا من الدنيا تقويض الراحل و وطؤوها طى المنازل.
همچون كسانى باشيد كه پيش از شما رفتند و كسانى كه پيش روى شما مردند، همچون مسافرانى كه خيمه خويش بر مى كنند خيمه خود را از دنيا بركندند و همچنان كه منزل ها (ى سفر) پيموده مى شود آن را پيمودند و رفتند.78
79. قبرها را آباد كنيد!
سابقوا -رحمكم الله- الى منازلكم التى أمرتم أن تعمروها، و التى رُغبتم فيها، و دُعيتم اليها.
رحمت خدا بر شما! پيشى گيريد به سوى منازلى كه دستور داريد آن ها را آباد كنيد و به آن ها ترغيب گشته ايد و به سويشان فرا خوانده شده ايد.79
80. زيارت كنندگان غافل
من كلام له عليه السلام بعد تلاوته (ألهاكم التكاثر حتى زُرتم المقابر): يا له مراما ما أبعده ! و زَورا ما أغفله ! و خطرا ما أفظعه !
امام على عليه السلام بعد از تلاوت آيه (فخر فروشى بر يكديگر شما را به خود مشغول ساخت، چندان كه به زيارت گورها رفتيد) فرمود: چه مقصد بسيار دورى! و چه زيارت كنندگان غافلى! و چه افتخار كردن زشت و وحشتناكى! 80
____________________________
پی نوشت:
- خطبه 91.
- حكمت 306.
- خطبه 230.
- خطبه 165.
- حكمت 419.
- حكمت 201.
- خطبه 182.
- خطبه 64.
- خطبه 62.
- نامه 72.
- نامه 72.
- خطبه 38.
- خطبه 156.
- حكمت 132.
- خطبه 64.
- خطبه 193.
- خطبه 28.
- خطبه 190.
- حكمت 203.
- نامه 23.
- خطبه 190.
- خطبه 64.
- خطبه 167.
- خطبه 114.
- خطبه 223.
- خطبه 123.
- حكمت 430.
- نامه 31.
- حكمت 349.
- حكمت 280.
- حكمت 44.
- حكمت 31.
- نامه 69.
- خطبه 114.
- خطبه 113.
- خطبه 89.
- خطبه 145.
- خطبه 84.
- نامه 31.
- نامه 31.
- خطبه 188.
- نامه 31.
- خطبه 173.
- خطبه 190.
- خطبه 132.
- خطبه 109.
- خطبه 132.
- خطب 64.
- حكمت 334.
- خطبه 132.
- حكمت 72.
- نامه 31.
- حكمت 29.
- حكمت 74.
- حكمت 19.
- خطبه 123.
- حكمت 178.
- خطبه 183.
- نامه 27.
- خطبه 132.
- حكمت 168.
- خطبه 124.
- خطبه 4.
- خطبه 20.
- حكمت 122.
- خطبه 83.
- حكمت 130.
- حكمت 126.
- نامه 31.
- خطبه 109.
- نامه 33.
- خطبه 214.
- نامه 3.
- خطبه 153.
- خطبه 83.
- حكمت 322.
- خطبه 226.
- خطبه 176.
- خطبه 188.
- خطبه 221.
منبع:
نهج البلاغه موضوعى، عباس عزيزى